رفتن به محتوای اصلی

تبیین تضاد ها در جامعه ایران بر چه مبنایی باید استوار باشد؟
02.01.2014 - 11:22

در نوشتهء کوتاهی تحت عنوان "جامعه ایران دو قطبی است"، آقای اقبال اقبالی آرایش سیاسی در جامعه ایران را به دو "قطب جنبش ملی ایرانیان برای رهائی از سلطه و جباریت تاریخی قطب اسلامگرایان" تقسیم میکند. به نظر من تقسیم جامعه ایران به دو قطب سیاسی "جنبش ملی ایرانیان" و "اسلامگرایان" یک تقسیم بندی بسیار ساده، غیرواقعی و نگاهی بسیار سطحی به مسئله سیاسی در جامعه مرکب ایران است. من سعی خواهم کرد ضمن ترسیم قطب های تعیین کننده در تبیین تضادها درجامعه ایران، همچنان خلاصه وار نشان دهم که تحلیل آقای اقبالی دربارهء تضادهای جامعه ایران از پشت عینک ایدئولوژی ناسیونالیسم افراط گرایانه (فارسی) نگریسته شده و در عین حال تبیینی در تعارض با واقعیتهای سیاسی جامعه ایران است.

برای اینکه در یک تقسیم بندی اساسی در تبین تضادهای جامعه بایستی به ساختار، وضعیت و جهتگیریهای سه بخش مهم در جامعه توجه داشت. این سه بخش عبارتند از:

یک- دولت و حاکمیت

دو- مردم ایران

سه- اپوزیسیون سیاسی

****

دولت و حاکمیت

دولت ایران بعد از به قدرت رسیدن رضا شاه از نظر تیپولوژی اتنیکی یک دولت تمام عیار فارسی در کشور چند ملیتی ایران است. کشوری که اگر بر بنیادهای دمکراتیک و کنوانسیونهای جهانی برپا میشد بایستی مثل سوئیس، هندوستان و ...دارای یک نظام دولتی چند ملیتی میبود. همین ساختار تک ملیتی دولت ایران، و سیطره ناسیونالیسم افراطی فارس (که به دلایل استعماری تحت عنوان "ناسیونالیسم ایرانی" به ادبیات سیاسی وارد شده است) در حاکمیت های مختلف و در دو دوره پدر و پسر پهلوی ها و سپس در دوره دولت جمهوری اسلام نیز ادامه یافته است.

 

رسمیت زبان فارسی در دوره جمهوری اسلامی وارد قانون اساسی شد، در حالیکه این رسمیت در قانون اساسی پهلوی ها وجود نداشت و کشور عملا تحت سیطره ناسیونالیسم افراطی فارس بود. در دوره جمهوری اسلامی ناسیونالیسم فارس همچنان سایه سیاه خود را بر دستگاه دولتی حفظ کرد، اما بخش دینی و نهاد روحانیت جامعه فارس (و بخشا آسیمله شده های غیرفارس) دستگاه دولتی را به تصاحب خود درآورد و یک دولت دینی و همچنان با تیپولوژی فارسی به رهبری خمینی بر اریکه قدرت دولتی در ایران تکیه زد. دولت ایران از نظر ایدئولوژیک یک دولت دینی و از نقطه نظر اتنیکی یک دولت تمام عیار فارسی و از نقطه نظر طبقاتی یک دولت سرمایه داری خود ویژه و از نظر سیاسی یک دولت استبدادی (یا استبداد دینی) برای خلق فارس و یک دولت استبدادی- استعماری (داخلی) برای خلقهای غیرفارس ساکن در ایران است. با این نگرش جمهوری اسلامی برای  خلق فارس و اقلیتهای دینی و ملی (ارمنی، یهودی، مسیحی، کلیمی، آسوری و...) دارای ماهیت استبداد (دینی- شیعی) و برای  خلقهای غیرفارس (ترک، کرد، بلوچ، عرب، ترکمن و...) دارای ماهیت استعمار (داخلی) و استبدادی (دینی) است. بنابراین نظام جمهوری اسلامی تضاد اصلی مردم ایران (خلق فارس و... و خلقهای غیرفارس) با جهتگیریهای تبیینی متفاوت آنهاست.

 

مردم ایران

مردم ایران از نظر اتنیکی مردم یکدستی نیست، که بشود آنها را زیر یک بیرق سیاسی معینی جمع آورد. حتی اگر این یکدستی وجود داشت نیز جمع آوری همه مردم زیر یک بیرق غیرممکن بود. چه، گرایشات مختلف مردم به تفکرات و تشکلهای سیاسی متفاوت و تعلق طبقاتی آنان عموما به شکلگیری بلوک بندیهای مختلفی منجر میشود. بلوکهایی که گاه اتحادشان نه تنها غیرممکن، بلکه حتی مشکل ساز است و اغلب به تضادهای غیراصولی در جامعه دامن میزند. بنابراین از آنجا که ایران یک کشور کثیرالملله با مردمی متشکل از ملیتهای مختلف (ترک، فارس، کرد، بلوچ، عرب، لر و...) با سرزمینهای ملی عموما متفاوت (آذربایجان، فارسستان، کردستان، بلوچستان، عربستان، لرستان ...) است، تفاوتهای رفتار تاکنونی دولت از حدود 90 سال پیش، تبعیض های ساختاری متفاوت و ناهنجاری را در مناسبات دولت با مردم و در واقع ملیتهای مختلف ایران بوجود آورده است. تفاوتهایی که در تبیین تضادهای داخلی و خارجی ایران نقش بسزائی دارد. در تبین تضادهای داخلی ایران، تضاد اصلی خلق فارس، اقلیت های دینی و اتنیکی (ارمنی، یهودی، مسیحی، کلیمی، آسوری و...) و بخشی از مردم غیرفارس (مقصود آن بخش از آسیمیله شده های غیرفارس ساکن در مناطق ملی فارس، "فارسستان" است)، تضاد خلق- ارتجاع یا همان تضاد خلق- استبداد دینی است. ماهیت این مبارزه "دمکراتیک" و برای تغییر دولت فارسی در سمت و سوی دمکراسی و سکولاریسم است. اما تضاد اصلی خلقهای غیرفارس (ترک، کرد، بلوچ، عرب و...) تضاد خلق- استعمار داخلی در ظل تضاد خلق- استبداد دینی است. ماهیت این مبارزه "ملی دمکراتیک" برای تحقق حق تعیین سرنوشت در حمایت از مبارزه دمکراتیک و برای تحقق سکولاریسم در مناطق ملی ملیتهای ساکن در ایران است. درک این واقعیت ها ماهیت تضادهای جامعه و تبیین آن را بیش از پیش پیچیده تر میکند.

 

اپوزیسیون سیاسی

اپوزیسیون ایران، علیرغم آنچه که آقای اقبال اقبالی آن را در فضای ذهنی خویش در قالب یک بلوک سیاسی تحت عنوان "جنبش ملی ایرانیان" و برای رهایی از "قطب اسلامگرایان" معرفی میکند، با واقعیات جامعه ایران هیچگونه سازگاری ندارد. آقای اقبالی در این تبیین خویش تفکرات نژادپرستانه را نیز آنجا که هدف سیاسی خود را مبارزه با "عربیزاسیون..." معرفی میکند، نشان میدهد. "عرب ستیزی" فنومن شناخته شده در فرهنگ سیاسی فارسی است و ادبیات خشن ضد عربی آقای اقبالی در این دوره از تاریخ بسیار حیرت انگیز است. این درحالیست که عربها یکی از ملیتهای ساکن ایران آنهم در بخش نفت خیر ایران یعنی الاهواز هستند و لبه تیز جمهوری اسلامی فعالین مدنی و ملی عرب را حتی گاه بصورت فله ایی به پای اعدامهای دسته جمعی میفرستد! این چگونه "عربیزاسیونی" استکه هر روز از مردم عرب ساکن اهواز قربانی طلب میکند؟!!

 

براساس آنچه فوقا مطرح کردم تبیین تضادهای جامعه ایران براساس آنچه که فوقا مطرح کردم، چه از جهت ساختار دولتی (تک ملیتی فارسی در جامعه چند ملیتی ایران) و ماهیت استبداد و استعماری (داخلی) آن از سویی و بافت اتنیکی و حضور گروههای ملی (ترک، فارس، کرد، بلوچ، عرب و...) مختلف در این کشور، پیچیدگیهای خاص خویش را دارد. اپوزیسیون سیاسی در کل کشور به دلیل ماهیت و اهداف مبارزاتی خویش (دمکراتیک یا ملی- دمکراتیک) به دو بلوک عمده تقسیم میگردد؛ یک: بلوک سیاسی خلق فارس (و آسمیله شده های غیرفارس در مناطق فارسی) و دوم: بلوک سیاسی خلقهای غیرفارس (ترک، کرد، بلوچ، عرب و...)

 

در عین حال "بلوک سیاسی فارس" در اپوزیسیون را علی تصور آقای اقبالی نمیتوان در یک جبهه گردهم آورد. چه گرایشات فکری و طبقاطی در جنبش سیاسی جامعه فارس این بلوک را به بخشهای مختلف راست افراطی (نژادپرستان سومکا، پان ایرانیست ها، سلطنت طلبان، بخشی از جبهه ملی و...)، چپ افراطی مثل شاخه های مختلف حزب کمونیست کارگری و گرایشاتی از این قبیل که عموما متحد عمل میکنند و سپس گرایش میانه (سوسیالیست ها، سوسیال دمکرات ها، لیبرال ها، ملی مذهبی ها و بخشی از اصلاح طلبان و تشکلهای مختلف جمهوریخواهی و...) را میتوان نام برد. جمع آوری این سه بخش در یک بلوک تا حد غیرممکن پیش میرد. مگر اینکه رشد وسیع جنبش های ملی دمکراتیک برای حق تعیین سرنوشت خویش، این گرایشات را برای سرکوب جنبش های ملی خلقهای غیرفارس کنار هم جمع بیاورد! و اگر روزی چنین حادثه ایی رخ دهد، بایستی منتظر تبدیل ایران به سرنوشت یوگسلاوی شد. اما اگر خط میانی در جنبش سیاسی جامعه فارس درایت سیاسی لازم را برای گذار از استبداد به دمکراسی داشته باشد، مناسبترین متحد این گرایش نه راست افراطی و چپ افراطی فارس، بلکه اتحاد با خط میانی جنبش های سیاسی در بلوک سیاسی خلقهای غیرفارس است.

 

بلوک سیاسی خلقهای غیرفارس اما به دلیل ماهیت مبارزه ملی، امکان همکاری و اتحاد عمل را در وسیعترین شکل خود دارند. بنابراین احتمال شکل گیری جریانات قدرتمند سیاسی در شرایط مقتضی هم ممکن و هم محتمل است. البته که گرایشات راست و چپ افراطی نیز در شرایط احتمالی آتی در این بلوک نیز نقش آفرینی خواهند کرد. اما مناسبترین متحد خط میانی این بلوک با خط میان بلوک سیای جامعه فارس است، اگر رهبران سیاسی جامعه فارس این درایت را بدست آورده باشد که حق تعیین سرونوشت خلقها را به رسمیت بشناسند. نتیجهء این اتحاد با ماهیت دمکراتیک و به رسمیت شناخته شدن حق ملل در تعیین سرنوشت خویش در ایجاد بحران سیاسی و تغییر نظام جمهوری اسلامی و همچنین ارائه یک آلترناتیو و بدیل واقعا دمکراتیک (جمهوری فدرال) برای آینده در ایران هم ممکن و هم محتمل است.

 

آقای اقبالی در تبیین تضادهای اصلی جامعه ایران، چشم خود را بر روی جنبش های ملی دمکراتیک بسیار فعال و وسیع در کشور بسته است. تبیین تضادها و آرایش آنها بر اساس ناسیونالیسم فارسی (ایرانی)، آنچیزی که آقای اقبالی اسم آن را "مدافعان ایران و ایرانیت" می نامد نه تنها غیر ممکن است، بلکه راه به ناکجا آباد میبرد. "ایران" نام جغرافیای سیاسی و "ایرانیت"، غیر از معنی شهروند یک کشور بودن، مفهوم دیگری ندارد، مگر اینکه آقای اقبالی به آن معنی خاصی داده باشد. در ایران خلقهای مختلفی با تاریخی پر از رنج و درد و تبعیض و تحقیر زندگی میکنند، برای برون رفت از ناهنجاری کنونی در ایران که حاصل سیاستهای استبدادی و استعمار (داخلی) در این کشور است تنها و تنها عقلانیت، پذیرش حقوق بین الملل و تن دادن به منشور جهانی حقوق بشر و قبول حق تعیین سرنوشت خلقها راه مناسبی برای رفع این شرایط ناهنجار و باز کردن افقی روشن برای همبستگی واقعی خلقهای ساکن در ایران است. توسل به هر گونه زور و سرکوب نتیجهء ایی غیر از آنچه که در یوگسلاوی سابق و شوروی سابق اتفاق افتاد نخواهد داشت.

 

چشم ها را باید شست و طور دیگری باید دید.

Yunes.shameli@gmail.com

2014-01-02

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

یونس شاملی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.