رفتن به محتوای اصلی

آيا خطر تجزيه ايران جدي است؟
11.07.2007 - 23:32

يكي از شگردهاي تبليغاتي رژيم جمهوري اسلامي اين بوده و است كه به ايرانيان القاء كند در صورت فروپاشي رژيم، كشور نيز در معرض خطر فروپاشي قرار خواهد گرفت. هدف اين تبليغات كاذب توليد نوعي تداعي معني بين فروپاشي رژيم و فروپاشي ايران در ضماير آگاه و ناخود آگاه مردم ايران است. به همين دليل هر چند گاهي رژيم جمهوري اسلامي با بوق و كرنا ادعاهاي تبليعاتي مبني بر اينكه شبكه هاي جاسوسي وابسته به آمريكا و انگليس در آذربايجان، كردستان، خوزستان و بلوچستان و يا تهران كشف و خنثي شده اند، ارائه مي دهد. البته شيوه هاي تبليغاتي رژيم در داخل و خارج از كشور بسيار متفاوت هستند. رژيم نمي تواند خريداري براي تبليغات هدفمند خود در ميان ايرانيان برونمرز پيدا كند. به همين دليل روش بازاريابي ( ماركتينگ) آن براي تزريق نگراني و بيم از فروپاشي كشور در ميان ايرانيان برونمرز بسيار پيچيده تر و هوشمندانه است.

 عليرغم پدركشي و برادر كشي وحشتناك اقوام تاجيك و هزاره و غيره ( فارسي زبان و عمدتا شيعه مذهب) شمال افغانستان توسط طالبان كه اكثرا از قوم پختون ( پشتو زبان و سني مذهب) و از جنوب كشور بودند، و نيز عليرغم جنگ داخلي در افغانستان، هيچگاه صحبتي جدي از تجزيه و يا فروپاشي افغانستان نشده است. در مورد عراق نيز مي توان گفت كه عليرغم خودمختاري اقليم كردستان و خود محوري شيعيان جنوب عراق و جنگ قومي و مذهبي و اشغال كشور توسط بيگانگان، هرگز خطر تجزيه عراق به آن حدي كه رژيم و عوامل آن خطر فروپاشي ايران را مطرح مي كنند ، مطرح نبوده و نيست؛ و آن هم عليرغم اينكه تعدادي از نمايندگان مجلس آمريكا صراحتا از تكه تكه كردن كشور عراق سخن گفته اند. در لبنان نيز عليرغم جنگ و دشمني تاريخي بين شيعيان در جنوب و بقيه در شمال آن كشور؛ خطر تجزيه لبنان هرگز مطرح نبوده و نيست. واقعيت اين است كه ما شاهد بزرگ نمايي خطر تجزيه و فروپاشي در كشورهاي همسايه كه در شرايط بسيار بدتري از ما از نظر امنيت داخلي بسر مي برند، نيستيم. اما چرا و به چه دليل رژيم و عوامل آن بهمراه عده اي متعصب و عوامفريب كه "داغتر از آش" بودن را افتخار مي دانند، مي خواهند ملت ايران را از "فروپاشي رژيم" بهراسانند و طوري القاء كنند كه فروپاشي رژيم خطر فروپاشي ايران را نيز بدنبال خواهد داشت. بعضي از اين "داغتر از آش ها" حتي دست به تدارك تهيه عبا و عمامه زده اند تا براي "حفظ تماميت ارضي" ايران مفتخرانه در كنار آخوند ها سنگر بگيرند.

