ایران در یکی از ژرفترین بحران سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی سراسر تاریخ معاصرش به سر می برد و جمهوری اسلامی با یکی فراگیرترین بحران اعتماد و مشروعیت خود دست و پنجه نرم میکند. در ایجاد این بحران فراگیر عواملی زیادی نقش داشتند. عمدهترین این عوامل عبارتند از:
- ساختار حقوقی قدرت در جمهوری اسلامی
- پراکندگی نفسگیر و فلجکننده اپوزیسیون
- برخورد خودخواهانه و سودجویانه جامعه بینالمللی
- مسئولیت ناپذیری تودهها
ساختار حقوقی قدرت در جمهوری اسلامی
کالیگولا (Caligula) امپراتور روم اسب خود اینسیتاتوس (Incitatus) را به مشاورت عالی و عضویت مجلس سنا منصوب کرد. کالیگولا با انتصاب این مشاورت و سناتوری، نهایت بیاحترامی و تحقیر خود را هم به مردم و هم به قانونگذاران نشان داد. به مردم که قانونگذاران آنها چگونه انتخاب میشود و به نمایندگان که همکاران آنها چه کسانی هستند. جمهوری اسلامی درست همین عملکرد را دارد، با این تفاوت که شجاعت و صدلقت کالیگولا را ندارد و میخواهد با خیمهشببازی انتخابات از مردم مشروعیت بگیرد.
قوانین جمهوری اسلامی، ولی فقیه را در راس هرم قدرت قرار میدهد. این اختیار حقوقی با چاشنی اقتدارگرائی و کیششخصیت، چنان ساختار حقیقی قدرتی را شکل داد که تمامی ابزارهای مردمسالاری را در جمهوری اسلامی از کار انداخته است.
دروغ و انکار یکی از بارزترین ویژگیهای جمهوری اسلامی است: از قول آزادی عقیده همه گروهها و زنان و حکومتی شبیه فرانسه خمینی در نوفل لوشاتو تا «رهبری یک رای بیشتر ندارد.» خامنهای.
جمهوری اسلامی علیرغم ادعای پشتیبانی اکثریت مطلق تودهها، هیچگاه به خود و رای مردم به خود اعتماد نداشته است. خمینی طرح همهپرسی تکانتخابی جمهوری اسلامی، آری یا نه را اجرا کرد. یک همهپرسی توهینآمیزی که تنها از یک آخوند وقیح و دریده برمیآید که هم همهپرسی کند و هم به مردم حق انتخاب ندهد.
سیاست کار هوشمندانهی یافتن راه برآوردن نیاز و خواستهای وسیعترین افراد جامعه با گستردهترین بسیج و شرکت تودههاست. کاری توانفرسا که پیگیری، رواداری و سعهصدر میطلبد و بدون گفتگو، سازش و توافق عملی نیست.
شوربختانه، در فرهنگ سیاسی ایران سازش و نرمش مذموم است و قاطعیت فضیلت شمرده میشود. رهبران به جای چشم به واقعیت گشودن و گوش به تودهها دادن، خط قرمز ارائه میکنند و خط و نشان می کشند.
پراکندگی نفسگیر و فلجکننده اپوزیسیون
پراکندگی اپوزیسیون علتهای گوناگونی دارد. مهمترین علت آن سرکوب و قلع و قمع رهبران و کاردهای نیروهای سیاسی بهدست جمهوری اسلامی است. جالب اینکه بسیاری از کاندیدها (هم تایید شدهها و هم رد شدهها) برنامه ریزان و دست اندرکاران این نسلکشی سیاسی بودند و رهبران و کاردهای جنبش فراگیر ضد جمهوری اسلامی را در سراسر ایران تا دورترین اقصای جهان، به قتل رساندند.
سیاست جمهوری از میدان بدرکردن مخالفان از طریق برچسبهای جاسوس، دشمن، وابسته و ضدانقلاب است و در نهایت خانهنشین کردن و یا اگر بتواند حذف فیزیکی آنهاست. پس از به قدرت رسیدن خمینی، در دولتهای میرحسین موسوی و هاشمی رفسنجانی (البته این نخست وزیران مظلوم هیچ خبر نداشتند.) سرکوب تبلیغاتی و محو فیزیکی دگراندیشان به طور سازمان یافته و با اطلاع رهبران جمهوری اسلامی با بودجهای کلان در داخل و خارج به اجرا در آمد. اعدام گسترده در زندانها، قتلهای زنجیرهای، ترور محمد مختاری، عبدالرحمان قاسملو، دکتر شرفکندی، شاهپور بختیار، پروانه و داریوش فروهر، فریدون فرخزاد تنها تنی چند از یک سیاهه بسیار بلند هستند.
