اسمِ شب
18.09.2013 - 08:25
گزمه ای
از مَگَسَکِ تفنگ
برزنِ شب را نشانه می گیرد
روسپی ای
شکسته جان
بر خاک می افتد
داروغه ای
قنداقِ تفنگ را می بوسد
کام یافته می خندد
سایه ای
به سانِ سنگ
در به رویِ خویش می بندد
پوستواره ای
آواره ای
در گذرِ زمان؛ درنگی می کُنَد:
ستارگان!
ستارگان!
قدیسۀ مرا ندیده اید؟
2013 / 9 / 18
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
کیانوش توکلی
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید