رفتن به محتوای اصلی

جمهوری خواهان عزیز،آرامش خود را حفظ کنید
05.02.2012 - 20:16

برنامه ای میدیدم از تلویزیون اندیشه.پویش با اجرای فردی به نام جناب گوهرزاد.مدعی شد می خواهیم ریشه های انقلاب 57 را با حضور اعضای حزب مشروطه ایران بحث کنیم.و تاکید داشت که من جمهوری خواه هستم و در این برنامه صرفا ناظر بحث میان افراد و قصد دخالت یا نظر دادن بصورت شخصی ندارم.پرسش اول که بر منوال خود گذر کرد مجری در ادامه بحث و پرسش دوم، با بیطرفی هر چه تمام تر، در مقام مدافع ذات نیروهای انقلابی برآمد و قول و قرارش با خودش و بیننده را فسخ یکطرفه کرد .ولی آنچه بخش عجیب برنامه بود اصولا برنامه ربطی به انقلاب نداشت بلکه تمام و کمال محاکمه مانیفست حزب مشروطه ایران و فراتر طرفداران پادشاهی پارلمانی بود به طرزی بسیار ضعیف.و بدتر اینکه دادستان عمومی همان مجری بی طرف ما بود که این توهم ایجاد نشود این انحراف از بحث توسط میهمانان و ناخواسته رخ داده بلکه خود مجری بی طرف ، کاملا ارادی بحث را برد به جایی که قرار نبود. در این برنامه اینقدر نکات مختلفی مطرح شد که نوشتاری جدا می طلبد برای پاسخ به انها .ولی چیزی که هدف من از اشاره کردن اینجا بود دو نکته را شامل میشد.اول تاکید زیاد مجری بر لفظ مردم بود.این مردم مظلوم داستان غم انگیزی دارد.و غم انگیزتر برای من،خود شخص خودم هستم که انگار نه انگار بابا ما هم مردم هستیم بخدا! در میان این مردم مداری! ، مجری برنامه با ادله کاملا نادرست و سست سعی در القای این اندیشه به بیننده داشت که ببینید چطور طرف را فتیله پیچ کردم و داشت با خودش به اصطلاح حال میکرد که جمله ای بر زبان آورد که گوش من تیز شد.عبارت با این مضمون بود که " اینکه نوع حکومت بعد از سقوط رژیم با رفراندوم تعیین شود نادرست و ناممکن است و اگر قرار به دخالت خارجی نباشد نیروهایی که این رژیم را ساقط کنند همانها نوع حکومت بعدی را تعیین خواهند کرد" و در ادامه ادله ای می اورد مانند حرفهای تکراری که مثلا مردم ایران به پادشاهی نه گفته بودند و امکان برگشتش نیست که البته جناب موبدی هم پاسخ بدیهی داد که با این منطق بعد از سقوط جمهوری اسلامی مردم به جمهوری هم نه گفته اند پس بازگشت به جمهوری معنا ندارد و اگر گفته شود جمهوری مد نظر ما جمهوری دموکراتیک است پاسخش واضح این است صد البته پادشاهی مد نظر ما هم مشروطه یا پادشاهی پارلمانی است.البته که مردم در سال 57 برای این نوع جمهوری انقلاب نکرده بودند برای جمهوری دموکراتیک خمینی در پاریس قیام کردند و آن جمهوری تبدیل به این سیاهی شد.ولی چیزی که در این بین بسیار جالب بود همانا نفی رفراندوم آزاد تعیین نوع حکومت بود.یعنی اینکه گفته شد همان نیروهایی که حکومت قبل را ساقط کردند نوع حکومت جدید را تعیین خواهند کرد مشی و روش خمینی را تایید و تاکید می کند، تازه همان آری یا نه فرمالیته را هم در بطنش ندارد. پرسش اول اینجاست مگر قرار است کدام نیرو نظام فعلی را ساقط کند؟مگر مردم نباید این مهم را انجام دهند.؟مگر مردم در اندیشه متکثر نیستند؟این دیدگاه به قدری عجیب بود که ارائه آن توسط یک مجری کاردان کمی محل تشکیک بود.معمولا نگرانی افکار و باور انسانها را به قدری تحت فشار قرار میدهد که به برخی از گفته هایشان اندیشه لازم را نکنند و فقط قصد القای هدف خود را داشته باشند.من باور نداشتم و با خود چنین کنار آمدم در برابر چنان اندیشه دیکتاتورمابانه ای از سوی یک مدعی جمهوری خواهی دموکرات،که حتما این یک شخص چنین می اندیشد و واقعیت باور دیگر جمهوری خواهان هرگز چنین نیست.ولی وقتی طی دو شب گفته های امثال فرخ نگهدار ،بنی صدر،بازرگان و مهم تر نامه جناب درویش پور را دیدم شبه ای باقی نگذاشت که دوستان ما نگرانند آنقدر که زیر میز اتحاد زده اند و همان وعده ها و ادعاهای همیشگی را به زمین ریخته ، به خویش خویشتن بازگشته اند.نگران چه چیزی،بیندیشیم. جناب درویش پور می فرمایند:" اولویت و راستای عمل من و بسیاری از همفکران جمهوری‌خواه من، نزدیک کردن گروه‌های جمهوری‌خواهی است که طرفدار جدایی دین و دولت و استقرار دمکراسی در ایران هستند. این نزدیکی‌ها نیز باید با جنبش دمکراتیک در داخل کشور گره بخورد و نه آن که در خارج از کشور برای آنان دولت جایگزین تعیین کند. از این رو آن گونه اتحادها برای دمکراسی که با موکول کردن نوع نظام ایران به آینده به امکان بازگشت سلطنت مشروعیت می‌بخشند را مثبت نمی‌دانم". معنی جمله ساده است.اول ما اتحاد با خودمان می کنیم.خب کسی که لازم نیست با هم اندیش خودش متحد شود و چنین چیزی مضحک است.طبعا رفراندوم امری هست که امکان بازگشت پادشاهی را محتمل ساخته و اقای درویش پور الترا دموکرات از این حرفها که امکان عرضه دیگر اندیشه ها جز اندیشه "والای خود ایشان " را محقق سازد نمی پذیرد.ایشان خیلی خیلی دموکرات است و همه ازادانه می توانند اندیشه های متعالی و جهان شمول ایشان را بپذیرند.ایشان در ادامه، این نوع حکومت را شکست خورده توصیف می کند. باید محض اطلاع اقای درویش پور عرض کنند شکست خورده ترین آزمون حکومتی در کل تاریخ ایران همین جمهوری بود که شما دوستان دقیقا با کپی برابر اصل همین روش امروزتان، برای ایران ارمغان اوردید و اگر قرار باشد آزموده را آزمون دوباره نکنیم مسلما دومی نکبت بار تر است برای تبری جستن.و اگر شعار این است که مورد ارائه ما جز این جمهوری سیاه امروز است خب قطعا هیچ مشروطه خواهی دنبال سلطنت فردی مطلقه نیست و پادشاهی پارلمانی معنای معلوم و مانیفست بسیار مشخص تری دارد از جمهوری مجهول الهویه این عالیجنابان که هنوز خودشان نوع آنرا هم نمی دانند. و در پنل سوم این قضیه،گفتار اقایان بنی صدر و بازرگان (و فرخ نگهدار البته که این سومی تکلیفش با خودش و مردم مشخص است و این تئوریسین مبارزات مسلحانه دیروز ،بدل به اصلاح طلب نظام اسلامی امروز شده که این از عجایب آفرینش می باشد) ، که قابل تامل بود بخصوص در مورد کنگره ملی.حرفهای آقای بنی صدر را می توان چشم پوشی کرد چون برخی حرفهای ایشان حکایت از این واقعیت دارد که اصولا بنی صدر دچار فراموشی مزمن تاریخی و سیاسی شده و در حالی مثلا می گوید من از ابتدا دشمن ولایت فقیه بودم که این گفتار ایشان هنوز در ارشیو جراید محفوظ است : " «من خود از نویسندگان اصل ۱۱۰ ولایت‌ فقیه بودم، از ۷نفری که این اصل را نوشته‌اند یکی خود من بودم» («انقلاب اسلامی», شماره ۲۶دی۵۸). خب با این وضع در باره ایشان چیزی نگوییم سنگین تر هست. ولی در جایی بازرگان گرامی در مورد کنگره ملی می فرماید :" بله موافقم ولی سازمان دهندگان آن و رهبران این کنگره همه باید از داخل کشور باشند و کسی ازخارج کشور نمی تواند چنین نقشی ایفا کند ".!! و چنین بود که من دردم مدهوش شدم.چرا؟