 نكته ظريف اينجاست كه دادن آدرس غلط اما عمدي، ملت ايران را از صحنه نبرد واقعي بر عليه رژيم به ميدان جنگ حيدري نعمتي سوق خواهد داد. نتيجه اين عمل ايجاد توهم، سردرگمي وتزلزل بين مخالفان رژيم از يك طرف و نابودي تدريجي ايران و ايراني از سوي ديگر خواهد بود. رژيم جمهوري اسلامي نيز در اين راستا با هوشمندي و ظرافت خاصي عمل مي كند. از يكسو عده اي متعصب و بعضا مشكوك تلاش مي كنند كه خواسته هاي بر حق اقوام سركوب شده ايراني را از چهارچوب دمكراتيك و بنياد هاي مبتني بر منشور جهاني حقوق بشر منحرف ساخته و آن را تبديل به تضادي بين قوم و يا "مليت" خود از يك طرف و "شوونيسم فارس" از سوي ديگر بكنند. يعني بجاي تضاد حي و حاضر فعلي كه بين مردم ستمديده ايران و بخصوص اقوام ايراني از يك طرف و رژيم ضد مردمي جمهوري اسلامي از طرف ديگر، سعي مي كنند كه تضاد عمده را بين "شوونيسم فارس" و "قوميت ها" مطرح كنند. بعضي از اينان براي توجيه تضاد ديالكتيكي خود ناچارند بعنوان مثال آيت الله خامنه اي، موسوي اردبيلي، آيت الله مشكيني را فارس جلوه داد و هزاران هموطن فارس زبان زنداني را ترك آذري جلوه دهند. اينان بجاي درك علمي و واقعبينانه از واقعيت موجود، غرق شده در آمال و آرزوهاي خود مي باشند. اينان متاسفانه در عمل يك لبه قيچي هستند كه براي پاره پاره كردن، تشتت و پراكندگي صفوف ملت ايران فعالانه در حركت است؛ زيرا كه اتحاد همه ايرانيان و ستمديدگان بمثابه پايان عمر رژيم خواهد بود. اگر كوچكترين اعتراضي نسبت به منطق مبارزاتي اينگونه افراد بشود داد و فرياد بر مي آورند كه " آنچه مهم است اين است كه امثال خامنه اي ها، مشكيني ها و اردبيلي ها و غيره در خدمت گسترش هژموني و استيلاء "شوونيسم فارس" هستند. حال اگر از هموطنان فارس زبان بپرسيد، جواب خواهند داد كه نخير ! اينها در خدمت اسلام و "عرب" هستند و دشمن "فارس" و ايران مي باشند.

 و اما قيچيء يك لبه كارايي چنداني ندارد. اين قيچي بايد يك لبه ديگر داشته باشد تا ظاهرا در مقابله ( حركت خلاف و متضاد) با آن لبه ديگر بتواند وظيفه عملي خود را ايفاء كند. شوربختانه رژيم جمهوري اسلامي توانسته است كه آن لبه متضاد قيچي را نيز در صحنه عمل پيدا كند. از چاپچي آگهي هاي روزانه ايرانيان لس آنجلس گرفته تا وزير سابق؛ از ماركسيست ديروزي گرفته تا "صور اسرافيل فحاش" امروزي. اينان نيز از يكديگر گوي سبقت را ربوده و بجاي اهميت ندادن و بي اساس دانستن آن لبه قيچه، در يك جهش برشي خود را بروي پلاتفرم تبليغاتي به اصطلاح "وطنپرستي" پرتاب كرده و در عمل تبديل به بلندگوي تبليعاتي آن لبه ديگر قيچي نيز مي شوند. واين چنين است كه كارزار "حق بر عليه باطل" شروع مي شود. حال حق كدام است و باطل كيست، بگزار و بگزريم. البته هر دو گروه برخورد ها و اعمال خود را بسيار پسنديده و نيكوه مي دانند و آن را مقدس مابانه تمجيد مي كنند. اما در عمل اين دو گروه لازم و ملزوم يكديگرند. ادعاهاي يك طرف دعواء به مثابه اكسيژن تبليغاتي است براي طرف مقابل. گذشته از قضاوت اخلاقي و يا حتي سياسي، حركات اي طرفين مرا بياد بسيجي ها مي اندازد كه با سلام و صلاوات و افتخار و براي حفظ و نگهداري "اسلام عزيز" به درون جمع طرفداران مثلا سازمان پيكار در مقابل درب ورودي دانشگاه تهران نارنجك پرتاب مي كردند. آنها در تعصب و عشق خود نسبت به اسلام حد و مرزي نمي شناختند. همه ما مي دانيم كه اين تعصب و به اصطلاح عشق و علاقه شديد به "اسلام عزيز" در طي بيست و هشت سال اخير با مسلمان و اسلام چه كرده است. اميدوارم كه اين گروه از "عاشقان" و "وطنپرستان" ايران، در اين برهه حساس از تاريخ كشورمان، با اتكاء به تعصب بجاي تعقل، نكنند بر ايران و ايراني آنچه را "عاشقان" و دينداران" مذهبي با مسلمان و اسلام كردند.

