رفتن به محتوای اصلی

پرسش اصلی این است: جمهوری اسلامی آری یا نه؟
10.10.2008 - 11:41

سخنان رهبر باید به قدر کافی آب پاکی بر دستان هر کس که خورده توهمی نسبت به رژیم دارد ریخته باشد: «دولت برود برای پنج سال آینده برنامه ریزی کند.» معنای روشن این پیام این است: انتخابات کشک است. این یک روی ماجراست؛ یک تعبیر؛ این سخن، اما می تواند روی دیگری هم داشته باشد؛ می شود تعبیرش کرد به کوشش یک دژخیم جهت زمینه سازی برای کشاندن مردم پای صندوق های رأی و بازآفرینی دوم خردادی دیگر؛ در این صورت باید توجه کنیم به این که آن دژخیم بی شخصیت به میزان تنفر ایرانیان از خود پی برده است.

چرا و چگونه؟

در آنچه به دوم خرداد معروف شد، بسیاری نه به خاطر شناختشان از خاتمی و مهرشان به او، بلکه به خاطر نفرتشان از خامنه ای به پای صندوق های رأی شتافتند. دوستی همان روز از ایران خبرم داد که هجوم مردم به ویژه از آنگاه شدت گرفته است که تلویزیون چرخش دست آقا را هنگامی که داشت روی برگۀ رأی می نوشت ناطق نوری نشان داد. بسیاری از مردم دویدند پای صندوق های رأی که به آقا بگویند نه! و این تنها با رأی دادن به آن یکی، یعنی خاتمی ممکن می شد. آیا رهبر با حمایت آشکار از احمدی نژاد مورد نفرت مردم، آنان را یک بار دیگر برای رأی دادن به یکی از به اصلاح، اصلاح طلبان، مثلا عبدالله نوری تحریک نکرده است؟ آیا این دراکولای تاریخی نخواسته است که این گونه قربانیان ستم بارگی اش را تحریک کند که برای ضدیت با او هم شده بروند و دم و دستگاه نفرت انگیزش را تأئید کنند؟

مهمترین اهرم جمهوری اسلامی برای دررفتن از دام چاله هائی که در آن گرفتار است، نشان دادن حمایت مردمی است. سی سال است تقریبا در این کار بوده و استاد شده است؛ کشاندن قربانی به تأئید قاتل هم فنی ست. کم فنی هم نیست. هاشمی رفسنجانی که بسیار دریده تر از رهبر است و به روراستی در وقاحت بی همتا، در یک سخن رانی یا مصاحبه (یادم نیست) گفت: با 15 درصد هم می شود حکومت کرد. بله چنین است. نظام مقدس ملایان و تاجران احتکار و غارت، تا نفت دارند با 5 درصد هم می توانند حکومت کنند. آن 5 درصد برای سرکوبگری و حتما یک پنجاه / شصت درصدی نومید از خلاصی را هم می توان روانشان را پریشید تا برای یافتن اندکی فضای تنفسی، کمی کمتر شکنجه شدن، کمی کمتر اعدام شدن و.... بدوند در مواقع حاد، به یک سید خندان رأی بدهند. خنده همیشه دلگرم کننده تر از گریه است.

می گویم به اصطلاح، اصلاح طلبان؛ چرا که یقین دارم اصلاح در جمهوری اسلامی ممکن نیست. ممکن نیست گرد چهارگوش داشته باشیم. ممکن نیست نظارت استصوابی و حکم حکومتی داشته باشیم، مافیای اقتصادی داشته باشیم، حکومت فقاهتی داشته باشیم و چیزی را هم در دل آن چارچوب، اصلاح کنیم. حداقل شرط اصلاحات (توسعۀ سیاسی مثلا) در ایران انجام چند فقرۀ ناقابل است که در صورت انجامشان، جمهوری اسلامی دیگر جمهوری اسلامی نخواهد بود. این گرد در آن صورت چهارگوش خواهد شد و دیگر پس گرد نخواهد بود.

و پس، این اصلاح طلبان چه می گویند؟

خدا از سر تقصیر زنده یاد خسرو گل سرخی بگذرد. تیز زبان بود و بیشتر هم همان تیززبانی کار دستش داد. اصطلاحی داشت در مورد دستگاهی های آن زمان که ادای روشنفکر را هم در می آوردند؛ بسیار بی ادبانه؛ و من، با این که دوست تر دارم همیشه آدم مودبی باشم، چاره ای ندارم جز این که درمورد این اصلاح طلبان کنونی تکرارش کنم؛ گاه هیچ نقدی نمی تواند بار تلخ تاریخ را بر دوش کشد جز طنز؛ متأسفم که ما در چنین دورانی به سر می بریم: او در مورد /اره|ای دستگاهی های روشنفکرنما می گفت حضرات نقش همان وسیلۀ معروف پیشگیری از آبستنی و نیز بیماری های مقاربتی را بازی می کنند: در آنچه که حکومت با ملت می کند. این عین حکایت آقای خاتمی است و اعوان و انصارش؛ کار آنها شده است این که اعمال جمهوری اسلامی را از حدی تا قسمتی، در انظار جهانیان بهداشتی جلوه دهند. یک کار دیگرشان هم این که شماری از جوانان ما را به به خیابان ریختن در حمایت از خود برانگیزانند و چکی بدهندشان تحویل مأموران شکنجۀ رژیم و بعد بروند در همدان سخنرانی کنند و آن جوانان را که خود تحریکشان کرده اند به ضد انقلابیگری، ضد انقلاب و مهدورالدم بخوانند. این عین کار آقای خاتمی بود پس از واقعۀ هجدهم تیر و سرکوب دانشجویانی که در حمایت از روزنامۀ سلام به خیابان ریختند و زدند، مأموران گم نام امام زمان، چش و چارشان را در آوردند و آن بر سرشان آوردند که دانیم. (حضرت خامنه ای در یک نمایش شگفت انگیز، برخی از آن جوانان را به بارگاه خلافت راه داد. بکی از آن جوانان گفت وقتی ما را از پنجره ها پرتاب می کردند فریاد یا زهرا سر می دادند آقا! آخر چرا؟ دیوث به شیوۀ قاتلانی که در حضور مقتول بر ستمی که بر او رفته گریه می کنند سر تکان داد و چنان بی شرمانه «وای وای!» گفت که دل خردجال را بر خود کباب کرد: نیم لبخندش بر لب و سر جنبانش رو سوی عرش وقاحت: «وای وای وای وای!»

و کجای کار این اصلاح طلبان حکومتی گیر است که دل از وای وای حضرت ولی فقیه و جمهوری اسلامی بر کندن نمی توانند؟

من روانشناس نیستم. اما، این که دریابیم شریکان جنایت، خود، خویش را محاکمه نمی کنند خیلی هم نیاز به دانش روانشناسی ندارد.

آنان – این اصلاح طلبان حکومتی - شریک جنایتهای رژیم بوده اند. در کشتار 67. مسئولیت های سنگین حکومتی داشته اند. در دوران اعدام های دسته جمعی روزی تا چند صد نفر سالهای آغازه دهۀ 60، همۀ این حضرات جزو بدنۀ حکومت بوده اند و حتی آن هنگام که صدای منتظری هم درآمد به فغان که آقا این آش دیگر گندش در آمده است! اینان سکوت کردند. اگر احمدی نژاد تیر خلاص زن و عضو گروه ترور (قاسملو و یارانش) بوده است، آقای خاتمی و عبدالله نوری نظاره گران خاموش و یعنی تأئیدگران او و امثال او بوده اند در تمام آن دوران. آنها خواهان رفتن جمهوری اسلامی نیستند؛ چرا که خواهان پای میز محاکمه ایستادن خود نیستند. همین! وگرنه دیگر باید فقط ابلهی به تمام معنا بود تا که بتوان باور کرد و به مردم باوراند که اصلاحاتی (چه سیاسی، چه اقتصادی، چه اجتماعی)، با وجود ولایت فقیه و نظارت استصوابی و حاکمیت مافیای در قدرت، ممکن خواهد بود. این را ولی فقیه بهتر از همه می داند که راه قدمی پس نشستن حتی، ندارد؛ و به همین خاطر هم هست که جمهوری اسلامی تحت زعامت او، دمادم، بر شمار دارها می افزاید. این نا به هنگام تنها با دهشت می تواند سرپا بماند

و تا کی؟

تا زمانی که نفتی برای فروش باقی مانده باشد. بعد از آن دیگر البته سنگ روی سنگ بند نخواهد شد. آن ساختمان موریانه خورده، بدون دیرک نفت به آنی فرو خواهد ریخت. اما، تا آن هنگام اینان بر خر مراد سوارند. می کشند و می انبارند و خاتمی ها و عبدالله نوری های ذوب شده در ولایت جنایتهاشان را بزک می کنند. یعنی تجاوز به عنفشان را از بخشی تا قسمتی بهداشتی جلوه می دهند. همین!

رژیم می تواند این بازی مشئوم را الا ماشاءالله تکرار کند. هر ازگاهی مردم به جان آمده از عقرب احمدی نژاد و امثال او را به پناه مار غاشیه اصلاح طلبان حکومتی بکشاند. اما ما اگر روشنگریم، اگر به هدف آلا و اولوفی نه، بلکه به نیت خدمت به هم نوع و هم میهن و میهن است که سیاسی هستیم، وظیفه ای داریم. ما باید فریاد زنیم که راه این نیست مردم! دل از انتخابات برکنید! مادامی که نظارت استصوابی برقرار است، پای صندوق های رأی نروید. ببخشید! دارند بدجوری استحمارتان می کنند.

مایانی که وطن را از خود گرفته ایم: در پهندشت غربت داریم می فسریم و جان به سر می شویم، آخر چرا، به چه نیت آتش بیار معرکۀ شیادان باشیم؟ دیده ایم که به محض پا کج کردن از صراط المستقیم، حکم حکومتی به میدان فرستاده می شود و حتی وکیل مجلسش را می کِشانند و می کُشانند (برادر همین عبدالله نوری).

ما باید یک بار خود را تعریف کنیم نه رژیم را. ما کی هستیم؟ چرا این همه ستم بر خود هموار کرده ایم؟ که بشویم منادیان تداوم استحمار؟

اگر چنین است برگردیم؛ کاری مان ندارند اگر کاریشان نداشته باشیم. باور کنید که آنجا ممکن است خدماتی فرهنگی هم ازمان برآید. اما، اگر تبعید را برگزیده ایم به مثابه یک راه مبارزه و نه یک پز، وظیفه داریم با هر امکانی که در اختیار داریم به مردممان هشدار دهیم که مرگ میهن و ملیتشان فراخواهد رسید اگر که این چرخۀ شوم و مشئوم تا پایان ذخائر نفت قابل فروش برقرار بماند.

من، قطعا، یک انقلابی نیستم. یعنی انقلاب را هیچگاه بر اصلاحات -_ تا اصلاحی ممکن باشد _ ترجیح نمی نهم. اما باید سرسوزنی امکان برای اصلاح ببینیم و اصلاح طلب بشویم؛ وگرنه، آخر چه؟!

تا که قلم زنان تاریخ در کنار این جمهوری قرارمان دهند؟!

شرکای جنایت بشمرندمان؟!

کسانی که زندگی شان را دادند و باورشان را به حقیقت بشری هم؟!

و پس تا چه کنند؟

تا باختگان به تقصیر رژیمی باشند که نابه هنگام است و انگار هیچگاه در هیچ هنگامی هم معنائی جز تجاوز نداشته است، اگر بوده است: امیر مبارزالدین مثلا که نماز نیمه تمام می گذاشت تا برود به دست خویش سر بزند و بازگردد سر نمازش؛ پلیدترین شکل استبداد شرقی و اقتدار سنتی که بر هیچ سنتی استوار نیست الا دروغ؛ دروغ در قالب امیر مبارزالدین، خامنه ای، رفسنجانی، خاتمی یا عبدالله نوری.

کاش چنین مباد!

چنین نکنیم.

چنین نشویم.

چنین مباد!

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.