این زمینه تاریخی سرکوب غیرانسانی دگراندیشان، دست در دست تنگنظری و عدم سعهصدر گروهها، اپوزیسیون را در موضعی قرارداد که در این دوران بحرانی و ضعف و انزوای جمهوری اسلامی، قادر به انجام وظیفه تاریخی خود نیست.
برخورد خودخواهانه و سودجویانه جامعه بینالمللی
غرب هرگز در روابط خود با کشورها، تودهها را به حساب نمیآورد و به یک رابطه برابر، صلحآمیز و تشنجزُدا در جهان نمیاندیشد. غرب تنها به منافع کوتاه مدت خود و منافع اقتصادی شرکتهای کلان فکر می کند.
یک نمونه گویای این سیاست، اظهار نظر باراک اوباما است که گفت که میزان عرضه نفت به بازار جهانی توسط سایر کشورهای صادرکننده نفت به اندازهای است که میتوان تحریمهای سختگیرانه علیه خرید نفت خام از ایران را ادامه داد. این نظر به وضوح نشان میدهد در برخورد با جمهوری اسلامی اولویت با چیست. اولویت با مردم ایران و رنج بزرگی که می کشند نیست، الویت به عرضه نفت به بازار جهانی است.
مسئولیت ناپذیری تودهها
مردم ایران هیچگاه امکان اعمال اراده خود و تمرین مردمسالاری نداشتند. تودهها در ایران مسئولیت رای و عملکرد خود را نمیپذیرند و از پیامد حرکات خود آگاهی ندارند.
تودهها به تماشای مراسم وحشیانه سنگسار و اعدامهای علنی میروند، و با خونسردی و شاید همراه با لذت و سرگرمی تخم آفتابگردون میشکنند و به تماشای این مراسم میایستند.
تودهها علیرغم میل باطنی خود، علیرغم مشاهده عملکرد سیاسی و اقتصادی جمهوری اسلامی در زندگی روزمرهشان، نمیخواهند خطر نداشتن مهر اتنخابات در شناسنامه را تقبل کنند و باز به پای صندوقهای رای میروند.
تودهها یورش وحشیانه جمهوریاسلامی به هموطنان خود در کردستان،خوزستان، بلوچستان و ترکمنصحرا و دیگر نقاط کشور برای تحکیم قدرت خود را به خونسردی برگزار کردند.
تودهها اعدام و سرکوب روشنفکران و دانشجویان را با سکوت همراه با رضامندی برگزار کردند و دست خلخالیها و لاجوردیها، نمایندگان خمینی و جمهوری اسلامی را در نابودی این شریفترین فرزندان خود باز گذاشتند.
جای آن دارد که با تودههاروشنتر سخن گفت. باید با صدا رسا گفت: شما مسئول رای خود هستید. شما شریک جرم رژیمی میشوید که با رای شما روی کار می آید.
چه باید کرد؟
بحران ژرف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران، یک بسیج همگانی، یک گردآوری روادارانه نیروها می طلبد، که نه در ذات جمهوری اسلامی است و حکومت ولایت فقیه نه اراده و نه توان این بسیج و گردآوری دارد. با ساختار حقیقی و حقوقی قدرت و نظام تصمیم گیری موجود، آمدن یا رفتن این یا آن رئیس جمهور از ژرفای بحران نمیکاهد.
ماندگاری جمهوری اسلامی از قدرت آن ویا پشتیبانی مردم نیست، از ضعف و پراکندگی اپوزیسیون است. تاریخ وظیفه بزرگی در مقابل اپوزیسیون قرارداده است. هرچند نیروهای مختلف اپوزیسیون از جمهوری اسلامی زخمهای کاری خوردهاند، اما هنوز قادر به دیدن نقاط قوت دیگران نیستند و مصرانه بر طبل جداسری و چنددستگی میکوبند. اپوزیسیون باید قادر به دیدن نقاط قوت یکدیگر شوند و با روادارانهترین و گستردهترین اتحاد و همگامی همره با سعهصدر، اعتماد تودهها و جامعه بینالمللی را برای انزوا و سرنگونی جمهوری اسلامی جلب کنند و نقش تاریخی را در نیل به آزادی و مردمسالاری و حل بحران فراکیر ایفا کند.
احد قربانی
۱۹ خرداد ۱٣۹۲
نظرات شما برایم بینهایت راهگشاست، با نگارنده به آدرسهای زیر می توانید تماس بگیرید.
http://www.facebook.com/ahad.ghorbani.dehari
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید