رفتن به محتوای اصلی

هزار آفرین بر شما که از حق من پرمدعا و یله داده درفرنگستان دفاع میکنید
17.11.2008 - 19:18

پروین کرد

جنبش زنان دربازی مار و پله

ای زن ای عنصر نشناختهء ملک وجود /ز چه رو عشقء خیال تو هنر پردازست/ . درکتاب بشریت که خداوند نوشت /رمز زیبائی جادوی تو درآغازست/.بیستون بر سرسودای تو برپا گردید /تخت جمشید بفرمان تو در آتش سوخت // وبالاخره دیهی با گرمای خارج از تحمل انسانی برای به بند کشیدن عشق از تو نام جست (قصرشیرین)!شعریست در توصیف هم عشق هم اقتدار و هم مظلومیت و هم خرده شیشهای این عنصرنشناختهء سگجان ملک وجود! /از شاعر گرانقدر همولایتم ( ا ه ش) که عمرش دراز باد /اما متآسفانه نکبت دربدری و پیری در مرز آلزایمرینگ یادآوریش را هم ازم سلب کرده است . بگذرم

خانم اردلان : اولآ بشما و تمامی زنانیکه در منگنهء فساد دینی قرار دارید و با شهامت و چنگ و دندان از حق من و امثال من خودخواه و پرمدعا و یله داده درفرنگستان دفاع میکنید/ هزار آفرین میگویم/ اما امیدوارم نا خواسته و نا دانسته و خدا نکرده بدام تبلیغات ولدالزناهای استعماری و سیاستهای کثیفتر از آن نیافتید / چرا که روزگار بسیار بسیار کثیفیتر از آنستکه تو من فکر میکنیم. نازنین هیچکس دلش برای ما نمیسوزد/امیدوارم جنبش زنان برای حق طلبی مسلملشان به ورطهء خواستهای استعماری واژگون نشود! . فرزندم پروین جان : تجربهء شصت و سه چهار زندگی بمن آموخته است که حد اقل(مذهبی و مدرن) را با هم تلفیق نکنم/ چرا که دین و مذهب با مدرنیته زمین تا آسمان با هم فرق دارند و این مبحث در یک کامنت کوچک نمیگجد /لذا پوزهء نامبارک خودرا میبندم و با اجازهء حضرت عالی عودتی بگذشتهای (مدرن و مذهبی) آریامهری میکنم . عین خودت از خاندانی نسل اندر نسل فئودال و عشیره ای "گیریم که طرف من محل سگ بدولتیان نگذاشت). تنها سرفرازی من در دیار بیکسی ای که جز شاهدان پر رو و گستاخ یهوه کسی دیگر بدر نمیزند ومن نهایتآ با اعلام خدا نشناسی و شاشیدن به کل ادیان توانستم شر و گرشان را از سر باز کنم میباشد . دختر قشنگ و نازنینم که امیدوارم تو و امثال تو حق انسانی زن را از امپریالیسم و نوکران دینی و نظامیش درایران بگیرید/ اگر چه من وامثال من بدرک بیهودگی واصل شده باشیم .اما همتبار جان که ترا با بند بند وجودم درک میکنم و میفهمم /میخواهم بتو بگویم ( مدرن مذهبی ) آزیامهری بهیچعنوان مفهومی ندارد . انسان یا مدرنست یا مذهبیست /نمیشود مدرن باشی وبا چادر و چاقچور بزنت تحکم کنی که برو بقعهء امامرضا رابری خر کرذدن ملت لیس بزن/ و تا آن درجه مدرن باشی که زنت را درآغوش فلان نمایندهء فلان کشور رها کنی تا دانوب آبی برقصد! . که صد در صد با این دومی موافقم / چرا که در اولی فقط وفقط مادرقحبگی /اما در دومی لا اقل رقص و بیخودی از خویشتنست .(فرح دیبا) یا (شهبانوی) ایران علیرغم پرت شدندش به بفساد پهلوی و هواخواهان بالفطره و گه خوردم نامه نویسان بعدی !!.زنیست بسیار نجیب و وفادار بقولی که داده است /شرف اینزن که ربطی به گه کاریهای شاهانه ندارد قابل تمحسین است . شاید کسانی مرا شهپرست و .. بدانند ولی کورخوانده اند / چرا که من در هیئت یکزن حرف میزنم / اما بگذار ازآنچه که بر سر خودم آمده باختصار برایت بگویم . در بحبوههء آزادی زن و حق رآی و گردن کلفتی اهدائی شاهانه به جنس لطیف /بین دههء 40 تا 50 من در سن 25 سالگلی بدنبال عشقی ویرانگر با کسیکه دیوانه وار وابلهانه عاشقش بودم ازدواجکردم . دوسه سال پس از آن بدنبال سیلی ایکه بصورتم نواخته شد بدادگاه خانوادهء ( مهرانگیز منوچهریان یا مهرانگیز دولتشاهی همولایتی ام)؟ مراجعه کردم . رئیسس عاقله مردی حدودآ 50یا بیشتر ساله بود . بمن گفت دختر جان اگر تو خواهان طلاق باشی / گذشته از بخشش مهر و جهاز و وکوفت و هر درد دیگری میباید از مطابق قانون آریا آخوندی برای ابد از دیدار فرزندت چشم بپوشی !!!!؟گفتم پس حمایت خانواده چی چیهء / گفت کس شر !. و من کلام کس شر را در 28 سالگیم یاد گرفتم واز آن زمان بسیار بکارش میگیرم!جالبست مگه نه؟آنچهکه شاهنشاهیان و تاکسی برگشتی هایشان افاضه میفرمایند که در زمان آنمرحوم چنین و چنان بود / جز کس شری بیش نیست . مذهب مذهبست / مدرنی/ که مرد خود گردن کلفت بین /زورزگو / همه چیز خواه هم لا اقل تا امروز هیچگونه حقی نداشته اند / چرا رژیمی دموکراتیک تا این لحظه وجود نداشته و ندارد . پروین جان فریاد آزادیخواهی را بهیچ منالوجوه در چارچوب دین نمیشود سرداد متآسفم اما واقعیتی دردناکست

مخبر

ده جاسوس انگلیسی در بلوچستان دستگیر شدند

خبر دستگيري 10 جاسوس انگليسي در نزديكي مرزهاي ايران با پاكستان تكذيب شد. به گزارش خبرگزاري فارس، برخي رسانه‌هاي غربي از جمله خبرگزاري رويترز و راديو فردا چنين ادعايي را مطرح كرده بودند كه پيگيري‌هاي بعمل آمده از سوي خبرنگار خبرگزاري فارس، نشان داد كه خبر مذكور از اساس صحت ندارد. رسانه‌هاي غربي همچنين به دروغ مدعي شده بودند كه اين خبر را به نقل از تلويزيون جمهوري اسلامي اعلام مي‌كنند.

دكان

بحران مديريت زمانه، و واژگان پادگانی

زمانه يعنی جامی، جامی يعنی زمانه! مرا ياد شعار مشهور مشابه انقلابى در مورد انقلابى ترين مرد ايران نشسته در بغداد مى اندازد. اين يك تفكر ايرانى و تاثير گرفته از فرهنگ شيعه است. تازه اين خانم ها و آقايان مى خواهند صداى آزادى باشند. در قلب اروپا نشسته اند و چنين ديدى دارند. همان بهتر كه در اين دكان را تخته كنيد و با آقاى جامى دكان ديگرى بزنيد.

ناصر مستشار

گِلایه ای از آقای کورش زعیم

در ادامه نوشته باید گفت که رژیم حکومت ولایت فقیه آنقدر ایرانی و ضد عربی هست که می خواهد به سبک دوران جهانگشائی های تاریخ باستان خود را به تمام کشورهای عربی و بقیه دنیا نیز صادر کند تا امپراتوری شیعه ایرانی که از عهد صفویه بوجود آمده است را دوباره تجدید کند!

نا صر کرمی

nasser.karami@gmx.de

بهرام ولدبيگي: ايران ملک مشاع همه ايرانيان است

در جلسهء پالتالکی شنبه شب تالار"انجمن سخن" به سرپرستی آقای حشمت رئیسی، سخنرانان آقایان احمد تقوایی و محمّد امینی، به نقد و تحلیل نوشته ء آقای کوروش زعیم و پاسخ آقای امینی: "گلایه ای از آقای کوروش زعیم" پرداخته شد،....

من هم به نوبهء خود نظراتم را با حاضرین در اتاق و خطاب به آقای امینی در میان گذاشتم، دست آخر آقای امینی بجای پاسخ منطقی و علمی، بنده را در حضور 200 نفر نازیسم و فاشیستِ نژاد پرستِ پان ایرانیست نامید، حال از آقای امینی و امثال ایشان می پرسم که آیا آقای " بهرام ولدبیگی" کُرد تبار که در ایران بسر میبرند و تازه با سانسور منابع اطلاعاتی روبرو هست و کتابخانه های بدون سانسور و گستردهء ایران شناسی آمریکا و اروپا را هم در اختیار ندارد، اینکه در نوشتهء خود بدرستی از بهم پیوستگی زبان پارسی و زبان کُردی تأکید کرده اند و چندین آکادمیک ایران شناس دیگر هم انرا تأیید کرده اند، هم نازیسم و فاشیست هیتلری هست ؟؟ علی رغم عدم دسترسی کافی آقای بهرام ولدبیگی به منابع اطلاعاتی، دیدگاه وسیع ایشان را در مورد مسائل ملّی ایران و جهان گلوبال پیرامونی ، با نظرات امثال امینی ها و هم تباران کُرد خارج نشین ایشان مقایسه کنید، قابل مقایسه نیست حداقل دیدگاه آقای ولدبیگی یک قرن جلوتر هست،

یا اینکه کاربری بنام " ایراندوست" نوشتاری تحقیقی در مورد ایرانی تباران " تالشی" را در سایت درونی گذاشته، می بینیم و میخوانیم که جنبش ناسیونالیسم تیره های ایرانی در هر نقطه از جهان در شکل گیری هویّتِ ملّی واحدِ ایرانی در قرن 21 شتاب عجیبی بخود گرفته است، که بسیاری را به وحشت انداخته که دیگر تحریف تاریخ و سیاست تفرقه افکنی کج اندیشان هم شناخته شده و دیگر بی اثر خواهد بود،

{من از کاربر گرامی "ایراندست" تمنّا میکنم در صورت امکان نسخهء کامل این نوشتار علمی در مورد تالشیان را در صورت امکان با هماهنگی مسئولین ایران گلوبال در سایت بیرونی بگذارید} .

در زیر جملاتی از نوشتهء آقای بهرام ولد بیگی را در رابطه با زبان پارسی و کُردی می آورم، اگر کسانی مانند اقای امینی که بصورت نوشتاری رسمأ منکر این وابستگی هست، لطفأ به ما بگویند چگونه، طبق کدام مدرک و سند علمی، تاریخی، و طبق کدام منبع زبان و فرهنگ شناسی میباشد، نام کتاب و آدرس ISDN آن کتابها و یا اسناد را به ما بفرمایند .

از نوشتهء آقای ولد بیگی: [....زبان فارسي يكي از زبانهاي غني و زبان تاريخ و فرهنگ، ايرانيان است. اين امر براي كُرد زبانها اهميت بيشتري دارد زيرا كه ‏زبانشان با زبان فارسي ريشه مشترك داشته و از مجموعه زبانهاي هند و اروپايي مي‌باشد. كتابت به زبان فارسي در ميان كُردها ‏تاريخي بس طولاني....

...به گفته‌ يكي از اساتيد كُرد زبان در اروپا، زبانهاي فارسي و كُردي آنقدر بهم نزديك هستند كه جدا كردن آنها ‏از هم بسيار سخت است....‏

...ما در تهران يك مجمع علمي زبان كُردي داريم كه در انستيتو فرهنگي كردستان پيرامون زبان كُردي فعال است. چند ماه پيش در ‏جلسه‌اي كه با دكتر حبيبي رئيس فرهنگستان زبان فارسي داشتند دكتر حبيبي به نكته‌ جالبي اشاره كرد و گفت كه اگر روزي اثري از ‏زبان فارسي باقي نماند مي‌توانيم بوسيله زبان‌هاي كُردي و سمناني آنرا دوباره خلق كنيم...

... براستي اگر به زبانهاي محلي توجه جدي ‏داشته باشيم تقويت زبان رسمي را در پي خواهد داشت و اين نكته را نبايد فراموش كنيم كه در اين مقوله نخبگان كُرد در خصوص ‏معرفي زبان فارسي در ايران سالهاست كوتاهي كرده‌اند و شايد اگر اين اتفاق مي‌افتاد ما امروز شاهد اين نگرشهاي منفي نسبت به ‏همديگر در مقوله‌ زبان نبوديم. تاريخ و اشتراكات زبانهاي كُردي و فارسي واقعيتي تاريخي و انكار نشدني است.... ‏]،

من اطلاعی از سابقهء فعالیّتهای سیاسی و فرهنگی آقای بهرام ولدبیگی را ندارم، فقط در رابطه با همین نوشتهء ایشان سپاسگزارم، بسیار آموختم، دست ایشان را صمیمانه میفشارم.

کامران

اختلافات در سوریه بر سر تقسیم منافع حاصله از ایران است

حرف های خدام در مورد دخالت های ولایت فقیه و اسد در عراق درست است. آخوندها در عراق هم حکومت مرکزی را حمایت می کنند و هم به شورشیان برای تضعیف امریکا تا بتوانند در مذاکرات با آمریکا کارت بهتری داشته باشند و امتیاز بیشتر بگیرند. خو است اصلی استبداد مذهبی از امریکا منحل کردن شهر اشرف است. خواست اول بمباران بود و خواست دوم هم خلع سلاح که شیطان بزرگ اطاعت نمود. خواست نهائی خامنه ای از اوباما و مالکی اخراج افراد اشرف از عراق است. اگر این ارزو بر اورده شود ولایت فقیه خودش جام زهر را با لا می کشد و میخی بر تابوت اتمی اش می کوبد.

ایرانی

گِلایه ای از آقای کورش زعیم

قسمتی از سخنان آقای بهرام ولدبیکی مدیر مؤسسه فرهنگی کردستان در تهران: «ايران كشور و ملك مشاع همه‌ شهروندان ساكن در آن است و تنها راه مشروع براي اداره‌ اين ملك مشاع، رجوع به مالكين آن است؛ ‏اين مالكين از حقوق برابر در اين ملك برخوردارند، مستقل از عقيده و قوميت و مذهب و جغرافياي محل سكونت. ايران كشور ‏موزائيك اقوام و مذاهب مختلف است. اين تابلوي زيبا نشاني از عظمت و زيبائيهاي تاريخي و تنوعي ايران بوده و هست گلهاي اين ‏تابلو هر كدام بويي خاص و عطرآگين از همدلي و وفاق مي‌دهند. وجود هفت ملت يا قوم (فارس، ترك، كرد، عرب، بلوچ، لر، ‏تركمن) و اديان و مذاهب گوناگون در ايران، تحولات جهاني و منطقه‌اي دگرگون شدن ذائقه‌ سياسي مردم، رويكرد اصلاحي و ‏انتقادي قوميتهاي داخل ايران به مسئله ناسيوناليسم قومي و عبور دادن آن از ناسيوناليسم

ايران كشور و ملك مشاع همه‌ شهروندان ساكن در آن است و تنها راه مشروع براي اداره‌ اين ملك مشاع، رجوع به مالكين آن است؛ ‏اين مالكين از حقوق برابر در اين ملك برخوردارند، مستقل از عقيده و قوميت و مذهب و جغرافياي محل سكونت. ايران كشور ‏موزائيك اقوام و مذاهب مختلف است. اين تابلوي زيبا نشاني از عظمت و زيبائيهاي تاريخي و تنوعي ايران بوده و هست گلهاي اين ‏تابلو هر كدام بويي خاص و عطرآگين از همدلي و وفاق مي‌دهند. وجود هفت ملت يا قوم (فارس، ترك، كرد، عرب، بلوچ، لر، ‏تركمن) و اديان و مذاهب گوناگون در ايران، تحولات جهاني و منطقه‌اي دگرگون شدن ذائقه‌ سياسي مردم، رويكرد اصلاحي و ‏انتقادي قوميتهاي داخل ايران به مسئله ناسيوناليسم قومي و عبور دادن آن از ناسيوناليسم سنتي و كلاسيك به ناسيوناليسم مدرن و حتي ‏نگاه و تفسير مردمان مسلمان سني مذهب در گوشه و كنار كشور به مسئله مذهب، تطور و تحولات ذهني بر اصلاح و تفسيرهاي ‏مدرن و معاصر در جهت پرهيز از تعصب و خشونت و وارد شدن به دنياي وحدت و همدلي و انساني فكر كردن و در كل ايراني ‏زيستن واقعيتهايي انكارناپذير از وجود اين تابلوي رنگين هستند. اين مجموعه فرآيند مطالبات اقوام در داخل و خارج كشور را ‏متحول و دگرگون كرده است؛ در اينجا با نگاه به مطالبات كردها در داخل و خارج ايران يك نوع ساختارشكني در رويكرد آنها ‏نسبت به مطالبات ديده مي‌شود. يعني آن گفتمان راديكالي و انقلابي جاي خود را به يك نوع گفتمان مدرن و جهاني و عقلاني داده ‏است و طرح مطالبات با تفاوتهايي كه از نوع داخلي و خارجي وجود دارد بسيار بهم نزديك شده و در پي حقوق انساني شهروندان ‏ايراني است كه در اين كشور تاريخي پرفراز و نشيب دارند. اينان ايران را براي همه‌ ايرانيان مي‌خواهند و خواهان پاياني بر ‏تبعيضها و سياست‌هاي سنتي تمركزگرا و يكسان ساز هستند كه تا به امروز نيز ادامه دارد.» ‏

جمال

بهرام ولدبيگي: ايران ملک مشاع همه ايرانيان است

آقای بهرام ولد بگی خوش آمدید

جناب کیانوش توکلی سرعت بحث بر سر مسائل کردستان در سایتتان سر سام آور است در عرض نیم روز چند مقاله‌ در رابطه‌ با کردستان ، پشت سر هم از نظر سایتتان در معرفی معضل کردستان سپاسگذاریم .

میخواستم نکته‌ای را در اینجا بیان کنم دلم میخواست آقای امینی، کورش زعیم. داریوش همایون، حشمت رئیسی و سردمداران تمامیت ارضی ایران به‌ هر صورت این کامنت را میدیدند .

من چندی پیش اظهار داشتم که‌ در سال 1990 در کردستان عراق نزدیک به‌ 400000 تا 500000 نیروی مسلح صدام حسین کرد زبان بودند از مناطق کردستان که‌ در جنگ با پیشمرگان کردستان عراق صدام از وجود این 500000 انسان خود فروخته‌ برای سرکوب ملت خود ملت کرد استفاده‌ میکرد در سال 1990 همزمان با جنگ اول خلیج یک شوورش عمومی در کردستان به‌ وقوع پیوست در در عرض چند روز تمام کردستان عراق حتی کرکوک نیز بدست نیروهای مسلح کرد افتاد و شهرها یکی پس از دیگری سقوط کرد آیا میدانید نیروی اصلی که‌ تمام شهرهای کردستان را به‌ تصرف در آورد و آزاد کرد همان 500000 نیروی مسلح صدام حسین یا به‌ اصطلاح جاشها بودند این در حالی بود که‌ نیروهای احزاب کردی طالبانی و بارزانی به‌ 10000 نفر هم نمیرسید .

امروز نیز با دیدن نوشته‌ جناب بهرام ولدبگی این سناریو را در ایران به‌ عینیت برایم متصور شد . جناب بهرام ولد بگی امروز برگشته‌ و در صف طرفداران حقوق ملی ملت کرد قرار گرفته‌ همان که‌ در جریان حمله‌ی ملخ وار و بر بر سربازان امام زمان همراه چمران در کردستان شرکت داشتند.

آقای بهرام ولد بگی خوش امدید در آغوش گرم ملت کرد قرار گرفتن هیچ وقت دیر نیست .

در این جا نکته‌ی که‌ آقای بهرام ولد بگی از آن صحبت کرده‌ آن را بار دیگر به‌ دوستان تمامیت خواه ایرانی گوش زد میکنم البته‌ نه‌ با نتیجه‌ گیری جناب ولد بگی

از آقای بهرام ولد بگی

امروز در داخل كشور ‏بدليل عدم وجود احزاب و مطبوعات فعال پيرامون مسائل كردستان، يك نوع سكوت معنادار بر مناطق كردنشين حاكم است، اما ‏چندين شبكه‌ ماهواره‌اي كرد زبان و صدها سايت و مطبوعات در خارج كشور در اين زمينه فعال و به طرح مسائل قومي و مطالبات ‏مردم مي‌پردازند و اگر در ايران صداها به نوعي خاموش است صفحات جادويي ماهواره‌ها و كامپيوترهاي دهكده‌ جهاني در همه‌ ‏خانه‌هاي كردها حضوري فعال داشته و به گفتگو و طرح اين مطالبات مي‌پردازند و گاهاً هم اين مطالبات را مورد نقد و بررسي و ‏كارشناسي قرار مي‌دهند. البته اين حقيقت را نيز نبايد فراموش كنيم كه اين مسائل اينك فراتر از مطالبات قومي قابل طرح بوده و به ‏بخشي از هويت‌خواهي مردم كرد تبديل شده است. ‏

این سخن من جمال تجزیه‌ طلب نیست این سخن یکی از یاران بخت برگشته‌ رژیم است در داخل که‌ این چنین اعتراف میکنند باشد که‌ شماها این نداها را بشنوید

در رابطه‌ با سخنان آقای حجاریان نیز یک نکته‌ جای تأمل دارد هر چند که‌ این مأمور و دست اندار کار رژیم نیز اعترافاتی در مورد ملت کرد کرده‌اند ولی وقعأ خنده‌ دار است یک پژوهشگر و محقق چنین حرفی به‌ زبان بیاورد کردهای عراق و ترکیه‌ ملت هستند ولی کردهای ایران ملت نیستند عجبا از بخبگان ایرانی و اظهار نظراتشان

یک ایرانی

بحران مديريت زمانه، و واژگان پادگانی

نظر؟ چه نظری می توان داد الا این که ....

برای این که بدانیم چگونه روحیهء زد و بند و دوز و کلک در محافل به اصطلاح روشنفکری خاصه آنها که مُرغ آخوند روی تخمشان نشسته و از زیر عبای ملا ها بیرون آمده اند ، رایج است.

آن یکی از خرمراد خودش پایین آمدنی نیست. درست مثل آخوندها که می خواهند ایران برود اما ریاست آنان برجا بماند.

به هر حال واقعاً جالب و ضمنان اسف بار است. این آقای نویسندهء معروف همین یک هفته پیش یک انشای سوزناک گریه آوری در ستایش و بزرگی رفقیق سابقش مستر ژامی نوشته بود و از خداو پیغمبر و ائمهء اطهار آرزو کرده بود که او را به مکنت و حشمتی برساننند تا بتواند اسباب و ابزار مالی رفیقش جامی را فراهم آورد و برود و بدرخشد و مثل شعر زیبایی که به نام رادیو زمانه سروده است شعرهای شکوهمند تری بسراید.

علاقمندان می توانند مقالهء این جناب نویسنده را به منام «درخشش» ببینند و مطالعه کنند تا بتوانند مضمون آن را با این نوشته که هم اکنون خوانده اند مقایسه کنند و دریابند که چگونه وقتی منافع جزئی و کوچک این انسان هایی که همواره پُز بزرگنمایی می گیرند ، اقتضا کند. جامی نامی در رادیو زمانه نابغه و بزرگمردی می شود که با بودجهء دولت هلند یک «رادیو ملی» برای ایرانیان ساخته است و چگونه دشمنان فرهنگ و ملت ایران درصدد بوده اند که با سست کردن ز یر پای ایشان مانع از درخشش او گردند به « رادیو ملی» ضربه بزنند!

اما هنگامی که این رفیق «درخشندهء بزرگ » به کارت سوخته بدل می شود و موقعی که دیگر امیدی به بقای ایشان نیست و نمی توان از طریق ایشان به تأمین منافع شغلی یا به حفظ موقعیت و حفظ تریبون مجانی و انحصاری چشم امید بست، چگونه با عباراتی از نوع یک زورگو ی پادگانی و سرهنگی که گروهبان شده از او یاد می شود.

جدا از دعوا ها و مبارزه ها برای حفظ منافع ، در رادیوی به نام زمانه ،این نوشته یک نکته را ثابت می کند و آن این که جناب نویسندهء ما که در این دعوا خود را ذینفع می دیده است نخست جانب آقای مدیر را می گیرد و رادیوی را که مدیریت می کرده ـ هرچند با بودجهء سیاسی ترین نهاد یک کشور بیگانه یعنی پارلمان هلند می گردد ـ رادیو ملی ایرانیان قلمداد می کند و برای مدیر آرزوی درخشش بیشتر دارد. اما بعد که جریان باد را از جانب دیگری وزنده می بیند. انشای دیگری می نویسد و ضمن خوار و حقیر کردن وی و ضمن تشکیک در مدیریت مالی او و ضمن سخن های دیگر ، نشان می دهد که چگونه از المان به هلند رفته است تا رهبری یک شبه کودتای اداری را از آن خود کند و و جالب آن است که اقدامات خود را هم جزو قهرمانی های یک ریش سفید پخته و دموکراتی جا می زند که گویا برای نجات کارکنان یک رادیو هلندی و کسب حقوق هدر شدهء آنان مشکل سفر را بر خود هموار کرده بوده است.

