رفتن به محتوای اصلی

پاسخی اندک به منتقدین رضاشاه بزرگ
06.08.2013 - 14:16

این آقای دکتر رضاقلی مجد تنها یک دکترا دارند آنهم دکترای رشته «پهلوی ستیزی» از دانشگاه پانترکیسم.  از اسنادی سخن میگوید که اغلب فقط خودش دیده است. آگاهان بر صحت این اسناد شک دارند. یک وقت هست که شما مثلا گزارش وزارتخارجه آمریکا را میخوانید و یک بار هم «سند» شما یک مشت نمامی آدم های عقده ای هست که از حسادت جایی نظری داده یا نوشته اند. به صرف این که این نظر در فلان کتابخانه ثبت شده که نمیتوان قضاوت کرد که کارنامه فلان کس بد است یا خوب است! خوب و بدی کارنامه مردان تاریخ را باید از لابلای خطوط خواند.  آقای مجد با رژیم پهلوی مشکل دارد. یک ناظر بیطرف تنها به عیب «می» نمیپردازد بلکه از نکویی هایش نیز میگوید. در تمامی نوشته های مجد یک نمونه هم از نیکی های رژیم پهلوی نمی یابید و اگر جایی هم نیکی به چشمش آمده آنرا با هر وسیله ای که به قلمش می آید به بدی تبدیل میکند. لذا سخن آدم مغرض را نباید پذیرفت

 در این که رضاشاه دیکتاتور بود و تنها سواد خواندن و نوشتن داشت کسی شک ندارد. اما او بسیار آگاه به زمان خود هم بود. از آن میزان اگاهی و آن میزان سواد و آن میزان فرهنگ مردم ایران از جمله رضاشاه به نظر من رضاشاه بهترین اتفاقی بود که برای مردم ایران میتوانست بیافتد. بجای رضاشاه هم هر کس دیگری میآمد بدون ایجاد دیکتاتوری هیچ کاری را از پیش نمیتوانست ببرد. من رک تر از آن هستم که بخوام ملاحظه حتا قوم و خویشهایم را بکنم. آنجا که لازم میدانم عیبها را میگویم که در برطرف کردنش کوشش شود. شدیدا مخالف تعریف توخالی هستم که عادت زشت ما ایرانیان است. 

زمان رضاشاه و حتا پس از آن.. مردم ایران عقبمانده و بی فرهنگ و بی شخصیت بودند و رفتارشان مایه ننگ بود. وقتی کشتن و تکه تکه کردن «ماژور ایمبری» را میخوانید عرق شرم بر تن هر باغیرتی مینشیند.  آها....ی... ایران پرستان.. آها.....ی ی ی... «متشخصین»!!!  رگ غیرت تان بجوش نیاید. خودتان را گول نزنید و هی از «فرهنگ» 2500 ساله نعره نزنید. ما مردم عقبمانده ای داشتیم و هنوز هم داریم. همین امثال شماها هستید که وقتی میگویید ما ایرانی ها پیشرفته و با فرهنگ هستیم باعث میشود که مردم عیب های خودشان را نتوانند ببینند و در صدد برطرف کردن این عیبها بر نیایند. عقب ماندگی و بی فرهنگی یعنی چه؟ پای درد دل خودتان بنشینید که چه قصه ها از اختلافات و نامردمی ها در دوستی ها و روابط ناسالم فامیلی داریم. چقدر برای یکدیگر نزد مقامات کشوری که در آن زندگی میکنیم زده ایم. این اداره بیمه همگانی سوئد میگوید در مورد ایرانی ها نگرانی ندارد و پول کارآگاه و جاسوس نمیدهد. ایرانی ها خودشان یکدیگر را مجانی لو میدهند که مثلا فلان پیرزن دوماه به ایران رفته و پول سوسیالش را پسرش گرفته. و پیرزن بیچاره دیگر پولی برای دادن اجاره خانه اش ندارد. اینها مایه شرم و بی فرهنگی است. و صدها مورد دیگر که اینجا جایش نیست. شما از همینجایش بگیر و تا بالای سیاست پیش برو.. رفتار ما در سیاست و جامعه هم همین است.

مقصود این که زمان رضاشاه وضع بسیار خراب تر بوده. مردم عقبمانده و بیسواد و انواع مریضی ها و فقر و مشکلات اصلا شخصیتی برای مردم باقی نگذاشته بود. این مردم چه از دمکراسی سر در می آوردند؟ نوه نتیجه های روشنفکرشان زور که زدند رفتند زیر یوغ آخوند شعار دادند خمینی عزیزم بگو تا خون بریزم از دمکراسی چه سر در می آوردند که آنها سر در بیاورند؟  حرف بازهم بسیار است.. اما برای آن مردم رضاشاه از سرشان هم زیاد بود. عقده ای هایی که چشم ندارند عیب خودشان را ببینند هی دنبال قربانی میگردند و میهن پرستانی چون رضاشاه را دراز میکنند.

اشکال در دیکتاتوری رضاشاه نبود قبل از آن اشکال از خود مردم ایران بود. مردم ایران دیروز چشم شان به دهن آخوند بود و در یک دمکراسی موقت نگاه میکردند که آخوند چه میگوید و کدام نوکری را در نظر دارد تا به او رای بدهند. و کسی که روی کار می آمد که دیگه از این محمد مرسی خودمان که دمکرات تر نبود!

خیر قربان.. مردم آن زمان نیاز به یک دیکتاتور نیک اندیش داشتند و از اقبال نیک رضاخان نازل شد. رضاخان اصلا حاصل زمان خود بود. روشنفکر و غیر روشنفکر فریاد یک دست پر قدرت را میکشیدند که بالاخره آمد. برای رسیدن به این حقیقت کافیست مدارک آن دوران را مطالعه کنید و یا آخرین آثار علی میرفطروس که بخوبی این نکات را بازبینی کرده است.

خب آن رضاخان و آن مقدار دانش نتیجه اش بهتر از این نمیشید که بد هم نبود. کسانی مثل میررزاده عشقی و دیگران که کشته شدند و در مجموع از ده بیست نفر هم این گونه افراد از میان نرفتند را میتوان به حساب خرده مشکل های بناچار وضعیت ایران دانست تا دیکتاتوری رضاشاه. 

راستش معیارها را باید مناسب تر بکار برد. ما در بررسی تاریخ ایران نباید ایراد بگیریم که چرا فلانی اینقدر آدم کشت بلکه باید ببینیم که چه کسی کم کشت و چه کسی بیشتر! و بگوییم خدا پدرش را بیامرزه که کم کشت. همه ی کسانی که در طیف چپ و مجاهد بودند.. حتا همان دکتر ارانی و تیم 52 نفری اش و نیز حزب توده و غیره اگر فرصتی میافتند و به قدرت میرسیدند به پیروی از رهبرشان استالین جان و لنین جان از کشته های مخالفان شان پشته میساختند. به نوادگان همان چپ ها نگاه کنید که چگونه بیدادگاه های خلخالی را در بوق و کرنا تمجید میکردند و تیغ برا میگفتند تا خون خودشان را خمینی ریخت.  خدا پدر رضاشاه را بیامرزد که بیشتر ترساند و کمتر کشت. اگر کسی هم مثل مصدق روی کار می آمد همین خونخواران او را سرنگون میکردند و زنده زنده میخوردند.   

در مورد ثروت  رضاشاه کافیست بروید خاطرات اطرافیان رضاشاه و از همه مهمتر خدمتگذار او سلیمان بهبودی را مطالعه کنید. اطرافیان رضاشاه میدانستند که رضاشاه برای چه این همه ملک و ثروت جمع آوری میکند. جناب قلی مجد هم خوب میداند اما نمیخواهد اشاره کند. آقا شما اگر ثروتمند باشید زندگی تان چگونه است؟ چند تا ماشین اسپرت و چند تا قایق و هواپیمای شخصی و چه و چه تهیه نمی کردید؟ چه مهمانی های باشکوهی میگرفتید و چه ولخرجی ها که نمی کردید؟  بروید زندگی رضاشاه را زیر و رو کنید حتا یک مورد از این قرتی بازی ها در آن نیست.  

