رفتن به محتوای اصلی

پان پوپولیسم از پان های ناسیونالیستی نیز زیانبارتر است!
08.08.2013 - 05:13

پوپولیسم چیست؟

در جهان سیاست به کسانی که دنباله رو مردم کوچه و خیابان هستند پوپولیست گفته می شود، دنباله روان مردم کوچه و خیابان (پوپولیست ها) دو گروه هستند: یک گروه آنهائی هستند که آن چنان ناتوان و کم هوادار بوده و یا دچار خودباختگی هستند که برای پیدا کردن هوادار راه چاپلوسی از مردم کوچه و خیابان را در پیش گرفته اند و گروه دوم مردم فریبانی هستند که نان به نرخ روز خور (اپورتونیست) هستند و با روش های پوپولیستی می خواهند مردم فریبی کرده و با گفتن و نوشتن سخنانی که خوشایند مردم کوچه و خیابان باشند با پیدا کردن هوادار برای خود به خواسته هایشان برسند! پوپولیست ها هرگز سخنان راست و درستی که همگان باید آنها را بدانند تا برای دردهای خود درمان هائی کارآمد پیدا کنند را نمی گویند و روشن است که چنین کسانی شایستگی رهبری مردم را ندارند، Populism که با واژه انگلیسی People یا مردم هم خانواده است در نگاه نخست چمی مانند دلسوزی برای مردم و یا باور به مردم سالاری را دارد اما همچنان که گفته خواهد شد مردم سالاری و یا Democracy سر تا پا با پوپولیسم ناهمسان است و هرگز کسی که باورمند به مردم سالاری یا Democrat بوده و دلسوز مردم باشد کرداری برابر با کردار یک Populist ندارد!

چکیده سخن یک پوپولیست این است که اگر انبوهی از مردم مانند صدهزار تن یا چند میلیون تن سخنی را گفتند و یا به باورداشتی باورمند بودند باید با دنباله روی از مردم کوچه و خیابان همان سخن و همان باورداشت را چه درست و چه نادرست پذیرفت! پوپولیست ها مردم باور و مردم گرا هستند و به چیزی به نام مردم گمراه باورمند نیستند و از این روی راهنمائی مردم برای رفتن در راه درست نیز در کردارهای پوپولیستی جائی ندارد! گفتار درباره آسیب های فراوان پوپولیسم و رفتارهای پوپولیستی اگر به شناخت چگونگی پیدایش چنین پدیده ای نیانجامد سودمند نخواهد بود، دنباله روی از مردم کوچه و خیابان یا پوپولیسم مانند دیدگاه ها و گرایش های سیاسی و "ایسم"های گوناگون باورداشت (ایدئولوژی) به شمار نمی رود و گونه ای رفتار سیاسی است كه در زمان ها و زمینه های ویژه ای نمایان می شود، از این روی برای رویاروئی با رفتار پوپولیستی پیش از پژوهش و بررسی چنین پدیده ای باید زمینه های پیدایش این رفتار را از میان برد و برای این کار باید با بررسی موشکافانه رویدادهای تاریخی و پندآموزی از فرجام کسانی که دنباله رو مردم کوچه و خیابان (پوپولیست) بودند روشنگری کرد.

پوپولیسم روشی است که با بهره گیری از ناخرسندی ها، گرفتاری ها، ترس ها و رنج ها و باورهای درست و نادرست همگان، مردم کوچه و خیابان را به کار می گیرد، پوپولیست ها با خرد، خردورزی و خردورزان سر و کاری ندارند و راهکارهای خردمندانه ای را که بتوان در میدان کردار پیاده کرد برای از میان بردن گرفتاری های مردم یک سرزمین نشان نمی دهند و کاری که می کنند گفتن سخنان مردم پسند برای هوادار کردن مردم کوچه و خیابان و بهره گیری از نیروی آنها برای رسیدن به خواسته هایشان است، پوپولیست ها با پژوهش و بررسی موشکافانه بدبختی های مردم یک سرزمین و یافتن چاره هائی برای هزاران درد مردم گرفتار در تیره روزی های گوناگون سر و کار ندارند، پوپولیست ها برای مردم گرفتار در دوزخ نوید رسیدن به بهشت را می دهند بی آن که راه رسیدن به بهشت را نشان بدهند! و مردمی که سخنان پوپولیست ها را باور بکنند در همان دوزخی که هستند می مانند بی آن که در راه رسیدن به بهشت توان برداشتن یک گام را داشته باشند! پوپولیست ها همواره و همیشه و پی در پی نوید می دهند! نوید انجام کارهائی که نه می خواهند و نه می توانند آنها را انجام دهند! و دادن نویدهای دروغین به مردم کوچه و خیابان یکی از بزرگترین ابزارهای پوپولیسم است!

برای فهم ناهمسانی کردار کسی که دنباله رو مردم کوچه و خیابان یا پوپولیست است با کسی که دلسوز مردم است نمونه ساده ای می آوریم که سیگار و سیگارکشی است، میلیون ها تن را در جهان می توان یافت که سیگاری هستند و کسانی که خواهان تندرستی مردم بوده و دلسوز مردم هستند همگان را به نکشیدن سیگار فرا خوانده و خواستار از میان رفتن سیگار و دیگر فراورده های توتون در همه جهان هستند اما اگر یک پوپولیست ببیند که سیگار کمیاب و گران شده است و گروهی از مردم نا آگاه کوچه و خیابان که سیگاری هستند از گرانی سیگار گلایه دارند حتی اگر سیگاری نباشد هماواز با همان مردم درباره گرانی سیگار سخنرانی کرده و هماواز با سیگاری ها از گرانی سیگار نالان و خواستار ارزان شدن سیگار خواهد شد چون گفتن چنین سخنانی خوشایند مردم گمراهی است که سیگاری هستند! اما کسی که دلسوز مردم است از زیان های سیگار سخن گفته و مردم را به دوری از سیگار فرا خواهد خواند و خواستار ریشه کن شدن سیگار و توتون خواهد شد و چنین کاری راهنمائی و آگاه کردن مردم است نه دنباله روی از مردم کوچه و خیابان.

درباره ورزش پوپولیست ها همواره دنباله رو مردم کوچه و خیابان هستند بی آن که برای پیشرفت ورزش یک سرزمین برنامه ای کارآمد داشته باشند! یک پوپولیست هنگامی که ببیند در سرزمینی فوتبال خواهان فراوان دارد در ستایش از فوتبال و فوتبالیست ها و تیم های گوناگون فوتبال سخنرانی می کند بی آن که خودش یک بار نیز فوتبال بازی کرده باشد! اما اگر همان پوپولیست به چین برود در ستایش از هنر رزمی کونگ فو سخنرانی می کند چون بیشتر مردم چین دوستدار کونگ فو هستند بی آن که خودش یک بار نیز به باشگاه کونگ فو رفته باشد! یک پوپولیست در ژاپن از کاراته، در کره از تکواندو، در تایلند از موی تای ستایش می کند بی آن که خودش به باشگاه های این چند رشته از هنرهای رزمی رفته و با کاراته و تکواندو و موی تای آشنا باشد! سخنان یک پوپولیست درباره رشته های گوناگون ورزشی تنها سخنان مردم پسند هستند نه سخنانی راهگشا برای پیشرفت ورزش یک سرزمین!

درباره فرهنگ پوپولیست ها هرگز فرهنگ سازی نمی کنند و دنباله رو فرهنگ مردم کوچه و خیابان هستند و چیزی به نام زیر و رو کردن فرهنگ یک سرزمین و پیدایش فرهنگ برتر که بر پایه خردورزی باشد در میان پوپولیست ها جائی ندارد! دنباله روی از آئین های مردم کوچه و خیابان حتی اگر چنین آئین هائی زیانبار و دور از خرد باشند با نام بزرگداشت و یا ارج نهادن به آئین های مردمی کار پوپولیست هاست! پوپولیست ها هرگز در پی زدودن آئین های خرافی و نابخردانه نیستند و با دنباله روی از مردم کوچه و خیابان به پایداری چنین آئین هائی یاری می رسانند و بهسازی فرهنگ یک سرزمین با روش های پوپولیستی ناشدنی است، درباره هنر نیز که بخشی از فرهنگ است پوپولیست ها هرگز در پی بهسازی هنرهای یک سرزمین نیستند و دنباله رو هنر مردم کوچه و خیابان هستند! پوپولیست ها درباره فرهنگ و هنر یک سرزمین پیاپی واژه: "مردم" را به کار می برند! مانند: فرهنگ مردمی، هنر مردمی، داستان های مردمی، آئین های مردمی، آوازهای مردمی، آهنگ های مردمی، جشن های مردمی و ..... بی آن که این "مردمی" های پوپولیستی سودی برای فرهنگ و هنر همان مردم داشته باشند!

دین نیز گونه ای فرهنگ است اما پوپولیست ها حتی اگر بیدین باشند هرگز در پی زدودن خرافه های دینی در سرزمینی که باورهای دینی در آن باورمندان فراوانی داشته باشند نبوده و با دنباله روی از مردم دیندار کوچه و خیابان دین و خرافه های دینی را می ستایند! در سرزمین دینداران پوپولیست ها هنگام رویاروئی با مردم کوچه و خیابان همواره واژه های دینی را به کار می برند! در یک سرزمین اگر مردم کوچه و خیابان مسیحی باشند پوپولیست ها از مریم و عیسی سخن می گویند و اگر مسلمان سنی باشند از ابوبکر و عمر و عثمان به نیکی یاد می کنند و اگر مسلمان شیعه باشند از علی و حسین و امام زمان نام می برند حتی اگر خودشان به سخنانی که می گویند باورمند نباشند! پوپولیست ها همواره از دین و باورهای دینی با نام های "مقدسات مردم!" و "اعتقادات پاک مذهبی!" و "باورهای مردمی" سخن می گویند و به همراه دینداران کوچه و خیابان به کلیسا و مسجد می روند! روشنگری مردم برای از میان بردن دین و خرافه های دینی کاری است که پوپولیست ها از انجام آن ناتوانند!

یک پوپولیست اگر ببیند مردم یک سرزمین از بیکاری و بی پولی و گرانی می نالند می گوید که می تواند در چند ماه گرانی و بی پولی و بیکاری را ریشه کن کند بی آن که روشن کند این چند ماه چند تا ماه هستند؟ (شش ماه نیز چند ماه است، شش هزار ماه نیز چند ماه است!) و بی آن که روشن کند با کدام برنامه خواهد توانست گرانی و بیکاری و بی پولی را در چند ماه ریشه کن کند؟ و برنامه تنخواهی وی را که جز دادن نویدهای دروغین به مردم کوچه و خیابان چیز دیگری نیست کدام یک از دانشمندان و اندیشمندان و استادان دانشگاه پس از پژوهش های فراوان پذیرفته اند؟ یک پوپولیست اگر بر سر کار بیاید برای خرسندی مردم کوچه و خیابان به جای پیاده کردن برنامه های بنیادین تنخواهی برنامه هائی برای سرازیر کردن پول و کالا به میان مردم پیاده می کند که چون چنین برنامه هائی نمایشی هستند و هرگز برای بهسازی تنخواه یک سرزمین کارائی ندارند سرانجام بیکاری و بی پولی و گرانی نه تنها از میان نخواهند رفت بلکه از توان خرید مردم کاسته شده و زمینه برای پیدایش تورم تازنده و گرانی های جهشی و کاهش بهره وری و از میان رفتن روزافزون ارزش پول پیدا خواهد شد!

چند نمونه از فرجام پوپولیسم و پوپولیست ها

هنگام به روی کار آمدن آدولف هیتلر ناسیونالیست در آلمان و پیدایش نازیسم که یکی از چهره های زهر کشنده ای به نام ناسیونالیسم بود چون میلیون ها تن از مردم آلمان هوادار هیتلر و نازی ها شده بودند فراوان بودند چپ گراها و سوسیالیست هائی که با دنباله روی از مردم کوچه و خیابان آلمان از هیتلر و نازیسم پشتیبانی می کردند بی آن که خودشان به ناسیونالیسم و پندارهای ناسیونالیستی باورمند باشند و بی آن که چپ گرا بودن با ناسیونالیست بودن سازگار باشد! چرا؟ چون در گرداب پوپولیسم گرفتار شده بودند! چپ گراهائی نیز بودند که به جای دنباله روی از مردم کوچه و خیابان آلمان و به جای هواداری از آدولف هیتلر درباره فرجام نازیسم و پندارهای ناسیونالیستی روشنگری می کردند و تاریخ نشان داد که سخن چنین کسانی درست بود نه پوپولیست هائی که هم خودشان را چپ گرا نامیدند و هم از مردم کوچه و خیابان آلمان دنباله روی کرده و از هیتلر و نازیسم پشتیبانی کردند! اگر چپ گراها و سوسیالیست های پوپولیست در آن هنگام از آدولف هیتلر پشتیبانی نمی کردند بی هیچ گمانی نه جنگ جهانی دوم آغاز می شد و نه پنجاه و پنج میلیون تن کشته می شدند!

دنباله روی از مردم کوچه و خیابان (پوپولیسم) که گردابی است دهشتناک بدبختانه بسیاری از گروه های سیاسی ایرانی را نیز از دیرباز تا کنون گرفتار کرده است، در سال ۱۳۵۷ که به جای سال انقلاب اسلامی این سال را باید سال انتحار اسلامی بنامیم و هنگام به روی کار آمدن رژیم گدایان مفت خور آخوندی که با فرهنگ و روش های زمان برده داری و شترچرانی مردم تیره روز را در دوزخی بی همتا در جهان به نام ایران به زنجیر کشید چون بسیاری از سازمان های سیاسی در آن زمان در گرداب پوپولیسم گرفتار بودند از چپ گرا گرفته تا راست گرا می گفتند: "درود بر خمینی - زنده باد خمینی - تا خون در رگ ماست، خمینی رهبر ماست و ....." چرا؟ چون مردم کوچه و خیابان این شعارها را می دادند! در سال ۱۳۵۸ بسیاری از گروه های چپ گرا در کردستان سخنان ناسیونالیست های کرد را بازگو می کردند، چرا؟ چون مردم کوچه و خیابان در کردستان از این سخنان خوششان می آمد! در خردادماه سال ۱۳۵۹ بخشی از سازمان فدائیان که نام نادرست "اکثریت" به روی آنها گذاشته شد با هزار و یک فلسفه بافی خنده دار اعلام کردند که از رژیم جمهوری اسلامی پشتیبانی خواهند کرد! چرا؟ چون بیشتر مردم کوچه و خیابان در آن هنگام هوادار رژیم جمهوری اسلامی بودند!

پشتیبانی فدائیان اکثریتی در خردادماه سال ۱۳۵۹ از رژیم ولایت فقیه و پیوستن حزب توده ایران به اکثریتی ها در هواداری از رژیم گدایان مفت خور آخوندی یکی از آشکارترین نمونه های گرفتار شدن در گرداب پوپولیسم است که با این کار اکثریتی ها بزرگترین سازمان مارکسیستی خاورمیانه با پیشینه درخشان سیاسی تکه پاره شد و از میان رفت! سخن سازمان فدائیان خلق ایران - اکثریت که در آن زمان می گفت: "چون رژیم روح الله خمینی دشمن جهانخواران (امپریالیست ها) و به ویژه آمریکای جهانخوار است باید از این رژیم پشتیبانی کرد!" مانند آن است که کسی بگوید: "چون رژیم طالبان در افغانستان با آمریکای جهانخوار می ستیزد باید از طالبان پشتیبانی کرد!" و یا "چون رژیم صدام حسین در عراق با آمریکای جهانخوار می جنگد باید پشتیبان صدام حسین بود!" بی آن که روشن شود بودن رژیم طالبان در افغانستان و بودن رژیم صدام حسین در عراق چه سودی برای مردم افغانستان و عراق دارد؟ و بی آن که روشن شود رژیمی که سرزمینی را از درون می فرساید و راه را برای جهانخواران هموار می کند چگونه می تواند دشمن امپریالیسم باشد؟

یک ماه از آگهی پوپولیستی اکثریتی ها نگذشته بود که روح الله خمینی در تیرماه ۱۳۵۹ با آسوده شدن از سازمان فدائیان بر ضد سازمان مجاهدین خلق ایران سخنرانی کرد! در پی سخنرانی روح الله خمینی سازمان مجاهدین خلق ایران که خواستار درگیری با رژیم آخوندی نبود ناچار شد همه دفترهای خود را در سرتاسر ایران ببندد! پس از آن هر روز با بهانه های گوناگون چند درگیری با هواداران سازمان مجاهدین خلق ایران از سوی نیروهای هوادار رژیم آخوندی به راه می افتاد و چند تن نیز کشته یا زخمی می شدند، تا آن که سرانجام سازمان مجاهدین خلق ایران در سال ۱۳۶۰ ناچار از روی آوردن به نبرد با رژیم ولایت فقیه شد و یک سال پس از آگهی پوپولیستی سازمان فدائیان خلق ایران - اکثریت در پشتیبانی از رژیم ولایت فقیه، در سال ۱۳۶۰ فدائیان اقلیتی و مجاهدین و هواداران چند سازمان سیاسی دیگر که مانند اکثریتی ها در گرداب پوپولیسم گرفتار نشده بودند هزار، هزار تیرباران شدند! از سال ۱۳۵۹ تا سال ۱۳۶۲ سازمان فدائیان خلق ایران - اکثریت هر گونه پشتیبانی و هواداری را از رژیم گدایان مفت خور آخوندی انجام داد اما پس از آسوده شدن روح الله خمینی از سازمان مجاهدین خلق ایران و چند سازمان سیاسی دیگر نوبت به همان اکثریتی هائی رسید که به همراه توده ای ها سه سال پیاپی و در سال های ۱۳۵۹ و ۱۳۶۰ و ۱۳۶۱ می گفتند: "زنده باد خمینی!"

از سال ۱۳۶۲ تاختن به حزب توده ایران و سازمان فدائیان خلق ایران - اکثریت از سوی رژیم ولایت فقیه آغاز و هزاران تن از توده ای ها و اکثریتی ها دستگیر، بازجوئی، شکنجه و تیرباران شدند! و برخی از اکثریتی ها و توده ای ها که تیرباران نشده و حتی توبه نامه نوشته و در زندان بودند در کشتار تابستان سال ۱۳۶۷ سر به نیست شدند! از سال ۱۳۶۲ اکثریتی ها و توده ای های پوپولیست از خواب بیدار شده و پی بردند که با هواداری از رژیم دوزخی ولایت فقیه دست به خودکشی سیاسی زده اند اما چه سود که دیگر دیر شده بود! هنگامی که اکثریتی ها و توده ای ها به دژخیمان رژیم آخوندی می گفتند که مگر ما از جمهوری اسلامی پشتیبانی و هواداری نکردیم؟ پس چرا ما را زندانی می کنید و یا می کشید؟ پاسخی که می شنیدند این بود که پشتیبانی و هواداری شما از نظام مقدس جمهوری اسلامی برای آخرت شما خوب است اما در این جهان برای مصالح اسلام و مسلمین همه شما باید کشته شوید!!! روشن است که اگر اکثریتی ها در خردادماه سال ۱۳۵۹ به همراه توده ای ها برای گرفتار شدن در گرداب پوپولیسم با چشمان باز خواب نمی دیدند و به جای هواداری از رژیم آخوندی به همراه سازمان های سیاسی دیگر در برابر این رژیم می ایستادند نه دشمنان رژیم هزار، هزار کشته می شدند و نه از سرزمینی به نام ایران دوزخی بی همتا در جهان ساخته می شد!

پشتیبانی سازمان فدائیان خلق ایران - اکثریت و حزب توده ایران از رژیم آخوندی برای گرفتار شدن در گرداب پوپولیسم تنها سه سال در سال های ۱۳۵۹ و ۱۳۶۰ و ۱۳۶۱ به درازا کشید اما هواداری سه ساله پوپولیستی از رژیم آخوندی چنان زیان های کوبنده ای به بار آورد که با هیچ زیانی برابر نبودند! نابودی سازمان فدائیان خلق ایران که بزرگترین سازمان چپگرای خاورمیانه با پیشینه درخشان سیاسی بود، نابودی حزب توده ایران پس از ده ها سال کار سیاسی برجسته، نابودی سازمان های چپ گرای دیگر در پی نابودی فدائیان و توده ای ها، نا امیدی مردم ستمدیده از چپ گراها، بی ارج شدن اندیشه های سوسیالیستی در میان دشمنان رژیم و سیاسی کاران، سر به نیست شدن سیاسی کاران سرشناسی که برخی از آنها گاه ده سال و یا بیشتر در زمان رژیم پادشاهی زندانی شده بودند، هموار شدن راه برای رژیم گدایان مفت خور آخوندی برای نابودی سازمان های سیاسی دیگر مانند سازمان مجاهدین خلق ایران در پی هواداری پوپولیستی اکثریتی ها و توده ای ها از رژیم ولایت فقیه و ..... و ..... و ..... همگی هوده گرفتاری اکثریتی ها و توده ای ها در گرداب پوپولیسم بودند!