خیلی ساده با خودم فکر کردم حتی امثال موسوی و کروبی که جزئی از نظام حاکم هستند و خواستار ابقای و استحکام آن، در زندان و حصرند حال بخواهیم منتظر تشکیل کنگره ای ملی از داخل باشیم حساب ما با کرام الکاتبین و البته اسفل السافلین است.یعنی این گفتار همان و هدایت مبارزین به خانه هایشان برای استراحت مادام العمر همان. و با این جمله پدر جناب بازرگان که کنگره که هیچ امامش در پاریس همه کاری کرد برای سیاهروز کردن ملت ایران و ویرانی ایران ، حتما به خواب ایشان آمد که این چه حرفی هست پسرم میزنی! اصولا در ایران آزادیخواهی باقی مانده که کنگره ملی تشکیل دهد و اگر بتواند تشکیل دهد چه نیاز به ان کنگره در ازادی مزبور! همه این مسائل را کنار هم بگذاریم و نیم نگاهی کنیم به اینکه تمام این افراد و اندیشه ها هستند که در مورد شکایت و دادخواست از خامنه ای تا بحال اشاره ای هم نکردند به عنوان یک گزینه از گزینه های موجود برای به گوشه رینگ بردن این نظام و سردمدارانش،به نتایجی می رسیم که حاکی از این واقعیت است که جمهوری خواهان گرامی (برخی از این عزیزان) از اعتماد به نفس کافی برخوردار نیستند. اتحاد گروهها چیزی هست که همه هم مدعی هستند هم فریاد میکشند این رکن اساسی مبارزه را.به عنوان یک ناظر بی طرف از میان طیف طرفدار پادشاهی پارلمانی سخنی جز خواستاری یک رفراندوم برای تعیین نوع حکومت نشنیده ام.اگر کسی شنیده به من هم نشان دهد گفتاری رسمی در نفی رفراندوم و یا نظام جمهوری را با این تحلیل که 33 سال جمهوری را ازمودیم و شسکت خورده هست و بس است منکر شود و نادیده بگیرد. پرسش اینجاست کدام نقطه مشترک می تواند ستون اتحاد باشد؟.کدام استراتژی است که همگان را برای مبارزه علیه تمامیت نظام اسلامی در یک صف قرار دهد.جز اینکه به همگان تفهیم شود در فردای ازادی و پس از دوران گذار ، برای معرفی و عرضه کردن اندیشه در کمپین های گروههای سیاسی،میتوانید باور خود را در معرض رای مردم قرار دهید.مگر نباید همه ارکان اداره کشور از این پس از این مجرا یعنی خواست ملی و صندوق رای گذر کند.پس مشکل کجاست؟اگر اعتماد به نفس شما به هر دلیلی کم شده بروید تقویت کنید این اندیشه و باور خود را و نه اینکه نفی هویت و وجود معلوم دیگران کنید. اتحاد منشی است که تفکر تحمل دگر اندیش را باید به همراه داشته باشد.محال ممکن است جز این بگوییم به دنبال اتحادیم و حرف امثال جناب درویش پور تجلی تفکر و روش سیاسی خمینی و نظام حاکم است با همان مدعیات خمینی در پاریس.از این جهت نگرانی کم می شود که دقیقا کسانی امروز با ادعای جمهوری خواهی این سخنان را می گویند که انقلاب 57 ثمره اندیشه و مبارزه اینان بود و باز می خواهند با همان روش ادامه دهند.اگر پایبند به اصل ازمون نکردن ازموده ها باشیم اول باید این اشخاص از ورود به تئوری بافی سیاسی خودداری کنند.ولی از جایی که اعتماد به نفس کاذب و خودشیفتگی مزمن از خصوصیات این قشر و طبقه می باشد ، وظیفه نسل نوین که دموکراسی و گذار به آن را بدون پیش شرط و خط قرمز خودی و غیر خودی( مثل جمهوری خواه و غیر جمهور خواه که عین مرز بندی دوستان در نوشته های اینان است )می جویند این است که این سیاسیون رفوزه تاریخ را به حال خود وانهد و اگر اتحاد ساختاری و عملی می جوید منتظر این گروه اشخاص و فعالین سیاسی نباشد تا به دیگران بپیوندند.33 سال حرف از اتحاد بود.و مدام غرولند میکنیم چرا میسر نمی شود.مدام از خود میپرسیم همه چیز مهیاست.مردم ناراضی،حکومت ضعیف و از هم پاشیده و شرایط جهانی همراه(البته تاحدی) . پس چرایی عدم توفیق در حصول اتحاد را باید در این نجواهای تفرقه بیابیم.اگر گوش تیز کنیم گفتارها خیلی شفاف است.میگویند جمهوری خواهی در ایران مانیفست معین ندارد،تعریف و شاکله معلوم ندارد،برخی باور دارند گروهی جمهوری خواه حقیقی نیستند بلکه ضد پهلوی حقیقی هستند.بله این را به وضوح می شود دید.جمهوری خواهم چون پادشاهی را دوست ندارم.از این جهت کنار اصلاح طلب نظام اسلامی می ایستم مثل کوه ولی کنار رضا پهلوی خیر.چرا؟ایشان که همیشه صراحتا اعلام کرده جایگاه من مانند نوع حکومت تنها و تنها با رای مردم تعریف می شود.بارها گفته امروز سرباز وطن هستم تا روز تعیین سرنوشت توسط مردم و صندوق رای.تاکید مکرر داشته نوع حکومت موضوعیت امروزین ندارد و براندازی نظامی اشغالگر اصل هر حرکت دموکراسی خواهانه باید قرار بگیرد.پس مشکل اینان کجاست؟خیلی ساده است رضا پهلوی پسر پادشاه فقید ایران و وارث یک نهاد ملی و تاریخی است.شاید اینان مدام از بکار بردن لفظ شاهزاده (که کاربردی معمول در جهان آزاد دارد) میترسند و آن را گواه دیکتاتور بودن طرفداران پادشاهی در ایران علم می کنند (که واقعا مرغ پخته را این دلیل در دیگ به تفکر و خنده وا میدارد) ، ولی همینها بهتر از هر کسی خوب هم معنای شاهزاده را می دانند و هم پتانسیل های آن را و هم کاملا از نبض اندیشه جامعه ایران و قضاوتش از گذشته واقفند. معمولا ما از واقعیات می ترسیم و امور قویا محتمل را با نادیده انگاشتن نفی می کنیم.در سخنان جمهوریخواهان لفظ مردم موج میزند.اصولا مردم را خودشان و اندیشه ملت را در دهانشان گنجانده اند .ولی همین گروه از رفراندوم همان مردم نگرانی دارند.مخالف دیکتاتوری و معارض تمامیت نظام اسلامی خود را معرفی می کنند ولی در هر برهه ای اصلاح طلبی را کنار خود می نشانند.چرا؟ چون رویای شیرین این گروه اینست که بتوانند از دل همین نظام میانبری بدون رفراندوم ملی به جزیره رویایی جمهوری خود بزنند و باز به نفی دیگران ادامه دهند.اگر میبینیم گاهی اصلاح طلبی را " اخ " میدانند چون دیکتاتوری و استبداد موجود اینقدر سیاه است و سنگ گونه،که خواب خوش گذار به جمهوری مورد نظر دوستان را بر هم میزند و برای جلوگیری از بدنام شدن خود به نفی اصلاح طلبی می پردازند.مثال لازم است بزنیم؟؟ دوستان جمهوری خواه،آرامش خود را حفظ کنید.بجای قرار دادن نفی دیگران و کینه های خود به عنوان اصل جمهوری خواهیتان، با اندیشه و تامل به ارائه پتانسیل ها و مانیفست خود بپردازید.بجای سیاه کردن و مخدوش داشتن چهره دیگری،زیبایی و داشته های خود را نمایش دهید.اندیشه خودتان را عرضه کنید برای برقراری دیالوگ نه مدام بر طبل نفی دیگران بکوبید اگر چه برای کسانی که قدرت تحلیل سیاسی انها انقلاب 57 و ماحصلش امروز سیاه ایرانی و ایران است شنیدن این حرفها شاید طرفه ای نباشد ولی گفتنی ها را باید گفت چون نسل نو هرگز چنین سیاقی ندارد و فقط باید خط مقدم مبارزه را از فسیلهای ایران بر باد ده گرفت و مشکل همینجاست. خلاصه جمهوری خواهان عزیز نه به داره نه به باره ، اینهمه هول شدن نداره در انتهای نوشتار تاکید کنم باور من اینست که این گروه مورد اشاره اقلیتی از جمهوری خواهان را شامل می شوند ولی ویترین جمهوری خواهی را این بقایای مبارزین 57 مزین کرده اند! کوشان.م

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ناشناس

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.