آنچه در ادامه ميآيد بخشي از تحقيق درس فرهنگ عامه يک گروه از دانشجويان انسان شناسي دانشکده است.
آنچه در اينجا ميآيد حاصل بررسي ۴۶ وبلاگ فارسي ازمجموعه وبلاگهاي طنز "پرشين بلاگ" است که به طور تصادفي انتخاب شده و در آن روز خاص مجموعا بيش از هزار جوک را در صفحات اصلي خود داشتهاند.
ما در ابتدا اين جوکها را در ۶ سرفصل کلي مذهبي، سياسي، قوميتي، بازي با کلمات، بي ادبانه و ساير جاي داديم اما جالب آنجا بود که حدود ۷۰ درصد اين جوکها داراي عنصر قوميت بوده و به نوعي در سرفصل قوميتي ما قرار گرفتند.
آيا اين مسئله ارتباطي به چند فرهنگي و چند قوميتي بودن ايران دارد؟ کارکردهاي اين جوکها چيست؟ چه کساني اين جوکها را ميسازند؟ قوميتهاي جوک ساز کدامها هستند؟ چه مواردي بيشتر در جوکهاي قوميتي تکرار ميشوند؟ علت گسترش اين جوکها در چيست؟
همين رقم بالا و اين سوالها بود که مسير تحقيق را تغيير داد و ما را به بررسي جوکهاي قوميتي، دليل تکرار و اهميتشان در جامعه ايران علاقمند کرد.طي بررسيهاي بعدي، توجه ما باز هم جزئي تر و دقيق تر شد، به طوري که پس از طبقه بندي جوکهاي قوميتي و جاي دادن انها در ۸ گروه توانستيم تعدادشان را با درصدهايي مشخص کنيم که به شرح زير است:
جوکهاي ترکي: ۷۰ درصد
جوکهاي شمالي: ۱۰ درصد
جوکهاي لري: ۵ درصد
جوکهاي قزويني: ۵ درصد
جوکهاي جنوبي: ۵ درصد
جوکهاي تهراني: ۲ درصد
جوکهاي اصفهاني: ۲ درصد
جوکهاي کردي: ۱ درصد
در بخشهاي بعدي به تشريح بيشتر اين مسئله خواهيم پرداخت.
چه کساني جوکهاي قوميتي را ميسازند؟
اکثر صاحب نظران در زمينه فولکلور تاکيد دارند که فرهنگ عامه چيزي متعلق به شخص يا گروه خاصي نيست، بدين معنا که نميتوان شخص خاصي را به عنوان پديدآورنده فولکلور ذکر کرد. جوکها نيز به عنوان بخشي از فولکلور چنين وضعيتي دارند و مکانيزم ساختن و چگونگي و مسير اشاعه آنها چندان بارز و قابل بررسي نيست. خصوصا اگر عامل رسانه را نيز به اين معادله بيفزاييم.
رسانهها با متنوع تر شدن و همه گيرتر شدن، هم سرعت مبادله اطلاعات و هم گستره نفوذ را بالا بردهاند و مهمتر از همه امکان ارتباط غير مستقيم و غير چهره به چهره را نيز ميسر کردهاند. مجموعه اين شرايط، بستر مناسبي جهت تولد، رشد و اشاعه جوکها ايجاد نموده است.
گرچه نميتوان به طور صريح و دقيق به اين سوال پاسخ داد که پديدآورندگان جوکها چه کساني هستند؟ اما با توجه به دادههاي موجود ميتوان دست به يک سري گمانه زنيهاي کلي در اين زمينه زد.
به نظر ميرسد سازندگان اصلي جوک "فارس"ها باشند که به دلايل خاصي، در اين تيپ از جوکها به تشريح و اظهارنظر در مورد قوميتها ميپردازند. فارسها با ساختن اين جوکها ميتوانند برتري خود را حفظ کنند، اعتماد به نفس قوميتها را تضعيف نمايند و در نتيجه سلطه زباني و فرهنگي خود را استمرار بخشند. البته ظهور چنين جوکهايي در جامعه چند قومياي مانند ايران از لحاظ هويتي هم قابل توجيه است؛ يعني جوک ميتواند به عنوان يک مکانيزم، با ارائه تصويري سليقهاي و گزينشي از ديگر قوميتها فاصله خود با ديگري را حفظ کرده و حس قوم مداري و تفوق طلبي انسانها را ار!
ضاء نمايد.