بدون شلیک حتی یک تیر از سوی اکثریتی ها و توده ای های پوپولیست و بدون کشته شدن حتی یک تن از سردمداران رژیم آخوندی به دست چنین کسانی هزاران تن از چپ گراهای پوپولیست توده ای و اکثریتی مانند گوسپندانی که به کشتارگاه برده می شوند به دار آویخته و یا تیرباران شدند و نیروی بزرگی که می توانست در ساختن ایران بدون آخوندیسم و بدون مفت خوریسم به کار گرفته شود از میان رفت! البته هم اکثریتی ها و هم توده ای ها این وجدان سیاسی را داشتند که کردار خودشان را در هواداری از رژیم آخوندی نکوهش کنند و از همگان پوزش بخواهند اما چه سود که با پشیمانی و پوزش خواهی زیان های کوبنده ای که به بار آمدند جبران شدنی نبودند! شاید این سخن ها آزار دهنده و ناخوشایند باشند اما این سخنان ناگوار و دردناک را بارها و بارها باید گفت و نوشت و از آنها پندآموزی کرد چرا که گذشته چراغ راه آینده است.

بزرگترین نماد کردارهای پوپولیستی در ایران و در زمان کنونی

بزرگترین نماد کردارهای پوپولیستی در ایران و در زمان کنونی گفتن و نوشتن سخنان ناسیونالیستی از سوی کسانی است که ناسیونالیست نیستند! کسی که ناسیونالیست است اگر نژادپرست، زبان پرست، کهنه پرست، مرده پرست، خاک پرست، مرزپرست، گذشته پرست، نیاکان پرست و ..... باشد و در این باره ها سخن بگوید شگفت انگیز نیست چون همه ناسیونالیست ها در همه جهان این ویژگی ها را دارند و در همه جهان و همه تاریخ حتی یک ناسیونالیست را نمی توان پیدا کرد که نژادپرست و زبان پرست و کهنه پرست و مرده پرست نباشد! اگر یک ناسیونالیست از زبان مادری بت بسازد و درباره آن زبان واژه تراشی کند و یا درباره تاریخ و رویدادهای تاریخی دروغ ببافد و تاریخ تراشی کند شگفت انگیز نیست! اگر یک ناسیونالیست با بهانه تراشی های گوناگون مانند دستاویز کردن خودگردانی (فدرالیسم) بخواهد میان خودش و دیگران دیوارکشی کرده و کشوری را تکه تکه کند شگفت انگیز نیست! ترازوی یک ناسیونالیست برای ارزیابی انسان ها اگر نژادپرستی باشد و اگر یک ناسیونالیست انسان ها را با نژاد و تبار ارزیابی کند و نژادی را برتر از نژادهای دیگر دانسته و خودش را برای وابستگی به آن نژاد برتر از دیگران بداند شگفت انگیز نیست!

آن چه شگفت آور است کردار کسانی است که ناسیونالیست نیستند اما سخنان ناسیونالیست ها را بازگو می کنند! در گفتارها و نوشتارهای کسانی که ناسیونالیست نیستند اما در گرداب پوپولیسم و این بار از گونه ناسیونالیستی آن گرفتار آمده اند خودگردانی (فدرالیسم) برابر با دیوارکشی های هیتلری میان مردم یک سرزمین است نه ابزاری برای مردم سالاری! و زبان دستاویزی برای تکه پاره کردن یک سرزمین است نه ابزاری برای پیوند میان انسان ها ! واژه هائی مانند "حق تعیین سرنوشت" و "فعال مدنی" که هیچ پیوندی با ناسیونالیسم ندارند در گفتارهای پوپولیست های ناسیونالیزه شده برابر با نمادهای ناسیونالیسم هستند! در گفتارها و نوشتارهای پوپولیست های ناسیونالیزه شده "فعال مدنی" برابر با کسی است که می گوید: "چون من پارس یا کرد یا ترک یا عرب و ..... هستم باید میان خودم و دیگران دیوارکشی کنم!" و حق تعیین سرنوشت نیز دستاویزی برای تکه تکه کردن یک سرزمین و برپائی جنگ های خانمانسوز ناسیونالیستی است!

