رفتن به محتوای اصلی

شنود، سکوت، مماشات
16.11.2013 - 23:46

 

بسیاری بر این باورند که "اوباما" از همان اول هم نه با ما که با اونا بوده است ولی بطور قطع سیاست "مماشات" نمیتواند هیچ تضمین آینده داری و عاقبت خوشی برای طرفین اصلی داشته باشد. چرا که لبخند کریه "ملاهای نفتی" تا جایی برای قدرتهای غربی خوشایند و قابل تحمل است که با "دندانهای اتمی" همراه نشود.

*****

 این روزها ماجرای "شنود" سیستمهای اطلاعاتی و امنیتی امریکا بر روی ارتباطات دولتهای دیگر در سطوح و مدارهای مختلف و حتی خصوصی ترین مکالمات شهروندان، میرود تا به یک بحران جدی و افتضاح بیسابقه برای دولت امریکا تبدیل شود. ظاهرآ ابعاد این موضوع "جاسوسی مدرن" فراتر از کشورهای متخاصم یا تشنج آفرین و یا رقیب امریکا، دولتها و رهبران دوست و متحد و هم پیمان آن را نیز در برداشته و شامل میشده است.

 گذشته از گستره و طول و عرض جغرافیایی این عملیات ویژه سایبری، گفته میشود که این "شنود" از عمق و قدرت نفوذ  بی نظیری نیز برخوردار است بطوری که بعنوان مثال از تلفن دستی "انگلا مرکل" صدر اعظم المان گرفته تا مکالمات بیسیمی محافظان و راننده "خامنه ای" و تا اندرونی بیت رهبری در یک سفر داخلی را کنترل و رصد میکرده است. البته مدیر سازمان امنیت ملی آمریکا بعد از لو رفتن وعلنی شدن این طرح سرّی توسط ادوارد اسنودن، در جلسه استماع کنگره از این "برنامه جاسوسی" دفاع کرد و تاکید داشت که این پروژه سایبری مانع انجام صدها عمل تروریستی و قتل و کشتار بسیاری شده است.

 صرفنظر از همه عواقب و تبعات دامنه دار سیاسی و بخصوص بازتاب منفی نقض حریم خصوصی شهروندان  که این پروژه امنیتی در سطح افکار عمومی داخل و خارج امریکا داشته، قطعآ نمیتوان این گفته مقام ارشد امنیتی امریکا را انکار کرد که این "شنود" باعث جلوگیری از بسیاری کشتارهای تروریستی در مناطق مختلف جهان شده است. ولی آیا این "تمام حقیقت" است؟

 آیا این سیستم شنود و کنترل دقیق ارتباطات، بطور مثال در "عراق" کارکردش با بقیه نقاط جهان فرق میکرده است؟ بخصوص در کشوری که به لحاظ ژئوپلیتیکی و ژئواستراتژیکی دارای حساسیتهای خاص امنیتی و سیاسی بوده و بعنوان همسایه دیوار به دیوار حکومتهای بحران زایی همچون ایران و سوریه، باعث شده که امریکا بزرگترین سفارت خانه جهان با چند هزار پرسنل نظامی و غیرنظامی را در پایتختش بغداد دایر کند!

 البته فراموش نکرده ایم که وقتی "جرج بوش پسر" به بهانه «سلاح کشتار جمعی یا WMD » خاک آن کشور را با بمب و B-52 و موشک کروز شخم میزد، مدعی بود که بذر "دموکراسی" را بعنوان الگو و نمونه ی برای "خاورمیانه بزرگ" در آنجا میکارد... پرواضح است که دولت فرقه گرای فعلی عراق، هرچند با ملاهای ایران "دنبه" میخورد و همزمان برای مردم عراق "گریه" میکند، ولی بهرحال تحفه دمکراسی و دست نشانده غرب و عموسام برای آن دیار میباشد.

 با این اوصاف، وقتی نهادهای امنیتی عراق زیر نظر دفتر نخست وزیر مالکی و هماهنگ با دستورات "قاسم سلیمانی" از چندین روز قبل، طرح حمله به "اشرف" و کشتار بیرحمانه پناهندگان بیدفاع و محصور ایرانی در آنجا را میریختند، آیا واقعآ میتوان تصور کرد که سیستهای پیچیده و حساس شنود امریکا از آن بی اطلاع بودند؟ آنهم در دسترس ترین منطقه خاورمیانه که پنتاگون و سازمان سیا حضوری بلاواسطه دارند... حالا بگذریم که در دولت دست ساز عراق آن هم با "حرف شنوی" بسیار از امریکا و حضور چشم و گوشهای فراوان در تمامی لایه های آن، اساسآ نهادهای امنیتی امریکا چندان نیازی به "شنود" هم ندارند.