 به نقل از آقاي دكتر داريوش همايون اگر شمشير كلام را صيقل داده و آن را تيزتر ارائه كنم، بايد بگويم كه بنده انتظارات بيشتري از اين رجل سياسي و با تجربه كه مورد احترام بنده است، داشتم. هرگز فكر نمي كردم كه ايشان با افتخار به داس و چكش و سندان آقاي بابك امير خسروي وارد اين جاده فرعي بشوند و از مسير اصلي مبارزه نه تنها عدول بلكه ديگران را نيز دلسرد و مايوس كنند. حال چرا و چگونه وزير سابق شاه و رايزن حزب مشروطه در انتهاي اين جاده فرعي به گردهمايي جمهوريخواهان مي رسد و به عقل هاي سليم در آن جمع افتخار مي كند، شايد "دانستن هاي" بسياري باشد، ليكن من نمي دانم. تعريف و تمجيد ايشان از فردي بنام حشمت رئيسي كه اينك دكاني در كنار دكان متروكه سعيد سكويي در پالتاك باز نموده و با همسايه مجاور خود به رقابت در تجارت فحش و ناسزاگويي مشغول است، براي من قابل هضم نيست. آيا آقاي داريوش همايون سابقه اين افراد را نمي داند؟ وقتي آقاي دكتر داريوش همايون صحبت از تضاد بين حقوق شهروندي و حقوق سياسي اقوام مي كند، مورد خطاب وي آن لبه ديگر "قيچي" است و لذا بنده لزومي به پاسخگوئي نمي بينم. متاسفانه فرضيه فكري و زمينه و شالوده بحثي كه دكتر همايون در آن درگير هستند توسط كساني پايه ريزي شده هست كه هدف اصلي خويش را در تشديد تضاد هاي كاذب مي بينند؛ يا وگرنه اگر همه به تماميت ارضي ايران التزام داريم، تمام حقوق چه فردي و يا گروهي در چهارچوب قانون تعريف و تجلي خواهند يافت. اين حقوق ( فردي، شهروندي، سياسي و يا قومي) در چهارچوب قانوني ( قانون اساسي آينده ايران) معرفي و ارائه مي شوند كه چه بخواهيم يا نخواهيم توسط مجلس موسسان منتخب مردم تدوين خواهد شد؛ و مسلماء با اصل تماميت ارضي ايران در تضاد نخواهد بود. مگر آنكه پايه و اساس تعبير و تفسير بر مبناي تضاد و يا "جدايي طلبي" باشد؛ كه در اين صورت بايد گفت آقاي دكتر همايون علاقه اي به گفتمان با نيروهاي وابسته به اقوام كه خود را ملتزم به يكپارچگي و تماميت ارضي ايران مي دانند، ندارد . وي در فراسوي اين نيروها همواره در جستجوي آن "لبه قيچي" است، تا با كمك آن خواسته هاي بر حق اقوام ايراني را بعنوان يك "خطر" معرفي كرده و خود را ناجي تماميت ارضي ايران معرفي كند.