دانسته نیست که در کجای جهان کردار فعال مدنی یا کسی که برای ستاندن داد ستمدیدگان یک سرزمین می کوشد برابر است با کردار یک ناسیونالیست نژادپرست و زبان پرست و مرده پرست؟ در کجای جهان حق تعیین سرنوشت برابر با جدائی بخش های گوناگون یک سرزمین و بهانه ای برای نابودی یک کشور با بهانه تراشی های ناسیونالیستی است؟ اگر چم واژه های حق تعیین سرنوشت و فعال مدنی برابر با ناسیونالیسم و ناسیونالیست است پس ناسیونالیست هائی مانند: ناپلئون بناپارت، بنیتو موسولینی، آدولف هیتلر، اسلوبودان میلوشوویچ، صدام حسین و ..... را نیز باید باورمندان به حق تعیین سرنوشت و فعال مدنی دانست!!! روشن است که چنین کسانی که باید آنها را پان پوپولیست نامید رفتن به کژراهه پوپولیسم از گونه ناسیونالیستی را که جز شکست فرجامی ندارد در پیش گرفته اند و چنین کسانی اگر می خواهند زمینگیر و نابود نشوند باید دست از چنین شیوه ای بردارند چرا که پان پوپولیسم از پان های ناسیونالیستی نیز زیانبارتر است!

برای نمونه سرگذشت سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان (کومله) پندآموز است، این سازمان در آغاز یک سازمان ناسیونالیستی نبود و سازمانی صد درصد چپ گرا بود اما در سال ۱۳۵۸ و اندکی پس از فروپاشی رژیم شاهنشاهی چون مردم کوچه و خیابان کردستان به همراه ناسیونالیست هائی مانند حزب دموکرات کردستان پیرو دیدگاه های ناسیونالیستی بودند سازمان کومله نیز با پیروی از مردم کوچه و خیابان کردستان و گرفتار شدن در گرداب پوپولیسم ناسیونالیستی زمینگیر شد! در این میان حزب کمونیست ایران نیز که به کومله پیوسته بود با گیر کردن در گرداب پوپولیسم ناسیونالیستی زمینگیر شد! اندیشمندانی مانند ژوبین رازانی (منصور حکمت) در حزب کمونیست ایران پس از دریافتن ناسازگاری سوسیالیسم با ناسیونالیسم از حزب کمونیست ایران جدا شده و حزب کمونیست کارگری را بنیانگزاری کردند، حزب کمونیست کارگری بسیاری از دیدگاه های ناسیونالیستی را که در پوپولیسم ریشه داشتند دور ریخت و به بازاندیشی و بازنگری در پندارهای پیشین پرداخت، پس از درگذشت زنده یاد ژوبین رازانی (منصور حکمت) این کوشش ها نیز نیمه کاره ماندند، سخن کوتاه، با آن که سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان (کومله) با رژیم آخوندی می جنگید اما آن چه که کومله را زمینگیر و ناکار کرد پوپولیسم ناسیونالیستی بود نه رژیم آخوندی!

بدبختانه در میان سازمان های سیاسی، نویسندگان، سخنرانان و سیاسی کاران چپ گرای ایرانی بسیارند کسانی که ناسیونالیست نیستند اما چون دچار بیماری دنباله روی از مردم کوچه و خیابان (پوپولیسم) هستند همان واژه های به کار رفته از سوی ناسیونالیست ها را از قومیت و ملیت و تبار و نژاد گرفته تا بت ساختن از زبان مادری و دیوارکشی های هیتلری میان مردم ایران با دستاویز خودگردانی (فدرالیسم) بی هیچ کم و کاستی بازگو کرده و به فراوانی به کار می برند! اما هیچ چپ گرائی در هیچ کجای جهان مانند ناسیونالیست ها درباره چند سنگ و کلوخ که در فلان ده کوره پیدا شده است و یا چند استخوان پوسیده که در فلان گورستان یافت شده است داستانسرائی و تاریخ تراشی نمی کند و با هزار و یک فلسفه بافی نمی گوید من بهترینم و دیگران بدترینند و زبان و نژاد و تبار و خودگردانی هرگز برای یک چپ گرا ابزار دیوارکشی های ناسیونالیستی میان مردم یک سرزمین نیستند چون چپ گرا بودن با ناسیونالیست بودن سازگار نیست!

برای نمونه هرگز در هیچ کجای جهان یک مارکسیست راست آئین مانند ناسیونالیست ها از زبان مادری بت نساخته و همه چیز را برای آن بت نابود نمی کند! مارشال تیتو بنیانگزار کشور یوگوسلاوی یک ناسیونالیست نبود و آن کس که در سایه ناسیونالیسم در کشوری به نام یوگوسلاوی سیل خون به راه انداخت و یوگوسلاوی تکه پاره و از نقشه جغرافیا پاک شد ناسیونالیست نژادپرستی به نام اسلوبودان میلوشوویچ بود! فیدل کاسترو یک کوبائی بود اما یک پان کوبا نبود! ارنستو چه گوارا یک آرژانتینی بود اما یک پان آرژانتین نبود! مائو یک چینی بود اما یک پان هان نبود و کسی که پان هان بود چیان کای چک رهبر حزب کومین تانگ بود که یک ناسیونالیست بود و سرانجام از مائو شکست خورد و به تایوان گریخت، هوشی مین یک ویتنامی بود اما یک پان ویتنام نبود! ولادیمیر ایلیچ اولیانوف (لنین) روس بود اما پان روس نبود! ایوسیف ویساریونوویچ جوگاشوویلی (استالین) یک گرجی بود اما یک پان گرجستان نبود و .....

فلسفه مارکسیسم هیچ گونه سازگاری با دیوارکشی های هیتلری میان مردم یک سرزمین با دستاویز کردن خودگردانی (فدرالیسم) و آریاپرستی و پارس پرستی و ترک پرستی و پان های ناسیونالیستی دیگر ندارد، کارل هاینریش مارکس فیلسوف نامدار آلمانی در هیچ کجا مانند ناسیونالیست های پان ژرمن نگفته است کارگران آلمان یکی شوید بلکه کارل هاینریش مارکس و همه مارکسیست ها سخنشان این است که کارگران جهان یکی شوید و سرود پر آوازه انترناسیونال ساخته اوژن پوتیه فرانسوی که در سال ۱۸۷۱ پدیدار شد و مارکسیست ها به فراوانی آن را به کار می برند یک سرود ناسیونالیستی نیست هر چند خود اوژن پوتیه فرانسوی هنگام سرودن سرود انترناسیونال مارکسیست نبود چون در آن زمان فلسفه ای به نام مارکسیسم پیدا نشده بود، اندیشه مارکسیسم جهانی است نه بومی و بوم گرایانه و مارکسیست های درست آئین در سرتاسر جهان پیرو تک میهنی (انترناسیونالیسم) هستند نه پیرو پندارهای کهنه و مرده و پوسیده ناسیونالیستی!

سیاسی کاران و سازمان های سیاسی دیگری هم هستند که مارکسیست یا چپ گرا نیستند و به هر روی ناسیونالیست نیز نیستند اما همان سخنان ناسیونالیست ها را در زمینه های گوناگون بازتاب می دهند! برای نمونه چنین کسانی چون در گرداب پوپولیسم ناسیونالیستی گیر کرده اند تا سخن از خودگردانی (فدرالیسم) گفته می شود بی درنگ مانند ناسیونالیست ها از دیوارکشی های بومی و نژادی و زبانی میان مردم ایران سخن می گویند و برای چنین کسانی خودگردانی ابزاری برای مردم سالاری به دور از نژادپرستی و تبارپرستی نیست! اگر نویسنده ای ناسیونالیست نیست و نوشتاری درباره گندکاری های رژیم آخوندی نوشته و در پایان مانند ناسیونالیست های پان نامه نویس می گوید: "به امید آزادی ملل به زنجیر کشیده شده ایران" بداند که خودش با زنجیر پان پوپولیسم به زنجیر کشیده شده است! همچنان که در زمان انتحار اسلامی پوپولیست ها حتی اگر بیدین بودند هنگام سخن گفتن آیه و حدیث به کار می بردند و همگان دیدند که فرجام چنین کسانی چه شد!

برای رهائی از گرداب پوپولیسم چه باید کرد؟

آرمان خواهی، دلسوزی برای مردم و رهبری مردم با دنباله روی از مردم کوچه و خیابان (پوپولیسم) ناسازگار است و اگر کسی می خواهد در گردابی ترسناک و مرگبار به نام پوپولیسم گیر نکرده و زمینگیر و نابود نشود باید در اندیشه هایش بازنگری کرده و با پندآموزی از فرجام پوپولیست ها در درازنای تاریخ هر آن چه را که رنگ پوپولیستی دارد دور بریزد.

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تبریزی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.