کل مخارج این پادشاه در روز مصرف یک شام و ناهار مختصر و چند بست تریاک بود که به پول امروز به روزی ده دلار هم زورکی میرسید. روی زمین میخوابید زندگی بسیار بسیار ساده ای داشت. مغرض جماعت با غرض ورزی این روش زندگی رضاشاه را میگذارد پای خسیس بودن او! اگر خرج کند که میشود ولخرج و اگر نکند که میشود خسیس! می بینید که سخن یاوه گفتن هیچ کاری ندارد فقط باید آدم احمق یافت که این خزعبلات را به خوردش بدهی!

  هرچند طولانی میشود اما این یک مورد به خواندنش میارزد و نگاه رضاشاه را به مدرنیته و ساختن کشور بخوبی به نمایش می گذارد. یک فرد موشکاف باید حقایق تاریخی را از لابلای خطوط دریابد نه از نوشته های مغرضین:

دکتر حسابی سالها به دنبال ساختن دانشگاه برای ایران بود و قوانین لازم را هم فراهم آورده بود. وزیر فرهنگ وقت حکمت قرار ملاقاتی را بین دکتر حسابی و رضاشاه تنظیم کرد و دکتر خود را در مقابل شاه ایران، رضا شاه، مشاهده کرد. دکتر حسابی نزدیک به نیم ساعت با شاه صحبت کرد و رضاشاه نیز در این مدت با دقت به حرفهای او گوش کرد. پس از اتمام حرفهای دکتر، شاه گفت: همه اینها که توضیح داده اید درست. ولی بگویید ببینم این دانشگاه به چه درد می خورد؟

دکتر حسابی در جواب گفت: این کارخانه قند کهریزک که توسط آلمانیها ساخته می شود، هزینه گزاف آن تحمل بر بودجه دولت است. یا راه آهن سراسری که با این هزینه گزاف و گران کردن قند و شکر توسط آلمانیها انجام می شود. یا راههای شوسه که دانمارکی ها برایمان می سازند.همه بار سنگین مالی آن بر دوش دولت است. فعلا اشکالی ندارد که لوکوموتیو و واگنها را بیاوریم، ولی برتای راه سازی از همین الان باید بگویم که نیازی به آلمانیها نداریم.اگر پشتیبانی بشود و خودمان بتوانیم مرکزی به نام دانشگاه داشته باشیم، تمام این حرفها را بچه های خودمان یاد خواهند گرفت و انجام خوهاند داد.

 بدین ترتیب حکمت قرار ملاقاتی را بین دکتر حسابی و رضاشاه تنظیم کرد و دکتر خود را در مقابل شاه ایران، رضا شاه، مشاهده کرد. دکتر حسابی نزدیک به نیم ساعت با شاه صحبت کرد و رضاشاه نیز در این مدت با دقت به حرفهای او گوش کرد. پس از اتمام حرفهای دکتر، شاه گفت: همه اینها که توضیح داده اید درست. ولی بگویید ببینم این دانشگاه به چه درد می خورد؟

دکتر حسابی در جواب گفت: این کارخانه قند کهریزک که توسط آلمانیها ساخته می شود، هزینه گزاف آن تحمل بر بودجه دولت است. یا راه آهن سراسری که با این هزینه گزاف و گران کردن قند و شکر توسط آلمانیها انجام می شود. یا راههای شوسه که دانمارکی ها برایمان می سازند.همه بار سنگین مالی آن بر دوش دولت است. فعلا اشکالی ندارد که لوکوموتیو و واگنها را بیاوریم، ولی برتای راه سازی از همین الان باید بگویم که نیازی به آلمانیها نداریم.اگر پشتیبانی بشود و خودمان بتوانیم مرکزی به نام دانشگاه داشته باشیم، تمام این حرفها را بچه های خودمان یاد خواهند گرفت و انجام خوهاند داد.

