رفتن به محتوای اصلی

جنگ داخلی در سوریه، "مداخلات بشر دوستانه"و آقای ماشالله رزمی
13.10.2013 - 22:19

طی نزدیک به دو ماه گذشته بحران سوریه و موضوع حملۀ نظامی به آن کشور به یکی از نکات افتراق و اختلاف مابین بسیاری از نیروهای سیاسی در ایران و جهان تبدیل شده بود.  گروهی، از مداخله کشورهای غربی در سوریه حمایت و گروهی دیگر در مقابل شعله ور شدن آتش جنگ صف آرائی و مخالفت خود را با تحرکات نظامی اعلام میکردند.  در این میان آنچه برای رصد کننده ها و تحلیل گران جدّی سیاست جهانی (خصوصاً خاورمیانه) نزدیک به یقین به نظر می رسید این نقطۀ کلیدی بود که ادعای بکارگیری سلاحهای شیمیائی توسط دولت سوریه (همچون مورد ادعای وجود سلاحهای کشتار جمعی در عراق) در اساس به عنوان بهانه ای برای دخالت در سوریه، لیکن با هدف مشخصی دنبال می شد.  این هدف در مجموع، خنثی سازی موفقیت های نظامی نیروهای دولتی و از حرکت باز داشتن موفقیت های میدانی ارتش سوریه و نهایتاً ایجاد نوعی توازن قدرت ما بین نیروهای درگیردر جنگ داخلی آن کشوربود.

شاید موضوع بهانه قرار دادن کاربرد سلاح شیمیائی در سوریه با این اظهارات مقامات رسمی ایالات متحدۀ  آمریکا (از جمله "جو بایدن" معاون رئیس جمهوری و "جان کری" وزیر امور خارجه) گویای روشن ماجرای منطقۀ "غوطا" در نزدیکی دمشق باشد که قبل از اعلام نتایج بررسیهای بازرسان سازمان ملل، و شاید برای هدایت آن، اظهار داشتند:

 "اگر تناقضی مابین نتایج تحقیقات بازرسان سازمان ملل و سرویسهای امنیتی ایالات متحدۀ امریکا و متحدین آن بوجود آید در آنصورت ایالات متحدۀ امریکا بدون کوچکترین تردیدی یافته های خود را مبنای عمل خود قرار خواهد داد."(1)

این بدان معنی بود که نیروهای طرفدار جنگ در ایالات متحدۀ آمریکا بخوبی از اینکه چه نیروهایی مسئول عمل جنایتکارانۀ منطقۀ "غوطا" بوده اند از پیش آگاه بوده و کاری با فاکت ها و گزارش های میدانی نهادهای بین المللی بی طرف که می توانست در تضاد با ادعاهای آنان باشد نداشتند، بلکه مصمّم بودند که اهداف خود را با استناد به منابع و مدارک نامعلوم سرویسهای امنیتی خود به پیش برده و توجیه کنند.(2) از سوی دیگر، رهبران ایالات متحدۀ آمریکا در اوج گرم شدن تنور جنگ، آشکارا از "منافع ملی ایالات متحدۀ امریکا در سوریه" سخن گفته و با صراحت، اساس استنادات تبلیغاتی خود به قعطنامه های سازمان ملل در رابطه با " مسئولیت برای حفاظت" و "دخالت بشر دوستانه" را خنثی کردند.

در این میان، برخلاف رسانه های جهان اختلاف نظر در قبال بحران حمله به سوریه در درون حرکت ملی آذربایجان انعکاس محدودی داشته و حتی در اوج تهدید های نظامی موضوع حمله به آن کشور منجر به بحثهای جدّی ما بین نیروهای سیاسی آذربایجانی نشد.  می توان گفت که بیشتر این نیروها یا مخالفت علنی خود را بر علیه هرگونه اقدام نظامی علیه سوریه و کوبیدن بر طبل جنگ را اعلام و یا حداقل با سکوت خود حمایت مستقیم و آشکار از تحرکات نظامی کشورهای غربی نکرده اند.  لیکن اقدام نظامی بر علیه سوریه (همچون مورد لیبی و تهدید نظامی ایران) در حاشیۀ دست راستی ترین طیف های سیاسی جنبش ملی آذربایجان همواره طرفداران ثابت قدم و جان برکفی برای خود داشته است.  بطوری که به جرأت می توان اذعان داشت که آنها در بحبوحۀ احتمال حملۀ نظامی به سوریه حتی کاتولیک تر از پاپ شده و مبلّغ تجاوز و اقدام نظامی علیه سوریه شده بودند.

طیف مذبور که دارای ضعیفترین و کمترین بار سیاسی- ایدئولوژیک در درون حرکت ملی آذربایجان بوده و در عمل حتی قادر به دفاع از باورهای اعتقادی خود، آنگونه که باید، نیست لیکن با در دست داشتن مؤثرترین اهرمهای تبلیغاتی بیش از هر نیروی سیاسی دیگر آذربایجانی در بحبوحۀ احتمال حمله به سوریه سروصدا و گرد و خاک براه انداخته بود.  این طیف که در چند سال گذشته هر آنچه در توان خود داشته برای دخالت قدرتهای غربی و یا بقول آنها "جامعۀ جهانی" در کشورهایی چون لیبی، سوریه و ایران تلاش کرده اند تا آنجا پیش رفته اند که برای موجه جلوه دادن دخالتهای نظامی حتی به دروغ و شانتاز نیز متوسل می شوند.

در این رابطه کافی است تا نگاهی به سایت های اینترنتی دستجات فوق انداخته شود تا روشن گردد که مبنای اصلی ادعاها وعمده منابع اطلاعاتی آنها متشکل از اخبار مندرج در بی.بی.سی، صدای آمریکا و ... یا مشابهین ریز ودرشت وابسته به آنان بوده و مسئولین این سایتها بدون کمترین تردید در صحت و سُقم محتویات و تحلیلهای مندرج در منابع ذکر شده گاهاً حتی با سانسور، دستکاری انشائی، بریدن، افزودن و یا غلیظ کردن چاشنی اخبار آنها را در سایت های اینترنتی خود منعکس می نمایند، این در حالی است که بر خلاف پرنسیپ های دموکراتیک مجراهای ارائۀ هرگونه نظرات مخالف در رسانه های آنان عملاً مسدود و تیغ سانسور حاکم مطلق در عرصۀ آن رسانه ها است.

انسان بی طرف وقتی به شبکه های ماهواره ای و سایتهای اینترنتی صدای آمریکا و یا بی بی سی لندن و نظایر آن (که معمولاً منعکس کننده نظرات دولتهای خود می باشند) مراجعه می کند به ساده گی در می یابد که تحلیل ها و رخدادهای سیاسی جهان را آنها بی طرفانه تر و وسیع تر از نیروهای مشابه سیاسی ما پوشش داده و نیروهای طیف راست آذربایجانی به سیاق دست راستی های فارس بسیار متعصبانه تر، متحجّرتر و ناشیانه تر از "هفت تیرکشهای آمریکائی" و "روباهان انگلیسی" در حوزه های اطلاع رسانی عمل می کنند. امر فوق نشاندهندۀ این واقعیت نیز هست که تا چه اندازه توسّل این نیروهای سیاسی به دفاع از ارزشهای سیاسی - ایدئولوژیک "جهان غرب"، که مکرراً بر آن تأکید نیز می ورزند، عاری از محتوا و تو خالی است.  

