رفتن به محتوای اصلی

القاب رایج- القاب خون آلود( جم - آ.ائلیار)
06.09.2013 - 00:34

 جم

ائلیار بئی، لطفا "کافکا" نویسنده یهودی پر آوازه، و شهیر آلمانی را با صادق هدایت مقایسه نکنید، و در یک ردیف قرار ندهید. مقایسه ادبیات داستانی پیشرو آلمان، با ادبیات فقیر، و عقب مانده ایران، به مثابه مقایسه قطار با دوچرخه است. ادبیات داستانی انگلیسی، ادبیات داستانی ترکی، آمریکای لاتین، فرانسوی، اسپانیائی و به ویژه روسی که جای خود دارد. ادبیات داستانی توهم زده، فقیر، عقب مانده، مذهب زده، سر گردان، کپی وار، تقلید گونه، کم مایه، تکرار مکررات، از همان "کلیدر" اش بگیر، تا سمفونی به اصطلاح مردگان" علی مردان خان معرف، و امثالهم، جز یک کپی پیش پا افتاده، کم مایه، و از نظر تکنیک داستان نویسی بسیار مبتدی، در مقایسه با ادبیات داستانی جهان، مثل مقایسه هزار با صفر است.

برای مثال؛ مقایسه " کل حیدر"، "کل" در ترکی بمعنی گاو میش نر، و یا پر زور، و حیدر، به عنوان اسم مرد، که جناب نویسند، دو اسم را با هم بلغور کرده، و از آن " کل حیدر" و یا " کلیدر" درست کرده است. که گویا این مسوده، از اثر اصلی آن، که به زبان روسی در ترکمنستان موجود، که طرف گویا کپی آنرا به عاریت گرفته، و به نوعی رونویسی کرده است، در مقایسه با آثار نویسنده گان روسی، مثل " جنگ و صلح" و " آنا کارنینای" تولستوی، نویسنده شهیر و پر آوازه روس، نه تنها کاری عبث و خنده آور است، و انسان از خنده روده بر میشود، و یا مقایسه مسوده، عباس آقا، با آثار نویسنده نامدار روسی مثل " بورودا کارامازوف، داستایوسکی، نه تنها مسخره آمیز است، بلکه چنین قیاسی قهقهه دنیا را بلند میکند. در ادبیات داستانی ایران، جز معدود نویسنده ،که از نظر کیفیت داستان نویسی، که هنوز هم به پای نویسندگان اروپائی و آمریکائی نمیرسند، و هرگز فوت و فن، و رمز و راز سحر انگیز، داستان نویسی را، آنطور که باید، نیاموخته اند، و شمار شان نیز از تعداد انگشتان دست تجاوز نمیکند، بقیه ول معطل اند. امروز آثار نویسندگان جوان ملیتهای ایران، برای بارور شدن، و مطرح شدن در سطح جهان، به زمان نیاز دارد. اما سرکوب زبان ملیتهای ایران و تحمیل تک زبانی به بخش بزرگی از جامعه غیر فارس، نزدیک یکقرن است که جلوی بالندگی ادبیات داستانی را سد کرده است. در یک چنین جو خفگان زده، و سرکوبگر، نه تنها هنر رشد نمی کند، بلکه روز به روز به قهقرا میرود.

آ.ائلیار

عزیزیم «جم »، !Mən nə bəyəm, nədə xan

عزیز جم ، من نه بیگ هستم و نه خان!)

دیگر اینکه موضوع مقاله « جهان شناسی صادق هدایت *» است، نه 1-مقایسه ی او با کافکا؛ یا مقایسه ادبیات داستانی فارسی با دیگر جا ها. اگر شما در رابطه با موضوع سخنی دارید با علاقه آنرا مطالعه میکنم. موضوعاتی که برخی دوستان در کامنتها مطرح کرده اند مربوط به متن نیست. 2- نقد بوف کور؛ مقایسه ی هدایت و کافکا؛ مقایسه ی ادبیات داستانی فارسی با دیگر ها به ویژه با سطح جهانی؛ چیزهای دیگری هستند. که ابداً در متن حاضر مطرح نشده اند. دوستان اگر حرفی در موضوعات خود مطرح کرده دارند میتوانند بنویسند. من در نوشته ی کوتاه خود جهان شناسی هدایت را در رابطه با ناسیونالیسم فارسی که میکوشد از هدایت هم مثل خودش یک نویسنده ی ناسیونالیست دو آتشه درست کند نقد کرده ام. و روشن نوشته ام که هدایت از چارچوبه ی ایده لوژیک آزاد است.

بدیهی ست که هر نویسنده ای نقاط ضعف و قوت در هنر و فلسفه ی شخصی و مسیر پیشرفت خود دارد.که اینها هم باز موضوع جداگانه ای ست. «جهان شناسی هدایت در آخرین مرحله ی فکری» او در متن مطرح شده است. اگر دوستان در این رابطه حرفی دارند بفرمایند. که در خدمت هستم. در ضمن در پیرامون موضوعاتی که دوستان مطرح کرده اند و از متن مقاله خارج اند، باید بگویم که با چند جمله در کامنت نمی شود به آن موضوعات پرداخت و حداقل نیاز به مقالات متعدد دارد- و حتی کتابها. خواهش من این است که اظهار نظر در مورد ادبیات را الکی نگیرید، و از دید خطی به آن نپردازید که کار نادرستی ست و « چوبش را عاقبت ما خودمان در ادبیات آذربایجان میخوریم.». مسایل را ساده و سطحی نگیرید. موضوعات مطرح شده از طرف شماها نیاز به تألیفات متعدد و تخصصی دارد. عادت به شیوه ی ساده نگرانه کمر ادبیات آذربایجان را میشکند. از دوستان آذربایجانی که در ادبیات مطالعاتی دارند پرسشم این است که چرا به ادبیات خودمان نمی پردازند و در مورد ادبیات فارسی اظهار نظر و نقد می نویسند؟ در حال حاضر داستان دنباله دار « کابوس» به زبان خودمان و با ترجمه ی فارسی مرتب درج میشود چرا به نقد نکات منفی و مثبت آن ، هم از زاویه ی زبان و هم در قالب و محتوا نمی پردازند؟ نظرم این است که بهتر است دیگران را به حال خود بگذاریم و نیروی خود را در ادبیات خودمان بکارگیریم. دو جمله هم در این رابطه پیش برویم بهتر از پریدن به دیگران است. اگر کابوس نوشته ی من نبود- و به قلم کس دیگری بود- در هر قسمت که منتشر میشد با جان و دل در نقد آن تلاش میکردم. مخصوصاً با توجه به کامنتهای خود نویسنده که در زیر قسمت اول داستان نوشته است . و حتی خوانندگان را به طرح موضوعات مورد علاقه در داستان جهت نوشته شدن فراخوانده است. سئوال این است چرا پیشنهاد نمی کنید شخصیتهای داستان چنین و چنان حرکت کنند؟ و فلان و بهمان موضوعات در داستان بیاید؟ و یا نیاید؟ من چنین واکنشی نه در مورد این نوشته و نه در مورد نوشته های ادبی دیگرم دیده ام. و نتیجه ایکه گرفته ام آن است که «اوزوموزه کونده سالا بیلمیریک - ؤزگیه اریشته کسیریک»! !Özümüzə kündə salabılmırık özgəyə əriştə kəsirik بخودمان نمی تونیم چونه درست کنیم - برای غریبه رشته می بریم!
 

القاب بئی و خان«bəy و xan» یادگار«سیستم اقتصادی-اجتماعی» دوره ی « ارباب و رعیتی» ست. که بر روی دنیایی از رنج و درد و ستم و بهره کشی و کشتار زحمتکشان و رعیتها قرار داشته و بئی ها وخانها عامل حفظ این سیستم منحط و ظالمانه بوده اند. در فرهنگ آذربایجان مبارزه با بئی ها وخانها و مانند اینها یک سنت درست و زیبا و مترقیانه بوده است که در داستان «کور اوغلو» و مبارزه ی چملی بئلی ها بازتاب یافته است. این القاب با فرهنگ ضد ستم و بهره کشی، و طرفداری ازآزادیخواهی متضاد است و شایسته ی « انسانهای آزاد اندیش» نیست. مردم متنفر از این ستمگریها - و بئی ها و خانها ، در برابر چنین القاب کهنه و ارتجاعی واژه ی « عزیز» یا «عزیزیم» را استعمال میکردند و میکنند که هزاران بایاتی « دو بیتی آذربایجانی» تنها با این کلمات آغاز میشوند: عزیزیم قزیل قالا... عزیزیم وطن یاخجیدی...عزیزیم گول ال لر...عزیزیم کاساد اولماز...ووو.ترکی بودن بئی و خان و مانند اینها هیچ تقدسی را ایجاد نمیکند. مگر برای ترکیستها و ترکیه پرستان. در زمانی که سیستم برده داری امروزی ترکیه زیر پای « زحمتکشان و ستمدیدگان و گئجه گوندی نشینان» میلرزد. ..

جم

آقای ائلیار، کلمه " بئی" در فرهنگ و زبان، و ادبیات تورکی، مترادف با کلمه " جناب" یعنی "درگاه" است. و کلمه جناب نیز مثل هزاران کلمه عاریتی، در فارسی، از زبان عربی گرفته شده است، که فارس زبانها، آنرا برای احترام نسبت به افراد بکار میبرند. البته این کلمه، درسلطه و سیطره خان و مالک، وزیر و وکیل، و یا ارباب نیست، بلکه کلمه مذبور، همانطور که انگلیسی ها آنرا بصورت بؤیوک، و یا بیک، "big " بزرگ، و یا، مثل واژه "دیه ر"، " dear" و یا دیه رلی، یعنی پر ارزش، که از زبان ترکی به عاریت گرفته اند، بکسی که مورد حرمت و احترام است، اطلاق میشود. ازاین رو، حساسیت بیجا، و واکنش آلرژی آمیز جنابعالی نسبت به کلمه فوق، هیچ موردی ندارد. کلمه در ذات خود، ماهیت و یا عمکلرد هیچ کسی را تغییر نمیدهد. یک شاه هم ممکن است جنایتکار باشد، یک خان هم ممکن است جنایت کار باشد، یک آیت الله نیز ممکن است جنایت کار باشد،

و حتا یک فرد معمولی و عادی نیز ممکن است خوب، و یا بد باشد. پس کلمه " به ی" و یا " آقا "، و یا "حضرت"، و یا " آیت آلله"، و یا " شاه"، ... و امثالهم رفتار و اخلاق، وعملکرد کسی را تضمین نمیکند، که خوب، و یا بد باشد! رفتار هر فرد، بستگی به خصوصیات اخلاقی، و تربیت و شخصیت اوست. در ثانی، درد دل شما کاملا قابل درک است، که "دیکتاتورسکوت" بر اغلب آثار ادبی در خارج سایه افکنده است. این موضوع چیز درد ناکی است، که بطور کلی نویسنده از آن رنج میبرد، و عامل اصلی این سکوت، زمینه ایست، که نا خواسته به انسان غیره خودی، ایجاد شده است. در جامعه ای که انسان دیگری، دیگری باقی میماند، و یا ناچیز به حساب می آید، و کمترین امکان معرفی نمی یابد، هنر، در چنین آتمسفری نسیان زده، پوک شده از بین میرود. هنر به بالندگی، و معرفی نیازمند است، نویسنده برای خودش نمی نویسد، وقتی اثر نویسنده، مطرح نشود، خود وی نیز بهمراه اثرش در زیرخروارها غبار فراموشی مدفون میگردد، و از بین میرود. و این سیاستی است، که در خارج بصورت سیستماتیک، نسبت به انسان غیر خودی، به پیش برده میشود. هنرمندی که بعد از سه ده هنوز هم موجودیتش جدی گرفته نمیشوند، بتدریج درباتلاق فراموشی ناپدید میشود. یکی ازعلل توجه به هنر، ایجاد زمینه هنریست، زمینه ای که هنرمند در آن، رشد و شکوفا میشود. در صورت عدم چنین زمینه ای،انرژی هنرمند بتدریج به هرز میرود، و انسان حاشیه ای، خود را پوک، بیمصرف، و ناچیز می انگارد، و زندگی او در انزوای جانکاه خود به تحلیل میرود، بن بستی که نه راه بازگشت، و نه راه پیش بر آن دیده میشود. و نتایج چنین وضعیت فلاکتبار، سرخوردگی مفرط، نا امیدی، احساس تحقیر شده گی، بی صبری، خود خوری، جنگ روانی با خود، حس بد بینی شدید نسبت به اطراف، و حتی در بعضی افراد، بصورت نهلیزم سیاسی، لمپنیزم و نمود آثار روانی غیرمترقبه در رفتار، کردار، و گفتار فرد، مثل یاس و نامیدی، و احساس شکست، و سرخورده گی شدید، علایمی است، که شخص را بطرف احساس پوچی سوق میدهد. در یک چنین وضعیت تکراری، التهابات جانکاه ، انرژی، و روح و روان، و آرزوهای فرد را خشکانده، از بین میبرد، و نسلی که عمری برای ادامه حیات غم انگیز خود، در باتلاق آوارگی، و بحران سیاسی دست و پا میزند، دیگر چه انتظاری از آن، در مورد نقد و بررسی هنر و ادبیات میتوان داشت؟