 بنده وارد جزئيات مقوله "علل تجزيه طلبي" و يا جايگاه "حقوق شهروندي و حقوق سياسي اقوام" نخواهم شد زيرا كه اين دو مبحث جايگاه ويژه خود را مي طلبند. اما اجازه بدهيد در پايان اشاره خلاصه اي كرده باشم. تجزيه طلبي علت و معلول دارد. اگر قبول كنيم كه فرد تجزيه طلب معلول است؛ پس بايد بدنبال ريشه ها و علل آن نيز بگرديم. با ترسيم يك مثال مشابه در مورد دين مي توان اين مقوله را مورد تجزيه و تحليل قرار داد. بعنوان مثال اگر امروزه هزاران نفر ايراني از دين گريخته اند. يعني از دين جدا شده اند و عليرغم ريشه در تاريخ 1400 ساله گذشته، ديگر خود را مسلمان نمي دانند. بايد پرسيد علت و دليل "جدايي طلبي" اين افراد از دين مبين اسلام چيست؟ آيا فرد جدا شده از دين مرتد و خائن است و حكم او اعدام مي باشد. آيا اين افراد فريب بيگانگان را خورده اند؟ آيا آنها الت دست اجانب هستند، يا به دليل تجربيات شخصي خود از آئين اجدادي خود بريده اند؟ سهم و نقش عالمان ديني و مراجع تقليد و حكومت ديني در ارتداد اين افراد چيست؟ صد البته ! عالمان ديني و مراجع تقليد و حكومت جمهوري اسلامي نه تنها هيچگونه مسئوليتي را در اين زمينه نمي پذيرند ، بلكه با افتخار و ايمان كامل به آئين اجدادي خويش فرد جدا شده ( مرتد و يا جدايي طلب) را مستحق مرگ مي دانند. اين مثال دين گريزي و دين ستيزي در مورد وطن گريزي و وطن ستيزي يك "جدايي طلب" ملي نيز كم و بيش صدق مي كند. بايد از خود پرسيد چرا يك فرد بنا به تجربيات زندگي خود در ايران، خواستار جدايي مي شود. در مورد اين گونه افراد دو نوع برخورد مي تواند وجود داشته باشد. يا بگوئيم كه اينها آلت دست بيگانه هستند. يعني بدون پرداختن به علل و ريشه هاي چنين انگيزه اي، فرد را خائن ، وطنفروش و "مرتد" قلمداد كرده و به قلع و قمع وي كمر همت ببنديم. يا اينكه قبل از موضع گيري غير ارادي و "شتاب زده" علل و ريشه هاي آن را جست. چرا به جاي انگ زدن كه در حقيقت چيزي جز پاك كردن صورت مسئله نيست، به "وطن گريزان" در حرف توضيح و در عمل نشان نمي دهيم كه اتحاد و با هم زيستن بنفع همه ما است. بحث بنده توجيح جدايي طلبي نيست ، بنده معتقد به با هم زيستن در يك كشور بنام ايران هستم. اصرار بنده نيز در اين است كه همه ما ايرانيان سرنشينان يك كشتي طوفان زده هستيم و سرنوشتي مشترك داريم و بايد بر اساسي منافع مشترك و احترام متقابل، پايه هاي اين سرنوشت مشترك را استوار كنيم. اما با مرتد و خائن خواندن كساني كه دركشان از منافع مشترك و سرنوشت مشترك با ما يكسان نيست، كار بجايي نخواهيم برد مگر آنكه همانند آخوندها اينگونه افراد را دشمنان دين ( محارب با خدا و مرتد و خائن و غيره)، دشمنان ايران و وطنفروش و نوكر بيگانه و غيره قلمداد كرده و حكم الهي ( ببخشيد ! حكم ملي) را در مورد آنان اجرا كنيم.

 در مورد مبحث "حقوق شهروندي و حقوق سياسي اقوام" كه زائيده بنده 9 منشور برلين است، بزودي در مقاله مفصلي به آن خواهم پرداخت. اسناد مبتني بر اينكه اين بند با اصرار بنده در آن گنجانيده شده است، موجود مي باشد و در نتيجه اين را وظيفه خود مي دانم ، تا بر خلاف تبليغات سوء مخالفان اين بند كه آن را پيراهن عثمان كرده اند، توضيح مفصل بدهم. حقوق سياسي اقوام كه بر گرفته از حقوق شهروندان است هيچگونه تناقصي با يگپارچگي و تماميت ارضي ايران نداشته و ندارد. همانگونه كه كارگران مختارند در چهارچوب قانون اساسي يك كشور اتحاديه كارگري تشكيل بدهند و خواهان حقوق اقتصادي ، رفاهي و سياسي خود شوند. همانگونه كه حتي همجنس بازان مختارند كه حزب سياسي تشكيل دهند و براي كسب حقوق سياسي خود در چهار چوب قانون مبارزه كنند. همانگونه كه در دنياي دمكراتيك و پيشرفته امروزي احزاب مدرن بر اساس قوميت و زبان ( مثلا در بلژيك، اسكاتلند، ويلز، كاتالونيا، هندوستان و جاهاي ديگر) بوجود مي آيند و براي خود و قوم خود حقوق سياسي كسب مي كنند. چرا مردم بلوچ و يا كرد اين حق سياسي را ندارند كه بر اساس قوميت خود حزب و سازمان و اتحاديه و غيره تشكيل دهند و بزرگترين مقام هاي سياسي حتي جايگاه قانون گذاري را كسب نمايند. آيا تك تك افراد بلوچ اين حق را ندارنند كه مثلاء يك حزب بلوچي ( بر اساس قوميت) تشكيل داده و در انتخابات شركت كنند و اگر راي آوردند مي توانند استاندار و ديگر مقامات سياسي محلي را تائين كنند. حتي مي توانند در مجلس استاني يا شوراي ايالتي قوانين سياسي محلي وضع كنند؟ اگر اين حق سياسي نيست ، پس چيست؟ بعنوان مثال در اسكاتلند يك حزب قومگرا بنام حزب ملي اسكاتلند در راس كار است زيرا تك تك افراد قوم اسكاتلندي از اين حق سياسي خود استفاده كردند و حزب قومي خود را بر مسند امور نشاندند. آيا مردم اسكاتلند به عنوان يك قوم در عرف و قوانين سياسي چنين حقي را ندارند؟ آقاي دكتر داريوش همايون مي گويند كه نه ! حق ندارنند، در حاليكه ما علناء شاهد هستم اينگونه نيست كه دكتر همايون مي خواهد به ما تحميل كند. در ضمن مغلطه هم نكنيم. وقتي صحبت از قوم مي شود، بر همگان واضح است كه اين تك تك افراد وابسته به آن قوم هستند كه با استناد به حقوق شهروندي خود هويت جمعي خود را در سازمان، گروه، حزب و يا مجموعه كلي بنام قوم معرفي مي كنند و با سازماندهي ( بر اساس قوميت خويش) بهره مند از حقوق سياسي مي شوند تا آنجايي كه در صورت كسب آراي اكثريت در يك انتخابات دمكراتيك و آزاد، مي توانند مجلس و دولت را بدست بگيرند. آيا اين حق سياسي نيست؟ پس اقوام نيز بعنوان مجموعه اي از شهروندان يك جامعه وسيعتر حق دارند كه از حقوق شهروندي خود استفاده كرده و با كساني كه هم زبان، هم فرهنگ، هم مذهب هستند متحد شوند و حق سياسي را به جمع بزرگتر (قوم) تزريق كنند و سپس بعنوان يك جمع بزرگتر از حقوق سياسي خود در جامعه براي نيل به اهداف سياسي خود در چهارچوب قانون استفاده كنند. اين امري است كه در بسيار از كشورها ي جهان رواج دارد، و هيچ ربطي به تجزيه يك كشور و يا تجزيه طلبي ندارد. پس بايد گفت كه حق سياسي اقوام منبعث از ذات قوميت و يا نژاد نيست بلكه اين تك تك افراد ( شهروندان) وابسته به آن قوميت ها هستند كه آزادانه و در اتحاد و تعامل با يكديگر حقوق سياسي خود را در رابطه با مسائل سياسي در يك جمع( قوم) متبلور مي كنند. مثلا در اسكاتلند و يا كاتالونيا و يا بسياري از سرزمين هاي دمكراتيك ومدرن اگرچه افراد صاحب حق راي هستند؛ اگر چه شهروندان سرزمين اسكاتلند( صرفنظر از قوميت، جون در اسكاتلند علاوه بر چهار قوم بريتانيايي، اقوام ديگر نيز وجود دارند) با راي مساوي و برابر به پاي صندوق هاي راي رفتند. در نهايت اين افراد قوم اسكاتلندي بودند كه حزب قومي خود را با اكثريت آرا انتخاب كرده و به مسند وزارت و وكالت نشاندند. دولت منطقه اي اسكاتلند يك دولت شناخته شده قومي است با تمامي مشخصات قومي خودش. قوم اسكاتلند به استناد به آراي مردم اسكاتلندي (اسكات) داراي حقوق شناخته سياسي شده مي باشد. حقوق سياسي كه خود به خود شامل حق تجزيه و تجزيه طلبي نيست. حقوق سياسي هر گروهي چه بخواهد اتحاديه كارگري باشد، حزب سياسي و يا قوم و غيره در چهارچوب قانون اساسي كشور تبيين و تدوين مي شود. پس سفسطه را بايد كنار گذاشت. هيچ چيز مطلق نيست، بلكه حد و مرزي دارد كه آن حد و مرز را نيز قانون اساسب كشور مشخص خواهد كرد نه تعبير و تفسير يك جدايي خواه و يا سياسي كهنه كار. درست مثل اين مي ماند كه براي اتحاديه كارگران هيچگونه حقوق سياسي قائل نشويم، در غير اينصورت معناش اين خواهد بود كه كارگران مي توانند خارج از قانون انقلاب كرده و حكومت كمونيستي برقرار كنند.