 آیا برای دولت یا سفارتخانه امریکا در بغداد، ممانعت و جلوگیری از آن جنایت و کشتار بزرگ، با یک تماس صریح یا حتی یک تلفن هشدار دهنده دیپلماتیک به نخست وزیر عراق، میسر و کافی نبود؟ فقط یک تماس محرمانه یا هشدار خصوصی به یک دولت دوست و دست نشانده بدون هیچ هزینه سیاسی یا عملیات حفاظتی یا تهدید نظامی، فقط همین!

 اجازه بدهید موقتآ در عالم تصور تمام این اتفاقات هولناک را از نظر دور بداریم و عقربه زمان را به «روز بعد» از فاجعه ببریم و اصلآ فرض بگیریم امریکا هیچ نقشی در سقوط حکومت سابق و استقرار دولت کنونی عراق نداشته و هیچ نفوذ سیاسی یا نظامی یا اطلاعاتی هم در این ساختار حکومتی ندارد و لابد مثل دفعات قبل هیچ اطلاع مستقیم یا غیرمستقیمی از این طرح حمله و کشتار نداشته است، و سیستم شنود سایبری اش نیز در قلب یکی از حساسترین مناطق امنیتی جهان یعنی عراق،  بناگاه روز اول سپتامبر، روی "اشرف" دچار "نقطه کور" شده و حتی حین عملیات سه ساعته یورش و تخریب و تیر خلاص زدن و کشتار اشرفیان، این کمپ چهل کیلومتری در روز روشن از روی صفحه رادار ماهواره ای سرفرماندهی نیروهای امریکا بکلی پاک شده باشد... بیشتر از این که نمیتوان بر واقعیات چشم پوشید. خوب بعدش چی!؟

 فردای آن روز وقتی ابعاد کشتار و صحنه های فجیع اعدام و تیرخلاص به سبک "اوین" و جنازه های غرق در خون با دستهای بسته و طرح "پاکسازی خونین" با امضای سردار "قاسم سلیمانی" و توضیحات جامع و دقیق سردار "حسین سلامی" علنی و رسانه ی شد، چرا دولت اوباما حتی حاضر نشد نقش مستقیم طرف عراقی در ارتکاب این جنایت یا حداقل عدم صلاحیتش در حفاظت را یاداوری کند؟ این حقیقت بدون استفاده از شنود و یا تصاویر ماهواره ای هم که قابل تردید نبود.

 از قاتلین و مقتولین که بگذریم آیا سیستم فوق مدرن "شنود" امریکا که میتواند حتی مکالمات خصوصی افراد داخل یک ماشین را نیز از راه خیلی دور و مثلآ در کردستان ایران استراق سمع کند، و یا عناصر ارشد طالبان را در روستاهای دورافتاده و ناشناخته مرزی پاکستان و افغانستان از فراز زمین شناسایی و شکار کند، هنوز نتوانسته از مجموعه فیلمها و شنود مکالمات مافیای امنیتی عراق در همان منطقه سبز بغداد در دو قدمی سفارت USA هیچ ردی از هفت زن و مرد مجاهدی که از اشرف ربوده شده و با اطلاع کامل نوری المالکی در اسارت بسر میبرند، بدست بیاورد؟ آیا واقعآ امریکا از محل نگهداری این گروگانها و هویت ربایندگانشان بی اطلاع است؟

 اگر بجای این هفت زن و مرد آزادیخواه ایرانی، فرضآ نماینده یک کمپانی چند ملیتی نفتی یا مثلآ یک سرباز یا کارمند استخدامی امریکایی، به همان صورت در روز روشن و در وسط یک محوطه وسیع و باز، و در کادر نگاه تیزبین چشمهای مسلح و فوق مدرن ماهواره ها ربوده شده بودند آیا واقعآ ردیابی و یافتن آنها بیشتر از چند ساعت طول میکشید؟ آیا دولت عراق جرئت میکرد در مقابل دستور سفارت امریکا برای تحویل گروگان فرضی، حتی ساعتی تاخیر کند یا تعلل نشان بدهد؟

 راستی اگر فرضآ یکی از کارمندان ماهیتآ "تروریست" سفارت جمهوری اسلامی در عراق گم شده بود آیا مقامات وزارت خارجه و سفارت امریکا برای ابراز حسن نیت خود و ایجاد زمینه های تعامل و تفاهم بیشتر با ملاهای نفتی، با استفاده از شنود الکترونیکی و لابی دولتی و دیپلماسی آپاچی «Apache» برای یافتن او دست به هر کاری نمیزدند؟

 مگر نه اینکه آن ۵۲ انسان بیدفاعی که در اشرف با تیر خلاص بر خاک افتادند و آن هفت نفری که ربوده شدند و آن سه هزار نفری که در زندان لیبرتی در معرض کشتار و در حال زجرکش شدن هستند، همگی از طرف مقامات لشکری و کشوری امریکا بعنوان افراد "حفاظت شده" تحت کنوانسیون چهارم ژنو شناخته شده و دارای کارت هویت رسمی بودند و البته تمامی آنان از طرف ارگان رسمی ملل متحد نیز "پناهجو" محسوب میشدند. پس این سیاست سکوت و بی عملی و بی مسئولیتی در قبال "جنایت" چه معنای دیگری جز "چراغ سبز" برای "جانیان" میتواند داشته باشد. آیا در دنیای سود و سرمایه و در مناسبات آلوده به نفت و خون و در معامله با ملاهای وطن فروش، اساسآ جایی برای موازین حقوق بشری و پرنسیبهای اخلاقی باقی مانده است؟

 اینکه سیستم "شنود" امریکا در رابطه با این کشتار فجیع و ربودن ساکنان دست بسته و هویت عاملین و مرتکبین این "جنایت جنگی" یکباره دچار وضعیت "خاموش" شده و با "سکوت" کامل هیچ ردی و یا خبری را درز نمیدهد البته بسیار قابل تامل است. ولی آیا شرایط بحرانی صدها تن از ساکنان لیبرتی نیز که وفادارانه و رفیقانه، برای نجات جان یاران اسیرشان دست به اعتصاب غذای نامحدود زده اند و این روزها بعد از سپری شدن هفتاد و چند روزِ جانکاه در آستانه مرگ و در حال جان کندن هستند، نیازی به شنود دارد؟

 در جایی که مقامات مسئول امریکایی در راستای سازش و مماشات با ملاهای شیاد، به تمامی توافقات و قولهای حفاظتی و انتقالی خود پشت پا میزنند و با نقض آگاهانه تعهداتشان، بروشنی خیانت میکنند آیا انصاف و مروّت حکم میکند که افراد مظلوم و قربانی را بخاطر "اعتماد" کردن و پای بند بودن مسئولانه به عهد و پیمان مسالمت جویانه، مورد سرزنش و شماتت قرار داد؟ آیا تقاص خیانت دیگران را نیز باید قربانیان مظلوم پس بدهند؟

 در شرایط اسارت و در اوج فشار ظالمانه، آیا برای اعتراض علیه حق کشی و خیانت و کشتار یاران، شیوه و راهی مظلومانه تر و البته جانگدازتر از ذره ذره سوختن و از شعله جان خود مایه گذاشتن، میتوان تصور کرد؟ براستی وقتی یک "رزمنده آزادی" در دو راهی مرگ با عزّت و یا تسلیم در برابر دشمن قرار میگیرد کدامین انتخاب برازنده تر است؟ ایکاش راه سومی یافت شود...

 همین حالا هم وقتی که هموطنان دلیر و ظلم ستیز کُرد و بلوچ و عرب و ترک و ترکمن و فارس و بهایی و یهودی و مسیحی و مسلمان و سنی و شیعه و چپ و سکولار و دگراندیش... در زندان و گاه حتی در زیر اعدام، دست به اعتراض و اعتصاب غذا میزنند، فارغ از خواست یا قضاوت دیگران، در واقع قبل از هرچیز حق مسلم «دفاع از شرف و حرمت انسانی» خود را، حتی به قیمت جانشان، ابراز و احراز میکنند.

 این روزها با اینکه دیپلماسی لبخند زورکی ظریف، بسیاری نگاههای "خریدار" را در فرنگ به خود جلب کرده است ولی برای دیدن چوبه های دار و انسانهایی که دسته دسته بر فراز دارها "رقص مرگ" میکنند، هیچ نیازی به "شنود" و چشم مسلح ماهواره ای هم نیست. شاید برای بعضی وطن فروشان و خودباختگان و دلالان بی پرنسیب، سربریدن اپوزیسیون مقاوم و مزاحم ملاها خیلی هم تماشایی باشد!

 البته بسیاری بر این باورند که "اوباما" از همان اول هم نه با ما که با اونا بوده است ولی بطور قطع سیاست "مماشات" نمیتواند هیچ تضمین آینده داری و عاقبت خوشی برای طرفین اصلی داشته باشد. چرا که لبخند کریه "ملاهای نفتی" تا جایی برای قدرتهای غربی خوشایند و قابل تحمل است که با "دندانهای اتمی" همراه نشود.

  

فرخ حیدری

15 نوامبر 2013

HeidariFarrokh@gmail.com

www.farrokh-heidari.blogspot.com

 پانویس

---------------------------------------------

* اشاره به ضرب المثل « با گرگ دنبه خوردن و با چوپان گریه کردن »

* اشاره به هلیکوپتر رزمی « آپاچی » با سرعت زیاد و قدرت تجسس و مانور بالا

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.