رفتن به محتوای اصلی

خاورميانه و دو سياست از يك استراتژي !/نقدي بر مانيفست فرخ نگهدار!
12.03.2003 - 12:28

حمله به عراق و تائثيرات آن

در ماههاي گذشته اغلب فعالين و چهرهاي سياسي ايراني بدون اطلاع يگديگر ، هر كدام از گوشه محل زندگي خود ،به يك جمع بند ي سياسي از اوضاع ايران و جهان رسيده و راه حل خودراارائه نموده اند ! هفته گذشته در واقع آقاي نگهدار سكوت خود را شكستند و با انتشار مقاله اي تحت عنوان ” حمله به عراق و تاثيرات آن “ به اين خاطر مانيفست اش خواندم، چرا كه ايشان با نگاهي به اوضاع كنوني جهان ، تحليل جنگ وصلح واستراتژي امريكا و ارتباط آن با مسايل ايران، خط مشي اصلاح طلبي و سرنگون طلبي ومرتبط ساختن آن با اشكال حكومتي آينده! آنچه در مي زير مي ايد قبل از اينكه نوشته اي صرفا انتقادي باشد ، نظراتي اثباتي در باره مقولات ياد شده د بالا است!

فرخ ،از دلشوره سنگيني كه همه دنيا را فرا گرفته شروع مي كند و” احساس مي كنم كه در پس دود مي خواهند نظم مستقر شده بعد جنگ دوم جهاني دوم براي حفظ صلح و امنيت بين المللي را جا به جا كنند، مي خواهند طرح جرج بوش پدر را ـ نظم نوين جهاني را ـ تمام كنند“ او مي گويد” دوست دارد باور كند كه 11 سپتامر كار خودشان بود “ اعتقاد دارد كه هدف حمله به عراق اين است كه روند اروپاي متحد متوقف شود ، به نظر ايشان هدف له كردن اروپاست ! همچنين ايشان از اينكه از ده سال پيش فكر مي كرده است، دنيا پس از فروپاشي ، در سمت دمكراتيزاسيون پيش مي رود، از خود انتقاد مي كنند!

سر انجام ، وقايع افغانستان و اكنون عراق و فردا ايران ، ايشان را بشدت نگران كرده است ،خلاصه به اين نتيجه رسيده است كه شووينسم امريكايي ، انحصارگران ميليتاريستي ـ نفتي و يا همان بوش و شارون نقشه كشيده اند، تا بعداز عراق ، ملا هاي ايران را سر نگون كنند و... !

همچنين ، آقاي نگهدار بشدت نگران تشكيل” ائتلاف وسيع“ شده است و تا آنجا پيش مي رود كه بدون هيج استدلالي ، طرح كنندگان آن، در اردوي چپ را مرعوب شدگان مي نامد! ايشان پيش بيني مي كند كه در اجراي اين روند، سرنگوني طلب ها و سلطنت طلب ها بهم گره بخورند و در هم ادغام مي شوند! و براي اينكه پيش بيني ايشان مورد قبول واقع شود! مجاهدين و چپ هاي سرنگون طلب را با يك نيش قلم كنار مي گذارد و ادامه مي دهد كه همه جمهوريخواهان هم اصلاح طلب مي شوند واز دولت وحدت ملي صحبت به ميان مي آورد!( وحدت با دولت جمهوري اسلامي مد نظر است)

و پيش گويي مي كند كه فكر تعويض حكومت، محور مضموني اتحاد و نيروهاي تشكيل دهند ه اش فرعي خواهد بود و بر خلاف افغانستان، محور چنين اتحادي رضا پهلوي است . مقاله اش را با اين جمله تمام مي كند”..آنگاه ممكن است معناي سرنگوني طلبي بكلي دگرگون شودو اقدام گاز انبري راست سنتي و مدرن 28 مردادي را ، بازهم تحت رهبري امريكا و انگليس ، اما اين بار عليه جمهوريت تكراركند“!!

 

شش سئوال از اقاي نگهدار!

خوب فرخ عزيز! قبل از اينكه من، رويداهاي كنوني پيرامون جنگ و صلح در عراق و اصولا استراتژي غرب نسبت به خاور ميانه رااز ديدگاه خود شرح دهم ،به سئولات زير توجه كن واگر دوست داشتي به انها پاسخ بگو !

1ـ آيا شما صلح طلب به معني اخص كلمه هستيد ، يعني با كليه جنگ ها در تاريخ مخالف هستيد و يا اينكه جنگ ها از نظر شما مي تواند دفاعي ، پيش گيرانه ، ضروري و يا غير لازم و تجاوزگرانه باشد ! ايا جنگ عليه فاشيسم ( هيتلري ، عربي بعثي و مذهبي ) را اصولا رد مي كنيد ، يعني انرا هم غير ضروري مي دانيد، پس براي مبارزه با فاشيسم در دنياي امروز چه پيشنهاد عملي سراغ داريد؟بگذارند صدام همچنان بر سر قدرت بماند و ايا فكر نمي كنيد ، ايا حذف صدام بسود مردم عراق ومردم ايران نيست؟

2ـ اگر به جاي رضا پهلوي يك رضا ديگر مثلا ، باقر زاده ويا يك جمهوريخواه ديگري محور ائتلاف وسيع مخالفين رژيم اسلامي قرار بگيرد و بجاي ارتش امريكا ، اتحاديه اروپا به كمك ائتلاف وسيع مخالفين رژيم اخوندي بيايند ! آنوقت نظر شما تغيير مي كند و يا اينكه رضا پهلوي بهانه است و شما اساسا با سرنگوني رژيم اخوندي مشكل داري! به من بگو! اگر گره حكومت ديني، با دست ودندان باز نشد، اجازه هست از قيچي استفاده كرد؟ اصولا مرز مسالمت جويانه شما كجاست؟ ايا سرنگوني ضرورتا دمكراتيك است؟

3ـ از آنجا كه در آمد سرانه مردم بجاي پيشرفت در اين 24 سال به دو سوم قبل از انقلاب تقليل پيدا كرده و مردم بي حوصله و نگران شده اند واحتمال دارد كه به خود بيايند و با سرنگون طلبان همراهي كنند(1) و در چنين شرايطي طبيعتا رژيم ملا ها . به سر عقل امد وبراي مقابله با مردم” دولت وحدت ملي“ تشكيل خواهد داد و از شما براي پيوستن به چنين دولتي رسما دعوت بعمل آورد ! آنوقت جاي شما كجاست؟ شما در مقابل قيام مردم، در كنار حكومت قرار خواهيد گرفت؟ من با شناختي كه از شما دارم ، مي گويم نه ! آنوقت شما تغيير نظر داده و قيام مردم را باور خواهيد كرد! اينطور نيست؟

4ـ بر طبق كدام تحليل و استدلال ده سال پيش شما و ديگران به همان نتيجه فوكوياما رسيديد كه جهان ، بسوي كاهش خطر جنگ و دمكراتيك شدن نظام ها و حكومت ها پيش مي رود و حالا قصد تجديد نظرآن را داريد و اين بار نظرات سامويل هانتيگتون را يك جا رد كرده ايد ؟

5ـ اكنون بر اساس چه نظريه و تحليلي، تضاد اساسي را، درگيري شوونيسم امريكايي (با مضون ميليتاريستي ـ نفتي) كه قصد له كردن اروپايي كه روند تضيف حس ملي و توليد و انباشت هويت اروپايي را پيش مي بردـ با بقيه جهان مي دانيد ؟ بعبارتي تضاد اساسي جهان، در گيري جناح بوش ، شارون با بقيه جهان است ! زحمت بكشيد اين احكام كلي را مستدل نمائيد!

6ـ بر اساس كدام فاكت ها ، سرنگون طلبي برابر سلطنت طلبي و جمهوري خواهي مساوي با اصلاح طلبي است ؟

 

خاورميانه را چه مي شود!

فرخ عزيز! دوران آرمانخواهي و احكام تهيجي و بدون استدلال ـو رد همه چيز تنها با يك چرخش قلم ـ گذشته است . جهان در حال پوست اندازي است و پيجيده تر از مغز من وشما جهان سومي شده است مسايل و مشكلات اروپايي را بخودشان واگذاريد، ما جهان سومي ها، بايد عقل هايمان را رو هم بگذاريم تا بينيم ، خاورميانه را چه مي شودو از كجا بايستي شروع كرد واز چه كساني در ازاي چه چيزي بايستي كمك گرفت و منافع ملي ما و با مصالح و منافع كدام كشوري هم خواني دارد و چگون بايستي از فرصت هاي طلايي استفاده كرد !

چرا عليرغم اين همه در آمد نفت(2) و نيروي جوان و متخصص ، چرا عقب مانده ايم ؟ چراازدل انقلاب ضد سلطنتي 1958 عراق كه با شعار ازادي و با علاقه به انقلاب فرانسه انجام گرفت ، صدام و حزب فاشيستي بعث را باز توليد كرد؟ چرا ايران پس از گذشت 70 سال از انقلاب مشروطيت با آن همه ترقي خواهي اش به فاجعه 22 بهمن و به حكومت اسلامي رجعت مي كند ؟ چرا روشنفكران لائيك اش بخاطر مبارزه با استبدادسياسي شاه ،با استبدادديني متحد مي شود؟ چرا در دو دهه اخير خاورميانه ( با دين و تا حدودي فرهنگ و زبان مشترك) بجاي تشكيل اتحاديه منطقه اي و پول مشترك اين همه درگير جنگ و خشنونت مابين خود شده است؟ اين همه، هزينه تسليحاتي كشورهاي مسلمان، براي چيست ؟ چرا خاور ميانه يك رهبر با كفايت ندارد !

در اين دو سه دهه اخير، خاورميانه بيمار ما، صدام ، حافظ اسد، قذافي، خميني ، رجوي ، كيانوري ، حفيض الله امين ، ببرك كارمل وبن لادن و ملا عمرو.. بيرون داده است! انورسادات بخاطر مذاكره با اسرائيل ترورمي شودو شاه سكولار ومدرن سر نگون مي شود . كودتا عليه داود خان اصلاح طلب انجام مي گيرد و جنگ هاي 20 ساله در افغانستان آغاز مي گردد !

از سوي ديگر آن دسته از رهبران كشورهاي عربي كه با غرب روابط دوستانه داشته اند، وضع بهتري ندارند ، انها تحت لواي نفت در مقابل امنيت در امدهاي نفتي را بجاي سرمايه گذاري در كشورخود به بانك هاي اروپا و امريكا انتقال داده اند . اين رهبران در حالي كه از اخرين تكنولوژي استفاده مي كردند، از دمكراسي بيزاربودند ودرلواي امنيت اهدايي غرب ، به تبليغ وهابي گري و پرورش تروريست هايي امثال بن لادن مشغول بودند، غير از تركيه و اسرائيل بقيه خاورميانه عليرغم ثروتي كه مي توانست زير ساخت دمكراسي اين كشورها قرار گيرد، به استبداد نفتي ، كودتا، انقلابهاي ارتجاعي ، خشنونت وجنگ ...روي آوردند! و در عين حال همه اين رهبران شب وروز مشغول بيگانه ستيزي هستند!

براستي اين همه بيگانه ستيزي و امريكا ستيزي براي چيست ؟ كاملا روشن است كه انداختن مشكلات به گردن امريكا و اسرائيل ساده ترين كار است وآيا هنر رهبران سياسي خاورميانه جز اين است ! اين همه در امد بجاي اينكه زير ساخت صلح و دمكراسي باشد ، هزين استبدا د ، جنگ ، عمليات انتحاري و.... مي گردد! اين همه واقيعت گريزي و بي خردي سياسي محصول چيست؟ اقاي نگهدار شما هم كه يك سياست مدار سكولار ـ چپ هستيد، هم داريد اين حرف ها تكرار مي كنيد!

كارشناس مسايل بين المل نيستم ولي با كنكاش در اينگونه مسايل به اين نتيجه اي نرسيد ه ام، كه تضاد اروپا و امريكا اشتي ناپذيرشده است و خوشحال از اينكه يك جنگ سرد ديگري شروع شده است! بياد بياوريم در جنگ سرد قبلي اين ما، جهان سومي ها بوديم كه هزينه جاني و مالي ان را پرداخيتيم ، اروپا و امريكا بلاخره اختلافاتشان را از طريق گفتگو و مسالمت حل خواهند كرد ! ما خاورميانه اي ها بايستي به فكر نجات خودمان باشيم انها انقدر تحليل گر و كارشناس و محقق بيكار دارند كه به ارزيابي مسايل خود بپردازند ،اروپا له نسده است آنان خوشبخت و سعادمند هستند ! بر عكس اين ما خاورميانه اي ها هستيم له شده ايم و در مرز نابودي قرار گرفته ايم !خواهش مي كنم ، نگران اروپا نشويد!

 

يك استراتژي و دو تاكتيك؟

دوست عزيز! تند نرويد تظاهرات صلح خواهانه اروپايي ها شما به اشتباه نياندازد! استراتژي اروپا و امريكا بر سر تغيير جغرافياي سياسي خاورميانه ، يكي است منتها ،اختلاف بر سر چگونگي اين تغيير است ،در زيرسعي مي كنم استراتژي و اختلافات تاكتيكي آنان را توضيح دهم:

جو بين المللي پس از 11 سپتامبر به گونه اي بودكه بوش براحتي توانست يك حمايت بين المللي پشت سناريو افغاني اش جمع كند و اين سياست در افغانستان در مرحله اول كه سرنگوني طالبان و مرحله دوم ،استقرار يك دولت فراگير بود با موفقيت طي شد و مرحله سوم كه امينت و بازسازسي افغانستان است به سالها كار ملي و حمايت جهاني نيازمند است .بنابراين كاملا روشن است كه دخالت امريكا ومتحدين و جنگ عليه طالبان بسود مردم افغانستان و منطقه تمام شد ، تا امروز هيج جريان سياسي نه دخالت در امور داخلي اين كشور ونه جنگ با طالبان را محكوم كرده است!

اما اين سناريو افغاني دررابطه با عراق و رژيم صدام حسين با مخالفت همه جانبه اروپا، بطور مشخص فرانسه و آلمان مواجه شده است. بر بستر چنين اختلافاتي است كه برخي از تحليل گران سياسي را به اين نتيجه رسانده است ،كه نوع جديدي از جنگ سرد شروع شده كه بايستي به ان ليبك گفت! چرا كه هر چه باشد از نگاه آنان، جهان دو قطبي بهتر از نظم نوين جهاني بسرگردگي آمريكا ! اين دوستان توجه ندارند كه در دوران جنگ سرد كه اين جهان سومي نه تنها سودي نبردند بلكه هزينه بيش از 50 سال رقابت شرق و غرب را با جان و پول خود پرداخته اندو ديگر نمي خواهند مجدا قرباني شوند بلكه ما جهان سومي ها ،با هوشياري بايستي از اين تضاد اروپا وامريكا بسود رهايي كشورهايمان استفاده كنيم !

اما عليرغم اين همه هياهو، بر سر حمله نظامي به عراق بايستي توجه داشت كه قبل از 11 سپتامبر امريكا و اروپا استراتژي واحدي براي مقابله با انتقال سه مشكل اساسي ـ بجا مانده از دوران جنگ سرد ا ز خاور ميانه به غرب ـداشتند ، كه اين سه مشكل عبارت باشد از مهاجرت،تروريسم و بنيادگرايي اسلامي كردند كه با وقايع 11 سپتامبر، اهميت انها براي دنيا غرب بيش ازگذشته شده است .

 

عصر جنگ هاي مسلمانان !

آقاي نگهدارنگران صلح و امنيت بين االمللي است ولي ايشان توجه نكرده اند كه در بيست سال گذشته در همين خاورميانه(بغل گوشمان) بزرگترين ناا مني وجنگ وجود داشته است كه درهمين رابطه ساموئل هانتينگتون در مقاله اي تحت عنوان ”عصر جنگ هاي مسلمانان“ كه در واقع مي شود گفت به لحاظ تئوريك اين تحليل ها،استراتژي غرب نسبت به خاورميانه را پايه ريزي نموده است :

جنگ هاي مسلمانان، زماني اغاز شد كه در دهه 1980 جنگ سرد روبه پايان نهاد. در سال 1980 عراق به ايران حمله كرد. مجاهدين افغاني با تجاوز شوروي به مقابله بر خواستند .....1990 صدام با هدف انضمام خاك كويت ، به اين كشور حمله كرد..... خشنونت هايي در ميان كشورهاي اسلامي و غير اسلامي نيزروي داد، ازجمله در بوسني ، كوزوو ، مقدونيه ، چچن . آدربايجان ، هند، اندونزي ، خاورميانه ، سودان ، خاورميانه و نيجريه ......در بررسي اي كه مجله اكونوميست انجام داده است مسلمانان از مجموع 16 جنگ و درگيري در بين سالهاي 1983 تا 2000 در 11 تا 12 مورد ان مسئو ليت و نقش اصلي داشته اند. پنج كشور از 7 كشور حامي تروريسم وزارت خارجه ، مسلمان هستند و همچنين اكثرسازمانهاي تروريستي خارجي موجود در فهرست اين وزرارتخانه ... بر اساس مطالعات موسسه استراتژيك و بين المللي ، 32 مورد مناقشه مسلحانه در سال 2000 جريات داشت كه بيش از دو سوم آنها مربوط به مسلمانان بوده است . اين در حالي است كه مسلمانان تنها يك پنجم جميعت جهان را تشكيل مي دهند..... يكي از مهمترين تحولات اجتماعي ، فرهنگي و سياسي در چند دهه گذشته تجديد حيات اسلامي تا حدود زيادي واكنشي است به مدرنيزاسيون ....جنگهاي مسلمانان زماني پايان خواهد يافت كه علل و عوامل آن تغير يابند و يا تغير داده شوند. ... جايگزيني نسلها( كشورهاي اسلامي) موجب تغيير اين وضيعت خواهد شد، چنان كه اين تغييرات ، در ايران روي داده است ...

سامويل معتقد است كه با تغير در سياست هاي امريكا نسبت به اسرائيل و با بهبود شرايط اجتماعي ، اقتصادي و سياسي كشورهاي اسلامي همچنين با كاهش نرخ زاد ولد در كشورهاي عمده اسلامي تا سال 2020 انتظار مي رود ” عصر جنگ هاي مسلمانان نيز بگونه قابل فهمي در طول تاريخ كمرنگ خواهد شد“

اما ا ينكه چرا خاورميانه چنين شد، نظرايات متفاوتي طرح شده است ازجمله برنارد لوئيس در كتاب ”كاراز كجا خراب شد“ كه قبل از 11 سپتامبر نوشته شد و پس از 11 سپتامبر انتشار يافت، علت خشم مسلمانان را چنين بيان مي كند:

چرا دنياي اسلام كه روزگاري سر آمد و پيشروتمدن جهان بوده و در تمام زمينه هاي علمي ، صنعتي ، فلسفي ، هنري ، توليدي و سياسي و نظامي از غرب به وضوع بيشتر يوده ، امروز بطور اشكاردر تمام اين زمينه ها ،عقب مانده است؟ ...ريشه خشم و عصبانيت مسلمانها كه منجر به پيدايش گروهاي راديكال و حملات تروريستي عليه غرب مي شود چيست؟