 در ضمن شايد لازم باشد كه اين سوءتفاهم را نيز بر طرف كنم. عده اي به غلط و مشخصا به دليل تبليغات مسموم متعصبين وابسته به دو لبه قيچي ، بر اين باور هستند كه در يك منطقه قومي فقط افراد وابسته به آن قوم از حق و حقوق بهره مند خواهند شد و يا اينكه از حقوقي برتر از ديگران برخوردار خواهند بود. بايد با قاطعيت تمام عرض كنم كه اين يك دروغ مشمئز كننده مي باشد كه فعالين قومي را به نژادپرستي و يا قوم پرستي متهم مي كنند. واقعيت اين است كه مثلا در بلوچستان، همه انسانها صرفنظر از قوميت، جنسيت، مذهب، رنگ پوست، نژاد و يا هر فاكتور ديگري از حقوق قانوني و امكانات كاملا مساوي برخوردار خواهند شد. آنچه كه ما مي خواهيم حقوق ويژه نبوده و نيست؛ بلكه حقوق مساوي همراه با بهره وري از امكانات مساوي مي باشد. همانگونه كه در اسكاتلند عليرغم دولت و اكثريت پارلماني قومي، ديگران نيز كاملا آزاد و از حقوق و امكانات برابر برخوردار هستند. هيچگونه تبعيضي بر اساس قوميت وجود ندارد.

 در پايان بايد نتيجه گيري كنم كه خطر تجزيه ايران را تهديد نمي كند. متاسفانه عده اي آتش بيار معركه نه تنها خلط مبحث بلكه عامدانه بدنبال ماجراجويي سياسي هستند و با به انحراف كشاندن موضوع اقوام ايراني مي خواهند براي خود از آب گل آلود ماهي بگيرند. اين بحث از يك طرف توسط رژيم جمهوري اسلامي و از سوي ديگر توسط كساني كه در جستجوي پلاتفرم تبليغاتي براي خود هستند دامن زده مي شود. البته يك عده كوچكي نيز آتش بيار اين معركه هستند. معركه اي كه ما را نه تنها سرگرم بلكه بعضا پريشان و متزلزل كرده است. ما بايد انرژي فكري و دغدغه اصلي خود را معطوف به اتحاد عمل و يكپارچگي مبارزات مردم ايران بكنيم و علت اصلي جدايي طلبي يعني ظلم و ستم و بيداد رژيم جمهوري اسلامي را مورد هدف آماج مبارزاتي خود قرار بدهيم. اجازه ندهيم كه عده اي معلول بهمراهي جارچيان مجهول ما را از خطر و علت اصلي جدايي خواهي يعني رژيم جمهوري اسلامي غافل كنند. تئوري ديگري كه ما ايرانيان به آن معتاد هستيم و جزوء باورهاي ما است ، "توهم توطئه" است. مرتبط كردن مبارزه اقوام ايراني بر عليه ظلم و ستم جمهوري اسلامي را با نقشه هاي شوم استعمار و آمريكا و مايكل ليدين و غيره نيز براي فروپاشي ايران امري عادي و قابل قبول مي پنداريم. اين هم آب ريختن به آسياب رژيم جمهوري اسلامي مي باشد. بنده نيز هر گز اين جسارت را نمي كنم كه تلاش در جهت توهم توطئه زدائي از هموطنان و يا بر حذر داشتن آنها از توهم توطئه بكنم. اين بيماري كه ريشه اي عميق در تاريخ و پندار رواني ما دارد، به اين زودي ها قابل علاج نسيت و متاسفانه براي مروجان تئوري دخالت بيگانه و "توهم توطئه" خريداران پر و پا قرص بيشماري است.

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.