دليل ديگر ما براي اين مدعا بسيار ساده است. چرا ما در جوکهايمان جايي که پاي قوميتي ديگر مطرح باشد به صراحت نام ترکها يا کردها را مياوريم يعني يک عنوان کلي که همه انواع آن قوميت را دربرمي گيرد و از مشخصات رويکرد ethic است؟ منظور آن است که ما تمام ترکها و تمام کردها و تمام لرها را يک شکل ميبينيم و تمايزي بين آنها قائل نميشويم که مثلا بگوييم يک روز ترک اردبيل يا ترک زنجان يا ... کاري که خود قوميتها با آن رويکرد emic نسبت به خودشان انجام ميدهند و ما نمونه آنرا در همين جوکهاي مورد بررسي خود نيز داشتيم که مثلا لرهاي خرم آباد براي لرهاي لرستان جوÚ!
© ساخته بودند و جالب آنجاست که "لر" در اين تيپ از جوکها برخلاف جوکهاي عمومي و سراسري تحت يک عنوان کلي و بدون پسوند و پيشوند به کار نرفته بود؛ اتفاقي که در مورد فارسها نيز ميافتد و بر همين اساس هم هست که ما معتقديم فارسها قوميتي جوک ساز هستند.
ما کمتر جوکي را داريم که با عنوان کلي "فارس" خود را درگير کند. جوکهاي قوميت فارس محدود به گويشها و لهجههاي خاصي است، يعني وقتي جوک تعريف ميشود از همان اول تاکيد ميگردد که منظور از اين يک اصفهاني است، يک قزويني است و نه تمام فارسها.
چنين دقت نظر و وسواسي در تعيين و تقسيم بندي قوميتها چيزي است که نتيجه يک رويکرد emic است؛ رويکردي که نميتواند اصفهاني و قزويني و رشتي را تحت عنوان کلي فارس جمع بزند در صورتي که اگر سازنده جوک يک کرد يا ترک يا لر بود همه اينها را بدون چنين وسواسي "فارس" ميناميد.
به نظر ميرسد اگر نگوييم فارسها سازندگان تمام جوکهاي قوميتي هستند ولي بدون شک بخش وسيعي از اين جوکها توسط آنها ساخته ميشود.
۱ - قوم مداري و قضاوت بر مبناي رويکرد ethic
در اينجا کليه عوامل موجود را ميتوانيم در دو مقوله "عامدانه" و "غيرعامدانه" طبقه بندي کنيم؛يعني يکسري از جوکها به عمد و با نيت خاصي ساخته ميشوند(مثلا تخريب يک قوميت و کاهش اعتماد به نفس آنها) و يکسري ديگر صرفا حاصل کج فهمي و سوء تعبيرهاي ماست و عمد خاصي در کار نيست.
- تاثير دوزبانگي بر فهم متقابل برای
اگر نخواهيم تمام جوکهاي قوميتي موجود را به توطئه و تلاش عامدانه گروه يا گروهي جهت تخريب گروه و گروههاي ديگر ربط دهيم پس بايد به دنبال دلايل ديگري هم باشيم.
بخشي از جوکها ميتوانند براساس يک داوري سطحي و تبيين نادرست رويدادها از سمت نظاره کنندگان بيروني يک فرهنگ ساخته شده باشند؛ يعني بدون آنکه عمدي در کار باشد و توسط يک روند از پيش تعيين نشده، من به عنوان يک مشاهده گر خارجي که مجهز به رويکرد ethic است در بافت فرهنگي ديگري قرار ميگيرم، پديدههاي به اصطلاح عجيب و نامتعارفي را مشاهده ميکنم و بعد ناشيانه آنها ار بر مبناي اصول و ارزشهاي فرهنگي خودم تفسير مينمايم.
نتيجه واضح چنين مسئلهاي مثله کردن پديده فرهنگي، جداسازي آن از زمينه خود و طبيعتا اشتباه در تفسير آن است. اين سوء تعبير مختصر بر اثر تکرار ميتواند براي سايرين به حقيقت محض تبديل گردد. تماشاي منظره زناني که با لباس و وضعيتي خاص در مزارع شمال کار ميکنند و يا به هنگام اذان در هر شرايطي که باشند جلوي همه وضو ميگيرند شايد من مشاهده گر خارجي را به اين نتيجه گيري برساند که مردمان شمال کشور چه انسانهاي لاقيدي هستند. در صورتي که اصلا اين طور نيست و ما اگر دقيق تر نگاه کنيم در کنار اين مناظر، بايد و نبايدهاي ديگري نيز مييابيم که نگاه کردن مردان به!
زنان را در اين حالات منع ميکند.
۲ - تاثير دوزبانگي بر فهم متقابل
عدهاي از زبان شناسان معتقدند زبان فقط يک ابزار ارتباطي ساده نيست بلکه ظرف تفکر و احساس است. آنها از دو سطح زبان آموزي براي دو زبانهها صحبت ميکنند: سطح ارتباطي و سطح شناختي؛ که اولي بسيار سطحي بوده و مختص ارتباطات روزمره معمولي است و در حقيقت مرحله اول زبان آموزي است.
دستيابي به مرحله دوم که به زبان آموزي شناختي مشهور است بسيار سخت تر و زمانبرتر ميباشد و بسياري از دو زبانهها به اين مرحله نميرسند. زبان شناسان حتي اين مسله را در افت تحصيلي بچههاي دوزبانه بسيار موثر ميدانند. اکثر معلمان اين طور استدلال ميکنند که يک کودک ترک زبان که ميتواند در حد معمول، فارسي صحبت کند پس حتما اين زبان را ياد گرفته و براي همين وقتي که او در حل مسائل فکري و فهم درس دچار مشکل ميشود انگ کند ذهني و يا تنبلي بر او ميزنند در صورتي که مشکل جاي ديگري است.
کودک از آنجا ميتواند خوب فارسي صحبت کند که سطح ارتباطي زبان را آموخته ولي اين الزاما به معناي يادگيري سطح شناختي زبان نيست. بسياري از کودکان و در حالت کلي تر دوزبانهها با زبان دوم صحبت ميکنند ولي فرايند تفکر براي آنها با زبان مادري صورت ميگيرد. اين مسئله حتي طي تاريخ، متفکران دوزبانه بزرگي را که به عنوان مهاجر در سرزميني غير از سرزمين مادري خود زندگي ميکردهاند در ابتدا به عنوان کودکان عقب مانده ذهني روانه مدارس استثنائي کرده است.
توجه به چنين مسئلهاي نقش زبان را در تعاملات اجتماعي پررنگ تر خواهد ساخت. اينکه ما ترکها را مردماني نادان فرض کرده و در جوکهايمان به کرات اين مسئله را تکرار ميکنيم به چه دليل است؟ آيا ترکها واقعا مردمان کمهوشي هستند؟ پس نمونههاي موفق انسانهاي ترک که تعدادشان کم هم نيست از کجا آمده اند؟ و سوال اساسي تر اينکه آيا اصولا ميتوان رابطهاي بين قوميت و تواناييهايي چون هوش برقرار کرد؟
اين نظريات مدتهاست که بي اعتبار شدهاند. پس مسئله در کجاست؟ به نظر من ميتوان اين سوال را با استفاده از همان دو سطح زبان آموزي پاسخ داد. به طور مثال جوکهاي زير را با در نظر گرفتن عنصر زبان بررسي کنيد:
از ترکه ميپرسن: "فاميلي خدا چيه ...؟"ميگه: "خدا وکيلي"
ترکه ميره ساندويچي ميگه: "ببخشيد بندري داريد؟" يارو ميگه" بعله. "ترکه ميگه": پس قربون دستت، بگذار يک حالي بکنيم"!
به ترکه ميگن: "اينهمه سيگار کشيدي به کجا رسيدي؟" ميگه: "به فيلترش"
به ترکه ميگن: "با لوبيا جمله بساز". ميگه: "کوچولو بيا."
به ترکه ميگن: "با عدس جمله بساز." ميگه: "اد دس من ناراحتي؟"
به ترکه ميگن: "با مردان آنجلوس جمله بساز." ميگه: "دستشويي مردانه آنجلوس."
ترکه ميره خواستگاري، باباي دختره ازش ميپرسه: "شما شغلتون چيه؟" ترکه ميگه: "قازي"! باباهه حال ميکنه، ميگه: "کدوم شعبه؟" ترکه ميگه": ايلده ايران قاز!!!"
کنايه "خداوکيلي" يا "به جايي رسيدن"، ايهام واژه "بندري"، شباهت ظاهري واژهها در جوکهاي ۴ و ۵ و ۶ و يا مقوله تلفظي "ق" و "گ" تا چه حد اصولي زبان شناسانه هستند؟ آيا ممکن نيست سوء تعبيرهاي مشابهي براي خود ما هم در يک شرايط زباني متفاوت ايجاد شود؟ به عنوان مثال عدم آشنايي با کنايههاي زبان انگليسي تا چه حد ميتواند از ما در ذهن انگليسي زبانها يک احمق و يا نادان بسازد؟ زبان عنصر مهمي در تحليل فولکلور و جوکهاست خصوصا آنکه ما در کشور با تنوع زباني بالا زندگي ميکنيم.
منبع: انجمن علمي انسانشناسي دانشکده علوم اجتماعي دانشگاه تهران
http://ensanshenasan.blogfa.com/post-38.aspx
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید