رفتن به محتوای اصلی

در باره‌ی نامه‌ بیش از صد و بیست روشنفکر ایرانی
09.11.2011 - 19:03

به گمان من، این نامه بیش و پیش از آن که یک موضع‌گیری سیاسی‌ی مسئولانه باشد، گونه‌ای فرارمحترمانه از کنار فاجعه است: یعنی می‌خواهم بگویم که این دوستان که بسیاریشان را می‌شناسم و برای برخی‌شان احترام قائلم بیش و پیش ازآن که به فکر ارائه‌ی راه‌حل باشند، دراندیشه‌ی آنند که شب بتوانند با وجدانی آرام سر بر بالین نهند: کنار آتشفشان بی‌دغدغه خفتن نیز عالمی دارد. به ویژه اگر مطمئن باشی هیچ گدازه‌ای چنان دور پرتاب نخواهد شد که به لحاف و بالشت برخورد. در عین حال گونه‌ای موضع‌گیری خصمانه واما در پرده در برابر آنچه این دوستان حقوق بشرش می‌نامند در این نامه موج می‌زند. فریاد واایرانا سردادان چیزی شبیه به ناله و غو و غریو وااسلاما گفتن است:

نهایت این واایراناگفتن به آنجا می‌رسد که بخواهیم -از همه‌ی جهان- که دست به ترکیبش نزنند؛ بگذارند همین پخی که هست باقی بماند. این برآمد تفکری‌ست که مشکل ملی در ایران را یک امر سابژه تلقی می‌کند. نه واقعیتی که همچون سیخ گداخته از تن مردمان حی و حاضر ایرانی گذرانده می‌شود و البته تنورش هم در تهران مستقر است. چنین تفکری همانسان که شهریار یک بار گفت، ایران را محیطی به مرکز تهران و شعاع کرج و لواسانات برآورد می‌گند؛ حداکثر هم اصفهان و پیراموش، شیراز و پیرامونش و......

لولو خورخوره‌ی تجزیه دیریست، یعنی دهه‌هاست برابر حقوق انسان ایرانی علم می‌شود نتیجه‌ی منطقی‌ی این دهشت‌آفرینی دعوت به تن دادن به استبداد است: چون اگر ایران چنان مجموعه‌ی لایتچسبکی‌ست که فقط با دوخت و دوز سرنیزه‌ای می‌توان یکپارچه‌اش نگاه داشت، و این ایران مقدس است و تجزیه‌اش ذنب لایغفر، پس زنده‌باد سرنیزه. سرنیزه‌ی ناصرالدین‌شاهی که امارات ایران را بدل کرد به تیول پسرانش، سرنیزه‌ی رضاشاهی و محمدرضاشاهی که همه‌ی جنبش‌های ملی برای تحقق بخشیدن به آرمان اصلی مشروطیت (یا اصلی‌ترین آرمانش) یعنی همانا انجمن‌ها (پارلمان‌ها)ی ایالتی و ولایتی را کشتند تا ناخواسته و ناباور راه برای یگانه آلترناتیو ممکن (بنیادگرائی‌ی اسلامی) در کشور دچار بحران تمدن و ناهمزمانی‌ی فرهنگی‌ی ایران هموار شود یا سرنیزه‌ی به خون مقعد جوانان ایرانی آلوده‌شده‌ی ولایت فقیه که عیان و آشکار تجاوز جنسی به مردان و زنان آزادی‌خواه ایرانی را به عنوان راه‌حلی ارزان و مناسب برگزیده است: چه فرق می‌گند دوستان گرامی؟! زنده و جاوید باد ایران یکپارچه گو یکپارچگی کره‌ی خاک را به خطر اندازد. این است دیگر! با خود تعارف تکه‌پاره نکنیم.

بنا براین، می‌پرسم و پاسخ می‌خواهم:

1 - جهان در برابر سیاست اتمی جمهوری اسلامی چه باید بکند؟

لطفا شعار حقوق بشری ندهید. راه حل ارائه دهید. جمهوری اسلامی نمی‌خواهد اسرائیل را با بمب اتم نابود کند، می‌دانم.... تنبان خودش را هم نمی‌تواند بالا بکشد؛ اما این خصلت لمپن است که بغرد. بنیادگرائی از هرنوعش بدون دشمن بی‌معنی‌ست. اما آنگاه که لمپنیسزم تنها پناهش بشود دیگر گاه مسخره م‌غرد و نفس‌کش می‌طلبد. جمهوری اسلامی می‌خواهد خود را در برابر وجدان حقوق بشری بخش‌های باوجدان بشریت و تعرضات گاه و بیگاه این بخشها مصون کند. غیر از این که سودای رهبری بخش‌های بی‌آینده‌ی جهان تمدن‌شکسته‌ی اسلامی نیز مزید بر علت است. لمپن به نوچه نیاز دارد تا سر خلق‌الله را شیره بهتر بمالد؛ و به هین علت:

2 - مادام که جمهوری اسلامی برقرار است، جهان به شدت دچار بحران (یعنی همان آمریکای جهان‌خوار و متحدانش) چگونه خود را از شر تروریسم بنیادگرای کور اسلامی در کل منطقه رها سازد؟ می‌دانید که این جهان نسبتا مرفه غیر از مشکل بودجه، با مشکل سربازگیری برای جنگ‌های طولانی‌مدت منطقه‌ای دست به گریبان است و روزی ناگزیر خواهد شد به مدد تکنولوژی برتر گریبانش را را رها سازد. پس به چیزی غیر از آرامش‌بخش وجدانی بیندیشید. بنا براین:

3 - اگر جهان (همان آمریکای جهان‌خوار و متحدانش) کار به کار ایران نداشته باشند چه مکانیزمی برای ترمز کردن دستگاه کشتار این دیو زنجیر گسیخته اندیشیده‌اید: خیزش توده‌ای؟ انقلاب سبز؟

بسیار زیباست..... من هم از چاقوئی که به مقعد قذافی فرو شد به درد آمدم. این توهینی به ساحت انسان است. باور کنید روزی که صدام را دار زدند با همه نفرتی که از او داشتم، خوشحال نبودم: این شکست تحقیرآمیز یک قدرقدرت شرقی بود در برابر تکنولوژی‌ی برتر غرب (و من یک شرقی‌ام).

4 - ما نمی‌توانیم با نامه و بیانیه جلوی سیرهای دترمینیستی بایستیم؛ باید راه ارائه دهیم. باید به عنوان روشنگر(اگر هستیم) در اندیشه‌ی آن باشیم که میهن ما با کم‌ترین هزینه به بیشترین برآمد برسد؛ برآمدی که برآوردنش از جنم جامعه‌ی گرفتار ما ممکن باشد.

راه ارائه دهید: نخست محکوم کردن جمهوری اسلامی و آنگاه دعوت از غرب به تساهل و تسامح راه نیست؛ گریز از واقعیت است: پناهگاهی برای فرار از عذاب وجدان، مثل تخدیر (در بهترین حالت، البته)، ورنه، دکانی دونبش: برای چه؟ کمترینش روی آنتن ماندن.... به همین خاطر عرض کردم برای برخی از امضا کنندگان نامه احترام قائلم: درد همه‌شان البته درد روی آنتن ماندن نیست. اما به این نتیجه رسیده‌ام که فرسودگی‌ی ناشی از غربت و دردهای تلنبار شده‌ی دیگر از برخی از ما توطئه‌ای ساخته است در راستای منافع حقیر حوزه‌ایمان: جمله‌ای شنیده‌ام که تکانم داده‌است: «هنر متعالی‌ترین شکل تجلی‌ی امید است» و به این نتیجه رسیده‌ام که پس: «جادوئی نازلترین شکل تجلی‌ نومیدیست»

و وای از زمانی که هنر خوار شود - جادوئی ارجمند.

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.