رفتن به محتوای اصلی

«عارف زمینی» به عنوان دیسکورس نو و ابزار آفرینش «بدن نو»
05.10.2010 - 12:01

یک سیستم و یا روایت نو و به ویژه یک روایت و سیستمی که در پی ایجاد امکانی برای عبور از یک بحران مشترک فردی و جمعی و دستیابی به یک رنسانس است، بایستی بتواند حدااقل دو موضوع اساسی را ایجاد کند. این سیستم و چشم‌انداز نو بایستی بتواند هم سناریو و صحنه ای ایجاد کند که یک «تصویر کلی» از این بحران و پروسه مشترک را نشان میدهد و هم امکان بدهد که هر فرد و پدیده فردی یا جمعی، فرهنگی یا سیاسی بتواند خویش را در این روایت مشترک بازیابد. تا هر فرد یا گرایش و قدرت نو بتواند به کمک این تصویر و چشم انداز بهتر به درک خویش نائل آید و نیز به ضرورت تفاوت خویش و اینکه می‌توان و بایستی به چشم‌اندازهای دیگر و قویتر مرتب دست یافت. ازینرو یک سیستم نو هم به هر پدیده و فرد درون این سیستم و روایت امکان درک بهتر و چندجانبه آن را می‌دهد و هم امکان ایجاد خلاقیتهای نوین و چشم‌اندازها و روایات نو.

سیستم نو و روایت نویی که خواهان ایجاد رنسانس فردی است، در واقع صحنه و سناریویی قوی می‌سازد که در آن اکنون امکان نقد و سنجش جهان و پدیدهها بهتر ممکن است و از طرف دیگر اما به فرد و یا فرهنگ خویش این امکان را می‌دهد که با این روایت و قدرت نو بهتر قائل باشد به شکوه و قدرت نوی خویش، به هویت نو و مدرن خویش، به خلاقیت و بدنهای نو خویش دست یابد و همزمان راه را برای ایجاد خلاقیتها و روایات نو فراهم می‌کند.

در این معنا یک سیستم نو و روایت نو در واقع یک «دیسکورس و گفتمان و زبان نو» است، یک چشم‌انداز نو است که به فرد یا اجتماع امکان درک بهتر خویش و واقعیت خویش و همزمان امکان «قدرت نو و خلاقیت نو» و گذار از بحران خویش، امکان دست یابی به پوست اندازی نوی فردی و جمعی را می‌دهد. با این سیستم و نگاه نو حال امکان قدرت مشترک و خلاقیت فردی فراهم می آید.

اما هر دیسکورس نو به قول ژیژک همزمان یک «خشونت زبانی» به زندگی غیر قابل کنترل نیز هست زیرا او زندگی را در چهارچوب و اخلاق و چشم انداز خاصی قرار می‌دهد، خواه دیسکورس روانکاوی باشد، مدرن یا پسامدرن باشد، خواه دیسکورس دانشگاهی و علمی باشد. اما بدون ایجاد این روایت و چشم انداز نو امکان «حرکت و سنجش» از یک سو و از سوی دیگر امکان ارزش گذاری و هویت دهی، معنادهی به پدیده ها در عرصه کاری خویش و یا در یک عرصه عمومی ممکن نیست. موضوع این است که این قدرت نو و گفتمان نو هم ضرورت خویش و اهمیت خویش برای ایجاد یک واقعیت نو و قدرت نو را احساس کند و همزمان همیشه به یاد داشته باشد که او یک چشم انداز و یک امکان است و همیشه امکانات و راهها و دیسکورسهای دیگر ممکن است. یا اصولا بتواند خویش را به عنوان دیسکورس و صحنه ای کلی و نو برای حضور و رشد این دیسکورسها و خلاقیتهای فردی و جمعی نو مبدل سازد.

با چنین معیارهای اولیه نیز بایستی ما هر روایت نو و هر تحول نو در عرصه های مختلف سیاسی، فرهنگی، هنری یا علمی جامعه خویش را بسنجیم و ببینیم که کجا با یک گفتمان نو و قدرت نو روبروییم که قادر به عبور از بحران سیاسی یا فرهنگی و هنری جامعه خویش و یا در یک عرصه مشخص است. یا قادر به ایجاد چشم اندازی نو است که به کمک او انسان ایرانی حال بتواند خویش و جهانش را، تاریخ فردی و مشترکش را بهتر درک و لمس کند، پیوندشان را حس کند و همزمان بتواند این تاریخ و زمانه را در دست بگیرد و بسنجد و قادر به ایجاد مفاهیم و خلاقیتهای نو باشد. با چنین معیارهای اولیه نیز می‌توان براحتی هر کدام از این ایده ها و روایات را آسیب‌شناسی کرد و دید کجا آنها به ایجاد یک تحول مدرن و نگاه مدرن ایرانی و متفاوت دست یافته اند و کجا هنوز گرفتار دیسکورس و جهان کهن هستند، خواه این پدیده و روایت نو یک تحول سیاسی مثل «جنبش سبز» باشد، یا خلاقیت هنری این یا آن هنرمند باشد و یا روایات جدید سروش، داریوش شایگان و یا روایت و سیستم نوین «عارف زمینی و عاشق زمینی» من باشد.

بر مبنای همین معیارهاست که من بر این باورم که سیستم و چشم انداز «عارف زمینی و عاشق زمینی» از بسیاری جهات بیشتر از همه روایات دیگر این امکان را بوجود می آورد که ما به این «تصویر کلی و قدرتمند و خندان» از پروسه مشترک چند دهه اخیر خویش دست یابیم و دقیق ببینیم که چگونه میان این همه رخداد سیاسی، فرهنگی و شخصی به سان اشکال مختلف بحران سنت/مدرنیت ایرانی، به سان مراحل گذار و چالش جامعه ایرانی با بحران مدرن خویش، پیوند تنگاتنگ وجود دارد. تا ببینیم ولمس کنیم که چرا هر آنچه اتفاق افتاده است، حتی هر فاجعه سیاسی و یا فردی، ضرورتی دردناک از این پروسه مشترک بوده و هست و در واقع آن چه اتفاق افتاده است، جز آنطور که صورت گرفت، نمیتوانست به گونه ای دیگر اتفاق بیافتد. زیرا برای این تغییر، تغییر سناریو و وجود فاکتورهای نو لازم بود، وجود دیسکورس جدید لازم بود. همانطور که این تحولات اکنون به مرحله نوین و والاتری رسیده اند ولی هنوز قادر به پوست اندازی نهایی نیستند، زیرا هنوز این روایت مشترک و این وحدت در کثرت جمعی، این داستان در داستان فردی و جمعی و هم پیوند نتوانسته است به یک هویت مشترک نوین، به فردیت قویتر نوین، به ساختار سیاسی و مدنی قویتر تبدیل شود و بنابراین هنوز قادر به دست گیری جامعه و قدرت نیست اما مرتب در این عرصه در حال یادگیری و تحول همراه با آزمایش و خطاست. در بطن جامعه اما این تحولات عمیق دیسکورسیو صورت گرفته است و حاصل آن نیز همین قدرتهای نوین یکایک ما و قدرتهای جمعی نو است و نیز رشد نگاهها و سیستمهای نو و باز مثل عارفان زمینی و عاشقان زمینی.

تحول بزرگ یک جامعه و دوران وقتی واقعا شروع میشود که این «تحول دیسکورسیو» به درجه خاصی رسیده باشد. یعنی فرد و جامعه احساس کند که «داستانش، تاریخ مشترک یا فردیش» را «فهمیده» است و حال دارای «قدرت جدیدی» برای انجام کار و سرنوشت خویش است. این داستان مشترک و همیپوند که خویش را در حس یک «هویت مشترک و رنگارنگ»، در حس و لمس «درد و تمنای مشترک و رنگارنگ» و در حس و لمس «قدرت نو و خلاقیت نو، زبان نو» نشان می‌دهد، آن چیزی است که حال جامعه ما هر چه بیشتر به آن احتیاج دارد تا بتواند هر چه بیشتر صحنه و سناریوی جدید خویش را بر حوادث و تحولات حاکم سازد و تحول دیسکورسیو را به پایان رساند.

قدرت سیستم باز «عارف زمینی و عاشق زمینی» دقیقا در همین نقطه است که به جای بازگشت به خویشتن و یا به جای تقلید کورکورانه سخنان مدرن، به جای تلاش محکوم به شکست برای «بومی کردن مدرنیت»، در واقع توجه اش را بر «پروسه مشترک» می گذارد و خطوط عمده این تحول مشترک را مطرح میکند و راههای دستیابی به حالات نو و قدرتهای نو، هویتهای مدرن نو و توانایی بدست گرفتن خویش و جهان خویش و ایجاد سنجش نو و ارزش گذاری نو.

در این معناست که این سیستم به ما نشان میدهد که تاریخ مشترک سیاسی و فرهنگی و اقتصادی یا فردی ما در واقع تاریخ مشترک «پروسه بحران سنت/مدرنیت»و تلاش ناخودآگاه و خودآگاه این جامعه و یکایک ما برای گذار از این بحران و دستیابی به قدرتی نو است. تاریخ مشترک خطاها و فجایع مشترک، هراسهای مشترک و یادگیری مشترک نیز هست، زیرا عنصر نو و دیسکورس نو در مسیر تحول ساخته میشود و آن جایی که امروز یکایک ما هستیم و تاریخ کشور ما آنجاست، بدون این گذشته پرماجرا و بدون این دوران گذار و متاسفانه بدون این دردها و فجایع فردی و جمعی ناممکن بود.

با چنین نگاهی است که سیستم عارف زمینی به ما این امکان را میدهد که حال این تاریخ مشترک و درد مشترک، پروسه مشترک را لمس کنیم که باعث انقلاب پنجاه و هفت و همزمان باعث دقیقا تحول فاجعه آمیز این انقلاب شد. تحولی فاجعه آمیز که یک ضرورت ناشی از آن شرایط و مرحله بحران بود و جز آن نمی توانست بشود. تا بفهمیم که چرا این پروسه مشترک و این بحران مشترک و خواستهای دیسکورس نو آنگاه باعث شد جمعیتی چندمیلیونی به خارج از کشور تبعید شوند تا اکنون آنها با آن «جهان مدرن و تمنای مدرنی» رودررو شوند که هم انسان ایرانی را به سوی خویش می کشاند و هم از او هراس داشت؛ از آن سوی دیگر جمعیت چند ده میلیونی درون کشور بایستی بحران مشترک و ناممکنی بازگشت به خویشتن و یا ناممکنی تلفیقهای شکننده مثل دموکراسی دینی را می چشیدند تا گام بگام به قبول و ایجاد این جهان و ساختار مدرن ایرانی و اجزای آن دست می‌یافتند.

با چنین نگاه و روایت یا دیسکورس نوی عارف زمینی است که حتی یکایک حوادث زندگی فردی ما، از روابط و شکستهای عشقی یا کاری، تا مهاجرت و یا انواع و ا شکال بیماریها و چندپارگیهای روانی فردی، گروهی یا جمعی، اکنون جا و ضرورت خویش را در این پروسه مشترک و تحول مشترک بازمی یابند، به بخش ضروری داستان و تاریخ فردی و جمعی ما تبدیل میشوند و می‌توانند به جای «شرمندگی و درد کور» اکنون به « ضرورت دوران گذار، به غرور و قدرت نو، خلاقیت نو» تبدیل شوند. اکنون بر بستر این پروسه و روایت مشترک این هزاران روایت و میلیونها تاریخ فردی میتوانند به بیان داستان و گذار خویش بپردازند و همزمان امکان ورودی باشند به چشم اندازهای نو، دیسکورسهای نو، روایتهای قویتر و بهتر از عارفان زمینی و یا روایتها و چشم اندازهای نوین و بهتر عارف زمینی.

قدرت اول عارف زمینی در ایجاد این «داستان و روایت و دیسکورسی» است که گذشته و حال و آینده فردی و جمعی را پیوندی نو، معنایی می بخشد و همزمان این قدرت را به جمع به سان یک هویت و جهان مشترک و یا به فرد می‌دهد که به شیوه های مختلف حال خویش و جهانش را در دست بگیرد و مرتب مفاهیم نو و حالات نو، ساختارهای قدرتمند نو و مدرن ، مفاهیم و حالات نوی عشق، خرد، اروتیسم تا قدرتهای نو و نقدهای نو و چند چشم‌اندازی بیافریند؛ یا به کمک این سیستم و تئوری نو حال بتواند قدرت و راه فردی خویش را عمیقتر و قویتر سازد و خلاقیتی نو بیافریند. سیستم عارف زمینی ایجاد گر این روایت مشترک و امکانات نوین خلاقیت فردی و جمعی مشترک است. او ایجاد گر صحنه نوین و داستانی نو است که در آن اکنون یکایک ما و فرهنگ ما می‌تواند هزاره نوی خویش و خلاقیت نوین خویش را شروع کند، به پوست اندازی نهایی دست یابد و از انسان چندپاره و جامعه بحران زده هر چه بیشتر به جامعه و انسان چندلایه و خندان نوین، به عاشق زمینی نوین، به مومن سبکبال نوین، به خردمند شاد نوین و هزاران روایت نو از زندگی، مذهب، از عشق و اروتیسم دست یابد.

قدرت دوم عارف زمینی بنابراین ایجاد امکان و کارگاهی برای ایجاد «هزار روایت نو»، «هزار بدن نو» است. قدرت دوم عارف زمینی تبدیل زندگی و واقعیت، بدن به یک «آزمون و نظم قابل تحول» و ایجاد شرایط امکان دستیابی به هزاران حالت از این «بدنهای نو و تلفیقی»، از این مفاهیم نو و تلفیقی، از این واقعیتهای نو و سمبولیک به عنوان مهاجر، به عنوان هنرمند و روشنفکر مدرن ایرانی و یا به عنوان ملت مدرن و رنگارنگ ایرانی است. حال به کمک این قدرت نو به به هزار حالت و درجه نوین از بدن سازی، واقعیت سازی و به درجات والاتر از بازی خندان عشق و قدرت دست یافت. اکنون می توان بر بستر این روایت و داستان نو و مشترک، بر بستر این سیستم نو هر چه بیشتر به نسل نوین این هنرمندان و خردمندان چندلایه، تلفیقی و شرور و خندان ایرانی، به سیاستمداران و بازیگران نوین بازی عشق و قدرت زندگی دگردیسی یافت و چه در جامعه ایرانی و یا در جامعه مدرن خویش به عنوان مهاجر قادر به ایجاد ساختن بدنهای نو، شرارتها و خلاقیتهای نو شد. زیرا اکنون بازیگران نوین و قدرتهای نوینی وارد صحنه شده اند که قادر به ایجاد تلفیقی از بهترین قدرتهای دو جهان خویش هستند. زیرا آنها اکنون هم یک «ایرانی مدرن و متفاوت» و هم یک «اروپایی مدرن و متفاوت» هستند. زیرا در برابر قدرت نگاه و حالت تلفیقی «اغواگرانه» آنها هیچ عاشق و خردمند سنتی و یا مدرن در بازی عشق و قدرت توانایی مقابله ندارد.

این حال و آینده ای است که سیستم عارفان زمینی در پی ایجاد آن است و شما را به لمس این قدرت نوین و ضرورت آن در درون خویش وسوسه و اغوا میکند. زیرا این تحول و ضرورت نیز خود یک تحول دیسکورسیو و یک ضرورت همین پروسه است و خواست و ندای این دیسکورس برای پوست اندازی نهایی و دست یابی به قدرتی نو است. زیرا هر قدرت نو ابتدا با یک «روایت نو» و ایجاد چشم اندازی نو به گذشته و حال و آینده شروع میشود و سپس توانایی ایجاد واقعیت نو و یا هزاران بدن و فردیت نو، خلاقیت نو. ازینرو این دیسکورس نو برای ایجاد خویش به ما «خالقان خندان و شروری» ایجاد داشت که اکنون قادر به این خشونت و قتل خندان جهان گذشته و ایجاد دیسکورس و داستان نو، روایت نو باشند و تاریخ فردی من و شما در واقع تاریخ دگردیسی گام بگام به این «قدرت نو و خلاقیت نو و خندان» است، تا من و تو گام بگام آن شویم که هستیم، یعنی به خالقان و حاملان رنسانس تبدیل شویم و بتوانیم این داستان نو و روایت نو را بسراییم به هزار زبان و حالت. تا بتوانیم به زندگی بگوییم تو اینگونه هستی و اینگونه می خواهمت و همزمان همیشه حس کنیم که خوشبختانه راه و دیسکورس دیگری نیز ممکن است.

لینک کتاب : « سیستم و قدرتی نو برای آفرینش رنسانس ایرانیان

برای علاقه مندان به آشنایی بیشتر به سیستم و قدرت نوین عارفان زمینی خواندن این کتاب اینترنتی را توصیه می کنم و نیز خواندن دقیق کتاب «از بحران مدرنیت تا رقص عاشقان و عارفان زمینی».

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.