راستی که چه نویسنده های جالبی تحویل داده است این انقلاب خمینیستی.

تازه ازهمه جالب تر آن است که در این انشا کلی از آزادی خواهی و حق طلبی خود داد سخن داده و یاد آوری کرده است که به خاطر همین روحیه حق طلبی نه تنها نشریه خود ،بلکه کشورش را هم از دست داده است . تو گویی نادرشاه افشار است که ایران را به هند یا چین باخته است.

آقاسلامت باشید. نویسنده باید سالم باشد باید از زد و بند و دروغ و هوچی گری آزاد باشد و الا فلا آقای معروفی

مزدک

جنبش زنان دربازی مار و پله

حیف از شیرزنانیکه مردار مردانی هرزه و پتیاره گانی مانند خمینی ..... و سایر حرامیان اسلامی را به جهان ما عرضه کردند.ننگ و نفرت بر مردانیکه حتی در فکر خود نیز احترامی برای اسلام و حرامیان اسلامی قایلند!وقتی شیرزنانی مثل وفا سلطان سوریه ای مقیم امریکا بدون ترس در تلویزیونهای جهان طاهر می شوند و به تحسین و تمجید کاریکاتوریست دانمارکی می پردازد...

و با شهامت از غرب می خواهد که بیشتر مقدسات اسلامی را به لجن بکشند تا ابلهان اسلامی را از خواب بیدار کنند می بینم که گروهی ایرانی که درخارج جاخوش کرده اند بیاد احترام به مقدسات(چرندیات و مزخرفات و اراجیف و آروغو واسهال و استفراغ...محمد)مردم احترام بگذارید وگر نه کامنتتان پاک میشود.حیف از ان مادری که به افرادی مثل شماها شیر داد و حیف از ان همه زجر و بیخوابی و محرومیتی که مادران شماها برایتان متحمل شدند.از همین شیر زنان را دسته دسته حرامیان اسلامی برای عیاشی و پستی و پلیدی خود در سنین بچه گی مورد تجاوز قرار داده و می دهند .نمونه مشهورش هم عایشه است!میگوید حق نداری محمد و سایر ارازل اسلامی را خوک و سک بنامید.چطور این جانورانحق کشت و کشتار و تبعیض و دریدن و تجاوز به همه کس و همه چیز را از خدای خود گرفته اند ولی دیگران حق توهین و به گه کشیدن مقدسات اسلامی را ندارند؟راستی وقتی کسی حق کشتن مرا دارد چه حقی برای اینکه چه بنامم او را میتواند داشته باشد.با یک مقایسه ساده بین خوک و سگ و محمد و آل یاسین=آلخنزیر= آ المحمد=آل الخمینی به آسانی میتوان دریافت که درحقیقت توهین به خوک و بخصوص به سگ است تا حرامیان اسلامی.آلمانیهایی و بسیاری از غربیها لفظ خوک را بشدتی که ما بکار می گیریم بکار نمی برند چون تمام آنها گوشت خوک می خورند و مشکلی با خوک ندارند.خوک از نظر ژنتیکی بیش از 95% به انسان نزدیک است و همین باعث شده تا در بسیاری از کشورها به پرورش خوکهای مخصوصی بپردازند تا بتوانند از اندامهای آنها مثل قلب و شش و کلیه ... برای پیوند به انسانها استفاده کنند.در ضمن موجوداتی چون سگ و خوک و موش و میمون بزرگترین خدمتها را به تحقیقات در علم پزشکی و سایر علوم نموده ند.واگر ظلمی به کسی شده باشد این ظلم براین حیوانات بی زبان از طرف انسانها بوده.ولی درعوض نه تنها محمد بلکه تقریبا تمام پیامبران سامی به دشمنی و کینه ورزی با سگ و خوک برخاسته اند.و آنها را نجس نامیده اند.وسرنوشت کسی که نجس باشد دراسلام معلوم است.این حرامیان با نجسنامیدن هموطنان بهایی ما و ملیونها انسان دگر اندیش آنها را در سلاخ خانه هایشان در زیر سخت ترین شکنجه ها دریده و تکه پاره کرده اند.حال تو از کینه و دشمنی این ارازل حرف می زنی؟مگر مردم عربستان با محمد کینه و دشمنی داشتند؟مگر ایرانیان با حرامیان اسلامی دشمنی داشتند؟بقول وفا سلطان اسلام ایین ترور و کینه و دشمنی و تجاوز است و هر مسلمانی بالاقوه تروریست و متجاوز و پدوفیل است.از روزی که با قرآن و احادیث اسلامی و ایدیولوژی اسلامی مختصر آشنایی پیدا کردم حتی از اینکه بچه هایم را به مدرسه ای که معلمی مسلمان داشته باشد و یامطبی که دکتری مسلمان داشته باشد نبرده ام.زیرا یک مسلمان تابع قران و سنت محمد است و محمد خوکی پدوفیل بود ومسلمان مؤمن کسی است که هر چه بیشتر سعی دارد تا اعمال و رفتارش به محمد و حرامیان اسلامی نزدیک تر باشد.هم اکنون اسلام در بدترین شرایط دوران تریخی است بسیار ضربه پذیر است هر تفسیری و تا تحلیلی و یا نوآوری و احترامی به استفراغ و اسهال محمد بنام مقدسات و عقاید مردم درست بر ضد حقوق بشر و حقوق مردم است.اسلام را با تمام مقدساتش باید به گه کشید و مسلمانان نادان را رهایی داد.آنها هم که با آگاهی به این چرندیات معتقدند باید بهایی سنگین بپردازند.مگر ما نپرداختیم؟درثانی مگر زندگی برای مسلمان عقیده و جهاد نیست ؟بگذار با دنیا بجنگند تا شاید عاقبت الامر دنیا از شر این حشرات موذی و پلید رهایی یابد.تا درختانمان شاید دوباره با ازادی سرسبز شوند وما آزادانه آنها را بدون ترس از قطع شدن بر طبق ایین باستانیمان ستایش کنیم.تا زنانمان آزادانه و بدون ترس و تحقیر و آذیت و ازار و تجاوز به زندگی عشق بورزند.تا کودکانمان کودکی کنند و از تجاوزات وحوش اسلامی دررنج نباشند.تا جامعه ای قانونمدار و سکولار و دمکراتیک داشته باشیم که حقوق انسان و حیوان درآن محفوظ باشد و زندگی شاد و خرم را ارج نهیم واز ستمگری و بیزاری از همنوعان خود وبرده وار زیستن و تحقیر شدن و تحقیر کردن بپرهیزیم.

شاه در مصاحبه با اوریانا فالاچی

بهرام ولدبيگي: ايران ملک مشاع همه ايرانيان است تیتر مقاله

محمدرضاشاه در اکتبر 1973: احتمالا در آینده با عراق جنگ خواهیم کرد/ جنگ جهانی سوم بر سر ایران خواهد بود! " بسیاری از مردم تصور می کنند جنگ جهانی سوم جز برای مدیترانه در نخواهد گرفت، اما من فکر می کنم خطر در گرفتن آن بخاطر ایران خیلی بیشتر است..." جملات فوق بخشهایی از مصاحبه محمدرضا شاه وقت ایران با اوریانا فالاچی روزنامه نگار ایتالیایی در اکتبر 1973 در تهران است. نکته جالبی هم در این مصاحبه به چشم می خورد و آن هم پیش بینی جنگ عراق با ایران (در سال 1973) از سوی محمدرضاشاه است

محمدرضاشاه در اکتبر 1973: احتمالا در آینده با عراق جنگ خواهیم کرد/ جنگ جهانی سوم بر سر ایران خواهد بود!

" بسیاری از مردم تصور می کنند جنگ جهانی سوم جز برای مدیترانه در نخواهد گرفت، اما من فکر می کنم خطر در گرفتن آن بخاطر ایران خیلی بیشتر است..."

جملات فوق بخشهایی از مصاحبه محمدرضا شاه وقت ایران با اوریانا فالاچی روزنامه نگار ایتالیایی در اکتبر 1973 در تهران است. نکته جالبی هم در این مصاحبه به چشم می خورد و آن هم پیش بینی جنگ عراق با ایران (در سال 1973) از سوی محمدرضاشاه است.

وی می گوید: "من از جنگ جهانی سوم به عنوان یک چیز ممکن صحبت می کنم، به این امید که روی ندهد. بعنوان یک احتمال کوتاه مدت، من بیشتر یک جنگ کوچک علیه یک همسایه را می بینم. تنها عراق نیست که ما را رنج می دهد. در واقع ما جز دشمن در مرزهایمان نداریم."

محمدرضا شاه در مصاحبه اش با فالاچی که در کتاب مصاحبه با تاریخ به چاپ رسیده است ادعا می کند که «حضرت قائم» را دیده است و الهاماتی از او گرفته است.

شاه پهلوی می گوید: در کودکی دو بار به من الهام شده است. یک بار در 5 سالگی و بار دوم در شش سالگی. در نخستین بار من حضرت قائم را دیدم که بنابر مذهب ما غائب شده است تا روزی بازگردد و جهان را نجات دهد. در آن روز من دچار یک حادثه شدم و روی یک صخره افتادم. و این او بود که مرا نجات داد... جتی پدرم هم باور نکرد و همواره به ریشخند می گرفت.

در آن سالها برای اولین بار محمدرضا شاه از لزوم استفاده از کمپیوتر در ایران سخن می گوید و برای آن، از استفاده از کامپیوتر در صنعت فرش بافی یاد می کند.

شاه وقت ایران همچنین در این مصاحبه از رسیدن ایران به پنج قدرت برتر جهان در آینده ای نزدیک خبر داده بود و می گوید منابع نفت رو به پایان است و « تا کمتر از صد سال دیگر داستان نفت پایان خواهد پذیرفت. درباره نفرینی به نام نفت خیلی نوشته شده است. وقتی کسی نفت دارد تا اندازه ای خوب است ولی در عین حال ناخوشی یزرگی هم هست، زیرا خطر بزرگ است. جهان ممکن است به سبب این نفت نفرین شده منفجر بشود.»

وی در پایان به مقایسه اروپائیان با ایرانیان می پردازد: « ما ایرانیها تفاوت چندانی با شما اروپائیان نداریم. اگر زنان ما چادر بر سر می کنند، شما هم روسری زنان کاتولیک را بر سر دارید. اگر مردان ما چند زن داشته باشند شما هم زنانی دارید که به آنها رفیقه می گویید. اگر شما خود را برتر می دانید، ما هیچ عقده ای نخواهیم داشت. ما هرگز فراموش نمی کنیم که آنچه شما می دانید چیزی است که ما سه هزار سال پیش به شما آموخته ایم!»

آخرین شاه پهلوی البته در جواب فالاچی درباره زندانی کردن مخالفان، آنها را عده ای کمونیست نامیده است و می گوید، مطابق قوانین آنها هیچ حقی ندارند و بر تیرباران شدن افرادی که آدم کشته اند تأکید می ورزد.

ایراندوست

بهرام ولدبيگي: ايران ملک مشاع همه ايرانيان است تیتر مقاله

سرنوشت تلخ تالشان در آذربایجان شوروی 1 ادغام داوطلبانه ! یا تقلب و تزویر نوشته وارتان گريگوريان ، ويراست علي عبدلي ، منبع : مجله ايران شناسي ، سال چهارم .

سرنوشت تلخ تالشان در آذربایجان شوروی 1

ادغام داوطلبانه ! یا تقلب و تزویر

نوشته وارتان گريگوريان ، ويراست علي عبدلي ، منبع : مجله ايران شناسي ، سال چهارم .

یازدهمین دوره ی اجلاسیه2 شورای عالی آذربایجان شوروی در تاریخ 29 دسامبر 1989 به علت وقایع خونینی که در شهر جلیل آباد واقع در شمال غرب شهر لنکران صورت گرفت ، متوقف گردید . خبر خبرگزاری رسمي ] شوروي[ مثل همیشه خیلی فشرده و مبهم بود .

روزنامه ی ایزوستیا در شماره ی 31 دسامبر 1989 خود گزارش کوتاهی درباره این موضوع چاپ کرد : ( گروهی از مردم به کمیته ی حزبی و شعبه ی پلیس ناحیه هجوم کرده 3 بودند . عده ای از آنها آسیب دیده اند .) از این خبر معلوم می شد كه این درگیری بین آذری ها و تالشان مقیم شهر جلیل آباد روی داده بوده است . دلیل این گونه زد وخوردها واضح است . کاسه ی صبر تالشا ن لبریز شده است . آنها دیگر نمی خواهند در وطن خود مانند ملتی4 ستمدیده که از حقوق بشری خود محروم گردیده است زندگی کنند . با در نظر داشتن علاقه زیاد خوانندگان نسبت به سرنوشت تالشان – که نیمی از آنها در ایران زندگی می کنند و زبانشان یکی از زبانهای ایرانی است – سعی می گردد در چارچوب این مقاله اطلاعاتی به طور فشرده درباره ی تاریخ و وضع کنونی تالشان ارائه گردد.

سابقه تحقیقات درباره ی تالشان

تالشان ( یا تاليشان)5 از اقوام ایرانی هستند که از زمانهای بسیار دیرین تا به حال در وطن خود که در حال حاضر قسمتی از جنوب شرقی جمهوری آذربایجان و قسمتی از شمال غربی ایران را تشکیل می دهد سکونت دارند. زبان آنها از جمله زبانهای گروه شمال غربی زبانهای ایرانی مربوط به خانواده ی هند و اروپایی است . تالشان مسلمان اند ، اکثریت آنها شیعه و بقیه سنی هستند .

متاسفانه پژوهش در خصوص تاریخ و تمدن تالشان کامل نیست . تحقیقات علمی در این موضوع از دهه سوم قرن نوزدهم توسط چند تن از محققین روسی شروع شد ، ولی نوشته هاي محدود آن ها به طور عموم درباره ی مسائل تاریخ دوره ی جدید تالشان بود . اما کارهای تحقیقی که درباره ی زبان و سنن و سیمای ملی تالشان صورت گرفته ، غنی تر است.

آلکساندر خوتسکو ایران شناس روس در سال 1842 در شهر لندن با نشر مجموعه ای از پانزده دو بیتی تالشی و تفسیر زبان آن ها، شالوده ی کارهای تحقیقی تالش را ریخت . بعد از او دانشمندان متعددی ، مانند ای.ان.بریوزین ، پ.ف.ریس ، ف.آ.دورن ، ل.لوپاتینسکی ، و.گایگر ف وک.هادانک ( شرق شناسان آلمانی ) ، ی.د.مورگان (شرق شناس فرانسوی ) و افراد دیگر با موفقیتهای کم و بیش به پژوهش درباره ی زبان تالشی پرداختند. ب.و.میلیر زبان شناس شوروی نیز کارهای تحقیقی پر ثمری در خصوص زبان تالشی انجام داد . دستور زبان تالشی ، مجموعه ی دستخط های 6 تالشی با حروف لاتینی و ( فرهنگ تالشی – روسی – فرانسه ) از اثار این دانشمند است . وی در سال 1953 نیز اثر تحقیقی ( مونوگرافی ) دیگری زیر عنوان ( زبان تالشی ) منتشر کرد . در این پژوهش علمی زبان شناسی ، وی در زمینه تاریخ زبان تالشی ، بخشهای صدا شناسی ، صرف ، نحو و سایر موضوعهای زبان تالشی کارهای تحقیقی جالبی انجام داد. ترجمه روسی دستخط های تالشی نیز ضمیمه این کتاب است . ن.و.مار.، ن.ای.آنساروف ، گ.ف.جورسین ، و دیگران نیز دارای آثاری درباره ی تالشان و زبان تالشی هستند . به علاوه در سال 1957 در مسکو "فرهنگ تالشی – روسی " هم به چاپ رسیده است .

تالشان تا سال 1970

تالشان در نیمه ی دوم قرن هجدهم بعد از کشته شدن نادرشاه و آغاز هرج ومرج در ایران استقلال خود را بدست آوردند و حکومت خوانین تالش را تأسیس کردند و شهر لنکران را به عنوان پایتخت خود انتخاب نمودند . ناگفته نماند که لنکران از قدیمترین زمان تا به حال مرکز سکونت تالشان به شمار می رود .

میر مصطفی خان تالشي 7 در سال 1795 در نتیجه حمله ی ایران ، از دولت روسیه تقاضای حمایت کرد . در سال 1813 بعد از صلح گلستان ، بخشی از تالش به روسیه پیوست8 و در سال 1828 با امضای پیمان ترکمن چای این پیوند8 تصویب گردید و تالشان به دو قسمت تقسیم شدند . یک قسمت آن تحت سلطه ی روسیه و بخش دیگر آن همچنان تحت حاکمیت دولت ایران قرار گرفت .

طبق سرشماری سال 1926 ، در آذربایجان شوروری 77323 نفر تالشی 9 و 3301 نفر تالشی زیان زندگی می کردند ( ب.و. میلیر ، زبان تالشی ، چاپ مسکو ، سال 1953 ) طبعاُ این تقسیم بندی تعجب آور است ولی برای ما کاملاُ قابل درک مي باشد . واضح است که 3301 نفر تالشی 10 را نمایندگان سایر ملیتهای11 تالشی زبان نامیده اند . بدین جهت این اعدادقابل اطمینان نیست .

بر اساس سياهه ي اداره ی کل آمار آذربایجان شوروی در تاریخ 5 آوریل 1931 جمعیت تالشی ها 89398 نفر بوده است ( کتاب زبان تالشی ) . در این قسمت هم حقه بازی زیادی به کار یرده شده است چون تالشان شهر لنکران در این رقم به حساب نیامده اند . در حالی که ب.و.میلیر دانشمند شوروی نوشته است که : ( از 11688 نفر ساکنین شهر لنکران ، تالشان اکثریت را تشکیل می دادند ولی همه ی انها را به عنوان (آذري) یعنی ترك 12 به حساب آورده اند) . پس می توان تصور کرد که تالشان مقیم آذربایجان شوروی در آن زمان متجاوز از یک صد هزار نفر بوده اند.از طرف دیگر طبق سرشماری سال 1926 ، آذری ها 1241758 نفر بوده اند . که در سالهای بعد تعداد آنها بی نهایت افزایش یافته است ، به همین حساب تالشان نیز می بایست افزایش می یافتند ، چون آنها از یک طرف عمر طولانی دارند و از طرف دیگر خانواده های تالش کثیرالاولادند . گفتن این موضوع نیز لازم است که سرزمین تالش در اتحاد شوروی از نظر گرمسیر بودن بعد از گرجستان قرار دارد و دارای آب و هوای مساعدی است . حاصلات 13 کشاورزی به ویژه میوه جات و سبزیجات غنی دارد. این همه طبعاُ تاثیر قابل ملاحظه ای در سلامتی مردم آن منطقه دارد . مهمتر از همه این که مبارزه بزرگی هم علیه مرض مالاریا در این منطقه بعمل آمده است ، در حالی که سابقاُ مالاریا فاجعه ی بزرگی برای اهالی این منطقه به شمار می رفت.

بر اساس تحقیقات ب.و.میلیر تالشان در منطقه لنکران 3/86 درصد ، در جوند14 4/82 درصد، در آستارا 4/86 درصد ، در موسالی 15 30 درصد و در ورگه دوزان 50 درصد اهالی را تشکیل می دادند .

خانم آ.گ.تروفیمووا که سالهای زیادی را صرف مطالعه ی زندگی و آداب و سنن تالشان کرده و در سال 1962 در مسکو کتابی زیر عنوان ( ملل قفقاز ) انتشار16 کرده است ، در یکی از فصول این کتاب که به تالش اختصاص دارد چنین خاطرنشان کرده است : (تالشان همچنان مشغول سازندگی جامعه سوسیالیستی هستند . آنها در امر گستر ش بخشهای صنایع و کشاورزی جمهوری نیز سهیم اند . آنها خانه ها و جاده ها اعمار می کنند 17 تعداد مواشی آنها افزایش می یابد . در تولید حاصلات 18 کشاورزی از قبیل سیب زمینی گوجه فرنگی به موفقیتهای چشمگیری رسیده اند . مهمتر از همه آن است که تالشان روز به روز تحصیل کرده تر و ادب آموخته تر می شوند.) وی همچنین نوشته است که ( تعداد زیادی از تالشان دارای تحصیلات عالی اند. نمایندگان این ملت در مؤسسات تحصیلات عالی و متوسطه اختصاصی مشغول تحصیل اند. ) به عبارتی دیگر خانم تروفیمووا سیما واقعی یک ملت خوشبخت سوسیالیستی را که در حال رشد و گسترش است توضیح کرده 19 ، و بعد افزوده است :( تالشان به عنوان یک ملت رستاخیز 20 یافته و پیشرفته دوش به دوش تمام افراد جمهوری سوسیالیستی آذربایجان شوروی ادا ي21 نقش می نمایند ( ملل قفقاز ، چاپ مسکو ، اداره ی انتشاراتی آکادمی علوم اتحاد شوروی .)

تالشان از 1970 به بعد . ادغام و محو تالشان!

یک بار دیگر یاد آور می شویم که سطور فوق در سال 1962 نوشته شده است . و سرشماری سال 1970 آذربایجان شوروی گواهی می دهد که دیگر هیچ فرد تالش در آن جا وجود ندارد. سئوال این است که آنها چه می شدند ؟ .

آقای مراد حاجی اف گزارشگر مجله ی واگروگ سوتا از یک مسئول سرشماری با كو که سهم مستقیمی ، هم در سرشماری های سابق داشته است در اين مورد سئوالي نموده كه پاسخ آن گستاخانه و بی شرمانه است . آو گفته : ( زمانی بود که تالشان وجود داشتند ولی حالا دیگر نیستند . آنها ادغام شده اند ) مراد حاجیف ، نامت را تالش ، مجله واکروگ سوتا ، شماره 7 ، سال 89 ، صفحه 13.

تالشان ملتی کهن هستند . آنها کهن تر از ( تركان ) كه اجداد و نیاکان شان کوچ نشین و گله دار بودند و از صحرای آسیانه میانه به این منطقه آمده اند. ملت تالشي ها22همیشه در وطن اجدادي خود زندگی کرده اند . تالشان دارای تمدن و طرز زندگی ویژه خود بوده اند و به یکی از شاخه های زبان ايراني تکلم می کنند. اکنون این ملت کهنسال را ناپدید و یا با آذری ها ادغام می خوانند !

آیا واقعاُ این ملت ادغام شده است ؟ در حالی که می دانیم تالشان را مانند سایر ملتها تبعید نکرده اند ، هیچ اپیدمی و فاجعه ی طبیعی هم در این منطقه به مشاهده نرسیده. 23 است . چرا آنها دیگر وجود ندارند؟ چرا در سرشماری های ده ساله اخیر آذربایجان شوروی وجود هیچ فرد تالش ثبت نگردیده است ؟

به عقیده ی ما تالشان به عنوان یکی از اقوام ایرانی می بایست در ایران با سرعت شدیدتری ادغام می شدند تا در آذربایجان شوروی . ولی این طور نشده است. زیرا تعداد تالشان مقیم گیلان و اردبیل بنا به آمار سال 1972 ایران به 80 هزار نفر رسیده بوده است ، پس چه شده است که در آذربایجان انترناسیونالیستی دیگر از تالشان خبری نیست!

این ادعا واقعاُ تقلبی بی شرمانه و تحریف اهریمنی حقیقت است. مجرمین مایلند آن چه را که آرزو می کنند حقیقت می داشت . هدف آنها نه تنها اشغال مرز و بوم آباء و اجدادی دیگران است بلکه درصدد ا ند یک قوم کهن و متمدن را که دارای سیمای ویژه ملی خود می باشد ، ببلعند. باید دید چه موجب شده است که در عادلانه ترین و مترقی ترین کشور جهان ! یعنی در اتحاد جماهیر شوروی که هدف آن اعمار24 جامعه ی حقوقی بوده است ، ابتدائی ترین حقوق بشری به این اندازه بی رحمانه پایمال شود و در سرشماری رسمی تقلب و تزویری افتضاح آمیز صورت بگیرد و یک قوم کهن ایرانی را به ملت ( ترک ) مبدل سازند تا به طور مصنوعی تعداد آذری ها 25 را افزایش دهند . پس بگوئید ببینیم که مسئولین کنترل حزبی ، و مردمی و دولتی به کجا رفته بودند؟

( دایره المعارف بزرگ اتحاد شوروی ) که مسئول معرفی عینی واقعیتهاست نیز از کسانی که یک ملت را به طور کامل تصاحب کرده اند حمایت نمود ، چه در صفحه 237 جلد 25 این دایره المعارف ( چاپ 1976) آمده است:

حالا بیایید ببینیم که مفهوم ( تقریباُ ادغام شده اند ) چیست ؟ از همین جمله می توان درک کرد که ملت26 تالش وجود دارد و هنوز کاملا بلعیده نشده است. ولی ( اصحاب ) دایره المعارف به سادگی تحت تأثیر متقلبین آذری قرار گرفته و به طور سطحی جمله ی ( جداگانه در نظر گرفته نشده اند) را در این زمینه استعمال کرده است . در حقیقت ، در زیر این جمله ، فاجعه ی ملی یک ملت پنهان است.

نام نویسنده این مقاله معلوم نیست ولی چون این مقاله کلمه به کلمه مطابق متن مقاله تالشان در چهاردهمن جلد دایره المعارف تاریخی اتحاد شوروی ، چاپ 1973 ، است ، نام نویسنده ان هویدا می گردد. بله ، نویسنده ی این سطور همان خانم آ.گ. تروفیمووا است که در اغاز اين مقاله با قسمتی از متن مقاله او زیر عنوان (تالشان ) که در آن با شور و شوق فراوان تالشان را توصیف کرده است اشنا شدیم.

وقتی که دلیل ادغام تالشان و آذری ها ( تركان ) را شباهت تمدن روحی و معنوی آنها ذکر می کنند لبخند تلخی بر چهره ی آدم ظاهر می شود. آیا ملتهای همسایه شبیه یکدیگر نیستند؟ بویژه ملل مشرق زمین که هم کیش و هم دین اند. این همه البته نباید سبب آن باشد که دولت حاکم اقلیتهای قومی را ببلعد.

اصلاُ فرضیه شباهت تالشان و آذری ها مملو از تقلب و تزویر است چون تالشان و اذری ها با یکدیگر جسماُ و روحاُ تفاوت دارند.

درباره ی زبان آنها ، آقای مراد حاجی اف در مقاله اش اشاره کرده است که : ( زبان تالشی با زبانهای روسی و اذری به اندازه ای تفاوت دارد که زبان استونی و انگلیسی با یکدیگر متفاوتند).

تالشان از قدیم شهرنشین بوده اند اما آذری ها ( تركان ) از اقوام کوچ نشین بوده اند، لذا بیشتر آداب و سنن امروزی آنها شبیه آداب و سنن نیاکانشان است. گله داری همیشه در زندگی تالشان از اهمیت ثانوی برخوردار بوده ، و فلاحت مشغولیت عمده ی آنها بوده است. تالشان بطور عموم گاو و گاومیش نگهداری می کرده اند ولی آذری ها تا جایی که معلوم است گوسفندچران بوده اند. تالشی ها صنعتگران خوبی بوده اند، آهنگری ، کوزه گری ، نجاری، خیاطی، زرگری، قلعگری مشغولیتهای عمده ی تالشان بوده است. تالشان در تولید انواع مختلف وسائل خانه از نی مهارت داشته اند. با این تولیدات در بازارهای خاور زمین شهرت فراوانی کسب کرده بودند. آن ها در بافت حصیر، سبد، کیف، کیسه نیز کارآزموده بوده اند. یرنج نیز در پخت غذای تالشان نقش مهمی داشته است، به طوری که آنها تا شصت نوع پلو می پخته اند.

زن آذری تا دهه دوم و سوم قرن جاری چادر به سر می کرد ولی زن تالشی برخلاف سایر زنان مشرق زمین ، حتی در دوره ی حکومت خوانین ، هرگز چادر به سر خود نینداخته است . البته چادر عامل عمده ای نیست، ولی این حقیقت از نقش زن در جامعه ، از حقوق او و بالاخره از برخوردی که مردان تالش نسبت به زن داشته اند حکایت می کند.

تالشان از اقوام ایرانی اند و در مناطق همجوار ایران زندگی می کنند. خویشان بعضی از آنها در آن طرف مرز یعنی در خاک ایران سکونت دارند. تالشان هر روز رادیو ایران گوش می کنند و برنامه ی تلویزیون تهران را تماشا می کنند طبیعی است که تماس روحی آنها با ایران و هموطنان آنها هرگز قطع نگردیده است . این واقعیت خیلی مهم است که نباید آن را فراموش کرد . ولی متأسفانه کسانی که طرفدار ادغام سریع تالشان در آذری ها هستند این واقعیتها را در نظر نمی گیرند.

به طوری که دیده می شود تفاوت آداب و سنن این دو ملت خیلی زیاد است . چنان که حتی خانم تروفیمووا هم نتوانسته است آن را نادیده بگیرد . او در مقاله خود در چهاردهمین جلد «دایره المعارف تاریخی شوروی » به طور جبری چنین خاطر نشان کرده است که : «هنوز بین تالشان و آذری ها تفاوت های آداب و رسوم و جغرافیایی وجود دارد، صفحه 89)

چه قدر عجیب است ! تالشاني که در جامعه ي سوسیالیستی رستاخیز 27 خود را کسب کرده بودند ، در همان جامعه ادغام و ناپدید گردیده اند . اگر چنین اتفاقی در آمریکای جنوبی یا آفریقا روی می داد تصور می کنم که اُچارنکوها ، چرننکوها و سایر خبرنگاران روزنامه پراودا در مقاله های گوناگون و متعدد خود اعمال جنایتکاران و سفاکانی را که طی مدت کوتاهی ملتهای رستاخیز28یافته و در حال رشد را ادغام شده اعلام کرده اند مورد تقبیح و نکوهش قرار می دادند . ولی در این جا در این زمینه کسی هیچ سرو صدایی نکرده و رهبران آذربایجان از سیاست حل ملتها و اقوام ، حتی مللی که حق حاکمیت خود مختاری را به دست آورده بودند پیروی کردند . اگر رهبران شوروی به موقع خود دست اندرکاران این تقلب و تحریف را تنبیه می کردند ، بی شک کار به «نتایج غیر مترقبه » فعلی در جمهوری آذربایجان امروزی نمی رسید .

اینک نظری دیگر نیز به اثر خانم تروفیمووا بیندازیم .

او در مقاله ای که در سال 1962 نوشته ، از تالشان به عنوان ملت یاد کرده است ولی در سال 1973 در مقالۀ جدیدش آنها را مردم خوانده (دایره المعارف تاریخی اتحاد شوروی ، جلد 14 ، صفح 89 ). چرا؟ چه طور ؟ هیچ توضیحی در این باب وجود ندارد .

عین این واقعه درباره یک قوم دیگر یعنی تاتها هم صورت گرفته است . زبان تاتها نیز از زبانهای ایرانی است که مربوط به گروه زبان های هند و اروپایی می باشد و در حقیقت یکی از لهجه های فارسی ست. ناگفته نماند که مدتها پیش تاتها با تالشان هم مرز بودند ولی اکنون از یکدیگر « دور » شده اند و ما بین این دو قوم همسایه ، آذری ها جایگزین شده اند. جمعیت تاتها در سال 1926 در حدود 28443 نفر بوده است ولی حالا تاتها هم ادغام شده محسوب می گردند. ( روز به روز روند ادغام داوطلبانه و طبیعی تاتها با ملت سوسیالیستی آذری سریعتر می شود ، آ. گ. تروفیمووا ، ملل قفقاز ، فصل « تاتها» ، صفحه 186 ).

طبعاً در سرشماری ها ، تعداد تاتها در آذربایجان شوروی کمتر شده است. اصلاً در این سرشماری از اقوام شاهداقی29 مانند بودغی ها30 – قریزها و خیناکوقی ها 31 که در دامنه کوه شاهداق سکونت دارند نیز یادی نشده است. چون آنها هم « داوطلبانه » تصمیم گرفته اند از قومیت و ملیت خود صرفنظر کنند و آذری بشوند ! . آیا می توان به آمار سرشماری دولت آذربایجان شوروی اعتماد کرد ؟ .

در هر قدمی در آذربایجان امروزی بویژه در مناطق شرقی آن نمایندگان ملت کُرد نیز دیده می شوند. تعداد اکراد طبق آمار غیر رسمی متجاوز از 250 هزار نفر می باشد ولی رسماً اعلان می شود که در جمهوری آذربایجان کُرد وجود ندارد. این مسأله از طرف کردها و سایر ملتها به میان کشیده شده است ولی آذری ها در جواب غیر از دشنام و تهمت چیز دیگری نتوانستند به آنها بدهند. حکومت مرکزی شوروی نیز به این مسأله طوری برخورد کرد که انگار چیزی نمی داند و نمی خواهد هم بداند.

از طرف دیگر طبق سرشماری سال 1926 ، در آذربایجان شوروی تعداد 109332 نفر لزگی ، 19051 یهودی ، 15229 آلمانی و 7560 یهودی کوهستانی زندگی می کردند. این اقوام هم مانند آذری ها رشد طبیعی خود را داشته اند. فرض کنیم آلمانی ها را در سالهای جنگ جهانی دوم تبعید کرده اند ، پس رشد طبیعی سایر قومها چه می شود؟

در وقت سرشماری ، ملل فوق را نیز به عنوان آذری حساب کرده اند و بدین ترتیب عداد آذری ها را به هفت میلیون نفر رسانده اند. هم وزیراف و هم جبهه مردمی آذربایجان همیشه در سخنرانی های خود به این عدد 7 میلیون می بالند ( در ضمن 450 هزار نفر ارامنه هم که به اجبار در آذربایجان تُرک سکونت اختيار کرده اند در این رقم شامل اند). به این علت است که کسی نمی داند تعداد واقعی آذریها چه قدر است.

به موضوع بحث خود دربارۀ ادامه می دهیم.

مجله واکروگ سوتا درباره ت تالشان می نویسد که آنها یک ملت بدبخت هستند که از زمانهای خیلی دور تا سال 1937 وجود داشته اند( باید خاطر نشان ساخت که تاریخ « محو و نابودی » تالشان با ارقام و اعداد مذکور مقالۀ خانم ترافیمووا تضاد دارد. طبق سرشماری تالشان دیگر وجود ندارند ، ولی خانم ترافیمووا در مقاله اش تعداد آن هارا ذکر کرده است).

بعد از ایراد نطق استالین در هشتمین کنگرۀ فوق العاده شوراها « دربارۀ پیش نویس قانون اساسی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی ، تالشان و سایر ملل فوق الذکر محو و کم شدند . تا زمان ایراد این نطق استالین ، تالشان زیست می کردند ، مدارس ملی ، برنامه های رادیویی داشتند . آنها تا سال 1936 روزنامه تالش سرخ را نشر می کردند . سپس ناگهان به فراموشی سپرده شدند ، انگار آنها اصلاً وجود نداشته اند . چون منطقۀ تالش مانند نخجوان منطقه مرزی بود و برای دیگران رفت و آمد آزادانه در این منطقه ممنوع بود آذری ها از این فرصت مناسب به چالاکی استفاده کردند . آنها با آزادی مطلق دست به کار اجرای برنامه های خود شدند . در این زمینه در یکی از مقاله های مجله واکروگ سوتا چنین آمده است : « در این کشور جنایت های اهریمنی روی می دهد» .

دستگیری ها همه جا شروع شده بود ولی تالش وضع دیگری داشت . تالشان را فقط برای این که به زبان تالشی صحبت می کردند دستگیر می کردند . تالشان در وطن خود اجازه نداشتند به زبان مادری خود صحبت کنند . صحبت کردن به زبان مادری را جرم و جنایت بزرگ محسوب می کردند . تمام مدارس ملی تالشان را مسدود و معلمین را دستگیر کردند . تمام آثار ادبی تالشی را که در کتابخانه ها وجود داشت جمع کردند و طعمه حریق ساختند . نوشتن به زبان تالشی و تبلیغ و ترویج زبان تالشی را را به عنوان عمل جنایتکارانه علیه رژیم شوروی خواندند . کار به جایی رسید که حتی یک نویسندۀ تالش را برای ترجمه کتاب (روبینسون کروزوئه ) اثر دانیل دِفو به زبان تالشی ، دشمن ملت نامیدند و او را دستگیر کردند.

تالشلی میر هاشم میر مرتضی اوغلی یکی از دانشیاران تالشی که تحصیلات عالی داشت و مشغول پژوهش علمی بخش صداشناسی زبان تالشی بود از جانب بازپرسان کمیته ملی امور داخله آذربایجان مورد بازپرسی قرار گرفت . در حین بازپرسی به او حیله گرانه گفته بودند :« تو تند تند کلمه تالش را تکرار می کنی . مواظب باش» البته این دانشیار را دستگیر نکردند ، ولی بعد از بازپرسی ، او تنها به زبان آذری تدریس کرد ( مقاله مراد حاجیف ، صفحه 13).

تالشی بودن را جنایت می شمردند . مردم می ترسیدند اقرارکنند که تالش اند . تالشان جرأت نمی کردند نزد آذری ها به زبان مادری خود صحبت کنند . آنها ، دربارۀ مسائل ملی خود ،فقط با مطمئن ترین مردم ، آن هم آهسته و در اتاقهای دربسته حرف می زدند .

بالاخره قوم تالش که در مرز و بوم اجدادی خود زیست می کرد به قول نویسندۀ فکاهی چک یا روسلاوهاشک ، مبدل به یک سازمان زیرزمینی شد.

سرزمین تالش به سرزمین بینوایان مبدل گردید .آذربایجان از این منطقه به عنوان ذخیره گاه مواد خام استفاده می کرد . از سرزمین تالش پنبه ، مرکبات ، میوه جات ، و ... صادر می کردند ولی در عوض آن هیچ چیزی به آن جا وارد نمی کردند.

مراد حاجیف می نویسد : « گرچه در هر منطقه تالش کارهای کشاورزی انجام می گرفت ولی من هیچ گاه در دشتهای مرکزی تراکتور ندیده ام » . توجه کنید که این سطور در سال 1989 نوشته شده است . هر نوع کار کشاورزی را در تالش به وسیله دست انجام می دادند . خانواده های تالش کثیر الاولادند . بطور عموم عمر طولانی دارند . دهات تالش پر جمعیت است ، در دهات تالش نیروی کار همیشه فراوان وجود داشته است . جمعیت بعضی از دهات تالش از پنج هزار نفر متجاوز است .

تعداد تالشان چقدر است ؟

واضح است که آمار رسمی در این مورد وجود ندارد . چون بر طبق آمار رسمی ، ملّتی به نام تالشی وجود ندارد . آنها ادغام شده اند ! ولی دیدیم که این همه تقلب و تحریف است . امروز تالشی ها هستند وبه زبان تالشی تکلم می کنند.

تعداد این تالشی ها چند نفر است ؟ به نظر حاجیف تعداد کنونی آنها بین دویست هزار الی پانصد هزار نفر است . امروز تعداد صحیح اهالی تالش بنا به دلایل فوق برای هیچ کس معلوم نیست . ولی چیزی که خیلی عیان مي باشد آن است که تعداد تالشی ها خیلی افزایش یافته است و مسأله تأمین مسکن برای آنها یک مسأله مبرم حیاتی به شمار می رود . امروز در تالش مسکن ساخته نمی شود واگر هم ساخته شود فقط با استفاده از منابع شخصی و نیروی کار خود تالشان انجام می گیرد . مدت پیشبرد امور ساختمانی این نوع مساکن خیلی طولانی ست . به طوری که در مجله واکروک سوتا آمده است برای ساختمان یک خانه دهاتی از 8 تا 10 سال وقت لازم است . علت عمده آن هم نبودن مصالح ساختمانی می باشد .

در ضمن از نشریۀ حزب کمونیست اتحاد شوروی معلوم می شود که تالشان مکرر به مقامات شوروی برای تأسیس حکومت خود مختار تالشان مقیم آذربایجان شوروی – که خطر ادغام اجباری و آذری شدنشان را احساس کرده و از توسعه و گسترش فرهنگ ملی و آموزش به زبان مادری خود محروم گردیده بودند – مراجعاتی کرده اند ( نشریۀ ایزوستیای حزب کمونیست اتحاد شوروی ، شمارۀ 10 ، سال 1989 ، صفحۀ 163) .

تالشان می کوشند تا جهانیان را از ستمی که بر آنان رفته است آگاه سازند .

_________________

1 - نويسنده اين مقاله همه جا " تالشان " را " تالشي ها" نوشته است كه اصلاح گرديد .

2 - اجلاس . / 3 - هجوم برده .

4 - قومي " نویسنده در این مقاله به شیوه ی رایج در اتحاد جماهیر شوروی سابق کلمه ی ( ملت ) را به معنی قوم و نیز لفظ ( آذری ) را به جای " ترك " وزبان ترکی به کار برده است . "

5 - تولشون . / 6 - منظور نويسنده از دستخط " متون " مي باشد زيرا ميللر نوشته اي با نلم دستخط ها، ندارد.

7 – تالش . / 8- به اشغال روسيه تزاري درآمد . / 9 - تجزيه استعماري . / 10 – تالش . 11 / گويا منظور نويسنده " جماعات يا طوايف تالش" مي باشد .

12 – در اينجا نويسنده نظر صريح خود در مورد ترك و آذري را بيان كرده است . . / 13 – محصولات . / 14 – زووَند . / 15 – ماساللي . / 16 – منتشر . / 17 – احداث .

18 – محصولات . / 19 – داده . / 20 – توسعه . / 21 - ايفاي . / 22 – قوم تالش . / 23 – اتفاق نيفتاده است .

24 ساختن . /25 - تركان . / 26 - قوم . / 27 – توسعه ، تحول . / 28 – توسعه . / 29 – شاهكوهي ها . / 30 – بودوقي ه/ خناق « خنالق ها »

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.