لیکن نقطۀ تأسف آور و آزار دهنده، نه احساسات پاک ناسیونالیستی نیروها و طیف های مذبور و یا رفتار آنان، که در تناقض کردار رسانه ای خود، حتی با عقل سلیم و منطق سیاسی نیز به جنگ و گریز برخاسته اند، بلکه جانبداری معدودی از نیروهای با سابقه آذربایجانی در کوبیدن بر طبل جنگ و با بکارگیری همان ابزارهای ذکر شده در بالا و در دفاع از سیاستهای منطقه ای قدرتهای بزرگ جهانی است!  در این میان موضع گیری آقای ماشالله رزمی در قبال بحران سوریه قابل توجه و عبرت آموز است!

تا آنجا که نویسنده اطلاع دارد آقای ماشالله رزمی از اعضای سابق فدائیان خلق وعضو تشکیلات "جبهۀ آزادی ملی آذربایجان جنوبی" "گاماج" (یعنی همان تشکیلاتی که مسئول محترم کانال تلویزیونی "گون آذ" نیز در آن عضویت دارد) بوده و به همین علت با استفاده از اشتراک تشکیلاتی و قرابت سیاسی- ایدئولوژیک بصورت مستمر در صفحۀ آن کانال تلویزیونی ظاهر و به تشریح نظرات خود و روزنامه های فرانسه می پردازد.  در همین رابطه آقای رزمی در برنامه ای که گویا به تاریخ 2013-09-01 بزبان فارسی از تلویزیون "گون آذ" پخش (و در یوتوب نصب شده) مطالبی را در مورد حوادث سوریه بزبان آوردند که نویسنده را حتی در مورد صداقت سیاسی و وجدان انسانی ایشان نیز به شک و تردید انداخت! ایشان که در گذشته رسماً اعتقاد به مقوله ای به نام "امپریالیسم" را در همان برنامه های تلویزیونی نفی و با ابداع تئوری "رهایی" در صدد الگو قرار دادن شیخ نشین ها و کشورهای عربی حاشیۀ خلیج برای فعالین حرکت ملی آذربایجان بودند، اینبار با هدف تحلیل وقایع سوریه بر پردۀ کانال تلویزیونی ظاهر و برای موجه نشان دادن تدارکات حمله به سوریه و پوشاندن لباس "بشر دوستانه" به عملیات مداخله گرایانۀ کشورهای غربی به دلایلی کاملاً یک سویه و گاهاً خلاف واقعیّت متوسل شدند.

بخش اول سخنان آقای ماشالله رزمی (3) به "بررسی جنبه های حقوقی"، یا به بیان ساده تر، بررسی مجوزهای قانونی حمله به سوریه اختصاص داده شده بود.  در این قسمت از برنامه، سخن اساسی ایشان تمرکز بر دولتهای مفروضی داشت که به خشونت غیرمتعارف علیه شهروندان خود دست زده و به نقض سیستماتیک "حقوق بشر" دست می زنند. هدف ایشان در این رابطه نه تنها به زیر سئوال بردن " حق حاکمیت ملی کشورها "، مندرج در منشور سازمان ملل، بلکه اثبات ضرورت "دخالت های بشردوستانه" از طرف " جامعۀ جهانی" (کشورهای غربی) و تعمیم آن به جنگ داخلی سوریه بود.  ایشان با آوردن مثالهایی از عراق، بوسنیا ، روآندا و کُوسووا (و گاهاً قاطی کردن حوادث آنها با یکدیگر) و حتی با ادعاهای خود ساخته (از جمله ادعای ایشان در مورد کاربرد سلاح شیمیائی توسط صدام حسین برعلیه شیعیان جنوب عراق) در صدد تراشیدن شجرنامۀ حقوقی و قانونی برای نشان دادن مشروعیت دخالت نظامی در سوریه، به بهانۀ عمل جنایتکارانۀ کاربرد سلاحهای شیمیائی در منطقۀ غوطا، بود.

اظهارات آقای رزمی هرچند از یک سو سرشار از نگرش یک سویۀ ایشان به بحث های حول "دخالتهای بشر دوستانه" و "مسئولیت برای حفاظت" بود، لیکن از طرف دیگر عمیقاً آمیخته به تناقض گوئیهای گسترده نیز می شد. یک سویه بدان جهت که دایرۀ نگاه ایشان به رخدادهای سیاسی جهان و تحلیل آنها تنها از پنجرۀ تنگ منافع کشورهای غربی (و به قول ایشان "جامعۀ جهانی") صورت می گرفت و متناقض بدین دلیل که ایشان، هم سعی در  دفاع و استناد به حقوق و قوانین بین المللی در مورد "دخالتهای بشر دوستانه" در سوریه را داشتند و هم به نقض همان حقوق و قوانین اصرار می ورزیدند!؟  به بیان دیگر آقای رزمی در سخنان خود از یک طرف از تصویب قعطنامه های متعدد در مورد "دخالتهای بشر دوستانه" و "مسئولیت برای حفاظت" در شورای امنیت سازمان ملل اظهار شادمانی کرده و به تبلیغ نظم و قانونمداری در "جهان گلوبالیزه شده" پرداخته بود و از طرف دیگر با نفی مکانیسمهای کاربری و تحقق بخشیدن همان قعطنامه ها حقوق و قوانین فوق را به چالش کشیده و به تبلیغ قانون شکنی روی آورده بود!؟

آقای رزمی از یک طرف تلاش های وزیر امور خارجۀ سابق فرانسه "برنارد کوشنر" (4) در به تصویب رساندن ممنوعیت " ساخت، نگه داری و بکارگیری سلاحهای شیمیائی" را ستوده و بکارگیری سلاح شیمیایی را از طرف "صدام حسین" و "رژیم بشار اسد" (که گویا توسط روسیه به سلاح شیمیایی مسلح شده اند؟) را لعن و نفرین می کرد ولی از طرف دیگر از سخن گفتن در بارۀ تولید و نگهداری بزرگترین زرادخانۀ تسلیحات شیمیائی جهان در آمریکا (و مخفیگاه های همپیمانان آن) و بکار گیری سلاحهای کشتار جمعی (از جمله اُورانیم ضعیف شده) در جنگ خلیج و اشغال عراق توسط آن کشور سکوت اختیار میکرد!؟ (5) آقای رزمی از "نسل کشی" رُوآندا و از کشته شدن یک میلیون انسان بی گناه اظهار تأسف و "دخالتهای بشردوستانۀ" دولت فرانسه را بعنوان نمونه ذکر می کرد، لیکن از نقش مستقیم دولت فرانسه و کلیسا در آن نسل کشی سخنی به میان نمی آورد!؟ آقای رزمی چین و روسیه را به باد انتقاد می گرفت که با وتوی خود مانع "دخالتهای بشردوستانۀ جامعۀ جهانی" و تحقق " مسئولیت برای حفاظت " در سوریه شده اند ولی از جمع 83 بار وتوی ایالات متحدۀ امریکا که بیش از 29 مورد آن در مورد محکومیت اسرائیل در نقض حقوق انسانی فلسطینی ها می بود حرفی نمی زد!؟ (6)

آقای رزمی از تغییر ماهیت جنگ اعراب و اسرائیل به جنگ شیعه و سنی در خاورمیانه صحبت می کرد و مسئولیت آنرا به گردن جمهوری اسلامی ایران و سوریه می انداخت لیکن از بمب گذاریهای تروریستی کوماندوهای "دولت فخیمه" در مساجد و اماکن عمومی شیعه ها و سنی های عراق (2005) با هدف به جان هم انداختن فرقه های مذهبی و تسریع پروسۀ تقسیم عراق کلمه ای بزبان نمی آورد. به بیان ساده تر آقای ماشالله رزمی در مشاطه گری و آرایش "جامعۀ جهانی" و شکستن تمامی کاسه کوزه ها بر سر دیکتاتورها بسان آندسته از دسته چپی های وامانده عمل می کرد که به تطهیر جنایات دیکتاتوریهای منطقه و جهان به بهانۀ "مبارزه با امپریالیسم" می پردازند.