برنارد لوئيس به مسلمانها گوشزد مي كند كه ” اگر مردم خاورميانه به راه كنوني خود ، يعني عمليات انتحاري ادامه دهند، ممكن است به يك نيروي مجازي(metaphor) در منطقه بدل شوند و راه گريزي در اين گرداب نفرت ، كينه ، خشم ، خود ستيزي ، فقر و بي دادگري نمي يابند و دير ويا زود قدرت بيگانه ديگري ، شايد از اروپاي جديد ، بابر گشت به شيوه سابق ، شايد از روسيه در حال بازيابي خود، شايد از يك ابر قدرت جديد از شرق بر انها مسلط گردد.“

همچنين جمعي از روشنفكران امريكايي كه در ميان انان هانتينگتون و فوكوياما در رابطه با جنگ ضد تروريستي دولت امريكا، بيانه اي صادر كرده بودند، ازجمله در باره گروهي از افرادي كه آگانه به آمريكا حمله ور شده اند، چنين امده است :

...آنها بخشي از يك شبكه بين المللي اسلامي بودند كه در 40 كشور جهان فعال است و با نام القادعده شناخته مي شود. القاعده نيز به نوبه ي خود بازوي يك جنبش وسيع تر اسلامي است ...ما از اصلاح ”اسلام گرايي “ و ”اسلام افراطي“ استفاده مي كنيم تا بتوانيم در باره ي جنبش مذهبي ـ سياسي خشنونت گرا، افراطي و غيرمنعطفي صحبت كنيم كه اينك جهان به شمول دنياي اسلام را تهديد مي كند. اين جنبش با مباني پايه اي جهان مدرن با رواداري مذهبي و نيز با با حقوق بشربنيادين كه در منشور سازمان ملل درج است سر جنگ دارد.(2)

 

بحران مهاجرت ، بنيادگرايي اسلامي و تروريسم!

مي دانيم كه يكي ازمشكلات اساسي غرب ، پديده مهاجرت است كه پس از فروپاشي شرق، به يك موضوع و مشكل محوري براي آينده آنان بدل شده است .عليرغم موانع غير قابل تصور، پديده مهاجرت ابعاد ميليوني بخود گرفته و اگر جلويش گرفته نشود، ابعاد ميليادري بخود خواهد گرفت !غرب اگاه است كه رشد بي سابقه وسايل ارتباط جمعي ـ كه يكي از مظاهر جهاني شدن است ـ امر مقايسه را براي جهان سومي ها بسيار ساده نموده است.آنان با مقايسه ناز ، نعمت و امنيت در غرب و خون ، جنگ و نا امني و گرسنگي در شرق ، راهي غرب مي شوند!

از سوي ديگر، مهاجرت تودهاي ميليوني به غرب كه بخش عمده اين مهاجرين را مسلماناني تشكيل مي دهند كه بجاي جذب در كشور ميزبان ، به دليل هويت اسلامي آنان ، بحران سياسي جدي را دركشور ميزبان ايجاد كرده اند(4). بگونه اي كه پس از فروپاشي سوسياليسم موج رو برو رشد سوسيال دمكراسي در اروپارا با شكست پي در پي كشاند ودر عوض ما شاهد رشد احزاب بيگانه ستيز و نژاد پرست با سوء استفاده از بحران مهاجرت بسرعت آراي مردم اروپا بدست آوردند!

مهاجرت و بنيادگرايي اسلامي كه هردو از كانون بحراني خاورميانه سر چشمه گرفته و به غرب انتقال يافته است كه براستي امنيت غرب(5) را به مخاطر كشانده است !

بر پايه اين 3 عامل يعني مهاجرت ، بنيادگرايي اسلامي و تروريسم كشورهاي غربي را به اين نتجه رسانده است كه نه سختگيري قوانين مهاجرت و نه سپهر امنيتي، قادر به جلوگيري از آن نخواهند بود، از اين رو آنان به فكر خشكاندن سر چشمه بحران افتاده اند! نظريه سامئل هانتينكتون و برنارد لوئيس سالهاي قبل از 11 سپتامبر نشانه اين است كه استراتژي مشتركي اتخاذ شده است كه حادثه 11 سپتامبر اين تئوري دفاعي را قابل پذيرش براي غرب نموده است :