آ.ائلیار

عزیز جم، واژه ی بئی اصطلاح جامعه ی ترکیه است. در آذربایجان (ایران) کلمه ی « آقا» مصطلح است. که باز یادگار روابط اجتماعی- اقتصادی مبتی بر « آقا - نوکر» ی ست. ولی سخن شما قابل درک است که برای احترام، آقا و بئی را بکار میبرند. و این چیزی بدیهی ست. اما از روی «ناآگاهی» ست.توضیحات شما ناقض سرگذشت القاب نیست که در کامنت بالا نوشته ام. القاب پدید آمده در میان گروه های اجتماعی بالای جامعه است و هر کدام « مناسبات اجتماعی» مشخصی را در جامعه و در دانش جامعه شناسی حامل اند. سخن از اشخاص استثنایی یا خوب و بد در میان نیست بل سخن از «مناسبات اجتماعی ستمگرانه و تبعیض آمیز» در میان است که این القاب در آن شرایط پدید آمده و بعدها در میان گروههای اجتماعی دیگر انتشار یافته اند.

مسئله حساسیت من یا دیگری نیست بل موضوع، درک این پدیده ها در جامعه شناشی ست. و آگاهی به شرایط پدید آمدن آنها. کسی که میداند این القاب نشانه ی « مناسبات ظالمانه » و توهین به « انسانیت انسان است» دیگر از آنها استفاده نمیکند. ولی همه این مسایل را درک نمیکنند . این است که علی رغم از بین رفتن خیلی از آنها برخی چیزها هنوز مانده اند . با آغاز انقلاب مشروطیت بسیاری از آنها در عرصه قلم و زبان دور ریخته شد و با گسترش مناسبات اجتماعی جدید بر شدت آن افزوده گردید. اکنون دیگر این اصطلاحات دوره ی ارباب و رعیتی مرده اند و بکارگیری آنها ناشی از عدم درک شرایط حاضر است . قلمزنان آگاه به این مسایل از بکارگیری آنها تا حد ممکن خودداری میکنند و جایشان را با واژه هایی که نشان از « احترام عمیق به انسانیت انسان است» پر میکنند. امیدوارم دوستان قلمزن آذربایجانی با توجه به تاریخچه القاب- شرایط - و محل و منطقه - و اقشار اجتماعی- آنها، آنچه را که بوی کهنگی و خون و ستم میدهد حد اقل در زبان قلم بیرون بریزند. زنده یاد صمد بهرنگی، که شاگردش نوشته بود « آقای بهرنگی...» جواب داده بود :« چرا آقا؟ من که آقای شما نیستم...» . و دقیقاً اشاره اش به همین « مناسبات کهنه و ستمگرانه ی آقا-نوکری» بود. وگرنه موضوع حساسیت و این قبیل چیزهای پیش پا افتاده نیست. بگذریم. شما هر طور دوست داشتید می توانید آ.ائلیار را خطاب کنید. من هم میدانم منظور احترام است. اما خواستم در رابطه با القاب این مسایل مطرح و مورد بحث قرار بگیرند. شاید برای برخیها موضوع قابل تفکری باشد.

در مورد « سکوت پیرامون اثر نویسندگان» ؛ عمدتاً از« بی مایگی» ست. و دیگر « غرضمندانه» است؛ که این نیز از بی مایگی ست. اما «نویسنده ایکه میداند چه کار میکند» از سکوت خم به ابرو نمی آورد. در زبان فارسی نیما هست که در مورد کارهایش سکوت کردند اما او میدانست دارد چه کار میکند و به تلاش خود ادامه داد، بدون اینکه اسیر سکوت و های و هوی شود. به قول هدایت « من به سایه خود می نویسم. گیرم که دیگران هفتاد سال سیاه هم نخوانند. بدرک...» . نوشته های مدفن شده، زمانی میرسد که کسانی پیدا میشوند و آنها را از زیر خاک و خاکستر بیرون میکشند. و زیر تیغ نقد می برند.از این بابت نباید اندوهی بدل راه داد. مهم نوشته شدن آنهاست. هدایت بنیان گذار داستانویسی مدرن به سبک اروپایی در زبان فارسی ست. طلا در مس اثر دکتر رضا براهنی در مورد نقد ادبیات داستانی یکی از آثار تخصصی در این زمینه است که لازم است قلمزنان عرصه ادبیات آنرا مطالعه کنند. دیگری نقد آثار نویسندگان توسط عبدالعلی دستغیب است که باز ضرورت دارد خوانده شوند.و...

جم

آقای ائلیار، با سلام کلمه "بئی، بک، بیگ، به ی، بؤیوک، بای، بی، که در زبان ترکی آذربایجانی بکار میرود، از لهجه ترکی استانبولی به عاریت گرفته نشده است، چون این کلمه حتی بعنوان، اسم مرد، در میان مردم آذربایجان بصورت؛ " بئی بالا، بئی اوغلان، آقا بئی، ده ده بئی، بای بک"، که یکی میوه فروش، دیگری نانوائی، سومی قهوه خانه دار، چهارمی تاکسی ران، و آخری قهرمان خلق می باشد. و یا کلمه "خان" نیز مثل کلمه "بئی" در میان مردم آذربایجان به فور یافت میشود، مثل؛ خان آقا، خان بابا، خان جان، خان علی، خان اوغلان، که این وجه تسمیه نیز به عنوان اسامی مرد بکار میرود. پس ملاحضه میفرمائید، که کلمه خان و بئی، که به عنوان احترام به اشخاص بکار میرود، در حیطه و سلطه و سیطره ، خوانین، و مالکین، و سرمایه داران نیست. و در فرهنگ لغات "آذربایجانی ـ فارسی"، بهزاد بهزادی؛ کلمه بئی، به ی، بیگ، بی، بای و یا بؤیوک" به معنی خیلی ساده، یعنی" آقا" است. و در بکار گیری آن نسبت به افراد، محدودیتی قید نشده است. در ثان در ادبیات خلقی آذربایجانی مفهوم خان، حتا برای تجلیل و بزرگداشت مردم زحمکتش بکار برده شده است. برای مثال: گئدون دئیون خان چوبانا، گلمه سین بو ایل موغانا. "بروید؛ به (خان چوبان) بگوئید، که امسال به موغان نیاید. همانطور که در این مصرع فوق ملاحظه میفرمائید، کلمه خان، برای احترام به چوپان بکار برده شده است، و این شعر که یک اثر خلقی است، نشان میدهد که، یک چوپان، نه شاه است، نه سرمایه دار است، نه ارباب، ونه مالک، و نه رئیس. و بکار گیری کلمه "خان" در مورد یک "چوپان" فقط و فقط، جنبه احترام، دارد، و بجهت تجلیل، و بزرگ شمردن شخص وی بکار برده شده است. مطلب دیگری که میخواستم به محضرتان برسانم، اگر ممکن است ، کامنتها را در وقت خود، و بموقع، و در جای خود پوشش دهید، آنقدر نگه ندارید، که اول، برایش جواب بنویسید، بعد همه را باهم منتشر کنید، چون این سبک روزنامه نگاری نیست. خواننده، دیگربحث را دنبال نمی کند. زیرا ترتیب بحث وانتقاد به هم میخورد، و معلوم نیست کی به کیه! لطفا این نکته را رعایت بفرمائید.

آ.ائلیار

عزیز جم، ممنون از توضیحاتتان. کاملاٌ با نظر شما - در این که القاب بئی و خان و آقا، - در میان مردم هم به کار برده میشوند با شما هم نظرم. در این مورد اختلافی نیست. همینطور در مورد « رساندن احترام با این واژه ها» . با شما هم نظرم. من بدنبال چرای مسئله هستم. چرا این القاب که ریشه یشان از «پالایی ها» ست، در میان «پایینی ها» رواج دارد؟ در دانش فرهنگ شناسی مسئله را به درستی چنین توضیح میدهند که : علت این مسئله تأثیر فرهنگ گروههای اجتماعی بالا در میان مردم است. فرهنگ های گروههای اجتماعی نسبت به هم « تأثیر متقابل» دارند. به این معنی که چیزهایی میگیرند و چیزهایی میدهند.

رواج این القاب بخاطر آرزوی رسیدن به «بزرگی» و رهایی از زیر دستی و خفت در میان مردم ساده بوده است. ولی روشن است که با «آقا و خان و بئی» نامیده شدن زیردستان «روابط اقتصادی- اجتماعی» بالا دستی-پایین دستی مانند « آقا-نوکری» یا «خان-رعیتی» عوض نمی شوند.به قول خود مردم همه ی این القاب جهت « قورو دلخوشلوق» - دلخوشی الکی- در میان مردم بوده و هست. و هرجا «آگاهی و اندیشه » به کار افتاده بکارگیری آنها بسیار کم شده است . مانند عرصه ی « مبارزات چملی بئلی » ها. در داستان کوراوغلو. که عمدتاً آنها استعمال نمی شوند. و یا به ندرت چنین چیزهایی یافت میشوند.و همینطور در مکاتبه بین قلمزنان آگاه به ریشه ی این القاب. نوشته ام در ترکیه« بئی » مصطلح است و در آذربایجان ایران آقا. در عرصه ی خطاب و مخاطب. ولی دوستان آذربایجانی که تحت تأثیر زبان استانبولی یا باکو هستند واژه بئی را به جای «آقا» بین خود مصطلح کرده اند. من شخصاً آنرا به کار نمیگیرم . و دلیلش را توضیح داده ام. کلاً میکوشم- حدالامکان- نیازی به آنها نداشته باشم . و با کلمه ی «عزیز» مقصودم را بیان کنم. دو نظر هست :

-یکی میگوید این القاب کهنه اند و بوی خون و ستم میدهند بهتر است در مدرنزاسیون نوشتار انها را تا حد امکان دور ریخت. که نظر من است.

نظر دوم که مال شما باشد

-میگوید این القاب در میان مردم هم رایج است و میتوان بکار برد.

اینجا انتخاب به دلخواه قلمزن مانده- که چه راهی در عرصه نوشتن برای خود برگزیده است. آیا در راستای حفظ القاب است یا در جهت رهایی از آنها. شیوه ی آ. ائلیار در سمت و سوی رهایی از آنهاست. و از آنجاییکه روند حیات این گونه چیزها هم در جهت «مرگ و میرایی» آنها ست، بر این شیوه تأکید و تکیه دارد.

خانم ها را نیز از این بحث بی بهره نگذارم - بهتر است آنان هم از چرت زدن بیدار شوند- که واژه ی خانم(در فارسی) یا در زبان ترکی آذربایجانی «خانیم» یادگار « روابط منحط «خانم-کنیزی» از جامعه های کهن و فرسوده ی گذشته است . و بیانگر دنیایی از درد و رنج و ستمگریها ست. و بکارگیری آن هیچ احترام و افتخاری بر کسی ندارد. و نشانه ی «اسارت در عادت و سنت» است - بر پایه ی ابتلا بر «روزمره گی» و کم آگاهی. 

در مورد انتشار اوقات کامنتها من چیزی نمی توانم بگویم. که مربوط به مسئول کامنتها میشود. اما میدانم که روزانه چندین بار کامنتها منتشر میشوند. منهم موافقم که امکانی فراهم بشود که خواننده بهتر موضوعات را دنبال کند.

بکارگیری ایده لوژیک القاب

 بحث ما بر سر این نیست که « خان» را «عزیز» بنامیم. درست برعکس بحث ما اینست که « القاب» را « درست به معنی «حقیقی» آنها - کنکرت- بکار ببریم. یعنی خان را خان بنامیم و غیر خان را غیر خان. بیگ و غیره هم همینطور. اشکال وقتی پیش میاید که « برده» را « برده دار» - قول را آغا- مینامیم. و کنیز را خانم. و الخ.