 

دخالتهای بشر دوستانه

می دانیم که مناقشه بر سر "مداخلات بشر دوستانه" (7) و مشروط بودن اصل "حاکمیت ملی کشورها " منعکس شده در منشور سازمان ملل، بیش از دو دهه است که به یکی از چالشهای سازمان ملل متحد تبدیل شده و هنوز که هنوز است نه تنها اجماع عمومی حول مکانیسمهای اجرائی این مقوله در میان حقودانان و اعضای سازمان ملل بوجود نیامده است بلکه این مسئله به بحثها و مخالفت های گسترده ای نیز چه در داخل و چه در خارج آن سازمان دامن زده است. برای روشن شدن مطلب ضروری است توضیح مختصری در این رابطه بدهیم.

سازمان ملل متحد نزدیک به 70 سال پیش توسط قدرتهای پیروز در جنگ دوم جهانی ایجاد شد. هدف از ایجاد آن سازمان حفظ صلح و امنیت جهانی و گسترش روابط صلح آمیز ما بین دولتها بود که اساس آن بر اصول حق حاکمیت ملی، عدم مداخله در امور داخلی کشورها و عدم بکارگیری تهدید و خشونت تکیه داشت. اما در اصل چهارچوب و مکانیسم های اعمال قدرت و تصمیم گیری این سازمان بیش از آنچه منافع تمامی کشورها را در بر گیرد برای حفظ منافع قدرتهای بزرگ طراحی شده بود.  در کنار مسائل امنیتی مبتکرین ایجاد این سازمان همچنین در نظر داشتند تا این ارگان بین المللی بتواند همچون نهادی برای رسیده گی به مشکلات اجتماعی، فرهنگی و احترام به حقوق و آزادیهای انسانی نیز عمل کند.

با توسعۀ روابط بین اللملی و گسترش پروسۀ جهانی شدن بحثها و تبادل نظر در داخل و خارج در مورد محتوای منشور سازمان ملل نیز گسترش یافت. تا اوایل دهۀ 1990 مقولاتی چون "حقوق بشر" و "حقوق انسانی" در چهارچوب حقوقی دولتهای عضو سازمان ملل قرار گرفته بود.  اما با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و تک قطبی شدن نظم جهانی موضع گیریها در این مورد بتدریج رو به تغییر نهاد. (8) نگاه جدید در این مورد بر این امر تکیه داشت که حقوق و آزادیهای انسانی نه تنها بعنوان یک فرد در داخل یک دولت (بعنوان شهروند آن کشور) بلکه بعنوان عضوی از جامعۀ بشری نیز شامل او می شود.

سئوالی که در این رابطه مطرح می شد این بود که اگر دولت و یا عضوی انتظارات و مسئولیت های متعهد شده را محترم نشمرده و بجای آن به تهدیدی علیه شهروندان خود تبدیل و اصل حق حاکمیت ملی را همچون سپری برای نقض حقوق انسانی اتباع خود بکار گیرد آنموقع چه باید کرد؟  از اینجا اینگونه استنباط شد که دولتها دیگر نمی توانند حق حاکمیت ملی را بدون شرط و شروط در مقابل مداخلات بیرونی و بشر دوستانه قرار دهند و جامعۀ بین المللی باید حق داشته باشد، و یا حتی وظیفه دارد، که در صورت نقض سیستماتیک حقوق انسانی افراد مداخلۀ بشر دوستانه در کشور مفروض بعمل آورد.

این تغییر هرچند حاصل یک پروسۀ بحث در بارۀ مشروط بودن حق حاکمیت ملی دولتها و نگاه جدید به حقوق انسانی می بود و لیکن نمی توان نتایج عملی آنرا جدا از پروسۀ تک قطبی شدن جهان، نیازها و یا منافع استراتژیک دولتهای هژمونیک جهان ارزیابی کرد. از سوی دیگر حق حاکمیت ملی انعکاس یافته در منشور سازمان ملل هر چند در اثر جهانی شدن و نگاه نوین به مقولۀ حقوق بشر مورد چالش قرار گرفته است لیکن اصول و فصل هایی که حق حاکمیت ملی را محترم شمرده، و دولتها را از دخالت در امور داخلی یکدیگر برحذر داشته و عدم بکارگیری تهدید و خشونت در حل اختلافات را معیار قرار می دهد همچنان بدون تغییر باقی مانده اند! همین تناقض در رابطه با مداخلات بشر دوستانه منجر به تفسیرها، بحثها و موضعگیری های چندگانه شده است.

برخی معتقدند که مفهوم "حق حاکمیت" و "مداخلات بشر دوستانه" قابل تلفیق با چهارچوب پرنسیپهای سازمان ملل است بشرطی که اعضای آن در مورد اینکه چه چیزهایی باید شامل نقض حقوق انسانی شده تعریف کرده و یا با مشخص کردن دقیق چهارچوب "مداخلات بشر دوستانه" از قبل به توافق برسند. (9) لیکن درک عمومی از مداخلات بشر دوستانه (خصوصاً نظامی) مابین حقوق دانان بشمار آوردن این مداخلات به عنوان نقض آشکار حقوق و قوانین بین المللی است که با تکیه بر عدم بکارگیری خشونت و زور (فصل 2.4) و پرنسیپ عدم مداخله در امور داخلی دولتها (فصل 2.7) توجیه می گردد. این درک عمومی نه تنها در میان حقوق دانان بین المللی بلکه در بین سیاستمداران جهان سوم و کشورهای کوچک نیز رایج است. (10)

نکته ی حرکت مبلّغین "مداخلات بشر دوستانه" بر این مبناست که در صورت نقض جدّی حقوق بشر در یک کشور مفروض یک مسئولیت اخلاقی و حقوقی بر گردن دولتها وجود دارد و جامعۀ بین المللی باید در این موارد مداخله کند. این دیدگاه هم چنین معتقد است که پایه های حقوقی مداخلۀ بشر دوستانه در منشور وعرف سازمان ملل وجود داشته و تأکید دارند که اهداف نهایی پرنسیپ های سازمان ملل هم حفظ صلح و امنیت جهانی و هم دفاع از حقوق بشر است. بنابراین مهمترین دلیل طرفداران "مداخلات بشر دوستانه" بیشتر از هر چیز اخلاقی است تا حقوقی و بدین جهت نیز به صراحت می گویند که "بعضی وقتها اخلاق و اتیک بالاتر از قانون است." (11) در مورد جنبه های اخلاقی مداخلات بشردوستانه آنها به حقوق طبیعی انسانها و دست آوردهای لیبرالیسم سیاسی اشاره کرده و پایه های حقوقی آن را در فصل های (3) 1، 55 و 56  منشور سازمان ملل جستجو می کنند. (12)

در اینجا باید به این نقطه اساسی اشاره کرد که سازمان ملل نیروی اجرائی و یا ارتشی در اختیار ندارد که بخواهد خود در مواردی که صلاح می داند اقدام کرده و بدین جهت به لحاظ امکانات نظامی و مالی کاملا وابسته به اراده، خواست و توان تسلیحاتی اعضای خود یا همان دولت‌های بزرگ و کشورهایی است که تصمیم ‌گیرنده‌ گان اصلی در شورای امنیت سازمان ملل بوده و دارای بودجه‌های هنگفت نظامی می باشند. از اینجا می توان نتیجه گرفت که مسائل حقوق بین‌الملل را بیش از آنکه در قالب دیدگاههای صرف حقوقی بررسی کرد باید در قالب مناسبات قدرت تحلیل نمود.