ـ مي دانيم امريكا بنيان گذار تئوري امنيت در مقابل نفت بود كه غرب را ملزم كرده بود كه از رژيم هاي عقب مانده و استبدادي درمقابل دريافت نفت ، حمايت همه جانبه مي كرد ! چنين تئوري بر خلاف دمكراسي و سكولاريسم در خاورميانه عمل كرد. بياد بياوريم كه 15 نفر تروريست ها ازمجموع 19 نفر، از اهالي عربستان ـ كه حامياني در دربار سعودي داشتند ـ بودند . 11 سپتامبرغرب را به تجدبدنظر جدي وداشت. اين مناسبات دارد عوض مي شود و اين بسود دمكراسي و سكولاريسم در منطقه است بايد از اين رويداد استقبال كرد وگرنه با روحيه امريكا ستيزي و فلستطين محوري نه مشكل خاورميانه حل خواهد شد و نه كشورمان از استبدادديني خلاص خواهد شد ، اتفاقا اخوندهاي مستبد بر اساس چنين روحيه قدرت را به چنگ گرفته و تا امروز حفظ اش كرده اند! مردم بعداز 24 سال حساسيت عجيبي به اين موضوع پيدا كردند ولي سياسي ـ روشنفكران چپ و ملي هنوز اين روحيه را يدك مي كشند، احزاب سياسي اگر بخواهند با چنين روحيه اي وارد صحنه سياسي شوند در آيند ايران جايي نخواهند داشت!

 

تغيير سياست يا تغيير قدرت سياسي!

سالها بود كه جنگ و ترور و بنياد گرايي اسلامي مختص خاور ميانه بود اما پس از پايان جنگ سرد ، كانون هاي بحراني جهان بويژه خاورميانه ، به غرب هم سرايت كردكه 11 سپتامبر نقطه اوج چنين بحراني را رقم زد! كشورهاي غربي از سالهاي قبل براي مهار زدن به بحران دست به اقدامات موقت و ريشه زدند. كشيدن ديوار به دور اروپا و سخت كردن قوانين مهاجرت توانستند تا حدودي جلوي مهاجرت بگيرند ، هر چند بنيادگرايي اسلامي و تروريسم در غرب به حيات خود ادامه مي دهد!

اروپا و غرب متوفق القول بودند كه بايستي اين مشكلات و بحرانها را بطور ريشه اي حل و فصل كرد ! از اين رو مسئله توسعه سياسي و اقتصادي خاورميانه بعنوان يك راحل ريشه اي طرح شد! كه در جهت كاهش تضاد شمال و جنوب بعنوان برخورد مورد توافق اروپا و مريكا بودولي روشن بود كه خاور ميانه با اين همه در آمد نفتي و با اين نيرو جوان و متخصص از مناطق عقب مانده جهان است !

توسعه سياسي اين كشورها مورد حمايت كشورهاي غربي قرار گرفت كه تغيير و اصلاح نظام هاي سياسي مورد دستور قرار گرفت ولي از همان ابتدا اين نظريه طرح شد كه در صورت امادگي شرايطه ، تغيير قدرت سياسي بجاي تغيير سياست و استفاده از زور مجاز باشد، كه با مخالفت بخشي از كشورها مواجه شد ، انها استدلال مي كردند كه بايستي گذاشت روند ها طبيعي طي شود. از اين رو بايستي از اقدامات مثبت زمام داران اصلاح طلب اين كشور ها حمايت كنيم .