 اول این را بگویم - تا در درک سخنم سوء تفاهم پیش نیاید- من ترکی زبانم. اما «ترکیست» نیستم. رجوع به آرشیو. پیرامون برخی مقولات.
القاب: به زاویه ی خون آلودگی آنها - از نظر تاریخی و جامعه شناسی - اندکی اشاره کردیم - در حد کامنت. این بار نیز زاویه ی « استعمال القاب با نگاه ایده لوژیک**» را مطرح کنیم :

وقتی به کودک به گوییم کودک؛ یا به درخت نگوییم سنگ؛ بل نام خود آن یا آنها را استعمال کنیم، به معنی آن است که میکوشیم « هر چیز را با نام حقیقی آن بنامیم» و این یک متد علمی ست که در همه ی دانشها از این روش استفاده میکنند. بجای نامهای جعلی و نامربوط، یا وارونه. که متدی غیر علمی ست.
مقولات و اینجا القاب نه تنها به معنی حقیقی آنها بل حتی در جای واقعی و در مورد اشخاص واقعی استعمال نمیشوند. برای مثال خودم را مطرح میکنم که صحبت به کسی برنخورد :
ائلیار «کچل» است . او را «زلفعلی» مینامیم. یا « فعله» است او را « آقا» ،ارباب ، مینامیم.
ائلیار « ترکیست» است . و به « ایده لوژی ترکیسم » باور دارد ؛ شعارش تبریز باکی آنکاراست. آذربایجان گرای دو آتشه است، فکر میکند راحل همه چیز از «آذربایجان واحد»؛ از راه «سیاست نرم ترکیه» - و از راه نقشه ی خاورمیانه ی بزرگ- و مثل مهران بهاری فکر میکند که بدون حمله ی نظامی آمریکا، خاورمیانه روی دموکراسی نمی بیند- یعنی ائلیار « ترکیست منطقه ای؛ و ترکیست محلی» ست. و به همه چیز از دید این خط نگاه میکند. 
بسیار خوب آزاد است و هر طور دلش خواست و دوست داشت میاندیشد و میکوشد. در این حرفی نیست. 
ولی ائلیار میاید خودش را « آزاد اندیش» مینامد. و میگوید « ایده لوژیک » نمی اندیشد. اما میکوشد همه چیز را « ترک سازی» کند. و به هر آنچه دستش میرسد جلد « ترکیسم» می پوشاند. حتی در القاب - زبان- و ... 
همینطور است « خواهر» در اسلام سیاسی، و «زن» در فمینیسم که برایش لباس ایده لوژیک پوشانده اند. میدانیم که هر چیز خوب  ایده لوژیک  به شود به ضد اهداف خوب خود تبدیل میشود. در فمنیسم از مسئله ی « تبعیض و برابری» ایده لوژی ساخته اند که یک نوع « مذهب» شده است. و پیش از همه جنبش زنان چوب اش را میخورد. از این زاویه فمنیسم را به بیراهه تبدیل کرده اند. و در حقیقت نیز بیراهه ای بیش نیست. این را نوشتم که خواب این تبعیض دیدگان نیز بپرد. 
با نگاه ایده لوژیک ترکیستی به هیچ چیز رحم نمیکند. ترکسازی سره- صدر صد- با اصول مقدس و غیر قابل شک . به عبارت بهتر او از « ترکیسم منطقه ای - محلی» یک «مذهب سیاسی ترکیستی» میسازد و « همه و هر کس» و « هر نقادی» را با « اتهام های سیاسی و غیر سیاسی» به پذیرش آن میخواهد وادار کند. چرا که ائلیار فکر میکند نجات از تبعیض- صاحب حکومت شدن- صاحب مملکت شدن تنها راهش همین مذهب سیاسی ترکیسم است. و در این رابطه القاب « بئی»، خان، و مانند اینها مثل دراکولا از قبر بیرون میایند و زنده میشوند. برای جا انداختن آنها از همه چیز و همه شیوه ها استفاده میکند. 
اینجا ست که سایه ی آ. ائلیار سر میرسد می نویسد : دادش صبر کن، تند نرو! ترکیسم بیراهه ایست که به راحتی میتواند به فاشیسم منتهی بشود. و در بوزقورت گرایی نیز چهره ی فاشیستی آن به روشنی عیان شده است. القاب نه تنها در ریشه خون آلوداند حتی به کارگیری ایده لوژیک آنها هم بوی خون میدهد. تو با این خط فکری و نگاه ایده لوژیک متآسفانه آزاد اندیش نیستی. و رفع تبعیض و دیکتاتوری و بر قراری عدالت اجتماعی و دموکراسی کار چنین بینشی نیست. یعنی ول معطلی!

 

---------

*خودم را تبعه ي مملکت پر افتخار گل و بول نمي دانم

http://www.iranglobal.info/node/24365

 **نگاه ایده لوژیک
http://www.iranglobal.info/node/23694

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

آ. ائلیار

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.