 

با در دست داشتن این واقعیت ها، منتقدین نیز اذعان می دارند که اولاً حق حاکمیت ملی را، که پایه های نظم جهانی و چشم اندازهای آتی سیاست جهانی تشکیل می دهد، نمی توان با "مداخلات بشر دوستانه" به ماجراجوئی کشید.  ثانیاً دولتهای مداخله کننده عمدتاً بخاطر اهداف انسانی در امور کشورهای دیگر مداخله نمی کنند بلکه بر مبنای "منافع ملی" خود عمل می کنند (13) بنابراین در هرگونه مداخلۀ بشر دوستانه ریسک سوء استفاده وجود داشته و دولتهای قدرتمند و بزرگ مداخلات بشر دوستانه را برای اهداف سیاسی خود علیه کشورهای ضعیف بکار میبرند و بدین ترتیب این مداخلات به اهرم فشار در دست دولتهای بزرگ بر علیه دولتهای ضعیف و کوچک تبدیل می شود.  ثالثاً، دولتهای مداخله گر نباید جان سربازان خود را به خطر بیاندازند چرا که همان دولتها تعهد و مسئولیت حفظ جان اتباع خود را نیز دارند.

رابعاً "مداخلات بشر دوستانه" از طرف کشورهایی که دارای قدرت اعمال آن می باشند همیشه بصورت انتخابی و گزینه ای عمل می کند بدین معنی که با همۀ نقض کننده های حقوق بشر در سراسر جهان بصورت یکسان و عادلانه برخورد نمی شود. (14) خامساً، در مورد مداخلات بشر دوستانه هم رأئی و توافق در مورد اینکه کدام پرنسیپ ها باید مبنای مداخله های مشخص قرار گیرند بدست نیامده و بقول کریس براون ( Chris Brown) " مداخلات انسانی همیشه بر مبنای معیارهای فرهنگی آنهایی که قدرت اعمال آنرا دارند عمل خواهد کرد." (15)

در نهایت و جدا از تمامی موارد ذکر شدۀ بالا نباید فراموش کرد که تجربیات حداقل چند دهۀ اخیر، نشان داده است که "مداخلات بشردوستانه" و " مسئولیت برای حفاظت" بیش از آنکه در حفظ جان و دفاع از قربانیان عمل کرده و از تعداد کشته ها، زخمی ها و پناهنده ها بکاهد برعکس بر مقدار آنها افزوده و ضایعات و رنج انسانها را بیشتر کرده و از آن بدتر اکثر کشورهایی که مورد "مداخلات بشر دوستانه" قرار گرفته اند به بی ثباتی و هرج و مرج داخلی کشانده شده و یا (همچون مورد هائیتی) تحت کنترل و حتی اشغال کامل سیاسی – اقتصادی کشورهای مداخله گر قرار گرفته است.  در اینجا صحبت در اساس از نفی دخالت های انسانی نیست بلکه یافتن راه حل و یا مکانیسم هایی است که بتواند بدون به همراه داشتن پی آمدهای منفی بالا دولتهای نقض کننده حقوق بشر را مجبور به رعایت حقوق انسانی شهروندان خود در تمامی کشورهای جهان بصورت مساوی بکند.   این راه حل و مکانیسم تاکنون نه در حقوق بین الملل و نه در قعطنامه های سازمان ملل شکل گرفته و دست یابی بدان نیز در افق نزدیک دیده نمی شود.

 

"دخالتهای بشر دوستانه" و آقای رزمی

حال آقای ماشاالله رزمی با به کنار نهادن اساس بحثهای رایج حول "دخالتهای بشر دوستانه" و با چسبیدن به قرائت ویژه ای، که عمدتاً از طرف کشورهای آمریکا، انگلیس، فرانسه و متحدین آنان، برای ایفای نقش پلیس در مقیاس جهانی (جهت تأمین منافع آنها) طرح ، حمایت و ارائه می شود در صدد توجیه حمله به سوریه بر می آید.  آقای رزمی بخوبی می داند که هرگونه دخالت "بشردوستانه" و یا "مسئولیت برای حفاظت" به لحاظ "حقوقی و قانونی" و بر اساس مصوبات سازمان ملل (2005) منوط به تصویب آن در شورای امنیت شده است و اقدام یک جانبه، خارج از تصمیمات آن شورا غیر قانونی بحساب می آید. (16)

در اینکه چهارچوب و پروسۀ تصمیم گیری در سازمان ملل تا چه  حد دموکراتیک و قابل قبول و مقوله های "حقوق و  قانون" تا چه اندازه با آن پروسه قابل تلفیق است مورد بحث این نوشته نمی باشد. هدف این سطور نشان دادن این امر است که آقای رزمی حتی چهارچوب تفسیر "مداخلات بشر دوستانه" را که خود ارائه می دهد رعایت نکرده و آنرا زیر پا می گذارد.  یعنی ایشان ابتدا بهانۀ اخلاقی بوجود آورده شده توسط رسانه های کنترل و هدایت شده بین المللی در مورد حملۀ شیمایی در غوطا را عنوان کرده و "رژیم بشار اسد" را مسئول آن معرفی می کند.  سپس برای توجیه پشتوانۀ "حقوقی و قانونی" (مشروعیت) مداخله به سوریه به قعطنامه های سازمان ملل در مورد "دخالتهای بشر دوستانه" و " مسئولیت حفاظت" استناد می کند و بعد از آن با شکستن تمامی کاسه و کوزه ها بر سر روسیه و چین، به دلیل استفادۀ آنها از حق وتو (یعنی یک پروسۀ کاملاً قانونی)، همان معیارهای استناد کردۀ خود را زیر پا گذاشته و به تصمیم گیری غیر قانونی خارج از چهارچوب سازمان ملل و تصمیمات شورای امنیت روی می آورد!  در نهایت ایشان تلاش می کند تا به بیننده های تلویزیونی خود اینگونه وانمود کند که اقدام نظامی علیه سوریه هم دارای پایه های اخلاقی بوده و هم در چهارچوب قوانین حقوقی و بین المللی می باشد!؟

آقای رزمی بعد از معیار قرار دادن سخنان بخش اول خود یعنی در دست داشتن بهانۀ "اخلاقی" و اختراع "پشتوانۀ حقوقی" به تطّهیر اهداف پشت پردۀ تشبّثات دولتهای متجاوز پرداخته و در بخش دوم سخنان خود اینگونه می گوید:

"دولت فرانسه می خواهد با کمک به مخالفین، رژیم بشار اسد را سرنگون کرده تا مردم حاکم سرنوشت خود شوند."(17)

با این گفته هر چند آقای رزمی فراموش می کند که در بخش اول سخنان خود، از " تنبیه و گوشمالی رژیم بشار اسد" " توسط "جامعۀ جهانی" سخن گفته است ولی اینبار اهداف اصلی (حداقل دولت فرانسه) را سرنگونی دولت بشار اسد و "سپردن حق تعیین سرنوشت بدست مردم سوریه" عنوان می کند.  اما آیا تنها محرک و درد دولت فرانسه (با صرف هزینه های گزاف در تسلیح و آموزش نیروهای مخالف دولت سوریه و حتی بقول آقای ماشالله رزمی با به خطر انداختن جان کوماندوهای نظامی خود) (18) واقعاً سپردن حق تعیین سرنوشت مردم سوریه به مردم سوریه است؟  در آنصورت پرسیدنی است که چرا دولت فرانسه به مردم جزیرۀ "کُورشیوکا" و "باسک ها" کمک نمی کند که خواستار حق تعیین سرنوشت خود، جدائی از فرانسه و تشکیل دولت خود می باشند؟  ثانیاً آیا مخالفین دولت سوریه که ستون فقرات و اکثریت آن متشکل از نیروهای رادیکال اسلامگرا و جهادگر خارجی می باشند نماینده مردم سوریه هستند که دولت فرانسه در صدد انتقال حق تعیین سرنوشت مردم سوریه به دست آنهاست؟

آیا دولت فرانسه خواستار بدست گرفتن سرنوشت مردم سوریه بدست شهروندان سوریه است یا در تلاش انتقال سرنوشت مردم سوریه بدست دولت و واحدهای امنیتی فرانسه از طریق اهرم نیروهای مخالف دولت سوریه؟  بی پرده بگویم با تحلیل و تصویری که آقای رزمی از سیاست دولت فرانسه در قبال سوریه ارائه می دهد دولت فرانسه را بیشتر تبدیل به انجمن خیریّه می کند تا یک دولت جدَی و مطرح در سیاست منطقه ای و جهانی!  لیکن ادعاهای آقای رزمی به اینجا ختم نمی شود و ایشان در ادامۀ تحلیل خود و در مورد اهداف حمله به سوریه می گوید:

"اساساً یکی از علل اساسی حملۀ کشورهای غربی به سوریه جلوگیری از رشد نیروهای جهادی و تقویت نیروهای لائیک در سوریه است." (19)

این نقل قول از آن ادعاهای شاخدار و وارونه است، معلوم نیست که آقای ماشالله رزمی واقعاً پیرامون آن بحد کافی اندیشیده اند یا نه؟  چرا که اولاً اکثریت ناظران بحران سوریه، متفق القولند که در جبهۀ مخالفین رژیم کنونی سوریه یک اپوزیسیون دموکرات و رهای بخش نیرومند با اهداف سیاسی روشن وجود ندارد که بتواند سکاندار اداره مملکت بعد از سرنگونی رژیم بشارت اسد باشد.  ثانیاً آنچه در عمل تاکنون مشاهده شده است گردهمآئی و ائتلاف وسیعی از نیروهای اسلامگرای جهادی چون اسلامگرایان القاعده، جبهۀ النصرة،  احرار شام، کتائب التواحید، الواء السلام و ... (20) گروههای مختلف قومی و اقلیتهای مذهبی است که عمدتاً تحت کنترل کشورهای خارجی عمل کرده و از سوی آنان هدایت، تقویت و مسلّح می شوند. (21) ثالثاً همه می دانند که رژیم کنونی سوریه لائیک ترین دولت جهان عرب بوده و یا حداقل در مقایسه با ائتلاف مخالفین جنگی خود چه بلحاظ ایدئولوژیک و چه بلحاظ سیاسی چندین گام جلوتر و مترقی تر از آنها است. از سوی دیگر خود آقای رزمی نیز اذعان دارد که:

 "از تبلیغات و اغراق های تبلیغاتی که بگذریم تعادل قوا در میان مخالفان (و رژیم) اسد فعلاً به نفع رژیم بشار اسد است. و اگر این حمله انجام بگیرد و نقاط حساس و واحدهای زبدۀ ارتش سوریه از رده خارج شوند احتمال دارد مخالفان دست بالا را پیدا کنند و و تعادل قوا به نفع مخالفان عوض شود." (22)

حال سئوال اینجاست که چگونه از نظر آقای ماشالله رزمی امکان دارد که  "یکی از علل اساسی حملۀ کشورهای غربی به سوریه جلوگیری از رشد نیروهای جهادی و تقویت نیروهای لائیک در سوریه " بحساب آید؟  آیا بمباران و در هم کوبیدن مواضع نیروهای نظامی یک "رژیم لائیک"، که با نیروهای عمدتاً متشکل از "رادیکاهای مذهبی" در گیر جنگ و گریز است به تقویت نیروهای "لائیک" و سکولار منتهی می شود؟  آقای ماشالله رزمی، شما مخاطبین تلویزیونی خود را چه فرض کرده اید؟!  ادعاهای آقای رزمی به اینجا نیز ختم نمی شود و ایشان در ادامۀ سخنان خود می گویند:

"رژیم بشار اسد، جمهوری اسلامی و حزب الله لبنان و همچنین روسها سعی کرده اند طی روزهای اخیر در کشورهای غربی اعتراضات علیه جنگ در سوریه را گسترش بدهند و به نوعی از رژیم بشار اسد حمایت کنند. در این رابطه در شهرهای بزرگ اروپا مثل پاریس، لندن و بعضی مناطق امریکا تظاهرات ترتیب داده و از رژیم بشار اسد حمایت کردند."(23)

آقای رزمی شما با کدام جرأت و مدرکی تظاهرات  میلیون ها انسان آزاده و دموکرات در سرتاسر دنیا (از جمله "در پاریس، لندن و بعضی مناطق امریکا") را بر علیه جنگ، خونریری و ویرانی را منتسب به "رژیم بشار اسد، جمهوری اسلامی، حزب الله لبنان و روسها" می کنید؟ و تازه از آن هم فراتر رفته و ادعا دارید که معترضین و شرکت کنندگان در تظاهرات ضد جنگ مشخصاً برای "حمایت از رژیم بشار اسد" به خیابانها ریخته و تظاهرات کرده اند؟  پایه های این تئوری توطئۀ شما از کجا سرچشمه می گیرد؟  شکی نیست که گروه و یا گروه هایی از معترضین در تظاهرات ضد جنگ سوریه را می تواند عوامل و یا طرفداران دولتها و یا نیروهای ذکر شدۀ شما تشکیل دهند. لیکن شرکت این گروه ها در یک حرکت اجتماعی و عمومی چه ربطی به علت وجودی و محتوای اصلی این اعتراضات که همانا مخالفت با تجاوز به کشورها و ابراز انزجار از آدمکشی و جلوگیری از جنگ و ویرانی است دارد؟

