رفتن به محتوای اصلی

این نوزاد از شکم مادر مرده، به دنیا میاید (پیرامون نوشته ماشاءالله آجودانی)
27.03.2014 - 04:55

ماشاءالله آجودانی با نوشتن این مقاله: وطن، زبان فارسی و شعر مشروطه ، غیر مستقیم خواسته برای تبعیض دیدگان ایران « وطن مشترک» و « زبان و فرهنگ مشترک» نشان دهد.
او می نویسد:

-« مردم ترک زبان به رسول زاده‌ها توصيه می‌کردند که در قفقاز هم به فارسی بنويسند ... و اين وضع ربطی به حکومت پهلوی ـ چون سال‌ها مانده بود تا حکومت پهلوی بر سر کار بيايد ـ يا هيچ حکومتی در ايران متأخر نداشت و مربوط می‌شد به نقش تاريخی زبان فارسی به عنوان زبان اصلی کتابت و مشترک مردم ما».
-« فارسی در طی قرن‌ها ـ و با آن که عربی در دوره‌هايی زبان علمی منطقه بوده است ـ همين ويژگی اساسی و بنيادی‌اش را هم با عنوان زبان رايج گفتار بخشی از مردم ايران و هم به عنوان زبان مشترک گفتار و « نوشتارِ» همه‌ی مردم ما حفظ کرده است.»

در عصر سده های میانه، تا اجرای « سیاست یکسان سازی» رضاخان، در ایران زبانهای عربی، فارسی، ترکی به درجات مختلف، زبان کتابت بود. قلمزنان اندکی که وجود داشتند معمولاً به عربی و فارسی چیز نوشته اند و تعدادی از آنها نیز به زبان ترکی. بعضی ها دارای آثار به هر سه زبان بودند. مثل نسیمی و فضولی. زبان عربی در عرصه علم و فلسفه- زبان فارسی در ادبیات، و زبان ترکی هم عرصه ادبیات راشامل میشد. که به شعر و لغت نامه و داستان پرداخته اند. زبان ترکی زبان قشون بود و زبان بخشی از مردم. علاقمندان قلمزن در عرصه ادبیات هم به آن پرداخته اند. زبان به عنوان وسیله ارتباط با دیگران در دست قلمزنان بود. در این عصر زبان « مشترک» ی وجود نداشت. هر قلمزن نسبت به محیط خود و نسبت به پیامش از این سه زبان استفاده کرده است. همانطور که ما اکنون انجام میدهیم. زبان مشترک، زبان رسمی، زبان ارتباطی، مقولات امروزی هستند.

و در گذشته فاقد معنا بودند. در گذشته همه چیز دئمی ، تابع سلطه، و نیاز دربارها و حکومت گران بود. و یا مسئله ی دینی اهل قلم انگشت شمار. فرهنگ مردمان ، فرهنگ شفاهی و فولکلور بود. و هر مردمی فرهنگ خود را در زبان خود آفریده است. کار کتابت مال روشنفکران و وابستگان دربار و مذاهب بود. و زبانشان نیز تابع همین نیازها. سلسله های ترک برای اداره ی مملکت - بخوان تحمیل سلطه-زبان دیوانی شان - یعنی ابزار تسلط شان - فارسی مخلوط با کلمات عربی بود. و نیازی به ترویج زبان ترکی بصورت نوشته احساس نمی کردند. این است که زبان ترکی تنها برحسب نیاز محیط توسط برخی باسوادان کتابت میشد. گذشته خالی ست و چیزی برای حل مسایل امروزی ندارد.مجبوریم همه ی مسایل را خودمان حل کنیم. نه فرهنگ مشترکی بود و نه زبان مشترکی .

از آغار حکومت پهلوی هم هرچه داریم به زور یکسان سازی درست شده و نه با آزادی. نه وطن وطن است و نه فرهنگ فرهنگ . وطن و فرهنگی که با اجبار و سلطه و کشتار پدید آید نه وطن است و نه فرهنگ. زندان است و مغز شویی. و سلطه گری.آجودانی قند تو دلش آب میشود که محمد امین رسول زاده ی ناسیونالیست معروف، نتوانسته در اورمیه روزنامه و کتاب ترکی پیدا کند و خواننده. دلیلش روشن است تحصیل را برای کارهای دولتی انجام میدادند و آنهم زبانش فارسی بود. خواندن و نوشتن زبان ترکی در کار برای نان خوردن مورد نیاز نبود. و رساندن پیام هم به باسوادان توسط زبان فارسی انجام میگرفت.

اما در همین زمان که رسول زاده در اورمیه بدنبال روزنامه و خواننده بود، کودکان شعر کودکیشان را در ادبیات شفاهی چنین میخواندند: « از پسر بیگ بیزارم. روي ﭘﻴﺮاﻫﻦ ﻛﺘﺎﻧﻲ ﻣﻲﻧـﻮﻳﺴـﻢ. پیراهن کتانی با خطوط موازی؛ بیا زبان ما را یاد بگیر-زبان ما زبان ʺ اورﻣﻮʺ ﺳﺖ.»بی اوغلوندان ﺑﺌﺰارام Bəyoğlundan bezâram ﻛﺘﺎن ﻛﺆﻳﻨﻚ ﻳﺎزارم kətan köynək yazaram ﻛﺘﺎن ﻛﺆﻳﻨﻚ ﻣﻴﻞ ﻣﻴﻠﻲ kətan köynək mil- mili ﮔﻞ اوﺧﻮ ﺑﻴﺰﻳﻢ دﻳﻠﻲ gəl oxu bizim dili ﺑﻴﺰﻳﻢ دﻳﻞ اورﻣﻮ دﻳﻠﻲ bizim dil Urmu dili وقتی زبانی در اداره ی مملکت و انجام کارهای آن بکار گرفته نمیشود- تحصیل هم نمیشود- کتاب و روزنامه و خواننده هم پیدا نمیشود. هر کس نسبت به نیازش چیز یاد میگیرد.

این مسئله ایست که رسول زاده و آجودانی از درک آن عاجز مانده اند. اما در همان حال مردم فولکلور خود را میافریدند و حتی در نبود کاغذ روی پارچه ی کتان که خطوط موازی داشت برای کودکان به زبان مادری خواندن و نوشتن یاد میدادند. شعر کودکانه ی «حب سنه» که قسمتی از آن نقل شد مسئله را از اعماق گذشته برای ما روشن میکند.برخلاف تحلیل آجودانی زبان فارسی در گذشته نه زبان مشترک بل « زبان سلطه گری» بود. که توسط دربارهای ترک برای ادامه ی فرمانروایی در کارهای دیوانی بدان نیازمند بودند. و توجه اینان به فرهنگ فارسی هم به همین دلیل بود. آنان حساب میکردند زبانی که سلطه یشان را حفظ و گسترش میداد و نیازهای استبداد را رفع می نمود باید مورد حمایت و استفاده قرار می گرفت - و اینکار را هم انجام میدادند. منطق شان غیر از این و بیش از این قد نمیداد.

تاریخ برای امروز چیزی ندارد. بیابان و برهوت است. دست یازیدن به گذشته با دید ناسیونالیستی جهت حل مسایل امروزی  تنها میتواند نشانه ی سلطه جویی و سلطه گری باشد. با چهار دوجین کتاب و نویسنده ی درباری و یا دینی و صوفی فرهنگ مشترک نمیشود. و یا «بکارگیری سنتی زبان فارسی دیوانی» که همیشه ابزار استبداد و تسلط بود نمی تواند فرهنگ مشترک خوانده شود. بله در 80 سال اخیر توسط نویسندگان همه ی مردمان ایران فرهنگ مشترک اجباری توسط سیاست یکسان سازی ایجاد شده ولی اسم آنرا نمیتوان فرهتگ مشترک دموکراتیک گذاشت. این فرهنگ نامش فرهنگ «زورکی» ست.که هنوز هم ادامه دارد. زورکی تنها بدین دلیل که غیز از زبان فارسی همه ی زبانهای دیگر غیر دولتی و ممنوع بود. و هست. این آن سدی ست که باید شکسته شود. 

بله «وطن» مقوله قرن اخیر است و مفهومی ناسیونالیستی دارد. ناسیونالیسم در پایان دوره ی سده های میانه در برابر فئودالیسم و بعدها در برابر استعمار کلاسیک مترقی بود ولی اکنون بشدت ارتجاعی ست و زمانش سپری شده است. اکنون بجای وطن گرایی و وطن پرستی، احساس قلبی وطن دوستی قرار دارد. که عاری از ایده لوژی ناسیونالیستی ست. وطن دوستی وقتی شکوفته میشود که فرد و افراد در چهارچوبی که زندگی میکنند از انواع اسارتها و تبعیض ها « آزاد» باشند. در غیر این صورت سخن از وطن یعنی «اسارت». زبان هم وقتی مشترک است که «مادری» باشد. زبان «ارتباطی» نیز آن زبانی ست که "انتخابی" باشد. فرهنگ مشترک نتیجه ی تلاش مشترک همه ی فرهنگ هاست که آزادانه حاصل شده باشد. مثل فرهنگ "بشری". فرهنگ مشترکی که فاقد عنصر آزادی ست، نمیتواند مشترک باشد. آن حاصل « سلطه و سلطه گری» ست و نام اش «فرهنگ سلطه» .

آجودانی با نوشتن این مقاله خواسته برای تبعیض دیدگان ایران « وطن مشترک» و « زبان و فرهنگ مشترک» نشان دهد. یعنی چنگ زده به ایده لوژِی ناسیونالیسم پارسی. او قبلاً هم در مورد تحلیل تاریخی رمان صادق هدایت به ناسیونالیسم ایرانی متوصل شده است. صادق هدایت که مثل هر نویسنده ی دیگر از مراحل مختلف تفکر گذشته - با عنوان کردن چند نوشته از او در یکی از این مراحل -رمان بوف کور را که ربطی به ناسیونالیسم ندارد- و در اوج فکری و خلاقیت هنری نویسنده پدید آمده- اثری ناسیونالیستی ارزیابی نموده است. و اکنون هم در این نوشته برای تبعیض دیدگان « وطن و زبان مشترک» ناسیونالیستی پیدا میکند. کوتاه بگویم درنظریه او : وطن اسارت است؛ و زبان سلطه. او ستمدیدگان را به اسارت و تحمل سلطه گری فرامیخواند. برای ساختن وطن و فرهنگ مشترک ضرورت دارد همه چیز از نو زاده شود. حتی وطن و فرهنگ.این نوزاد از شکم مادر مرده، به دنیا میاید.

 ناسیونالیسم در ایران تنها باز تاب مبارزه ی استعماری و روابط سرمایه داری نیست که آجودانی عنوان میکند، و قسمت دیگر را مسکوت میگذارد؛ بل بخشی از آن بازتاب امپراطوری گرایی باستان و آریاگرایی ست. که در احزابی چون سومکا و پان ایرانیست و سلطنت گرایان  و پی جویان ایران بزرگ ، متجلی شده است. و تئوریزه.


دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

آ. ائلیار

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!