در این حال رضاخان سوال هوشمندانه ای پرسید: این آرزوهایی که دارید میگویید، پس از چند سال نتیجه می دهد؟

دکتر گفت: طول تحصیلات در رشته های مختلف بین سه تا پنج سال است. از حالا میتوانیم خودمان این کارها را شروع کنیم.

رضاشاه که از حرفهای دکتر حسابی به وجد آمده بود، گفت: به حکمت بگویید که قانونش را بنویسد و به مجلس ببرد. من هم برای انجام دادن این کارهایی که گفتید، تمام تلاشم را می کنم.

حکمت نیز بلافاصله هیئتی را انتخاب کرد تا لایحه قانونی تاسیس دانشگاه تهران را تصویب کند. جالب اینجا بود که پس از گذشت تنها سه روز از ملاقات دکتر حسابی و شاه، مبلغ صد هزار تومان برای ساخت دانشگاه تهران از دربار برای حکمت رسید. میزان این حواله برای حکمت به قدری عجیب و باورنکردنی بود که حد نداشت. زیرا آن روزها معروف بود که یک کوچه و خانه هایش را به صد تومان می خرند. چه برسد به صد هزار تومان.

خب آیا همین یک نمونه برای زیر رو کردن سالها زحمات مغرضانه دکتر محمدقلی مجد برای خراب کردن رضاشاه کافی نیست؟

و باز نمونه ای دیگر از خاطرات سلیمان بهبودی است. بهبودی از «ثروت رضاشاه» آگاهی کامل داشت. یک روز با تملق و احتیاط بسیار از رضاشاه میخواهد که قطعه زمینی به یکی از نزدیکانش بدهد. رضاشاه میگوید روی چه حسابی بدهم؟ بهبودی میگوید ... (اگر نکته سنج هستید همین یک روایت برای شناخت رضاشاه باید برای تان کافی باشد) .. بهبودی میگوید «قربان یک لیوان از آب دریا برداشتن اثری ندارد). بهبودی میگوید که یک آن دیدم که رضاشاه با خشم فراوارن به من نگاه میکند و با عصبانیت تمام اتاق را بالا و پایین میرود و خلاصه پس از یکی دو دقیقه که بهبودی حسابی ترسیده بود رضاشاه  رو به او میکند و میگوید: «من تصور میکردم که شماها که پاره های تن من هستید دستکم مرا میشناسید و میدانید برای چه این پولها و زمینها و املاک را مصادره میکنم». من می بینم این ثروتها همینجوری خوابیده و صاحبانشان برای آبادانی آنها نمیکوشند بناچار آنها را بدست میگیریم تا در آبادی اش بکوشم.. امروز من پادشاهی شده ام تاجر، ملاک، ساختمان ساز و ..

اضافه کنم که آنچه در مورد گفته های رضاشاه آوردم از کتابهایی است که خوانده ام و شاید کاملا با اصل منطبق نباشد اما منظور را میرساند. این را میرساند که رضاشاه میخواست این ثروتها را بکار بیاندازد. عقلش به اینجا رسیده که با مصادره آنها خودش کار را به دست بگیرد. کار اشتباهی بوده؟ ظلم و زور بوده؟ بله بوده.. اما من محسن کردی به هیچ روی این امر را به حساب حرص و ولع و جمع آوری ثروت برای رضاشاه به حساب نمی آورم و نام نیک اش را لکه دار نمیکنم. او دیکتاتور این مملکت بوده و نیت نیک داشته و بیش از این بلد نبوده. اگر قرار است به کارنامه افراد بدون در نظر گرفتن پارامترها بپردازیم من یکی جنایتکارانی مانند روشنفکران و استادان دانشگاه و باسوادانی را که زیر بازوی خمینی را گرفتند و بر ما نازل کردند را بارها و بارها و بارها بیش از رضاشاه بر صندلی متهم خواهم نشاند.

مقام رضاشاه در تاریخ ایران تابناک تر از آن است که مغرضینی مانند محمدقلی مجد بتوانند آنرا خدشته دار کنند.

روان رضاشاه شاد و راه میهن دوستی اش پر رهرو باد.   

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

محسن کردی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.