 آیا مخالفت میلیونها انسان آزاده و دموکرات، مثلاً با جنگ ایران و عراق، مترادف با حمایت آنها از رژیم جمهوری اسلامی و یا رژیم صدام حسین بود؟  آیا مخالفت و دعوت رهبر کلیسای مسیحی از کاتولیکها، در مخالفت با حمله به سوریه، حمایت پاپ، مسیحیان و کلیسای کاتولیک از "رژیم بشار اسد، جمهوری اسلامی، حزب الله لبنان و روسها" بود؟  آیا مخالفت دولت آلمان و پارلمان انگلیس با جنگ و حمله به سوریه برای دفاع از رژیم بشار اسد بود؟

آقای رزمی!  اولاً ابعاد جنبش ضد جنگ در مورد مشخص سوریه بسیار بزرگتر، قوی تر و گسترده تر از آن بوده و هست که بتواند، به ادعای شما، تنها در قالب تلاشهای طرفداران "رژیم بشار اسد، جمهوری اسلامی، حزب الله لبنان و روسها" بگنجد! این مخالفت گسترده را کسانی که قصد حمله داشتند بخوبی تشخیص داده و با دیدن تنگ بودن قافیه بسرعت از مواضع جنگ طلبانۀ خود عقب نشینی کردند.  ثانیا،ً مشخصۀ یک حرکت عمومی و مردمی شرکت و یا حمایت نیروهای حاشیه ای، افراطی و ... در آن حرکت نمی تواند باشد!  جنبش ضد جنگ در مورد مشخص سوریه طیف وسیعی از مردم جهان را در بر میگیرد که علارغم تفاوتها و سلایق گوناگون تکیه برمطالبات و خواستهای مشترکی داشته اند.  این نکته مشترک (با در دست داشتنن تجربۀ افغانستان، عراق، لیبی و ضایعات، اجتماعی، سیاسی، نظامی و اقتصادی خود نیروهای اشغالگر) نگرانی عمیق افکار عمومی جهان و مخالفت قاطع آنها از تکرار همان ویرانی ها، آواره گی ها و آدمکشی های اجرا شده در سوریه است.

ابعاد مخالفت با سیاست کوبیدن بر طبل جنگ تا بدانجا بوده است که وقتی یکی از طرفداران سرسخت حمله به سوریه آقای "مک کین" در ایالت "آریزونا"  (که خود سناتور ایالت آریزوناست) برای جلب حمایت مردم امریکا در حمله به سوریه سخنرانی می کند مردم او را به هو می کنند!  بی جهت نبود که وزیر جنگ اوباما مخالفت علنی خود را از حمله به سوریه اعلام و فرمانده نیروهای نظامی آمریکا در مخالفت خود با جنگ طی نامه ای به اوباما و کنگره می پرسد که:  "چرا ما باید نیروهایی را در سوریه تقویت کنیم که فردا به دشمنان ما تبدیل خواهند شد؟ "تظاهرات ضد جنگ و کنار کشیدن آلمان، ایتالیا و رأی پارلمان انگلستان بخوبی نشان داد که افکار عمومی کشورهای اروپائی و سیاستمداران آن نیز (هر چند به علل ناهمگون) واقعآً نگران ابعاد انسانی و خصوصاً عواقب سیاسی- نظامی و اقتصادی حمله به سوریه می باشند.

در این مورد آقای ماشالله رزمی به سیاق تعدادی از اعضا و یا فعالین چپ ایرانی که با بهانه قرار دادن برخی شعارهای قیام سال 1385 مردم آذربایجان تلاش در تخطئۀ  جنبش اعتراضی آذربایجانی ها را داشتند آگاهانه مخالفت و اعتراض صدها هزار مردم جهان بر علیه جنگ و تجاوز را به حساب "رژیم بشار اسد، جمهوری اسلامی، حزب الله لبنان و روسها" واریز می کند و تازه عذر بدتر از گناه کرده و ادامه می دهد:

 "... یعنی تظاهراتی که به دفاع از بشار اسد انجام می گیرد هزینه اش از طرف جمهوری اسلامی پرداخت می شود و عواملش بخشاً سوری، بخشاً ایرانی، بخشاً لبنانی و تک و توک از کمونیستهای کشورهای اروپائی هستند که با مواضع ضد امپریالیستی وارد این حرکات می شوند. همچنین کسان ضد جنگ و طرفدار صلح هم وجود داشته اند که بدون توجه به اصل قضیه صرفاً با اصل جنگ مخالف هستند ... . " (24)

آقای رزمی ادعا دارد که مخارج تظاهرات ضد جنگ در چهار گوشۀ جهان و یا حداقل در " پاریس ، لندن و بعضی مناطق امریکا" را جمهوری اسلامی پرداخته است!؟  خوب شما با کدام مدرک این ادعا را می کنید؟  پس تکلیف آن اکثریت قاطع افکار عمومی جهان که با رژیم جمهوری اسلامی و رژیم بشار اسد نیز مخالف بوده ولی ضد جنگ و مخالف حمله به سوریه بوده و با امکانات خود در تظاهرات حاضر بودند چه می شود؟

ایشان در بخش دیگر سخنان خود ادعا می کند که:  "رژیم بشار اسد صد هزار نفر را در سوریه کشته است".  گذشته از آنکه آقای رزمی ادعای پر مسئولیتی می کند لیکن بنگاه سخن پراکنی بی. بی سی لندن که عمدتاً نظرات وزارت خارجۀ "دولت فخیمه" را منعکس و تا مقطع رأی پارلمان انگلیس همچون آقای رزمی از طرفداران پروپا قرص "دخالت بشر دوستانه" در سوریه بود، بعد از فروکش کردن احتمال حملۀ نظامی به سوریه می نویسد که:   "جنگ داخلی سوریه تا کنون بیش از صد هزار قربانی بر جای گذاشته است که طبق آمار گروهای حقوق بشری سوری، تقریباً نیمی از آنان از میان نیروهای هوادار دولت بشار اسد بوده است." (25)

خوب آقای رزمی آن نیمی از قربانیان جنگ داخلی سوریه را، که بنگاه سخن پراکنی "دولت فخیمه" آنها را "طرفداران رژیم بشار اسد" معرفی می کند، کدام نیروها از صفحۀ روزگار محو و به قتل رسانده اند؟ اصلاً فرض کنیم که بنا به ادعای شما همۀ آنهایی که در جنگ داخلی سوریه کشته شده اند را "رژیم بشارت اسد" بقتل رسانده و هیچ احدی توسط نیروهای مخالف دولت سوریه بقتل نرسیده است. لیکن آیا برای بقول شما " تنبیه و گوشمالی بشار اسد" (و نه سرنگونی آن) توصیه می کنید که صد هزار نفر دیگر نیز باید از طریق بمباران "جامعۀ جهانی" کشته، زخمی و آواره بشوند؟!  آیا این امر با مبنای اخلاقی حرکت شما در مورد "دخالتهای بشر دوستانه" و "مسئولیت برای حفاظت " متضاد و در تناقض نیست؟

 

اهداف اساسی آقای رزمی چیست؟

خوانندگان این مقاله اشتباه نکنند و دقت داشته باشند که آقای ماشالله رزمی، که انسانی سیاسی و با تجربه است، از درک عواقب اخلاقی و یا حتی سیاسی – نظامی و اقتصادی حمله به سوریه بی خبر و یا از تفاوت اهداف "رژیم بشار اسد، جمهوری اسلامی، حزب الله لبنان و روسها" با اهداف جنبش عمومی ضد جنگ و افکار عمومی مردم جهان عاجز نیست و بی جهت اهداف، عملکرد و دستاوردهای یکی را به حساب دیگری واریز نمی کند!

هدف اولیه آقای رزمی، منطبق با مواضع سیاسی –ایدئولوژیک ایشان، تلقین این تفکر در بین فعالین حرکت ملی آذربایجان و بینندگان تلویزیون است که آنها برای آزادی ملی خود، بجای مبارزه و سازماندهی مردم خود باید در وهلۀ اول قبلۀ خود را بسوی تحرکات "جامعۀ جهانی" و کسب حمایت آنان از جنبش ملی آذربایجان معطوف کرده و برای تحقق اهداف و آرزوهای ملی خود منتظر دراز شدن دست و یا زمینه ساز آن از خارج باشند.  هدف دوم ایشان ایجاد این امید کاذب در میان فعالین آذربایجانی است که گویا سرنگونی رژیم سوریه آغاز تمرکز تحرکات نظامی علیه ایران و نهایتاً سرمایه گذاری جدّی و گستردۀ "جامعۀ جهانی" بر روی فعالین رنگین کمان ملتهای ساکن ایران (خصوصاً آذربایجانیها بعنوان بزرگترین گروه ملی) شده و از آنجا که همچون مورد عراق، لیبی و سوریه معدود نیروهای هوادار و عوامل غرب بعنوان نماینده گان این سرمایه گذاری و کسب حمایت مالی و تسلیحاتی خارجی بکار گرفته شدند در آذربایجان نیز طرفداران و علمداران "جامعۀ جهانی" ، که آقای رزمی و همفکران او از زمرۀ آنان می باشند، می توانند به همان شیوه انجام وظیفه کرده و به هدف نهایی و یا ایجاد دولت دست نشاندۀ از نوع "بارزانستان" در آذربایجان جنوبی نائل آیند.

تمام گفته ها، تحلیلها و تئوری بافیهای آقای ماشالله رزمی در مورد حوادث سوریه، تفسیرهای یک جانبه از میثاقها و منشور سازمان ملل، حقوق بین المللی، مشروط کردن "حق حاکمیت ملی دولتها"، اهداف "مداخلات بشردوستانه" و "مسئولیت برای حفاظت"، پوشاندن لباس دموکراسی خواهی و حقانیت بخشیدن به تجاوزات چند دهۀ اخیر صلیبیون و مجیزگوئی فتوحات آنان در جغرافیای اسلام و مسلمین تنها در این چهارچوب قابل توضیح و تحلیل است! بی جهت نیست که آقای رزمی و تلویزیونی که ایشان در آن به عرضه اندام مشغولند، بی وقفه از "جنایات" صدام حسین، معمر قذافی و رژیم بشارت اسد و کنایه زدن و یا پست شمردن "روسها"، "چین"، "چپی ها" و " کمونیستها" سخن گفته و اقدام به علامت گذاری غلیظ ایدوئولوژیک و سیاسی معطوف به بیرون می کند.  لیکن از جنایات و قتل عامهای صلیبیون موسوم به "جامعۀ جهانی" در همان کشورها که ابعاد جنایات و غارت آنان صدها برابر بزرگتر، خشن تر و هولناکتر از جنایات دیکتاتوریهای ذکر شدۀ منطقه بوده است حتی یک کلمه بزبان نیاورده و سکوت کامل اختیار میکند. این سکوت همان گاف بزرگ آقای رزمی در حرکت از اصول اخلاقی در مقوله های سیاسی می باشد که بیشتر از تبلیغ اخلاق در سیاست به ترویج ماکیاولیسم در سیاست گرایش دارد!؟ (25)

اگر دلایل ذکر شده بالا مبنای اساسی تبلیغات و تئوری بافیهای طیف دست راستی های آذربایجانی و آقای ماشالله رزمی نیست در غیر این صورت این شیفتگی نسبت به " جامعۀ جهانی " کتمان و تطهیر رفتار صلیبی ها در جغرافیای اسلام و مسلمین از کجا نشأت می گیرد و علت آن چیست؟

م. ائینالی

2013- 10- 03

 

 

زیر نویسها:

 

(1) گاردین 1 سپتامبر 2013

(2) در اینجا باید متذکر شد که فرستادۀ، ویژۀ سازمان ملل خانم "کارلا دپونته" بعد از دیدار از منطقۀ غوطا در اطراف دمشق  رسماً اعلام کرد که سلاح شیمیائی در این منطقه بکار گرفته شده است لیکن این مخالفین رژیم سوریه بودند که اقدام به این کار کرده اند. این امر با اعلام موضع گیری ایالات متحدۀ امریکا علیه آن مسکوت گذاشته شد. در اینجا معلوم نیست که اگر دوباره  ثابت شود که کشتار منطقۀ "غوطا" کار مخالفین دولت سوریه بوده آنموقع چه مجازاتی علیه آنها بکار برده خواهد شد؟  از آن گذشته کاربرد سلاح شیمیائی تاریخاً دلیلی بر حملۀ نظامی به کشوری نبوده وهمچون مورد جنگ ایران عراق بکارگیری آن نیز هم با سکوت و هم با همکاری بسیاری از کشورهای غربی امری پذیرفته بوده است.  در این رابطه قابل ذکر است که بعد از حوادث غوطا در سوریه سازمان اطلاعات آمریکا "سیا" تأئید کرد که در جنگ ایران و عراق اطلاعات ماهوارهای در اختیارصدام حسین گذاشته است تا هدفهایی را در ایران با سلاح شیمائی را مورد حمله قرار دهند!  این امر بمعنی دخالت مستقیم در حمله های شیمیائی و شراکت در جرم است!

http://www.youtube.com/watch?v=jbkii-l_PH4(3) نگاه کنید به بخش اول سخنان آقای رزمی:  

(4) برنارد کوشنر یکی از فاسد ترین وزرای فرانسه و عهده دار وزارت امور خارجه در دوران ریاست جمهوری سرگوزی بود.  وی شریک جنایات آمریکا و انگلیس در جنگ عراق بوده و عکسهای فراوانی نیز با متهمین درجه یک جنایات جنگی در عراق جرج بوش و تونی بلر دارد.   برنارد کوشنر از جمله کسانی بود که در جنگ قره باغ در سالهای 92 روابط نزدیکی با داشناک های ارمنی برقرار کرده و بر علیه آذربایجانیها موضع گیری می کرد. در سال 2008  نیز خبرنگار فرانسوی Pierre Pèanدر   (Le monde Selon k.)فاش ساخت که کوشنر چیزی حدود 3.5 میلیون دلار از گابن برای یک تحقیق در مورد سیستم بهداشتی آن کشور به عنوان رشوه دریافت کرده است. رشوه هایی که تعدادی دیگر از سران دولتهای اقمار فرانسه در آفریقا به کوشنر , ورزا و روسای جمهور فرانسه (از جمله ژاک شیراک و سرگوزی) پرداخت می کردند.   در مورد کوشنرنگاه کنید به:

Rapport du Mission 2/Les propositions de Rèforme  Dr. Bernard Kouchner International Medical Alliance (IMEDA), Eric DANON, DR. Jean – Elie Malkin  Libreville. Aouit 2004