در مورد يوگسلاوي مي بينيم اين اروپا است كه از امريكا تقاضاي دخالت نظامي شود! بعد از 11 سپتامبر در جريان قضبه حمله به افغانستان باز اروپا وامريكا هم نظر هستند! اما داستان عراق پيش امد ، بحران اروپا وامريكا حاد شده و اين اختلاف بعنوان بزرگترين بحران بين اعضاي ناتو خود نمايي مي كند بدين گونه است كه تظاهرات صلح با تشويق دولت هاي المان و فرانسه به عنوان يك رويداد بزرگ ، ثبت تاريخ مي شود. اينكه ما روشنفكران جهان سومي چگونه از اين تضاد ها بهربرداري كنيم ، پايه خط مشي سياسي ما را تشكيل مي دهد! بطور مثال اتحاديه اروپا بر اساس انچه شرح داده ام ، در رابطه با ايران سياست انتقادي را پيش مي بردو در حالي كه بوش توهمي نسبت به جناح اصلاح طلب ايران ندارد و نوك تيز حمله بسوي ارگانهاي غير انتخابي رژيم ودستگاه ولايت فقيه و در موضع حمايت از مبارزه مردم قرار دارد!

بنابراين بنظر نمي رسد كه اروپا و امريكا بر سر مسايل خاورميانه ، اختلاف استراتژيك داشته باشند ! كه حالا برخي از روشنفكران به شمول اقاي فرخ نگهدار بر روي اين اختلاف (جنگ سرد) به گونه اي حساب باز كرده كه وخود را مقابل امريكا قرار داده اند، چنين سياستي اگرپيگير دنبال شود ، چاره اي جز دفاع از جمهوي اسلامي نخواهد داشت. اميدوارم كه اينطور نشود!

 

نتيجه :

حرف اول سياست اين است كه هر جرياني دنبال منافع خود تلاش مي كند ، مهم اين است كه باور داشته باشيم ، اشتراك منافع راه گشاست ! دوم ـ در دوهه گذشته بيشترين جنگ ها جهان در خاورميانه و اكثرا مابين مسلمانان انجام گرفته است ! در آمد سر شار نفت بجاي اينكه زير ساخت صلح و دمكراسي كردد ، در خدمت استبداد و جنگ قرار گرفته ست!

سوم ـ تظاهرات ضد جنگ قبل از اينكه به امريكا آسيبي برساند ، آشكارا بسود صدام حسين تمام شد! حذف حكومت بعثي صدام، بسود روند دمكراسي در منطقه خاورميانه و بطور مشخص كمك موثري به رهايي كشورمان از چنگال استبداد ديني مي كند ! چهارم ـ تغيير نقشه جغرافياي سياسي منطقه مورد توافق اروپا و امريكا است .اختلاف بر سر چگونگي اجراي اين پروژه است و قرار نيست جنگ سردي در گيرد! اروپايي ها مي گويند اين تغييربايستي روند طبيعي و تدريجي طي كند و بدنبال تغيير سياست حاكمان خاورميانه اند و امريكا مي خواهند با قدرت نظامي بي نظير خود از حلقه ضعيف( صدام) آغاز نمايد ! سرانجام ـ اينكه احزاب سياسي ايراني سرانجام ناگزير خواهند شد، بين اپوزيسيون و رژيم اسلامي يكي را انتخاب نمايند ، چرا كه 9 اسفند شكست قطعي اصلاح طلبان دوم خردادي بود، تنها راه اصلاح حكومت ديني ، بر كناري چنين رژيمي است!

 

زير نويس:

1ـ جمهوري اسلامي 450 ميليارد دلار در 23 سال گذشته تنها از نفت درآمد ارزي داشته است كه يك سوم آن را صرف هزينه نظامي و امنيتي خود كرده است !

2ـ اشاره به سلسله مقالات جواد طالعي مي باشد.

3ـ به نقل از بيانيه 58 روشنفكر آمريكايي ” جنگ ضد تروريستي دولت آمريكا عادلانه است و ما از آن حمايت مي كنيم.“

4ـ اغلب كارشناسان معتقدند كه قدرت گيري احزاب راست و بيگانه ستيز و كاهش آراي سوسيال دمكرات در اروپا ناشي از مشكل مهاجران مي دانند!

5ـ بنابر آمارهاي موجد، 12 ميليون مسلمان در اروپا زندگي مي كنند و سازمانهاي بنياد گراي اسلامي به لحاظ فكري دست بالا را در بين مهاجران مسلمان ( غير از ايراني ها) دارد!

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.