رفتن به محتوای اصلی

درباب خشونت؛ مروری بر یک کنش دوران ساز
24.10.2011 - 17:07

چه چیز می تواند در نظر من شگفت انگیزتر ،

نامنتظرتر و غیر حقیقی تر از خود حقیقت باشد ؟

"فیودور داستایوفسکی"

یکم – سخن گفتن از خشونت به لبه ی تیغ راه رفتن می ماند. از سویی تمام ما به صورتی کاملا ً دیالکتیکی قربانیان خشونت ساختاری جامعه ای هستیم که در آن تنفس می کنیم و از سویی دیگر نیز به شکلی به همان اندازه دیالکتیکی به بازتولید خشونت در همان جامعه مدد می رسانیم. این موضوع می تواند به راحتی به ما ثابت کند که صادقانه سخن گفتن از خشونت تا چه اندازه دشوار و جانکاه خواهد بود. پذیرفتن این دیدگاه، هر فرد راستگو را به این یقین می رساند که واکاوی خشونت به نوعی واکاوی خویشتن است. بر همین مبناست که ساختار این نوشتار، پراکنده و گاه آشوبناک به نظر می رسد. چرا که اگر قرار باشد هم زمان تحلیلی از خویش به عنوان قربانی و قربانی کننده ارائه دهم بی شک نخواهم توانست زبانی را انتخاب نمایم که در آن نظمی شاداب و آرایش شده خود نمایی می کند. اگرچه می دانم ممکن است این شیوه ی اندیشیدن و نگارش، درک منطق درونی این نوشتار را تهدید کند، اما تنها امیدوارم موفقیت در این قسمت بتواند ضامن ارتقای بحث حاضر از یک گپ روشنفکرانه به یک شهادت اجتماعی باشد. هم چنین لازم می دانم تا بگویم پایه ی نظری این یادداشت بر نظریه ی اسلاوی ژیژک درباره ی خشونت، استوار بوده که در کتاب "خشونت" به بسط آن پرداخته است.

دوم – اسلاوی ژیژک خشونت را به شکل یک مثلث با سه ضلع سازنده تصویر می کند. او بر این باور است که تنها با بررسی هم زمان نقش این سه نوع خشونت است که می توان به تحلیلی انتقادی از جایگاه خشونت در جامعه پرداخت. وی نخستین ضلع این مثلث را خشونت "نمادین" نام گذاری می کند. این نوع از خشونت که "در قالب های زبانی تبلور یافته است" بیش از هر جایی در تمایزات طبقاتی خودنمایی می کند. اگر آن طور که هایدگر می گوید "زبان، خانه ی هستی" باشد، بنابراین طبقات بالای جامعه به علت توانایی اقتصادی و هم چنین نزدیکی بیش تر به کانون قدرت به صورتی خشن توانسته اند با توسل به زبان، جهان معینی از معانی را به دیگر طبقات اجتماعی تحمیل نمایند. دومین نوع خشونت که ژیژک از آن نام می برد ، خشونت "سیستمی" است، یعنی "همان پیامدهای فاجعه باری که عملکرد بی تلاطم نظام های اقتصادی و سیاسی ما به بار می آورد". با معرفی این دو نوع خشونت است که ژیژک خشونت "کنشگرانه" را به میان می کشد. او بر مبنای این استدلال که این نوع از خشونت را "کنشگری آشکارا قابل تشخیص به اجرا می گذارد"، خشونت "کنشگرانه" را آشکارترین ضلع مثلثی می داند که پیش تر از آن یاد کردیم. اما در این میان مسئله ای هست که باید با دقت نظری بیش تری به آن نگریست. نظام های سلطه بیش از هر چیزی فاجعه های به بار آمده از خشونت کنشگرانه را در بوق و کرنا می کنند و سعی دارند تا با سرکوب تفکر، توان نهفته در وجدان معذب جهان را به یک باره بر سر افرادی بریزند که خود نیز قربانیان اضلاع ناپیدای خشونت حاکم بر جهانند. مگر همین چند سال پیش نبود که دانشجوی کره ای دانشگاه ویرجینیای آمریکا در اقدامی جنون آمیز تعدادی از هم کلاسی هایش را به ضرب گلوله کشت؟ برخورد بنگاه های خبری جهان به این اقدام خشن چه بود جز محکوم کردن او به عنوان یک تروریست دیوانه؟ کدام یک از آن ها نامه ی تکان دهنده ی او را که راوی لحظه به لحظه ی عذاب تحقیر آمیزش از تمایزات طبقاتی و نژادی بود منتشر کردند؟

سوم – رودررویی مستقیم با خشونت به شدت فریبنده خواهد بود. زیستن در جهانی به غایت خشن که هر روز اخباری از فاجعه بار ترین اشکال خشونت خویش را منتشر می کند، به ناگاه ما را در وضعیتی اضطراری قرار می دهد. وضعیتی دروغین که فرصت اندیشیدن حقیقی را از فرد می رباید و به واسطه ی حس هم دردی با قربانیان او را در موقعیتی رمانتیک قرار می دهد. در این موقعیت مذمت خشونت با حمله ی بی وقفه به نمایان ترین وجه خشونت آغاز می شود و در نهایت در همان نقطه نیز درباره ی وضعیت خشونت در جامعه قضاوت خواهد شد. زمانی که ما به بخشی از تحلیل های فعالین اجتماعی ایران - خصوصاً در حوزه ی زنان و کودکان - با دقت بیش تری نگاه می کنیم، می توانیم این سیستم فکری رمانتیک را به خوبی تشخیص دهیم. بارها پیش آمده که در تحلیل پرونده های مربوط به کودک آزاری و یا زنانی که قربانی خشونت های خانوادگی و فامیلی بوده اند، کلام تحقیر آمیز فعالین این حوزه ها، فورا ً مشخص ترین وجه این رفتارهای خشن را نشانه رفته است. پدری که کودکش را آزار داده و یا شوهری که زنش را کتک زده در قامت دیوان پلیدی ظاهر می شود که زندگی کودکان و زنان جامعه را هر لحظه در معرض تهدیدهای شومی قرار می دهد. بر پایه ی چنین تحلیل هایی است که فعالین اجتماعی پا به عرصه ی عمل اجتماعی می گذارند و زمانی که به علت جامع نبودن تحلیل شان از واقعیت زنده ی جامعه سیلی می خورند به کنجی می خزند و به ناچار به همان کلیشه های روشنفکرانه ای پناه می برند که به طور مدام فرهنگ جامعه را تحقیر می کند و یا داد آن بر می کشد که عوام پیش بینی ناپذیرند. آیا چنین رفتارهایی نمونه ی آن نوع از خشونتی نیست که ژیژک آن را خشونت نمادین می نامد؟ آن ها با شعار تسامح و تساهل، زبان را جایگزینی برای رفتارهای خشن جامعه معرفی می کنند و بدون آن که به نقش خشونت بار زبان توجهی داشته باشند سعی دارند تا به جای تغییر اجتماعی، قامت حقیقت را به اندازه ی قامت قانون تقلیل دهند. درست در همین نقطه است که فعال اجتماعیِ روشنفکر بازتولید کننده ی خشونت در جامعه می شود و به قول ژیژک "در عین مبارزه با خشونت کنشگرانه مرتکب خشونت سیستمی می شوند که موجد همان پدیده ای است که از آن بیزارند." به همین علت در ابتدای این یادداشت تحلیل خشونت را شبیه به لبه ی تیغ راه رفتن دانستم.

چهارم – در سال 1379 گروهی از داوطلبان انجمن حمایت از حقوق کودکان تصمیمی دوران ساز گرفتند. این گروه در محله ی دروازه غار تهران حاضر شدند و پدیده ی کودکان کار و خیابان – که محصول عینی جامعه ای خشن است – را موضوع فعالیت اجتماعی خود قرار دادند. آن ها با مسئله ای اجتماعی درگیر شده بودند که در آن برهه نه از جانب فرهنگ عمومی و نه از جانب قدرت سیاسی به رسمیت شناخته نمی شد. دولت وقت حضور این گروه اجتماعی را نادیده می گرفت، دانشگاه برنامه ای پژوهشی در این زمینه نداشت، تولیدات هنری و ادبی به این پدیده توجهی نشان نمی داد و حضور مردم در خیابان آکنده از بی تفاوتی نسبت به این گروه از کودکان بود. بنابراین کار این گروه از داوطلبان در حکم یک شهادت اجتماعی بود. شهادتی در مذمت خشونت، آن هم نه در چارچوب های متداول و لوکس حقوق کودک در ایران، بلکه شهادتی که به غایت خشن بود.

پنجم – شاید استفاده از لفظ خشن برای توصیف عمل اجتماعی ای که در بند قبلی از آن یاد کردیم، کاملا ً نامتعارف و غیر منتظره باشد. پس به ناچار برای رهاندن بحث حاضر از بدفهمی باید موضوع را بشکافم. ما زمانی رفتاری را خشن می نامیم که رفتار مذکور در صدد حذف و یا نادیده گرفتن فرد، گروه و یا دیدگاهی برآید و با استفاده از قدرت ویرانگر خویش هدفش را تحقق بخشد. حال با چنین تعریفی از خشونت آیا رفتار گروه داوطلبان انجمن حمایت از حقوق کودکان خشن نبوده است؟ آن ها در شرایطی وارد عمل اجتماعی شدند که جامعه و نهادهای قدرت در برابر یک حقیقت اجتماعی یا مقاومت می کردند و یا از خود بی تفاوتی نشان می دادند. بنابراین آن ها باید به واسطه ی عمل اجتماعی شان هم موضع بی تفاوتی مردم را از میان بر می داشتند و هم مقاومت دولت وقت را در هم می شکستند. هر دوی این اقدامات مستلزم آن بود تا دیدگاه مسلط حذف شود و بعد از آن، گروه داوطلبان با تکیه بر قدرت ویرانگر خویش خواست اجتماعی خود را که همان توجه و چاره اندیشی برای پدیده ی کودکان کار و خیابان بود جایگزین دیدگاه قبلی کند. معادلات اجتماعی آن سال نمی توانست جایی برای تساهل و تسامح بگشاید. این دو دیدگاه به هیچ عنوان نمی توانستند در کنار یک دیگر زیستی رمانتیک را تجربه نمایند و حضور هر کدام تنها در گرو حذف آن دیگری معنا می یافت. والتر بنیامین – فیلسوف گوشه گیر و تنهای آلمانی – این جنس از خشونت اعمال شده از جانب گروه داوطلبان را "خشونت خدایگانی" می نامد. خشونتی که نماینده ی تحمیل عدالت به قانون است، به شکل بی حد و حصری مرزها را نابود می کند، خطاها را جبران می کند و همان طور که گروه داوطلبان به اثبات رساندند تا ابد غیر خون ریز، صبور و عاقل باقی می ماند.

ششم – رفتاری که داوطلبان انجمن حمایت از حقوق کودکان در سال 1379 انجام دادند تجربه ای ناب در حوزه ی فعالیت اجتماعی محسوب می شود. بی شک این تجربه ی ناب مهم ترین، تاثیرگذارترین و گسترده ترین فعالیتی بود که توانست حساسیت جامعه را نسبت به حقوق کودکان و توجه به آن برانگیزد. بازخوانی این تجربه و تأکید بر کیفیت سربرآورده از دل آن می تواند به وضوح، راه حلی عقلانی و حقیقی در برابر مسائل اجتماعی باشد. اگر چه بنابر سنت های فرهنگی، ما ایرانیان هم چنان انسان هایی شفاهی و تاریخ گریز هستیم اما کیفیت نهفته در دل رخدادی که در سال 1379 در حوزه ی حقوق کودک به وقوع پیوست هم چنان توان آن را دارد تا الگوهایی جدید و عینی در برابر فعالین این حوزه بگشاید. برای تحقق حقوق کودک در ایران شیوه ای جز آن چه در یازده سال قبل توسط گروه داوطلبان فعالیت در کمیته ی کودکان کار و خیابان تبلور یافت، وجود ندارد. چرا که هر شیوه ی دیگری فعال اجتماعی را به جامعه در لباس مصلح اجتماعی معرفی می کند و به علت نابرابر بودن موقعیت مصلح اجتماعی و مردم باز هم سیکل باطل تولید و بازتولید خشونت شکل خواهد گرفت، در صورتی که آن چه رخداد سال 1379 را به رخدادی دوران ساز بدل کرد تکیه ی بی قید و شرط داوطلبان آن حرکت بر برابر بودنشان با مردم بود. اگرچه می توان با عینک آگاهی و شرایط اجتماعی امروز به آن چه در یازده سال پیش رخ داد نگریست و بسیاری از نقاط ضعف، کاستی ها و اشتباهات را به درستی تشخیص داد، اما باز هم به قول والتر بنیامین "با صراحت سخن گفتن از گذشته، از لحاظ تاریخی، به معنای پذیرفتن آن به شیوه ای که بود نیست ... معنای آن ضبط و ربودن خاطره ای [یا حضوری] است که در لحظه ی خطر می درخشد ."

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.