(5)  دولت سوریه بعد از توافق آمریکا و روسیه در مورد نابودی سلاحهای شیمیایی آماده گی خود را برای امضاء معاهدۀ منع تولید و نگه داری  سلاحهای شیمایی را اعلام و به جرگۀ کشورهای امضاء کننده آن معاهده پیوست. لیکن ایالات متحدۀ امریکا معاهدۀ منع تولید و نگه داری سلاحهای شیمیایی را سالها پیش امضاء اما به هیچ عنوان پایبند به امضای خود نبوده و همچنان به تولید، تکامل و نگه داری گستردۀ سلاحهای شیمیایی ادامه می دهد!؟

(6) اسرائیل با داشتن 400 کلاهک هسته ای و زرادخانۀ بزرگ شیمیائی به بازرسان بین المللی اجازۀ  بازرسی از زرادخانۀ اتمی و شیمیایی خود  نمی دهد. این کشور معاهدۀ منع تولید، نگه داری و بکارگیری سلاحهای اتمی و شیمیایی را امضاء نکرده است.  اسرائیل همچنین 69 قعطنامۀ سازمان ملل علیه خود را به هیچ گرفته و در سایۀ حمایتهای "جامعۀ جهانی" وقعی به قعطنامه ها و قوانین بین المللی نمی گذارد.

 

(7) در اینجا منظور کشورهای ضعیف و کوچک می باشند که قادر به دفاع از خود در برابر ماشین نظامی قدرتهای بزرگ نیستند والا "دخالت بشر دوستانه" در مورد کشورهای قدرتمند حتی نمی تواند به مغز احدی خطور کند. مورد چچن ها درروسیه، تبتی ها و اُیغورها در چین و ... بهترین نمونه های این امر است.

(8) نخستین طلایه های این تغییر با سیاست جیمی کارتر رئیس جمهور امریکا در رابطه با طرح مسئلۀ "حقوق بشر" در اوایل دهۀ هشتاد شروع شد که هدف اصلی از آن تحت فشار قرار دادن کشورهای بلوک شرق بود. ولی این سیاست همچون شمشیر دو لبه عمل کرد و در بسیاری موارد دیکتاتوریهای تحت کنترل ایالات متحدۀ امریکا و همپیمانان آنرا در آمریکای لاتین، خاورمیانه و آسیا به چالش کشید.  

(9) Mikael Bazz, State Sovereignty and humanitarian intervention compatible principles in today´s globalised world, Centre for European Research Goteborg University, Sweden 2005

(10) همانجا ص 23

(11) همانجا ص 24.

(12) مراجع کنید به زیر نویس شمارۀ 9 رسالۀ  Mikael Bazzبه نقل از: Michael Reisman och Myres McDougal, cit Nicholas J. Wheeler. 1997, s. 396

(13) همانجا

(14) در این مورد مقایسۀ حوادث کشور بحرین و "دخالت بشردوستانۀ" عربستان سعودی در آن کشور آموزنده است. پرسیدنی است که کدام یک از متحدین آمریکا و انگلیس در شبه جزیرۀ عربستان حقوق انسانی مردم خود را بطور سیستماتیک مورد تجاوز قرار نداده اند، چرا "جامعۀ جهانی" دخالتهای بشر دوستانه در آن کشورها نمی کند؟

(15) The Globalization of World Politics: An Introduction to International Relations. Oxford University Chris Brown, Press 1997, s.113                                                                                       

 در مورد ارزشهای فرهنگی نیروهای مداخله گر می توان به ترجیح های نظامی، نمونۀ بمبارانهای عراق و بمباران صربستاناشاره کرد.   بنا به نوشتۀ روزنامه های غربی 93 درصد کشته های (یک و نیم میلیونی) عراق را غیر نظامیان تشکیل می دادند. این بدین معنی است که یکی از اهداف نظامی آمریکائیها مشخصاً هدف قرار دادن مردم غیر نظامی در عراق بوده است.   نیروی هوائی آمریکا تنها در یک بمباران بیش ازصد هزار سرباز وظیفۀ عراقی را که تسلیم شده، اسلحه های خود را به زمین انداخته و با پرچم سفید در حال فرار بودند بقتل رساندند.  لیکن جالب است که در بمباران مواضع نظامی صربستان (یوگوسلاوی سابق) توسط ناتو طی چند ماه کشته های غیر نظامی بسیار نادر و اهداف نظامی نیز به گزارش همان روزنامه تنها معطوف به سلاحهای کهنه و باقیمانده از جنگ دوم جهانی بوده و نه سلاحهای مدرن صربها! این دوگانگی در برخورد به مسلمانان و مسیحیان در دخالتهای بشردوستانه خود حکایتی دارد.

(16) در این مورد حداقل رئیس سازمان ملل "بان کی مون" بر خلاف نظرات آقای رزمی در بحبوحۀ احتمال حمله به سوریه به صراحت اظهار داشت که: "هرگونه دخالت در سوریه باید با تأئید شورای امنیت سازمان ملل باشد."

http://www.youtube.com/watch?v=mM73uKdK-rU(17) نگاه کنید به بخش دوم اظهارات آقای رزمی 

(18) آقای رزمی در سخنان خود در مورد شرکت مستقیم کوماندهای امریکائی، اردنی و حتی اسرائیلی در حادثۀ غوطا در اطراف دمشق قبل از حملۀ شیمیائی مطالبی با استناد به روزنامه های فرانسوی را عنوان کردند. به گفتۀ ایشان 300 نفر از مخالفین رژیم سوریه که در اردن توسط سرویسهای امنیتی کشورهای غربی آموزش دیده بودند روز قبل از حملۀ شیمیایی غوطا با رخنه به سوریه سعی در مسدود کردن رابطۀ دمشق با نواحی دیگر را داشتند که با عکس العمل نیروهای دولت سوریه به محاصره می افتند. همین اعتراف نشان می دهد که قدرتهای جهانی و منطقه ای به جنگ نیابتی خود علیه موجودیت سوریه بسنده نکرده و همچون مورد  لیبی خود مستقیماً در گیر در جنگ داخلی سوریه بوده و بنابراین طرف دعوا می باشند.

(19)  نگاه کنید به بخش دوم سخنان آقای رزمیhttp://www.youtube.com/watch?v=mM73uKdK-rU

(20)  بنا به گزارش  بی. بی. سی. جبهۀ النصرة سازمانیافته ترین و موفق ترین نیروی مخالف دولت سوریه است.

(21) ) به جرأت می توان گفت که جنگ داخلی سوریه یک جنگ نیابتی از طرف " کشورهای غربی" و همپیمانان آن چون عربستان سعودی، قطر، ترکیه، اردن و... از یک طرف و دولت سوریه، ایران، حزب الله لبنان، روسیه و چین از دیگر طرف میباشد.

(22) نگاه کنید به بخش دوم سخنان آقای رزمی:  http://www.youtube.com/watch?v=mM73uKdK-rU

(23) همانجا

(24) همانجا

(25) نگاه کنید به گزارش بی. بی. سی: http://www.bbc.co.uk/persian/world/2013/09/130925_an_syria_opposition_islamists.shtml?print=1

(25) اهداف ماکیاولیستی آقای ماشالله رزمی که اینبار خود را به لباس دفاع از "حقوق بشر" در سوریه در آورده،  مصداق  آن مِثل تبریزی است که می گوید: "امیر بازاری یانسین منه بیر دسمال قالسین "!

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

آ. ائلیار
ایمیل رسیده

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.