یک سیستم و یا روایت نو و به ویژه یک روایت و سیستمی که در پی ایجاد امکانی برای عبور از یک بحران مشترک فردی و جمعی و دستیابی به یک رنسانس است، بایستی بتواند حدااقل دو موضوع اساسی را ایجاد کند. این سیستم و چشمانداز نو بایستی بتواند هم سناریو و صحنه ای ایجاد کند که یک «تصویر کلی» از این بحران و پروسه مشترک را نشان میدهد و هم امکان بدهد که هر فرد و پدیده فردی یا جمعی، فرهنگی یا سیاسی بتواند خویش را در این روایت مشترک بازیابد. تا هر فرد یا گرایش و قدرت نو بتواند به کمک این تصویر و چشم انداز بهتر به درک خویش نائل آید و نیز به ضرورت تفاوت خویش و اینکه میتوان و بایستی به چشماندازهای دیگر و قویتر مرتب دست یافت. ازینرو یک سیستم نو هم به هر پدیده و فرد درون این سیستم و روایت امکان درک بهتر و چندجانبه آن را میدهد و هم امکان ایجاد خلاقیتهای نوین و چشماندازها و روایات نو.
سیستم نو و روایت نویی که خواهان ایجاد رنسانس فردی است، در واقع صحنه و سناریویی قوی میسازد که در آن اکنون امکان نقد و سنجش جهان و پدیدهها بهتر ممکن است و از طرف دیگر اما به فرد و یا فرهنگ خویش این امکان را میدهد که با این روایت و قدرت نو بهتر قائل باشد به شکوه و قدرت نوی خویش، به هویت نو و مدرن خویش، به خلاقیت و بدنهای نو خویش دست یابد و همزمان راه را برای ایجاد خلاقیتها و روایات نو فراهم میکند.
در این معنا یک سیستم نو و روایت نو در واقع یک «دیسکورس و گفتمان و زبان نو» است، یک چشمانداز نو است که به فرد یا اجتماع امکان درک بهتر خویش و واقعیت خویش و همزمان امکان «قدرت نو و خلاقیت نو» و گذار از بحران خویش، امکان دست یابی به پوست اندازی نوی فردی و جمعی را میدهد. با این سیستم و نگاه نو حال امکان قدرت مشترک و خلاقیت فردی فراهم می آید.
اما هر دیسکورس نو به قول ژیژک همزمان یک «خشونت زبانی» به زندگی غیر قابل کنترل نیز هست زیرا او زندگی را در چهارچوب و اخلاق و چشم انداز خاصی قرار میدهد، خواه دیسکورس روانکاوی باشد، مدرن یا پسامدرن باشد، خواه دیسکورس دانشگاهی و علمی باشد. اما بدون ایجاد این روایت و چشم انداز نو امکان «حرکت و سنجش» از یک سو و از سوی دیگر امکان ارزش گذاری و هویت دهی، معنادهی به پدیده ها در عرصه کاری خویش و یا در یک عرصه عمومی ممکن نیست. موضوع این است که این قدرت نو و گفتمان نو هم ضرورت خویش و اهمیت خویش برای ایجاد یک واقعیت نو و قدرت نو را احساس کند و همزمان همیشه به یاد داشته باشد که او یک چشم انداز و یک امکان است و همیشه امکانات و راهها و دیسکورسهای دیگر ممکن است. یا اصولا بتواند خویش را به عنوان دیسکورس و صحنه ای کلی و نو برای حضور و رشد این دیسکورسها و خلاقیتهای فردی و جمعی نو مبدل سازد.
با چنین معیارهای اولیه نیز بایستی ما هر روایت نو و هر تحول نو در عرصه های مختلف سیاسی، فرهنگی، هنری یا علمی جامعه خویش را بسنجیم و ببینیم که کجا با یک گفتمان نو و قدرت نو روبروییم که قادر به عبور از بحران سیاسی یا فرهنگی و هنری جامعه خویش و یا در یک عرصه مشخص است. یا قادر به ایجاد چشم اندازی نو است که به کمک او انسان ایرانی حال بتواند خویش و جهانش را، تاریخ فردی و مشترکش را بهتر درک و لمس کند، پیوندشان را حس کند و همزمان بتواند این تاریخ و زمانه را در دست بگیرد و بسنجد و قادر به ایجاد مفاهیم و خلاقیتهای نو باشد. با چنین معیارهای اولیه نیز میتوان براحتی هر کدام از این ایده ها و روایات را آسیبشناسی کرد و دید کجا آنها به ایجاد یک تحول مدرن و نگاه مدرن ایرانی و متفاوت دست یافته اند و کجا هنوز گرفتار دیسکورس و جهان کهن هستند، خواه این پدیده و روایت نو یک تحول سیاسی مثل «جنبش سبز» باشد، یا خلاقیت هنری این یا آن هنرمند باشد و یا روایات جدید سروش، داریوش شایگان و یا روایت و سیستم نوین «عارف زمینی و عاشق زمینی» من باشد.
بر مبنای همین معیارهاست که من بر این باورم که سیستم و چشم انداز «عارف زمینی و عاشق زمینی» از بسیاری جهات بیشتر از همه روایات دیگر این امکان را بوجود می آورد که ما به این «تصویر کلی و قدرتمند و خندان» از پروسه مشترک چند دهه اخیر خویش دست یابیم و دقیق ببینیم که چگونه میان این همه رخداد سیاسی، فرهنگی و شخصی به سان اشکال مختلف بحران سنت/مدرنیت ایرانی، به سان مراحل گذار و چالش جامعه ایرانی با بحران مدرن خویش، پیوند تنگاتنگ وجود دارد. تا ببینیم ولمس کنیم که چرا هر آنچه اتفاق افتاده است، حتی هر فاجعه سیاسی و یا فردی، ضرورتی دردناک از این پروسه مشترک بوده و هست و در واقع آن چه اتفاق افتاده است، جز آنطور که صورت گرفت، نمیتوانست به گونه ای دیگر اتفاق بیافتد. زیرا برای این تغییر، تغییر سناریو و وجود فاکتورهای نو لازم بود، وجود دیسکورس جدید لازم بود. همانطور که این تحولات اکنون به مرحله نوین و والاتری رسیده اند ولی هنوز قادر به پوست اندازی نهایی نیستند، زیرا هنوز این روایت مشترک و این وحدت در کثرت جمعی، این داستان در داستان فردی و جمعی و هم پیوند نتوانسته است به یک هویت مشترک نوین، به فردیت قویتر نوین، به ساختار سیاسی و مدنی قویتر تبدیل شود و بنابراین هنوز قادر به دست گیری جامعه و قدرت نیست اما مرتب در این عرصه در حال یادگیری و تحول همراه با آزمایش و خطاست. در بطن جامعه اما این تحولات عمیق دیسکورسیو صورت گرفته است و حاصل آن نیز همین قدرتهای نوین یکایک ما و قدرتهای جمعی نو است و نیز رشد نگاهها و سیستمهای نو و باز مثل عارفان زمینی و عاشقان زمینی.
تحول بزرگ یک جامعه و دوران وقتی واقعا شروع میشود که این «تحول دیسکورسیو» به درجه خاصی رسیده باشد. یعنی فرد و جامعه احساس کند که «داستانش، تاریخ مشترک یا فردیش» را «فهمیده» است و حال دارای «قدرت جدیدی» برای انجام کار و سرنوشت خویش است. این داستان مشترک و همیپوند که خویش را در حس یک «هویت مشترک و رنگارنگ»، در حس و لمس «درد و تمنای مشترک و رنگارنگ» و در حس و لمس «قدرت نو و خلاقیت نو، زبان نو» نشان میدهد، آن چیزی است که حال جامعه ما هر چه بیشتر به آن احتیاج دارد تا بتواند هر چه بیشتر صحنه و سناریوی جدید خویش را بر حوادث و تحولات حاکم سازد و تحول دیسکورسیو را به پایان رساند.
قدرت سیستم باز «عارف زمینی و عاشق زمینی» دقیقا در همین نقطه است که به جای بازگشت به خویشتن و یا به جای تقلید کورکورانه سخنان مدرن، به جای تلاش محکوم به شکست برای «بومی کردن مدرنیت»، در واقع توجه اش را بر «پروسه مشترک» می گذارد و خطوط عمده این تحول مشترک را مطرح میکند و راههای دستیابی به حالات نو و قدرتهای نو، هویتهای مدرن نو و توانایی بدست گرفتن خویش و جهان خویش و ایجاد سنجش نو و ارزش گذاری نو.
در این معناست که این سیستم به ما نشان میدهد که تاریخ مشترک سیاسی و فرهنگی و اقتصادی یا فردی ما در واقع تاریخ مشترک «پروسه بحران سنت/مدرنیت»و تلاش ناخودآگاه و خودآگاه این جامعه و یکایک ما برای گذار از این بحران و دستیابی به قدرتی نو است. تاریخ مشترک خطاها و فجایع مشترک، هراسهای مشترک و یادگیری مشترک نیز هست، زیرا عنصر نو و دیسکورس نو در مسیر تحول ساخته میشود و آن جایی که امروز یکایک ما هستیم و تاریخ کشور ما آنجاست، بدون این گذشته پرماجرا و بدون این دوران گذار و متاسفانه بدون این دردها و فجایع فردی و جمعی ناممکن بود.
با چنین نگاهی است که سیستم عارف زمینی به ما این امکان را میدهد که حال این تاریخ مشترک و درد مشترک، پروسه مشترک را لمس کنیم که باعث انقلاب پنجاه و هفت و همزمان باعث دقیقا تحول فاجعه آمیز این انقلاب شد. تحولی فاجعه آمیز که یک ضرورت ناشی از آن شرایط و مرحله بحران بود و جز آن نمی توانست بشود. تا بفهمیم که چرا این پروسه مشترک و این بحران مشترک و خواستهای دیسکورس نو آنگاه باعث شد جمعیتی چندمیلیونی به خارج از کشور تبعید شوند تا اکنون آنها با آن «جهان مدرن و تمنای مدرنی» رودررو شوند که هم انسان ایرانی را به سوی خویش می کشاند و هم از او هراس داشت؛ از آن سوی دیگر جمعیت چند ده میلیونی درون کشور بایستی بحران مشترک و ناممکنی بازگشت به خویشتن و یا ناممکنی تلفیقهای شکننده مثل دموکراسی دینی را می چشیدند تا گام بگام به قبول و ایجاد این جهان و ساختار مدرن ایرانی و اجزای آن دست مییافتند.
با چنین نگاه و روایت یا دیسکورس نوی عارف زمینی است که حتی یکایک حوادث زندگی فردی ما، از روابط و شکستهای عشقی یا کاری، تا مهاجرت و یا انواع و ا شکال بیماریها و چندپارگیهای روانی فردی، گروهی یا جمعی، اکنون جا و ضرورت خویش را در این پروسه مشترک و تحول مشترک بازمی یابند، به بخش ضروری داستان و تاریخ فردی و جمعی ما تبدیل میشوند و میتوانند به جای «شرمندگی و درد کور» اکنون به « ضرورت دوران گذار، به غرور و قدرت نو، خلاقیت نو» تبدیل شوند. اکنون بر بستر این پروسه و روایت مشترک این هزاران روایت و میلیونها تاریخ فردی میتوانند به بیان داستان و گذار خویش بپردازند و همزمان امکان ورودی باشند به چشم اندازهای نو، دیسکورسهای نو، روایتهای قویتر و بهتر از عارفان زمینی و یا روایتها و چشم اندازهای نوین و بهتر عارف زمینی.
قدرت اول عارف زمینی در ایجاد این «داستان و روایت و دیسکورسی» است که گذشته و حال و آینده فردی و جمعی را پیوندی نو، معنایی می بخشد و همزمان این قدرت را به جمع به سان یک هویت و جهان مشترک و یا به فرد میدهد که به شیوه های مختلف حال خویش و جهانش را در دست بگیرد و مرتب مفاهیم نو و حالات نو، ساختارهای قدرتمند نو و مدرن ، مفاهیم و حالات نوی عشق، خرد، اروتیسم تا قدرتهای نو و نقدهای نو و چند چشماندازی بیافریند؛ یا به کمک این سیستم و تئوری نو حال بتواند قدرت و راه فردی خویش را عمیقتر و قویتر سازد و خلاقیتی نو بیافریند. سیستم عارف زمینی ایجاد گر این روایت مشترک و امکانات نوین خلاقیت فردی و جمعی مشترک است. او ایجاد گر صحنه نوین و داستانی نو است که در آن اکنون یکایک ما و فرهنگ ما میتواند هزاره نوی خویش و خلاقیت نوین خویش را شروع کند، به پوست اندازی نهایی دست یابد و از انسان چندپاره و جامعه بحران زده هر چه بیشتر به جامعه و انسان چندلایه و خندان نوین، به عاشق زمینی نوین، به مومن سبکبال نوین، به خردمند شاد نوین و هزاران روایت نو از زندگی، مذهب، از عشق و اروتیسم دست یابد.
قدرت دوم عارف زمینی بنابراین ایجاد امکان و کارگاهی برای ایجاد «هزار روایت نو»، «هزار بدن نو» است. قدرت دوم عارف زمینی تبدیل زندگی و واقعیت، بدن به یک «آزمون و نظم قابل تحول» و ایجاد شرایط امکان دستیابی به هزاران حالت از این «بدنهای نو و تلفیقی»، از این مفاهیم نو و تلفیقی، از این واقعیتهای نو و سمبولیک به عنوان مهاجر، به عنوان هنرمند و روشنفکر مدرن ایرانی و یا به عنوان ملت مدرن و رنگارنگ ایرانی است. حال به کمک این قدرت نو به به هزار حالت و درجه نوین از بدن سازی، واقعیت سازی و به درجات والاتر از بازی خندان عشق و قدرت دست یافت. اکنون می توان بر بستر این روایت و داستان نو و مشترک، بر بستر این سیستم نو هر چه بیشتر به نسل نوین این هنرمندان و خردمندان چندلایه، تلفیقی و شرور و خندان ایرانی، به سیاستمداران و بازیگران نوین بازی عشق و قدرت زندگی دگردیسی یافت و چه در جامعه ایرانی و یا در جامعه مدرن خویش به عنوان مهاجر قادر به ایجاد ساختن بدنهای نو، شرارتها و خلاقیتهای نو شد. زیرا اکنون بازیگران نوین و قدرتهای نوینی وارد صحنه شده اند که قادر به ایجاد تلفیقی از بهترین قدرتهای دو جهان خویش هستند. زیرا آنها اکنون هم یک «ایرانی مدرن و متفاوت» و هم یک «اروپایی مدرن و متفاوت» هستند. زیرا در برابر قدرت نگاه و حالت تلفیقی «اغواگرانه» آنها هیچ عاشق و خردمند سنتی و یا مدرن در بازی عشق و قدرت توانایی مقابله ندارد.
این حال و آینده ای است که سیستم عارفان زمینی در پی ایجاد آن است و شما را به لمس این قدرت نوین و ضرورت آن در درون خویش وسوسه و اغوا میکند. زیرا این تحول و ضرورت نیز خود یک تحول دیسکورسیو و یک ضرورت همین پروسه است و خواست و ندای این دیسکورس برای پوست اندازی نهایی و دست یابی به قدرتی نو است. زیرا هر قدرت نو ابتدا با یک «روایت نو» و ایجاد چشم اندازی نو به گذشته و حال و آینده شروع میشود و سپس توانایی ایجاد واقعیت نو و یا هزاران بدن و فردیت نو، خلاقیت نو. ازینرو این دیسکورس نو برای ایجاد خویش به ما «خالقان خندان و شروری» ایجاد داشت که اکنون قادر به این خشونت و قتل خندان جهان گذشته و ایجاد دیسکورس و داستان نو، روایت نو باشند و تاریخ فردی من و شما در واقع تاریخ دگردیسی گام بگام به این «قدرت نو و خلاقیت نو و خندان» است، تا من و تو گام بگام آن شویم که هستیم، یعنی به خالقان و حاملان رنسانس تبدیل شویم و بتوانیم این داستان نو و روایت نو را بسراییم به هزار زبان و حالت. تا بتوانیم به زندگی بگوییم تو اینگونه هستی و اینگونه می خواهمت و همزمان همیشه حس کنیم که خوشبختانه راه و دیسکورس دیگری نیز ممکن است.
لینک کتاب : « سیستم و قدرتی نو برای آفرینش رنسانس ایرانیان
برای علاقه مندان به آشنایی بیشتر به سیستم و قدرت نوین عارفان زمینی خواندن این کتاب اینترنتی را توصیه می کنم و نیز خواندن دقیق کتاب «از بحران مدرنیت تا رقص عاشقان و عارفان زمینی».
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید