در اسفند ماه سال ۱۳۹۱ خانم شادی صدر مسول سازمان عدالت برای ایران گزارشی ۳۲ صفحهای بنام گفتگو با مرگ (۱) منتشر کرد. در این گزارش که ظاهراً برای تنویر افکار عمومی و جلب توجه محافل حقوق بشری به نقض حقوق اعراب ایران از جانب حکومت جمهوری اسلامی و رژیم پیشین در ایران منتشر گردیده و شامل اسناد و مدارکی نیز میباشد، حاوی مجموعهای از تناقضات و تحریفات است که اگر آنها را سهوی بدانیم، راستگویی و دقت تهیه کننده و ناشر آن را به عنوان یک فعال حقوق بشری به زیر سوال خواهد برد.
پیش از پرداختن به متن گزارش و درک بهتر آن و همچنین دانستن میزان صداقت دست اندرکاران تهیه آن، لازم است مقدمهای کوتاه را مرور کنیم.
خوزستان
خوزستان تاریخی به قدمت تاریخ ایران و شاید بمراتب بیش از آن دارد و بر خلاف آنچه در صفحه پنجم این گزارش آمده، همواره نیز بجز بجز دو برهه کوتاه تاریخی( که به آن اشاره خواهد شد)به همین نام شناخته میشده است. آنجا خاستگاه "خوزیان" از اقوام شناخته شده عیلامی بوده و مرکز آن نیز به همین خاطر"اخواز" خوانده میشد که به معنی "خوز ها" میباشد و بر اثر گذشت زمان به اهواز تغییر نام یافته است. اعراب نیز به همین دلیل ساده و نوع تلفظ غلیظ حرف "ه" در زبان عربی و افزودن پیشوند "ال" به آن آنرا "الاخواز" میگفتند که اینک به "الاهواز" یا "الاحواز" تغییر شکل پیدا کرده است. )۲(
پرانتزهای تاریخی خوزستان:
۱- در اواسط قرن نهم هجری "سید محمد بن فلاح" معروف به سید محمد مشعشع، با بهره گیری از ضعف دولت مرکزی که درگیر جنگ قدرت داخلی و نبردهای بیهوده خارجی بود، با دعوی مهدویت و غارت و کشتار به مدت حدود ۳۵ سال و پس از مرگ او نیز فرزندانش با ابراز سرسپردگی به دولت مرکزی تا پایان حکومت صفویه بر "بخشی" از خوزستان حکمرانی کردند.(۳)
۲- دوران حکومت ۲۵ ساله شیخ خزعل کعبی که(در غروب سلسله قاجار که خود از وابستگان فامیلی آنان بود) با بقتل رساندن برادر خود بر مسند "والی خوزستان" که در عصر قاجار به استاندارن خطاب میشد، تکیه زد و با سو استفاده از موقعیت خود (در سایه حمایت دولت بریتانیا که در آن زمان طرح تشکیل امارات نشینهای میکروسکوپی در سرزمینهای نفت خیز که تا قبل از آنروز بصورت قبیله ای/ عشیرهای زندگی میکردند را در دستور کار خود داشت)، علم استقلال برداشته بود ولی دولتی مستعجل بود.
شایان ذکر است که همزمان با شیخ خزعل، محمد تقی خان پسیان در خراسان، میرزاکوچک خان در گیلان و اسماعیل سیمیتقو در کردستان نیز با توجه به ضعف حکومت مرکزی، اعلام استقلال و خودمختاری کرده بودند و واژه "ممالک محروسه" که تا به امروز عصای دست همه تجزیه طلبان شده است، از همان تاریخ وارد فرهنگ سیاسی و جغرافیایی ایران گردید. (۴)
اقوام و تیرههای مختلف بومی خوزستان شامل: اعراب، لرها، بختیاری ها، دزفولی ها، شوشتری ها، بهبهانیها و زیدونی ها، ترکهای قشقایی، اعراب کمری، قنواتیها و کردونی ها، مسیحیان، کلیمیان، زرتیشتیان و صائبیان هستند که به این رنگین کمان میتوان مهاجران فراوان از سراسر ایران را که برای کسب نان و کارکردن در صنایع مختلف استان به آنجا مهاجرت کرده و دهه هاست ساکن هستند افزود.
جمعیت کنونی اعراب خوزستان معادل نیمی از کلّ جمعیت استان خوزستان است که وسعت مساحت محل سکونت آنها در نوار مرزی ایران و عراق از شوش تا آبادان و از آنجا بسمت ماهشهر، هندیجان، امیدیه،رامهرمز، خلف آباد تا اهواز و از آنجا بسمت شمال تا ملاثانی و تا غرب به شوش (بصورت متراکم) و در سراسر خوزستان بصورت پراکنده تر زندگی میکنند و در حال حاضر حدود ۵۰% از جمعیت کلان شهر اهواز را اعراب تشکیل میدهند.
خاستگاه اعراب ایران یمن، حجاز و عراق است و نخستین مهاجرت بزرگ اعراب به ایران بنا به تأیید آقای یوسف عزیز بنی طرف یکی از تهیه کنندگان این گزارش که در صفحه ۸ کتاب خود " قبایل و عشایر عرب خوزستان" از آن با نام " شکستن سد مارب، آغاز کوچ بزرگ قبایل عرب" یاد میکنند، در سال ۶۵۰ پیش از میلاد و از یمن آغاز گشته است. دومین موج بزرگ مهاجرت که بین دو تا چهار قرن طول کشید، پس حمله اعراب به ایران اتفاق افتاد.
موج سوم در پی عقد قرارداد زهاب بین ایران و عثمانی که بموجب آن عراق برای همیشه تحت قیمومت عثمانیها درامد و ترس شیعیان از اذیت و آزار قرارگرفتن، که سبب هجرت و اقامت دائمی بسیاری از قبائل عرب از عراق به خوزستان امروزی گردید. (۵)
آخرین موج مهاجرت به دهه ۵۰ خورشیدی میگردد که اولین آن در اوائل دهه ۵۰ و پس از جنگ چند روزه ایران و عراق که به شکست مفتضحانه عراق و قرارداد الجزایر انجامید و همچنین با شروع جنگ هشت سال دهه هشتاد میلادی، کلیه ایرانیان مقیم عراق به ایران اخراج شدند که اغلب در استانهای خوزستان، ایلام و کردستان ساکن شدند.
اعراب ایران دهه هاست که علیرغم کمبودها، تبعیضها و محرومیتهایی که از جانب حاکمیت برانها تحمیل شده، در کنار سایر اقوام و تیرههای بومی و دیگر میهمانان استان در کمال صلح و دوستی در حال زندگی بوده و هستند.
تردید ندارم که بخشی از تجربیات آقای سعید آلبوغبیش که در این گزارش به آن پرداخته شده کاملا واقعی است و ایشان نیز مانند بسیاری از فعالان سیاسی، مدنی و فرهنگی کشور که از مشکلات به تنگ آمده و در مسیر احقاق اولین حقوق طبیعی خود با دیگر همفکران خود در جستجوی راهی برای رفع این مشکلات گام برمیدارند، خیلی زود با دیوار بلند ماموران امنیتی رژیم برخورد کرده و پیش از دستگیری و در جلسات مخفی که به تایید خودشان مأمورن امنیتی از برگزاری (و به احتمال قریب به یقین از محتوای آنها نیز) آگاه بوده اند، در دام آنها گرفتار آمده اند، اما به عنوان کسی که افتخار میهمانی در سلولهای همان زندانی را که در صفحه ۱۵ گزارش به آن اشاره شده است را داشته، بخشی از این داستان به دلایل زیر برایم پرسش برانگیز است:
۱- این بازداشتگاه، زندان مخفی() (سابق) اداره اطلاعات اهواز است که تا اوائل دهه ۸۰ مورد استفاده قرار میگرفت و پس از تکمیل ساختمان مرکزی جدید و بازداشتگاه مخوف زیرزمینی آن، اداره کلّ اطلاعات اهواز از ساختمان سابق کارگزینی سازمان آب و برق در امانیه جنب ٔپل نادری به محل جدید در جاده گلستان انتقال یافت. بازداشتگاه قدیم در ساختمانی مستطیل شکل با سلولهای روبروی هم در اندازههای ۱۷۰x۲۷۰ ساخته شده بود و پنجره کوچکی که از آن فقط گوشه کوچکی ازآسمان پیداست داردو شیب لبه پنجره به شکلی است که امکان گرفتن آن میسر نبود. این ساختمان که بوسیله دیوار بلندی محصور بود، دو راه خروجی داشت: از یکسو بوسیله درب بزرگ کرم رنگی و بوسیله جاده خاکی کوتاهی به بلوار پاسداران وصل بود و دری دیگر آنرا به ساختمان بسیج امام علی وصل میکرد که پرسنل آن همگی ابواب جمعی اطلاعات و اطلاعات سپاه بودند و وظیفه نگهبانی و سرویس زندان را به عهده داشتند، اما به شهادت میهمانان زندان جدید، سلولهای آن بسیار کوچکتر و در زیر ساختمان اداری است. این ساختمان که با خیابانی اختصاصی و موازی خیابان اصلی گلستان با درختان انبوه و بلند و جاده دسترسی در اطراف آن با درهای مختلف در محوطهای چند هکتاری بنا شده و از اوائل دهه هشتاد مورد استفاده قرار میگیرد. علاوه بر این همه بازداشت شدگان با چشم بند وارد بازداشتگاه میشوند و تا زمان آزادی که یا در دادگاه و پس از سپردن وثیقه و یا آزادی در مکانی پرت و دور از زندان است، بهمین دلیل و با استناد به اینکه آقای آلبوغبیش اصلا اهل خلف آباد هستند و مدت زمان بازداشت ایشان کوتاه و ایشان همواره با چشم بند بوده اند و زمان بازداشت و شرحی که از مکان بازداشتگاه میدهند همخوانی ندارد و برای آن دو دلیل مشخصمیتوان ارائه کرد: اول قوانین سخت پناهندگی در اتحادیه اروپا و دوم اثر انگشت شکارچیان "پناهجویان" که اغلب گردانندگان سازمانهای رهایی بخش و (به اصطلاح) حقوق بشری هستند که غالبا با سرمایه و بودجه دستگاههای امنیتی غربی و عربی تأسیس شده واداره میشود.
۲- با توجه به مدت زمان بازداشت افراد با اتهاماتی مشابه که هیچگاه از یکماه کمتر نبوده و آزادی ایشان پس از تنها هفت روز و قبل از محو آثار شکنجههای وحشیانهای که ایشان متحمل شده اند و با اوصاف ایشان به هفتهها و شاید ماهها زمان نیاز داشته است،علیرغم اینکه ایشان پس از آزادی قادر به عکسبرداری از آثار شکنجههای صورت گرفته به روی خود بوده اند، در این گزارش هیچ سندی در این مورد ارائه نشده است.
۳- با توجه به اینکه آقای آلبوغبیش علیرغم اینکه زیر شکنجه به هیچ اتهامی اعتراف نکردهاما به یکسال زندان محکوم شده اند، نسخهای از حکم دادگاه که به ایشان ابلاغ شده و نامه اعتراضی (احتمالی ) ایشان در این گزارش به چشم نمیخورد.
به باور من ایشان نیز مانند بسیاری از جوانان شرافتمند دیگر، علیرغم همکاری(قابل درک) با بازجویان خود در طول بازجویی و اسیر شدن در تله آزادی به شرط رهایی از مجازاتی سنگیندر برابر همکاری، مانند بسیاری دیگر از نمونههای مشابه از ادامه همکاری و خبرچینی برای ماموران امنیتی سرباز زده و جلای وطن را به این ننگ ترجیح داده است.
شوربختانه در این سوی جهان نیز به دام شیادانی افتاده است که برخی از آنان با فروش "داستان پناهندگی" و تأییدنامه فعالیت چند ساله در این سازمان رهایی بخش یا آن کانون حقوق بشری روزگار میگذرانند و از "خوزستان" دکانی شبیه "دکان فلسطین" گشوده اند که همیشه نیازمند کالای نو و تازه است.
شایداگر این آموزگاران "کپک زده" که اطلاعات میدانیشان در مورد خوزستان و تحولات جاری آن با واقعیت سالهای نوری فاصله دارد، همچنین قوانین دست و پاگیر پناهندگی اجازه میدادند آقای آلبوغبیش داستان رنجهای خود را آنگونه که بود و نه آنگونه که راهنمایانش توصیه کرده و میکنند و میباید قاضی رسیدگی کننده به تقاضای پناهندگی او را متقاعد میکرد، شاید ما ما امروز با تصویر دیگری از واقعیت روبرو میشدیم.
ایشان بخوبی میدانند که یکی از مدیران ارشد اطلاعات خوزستان عرب و از خاندان محترم "عموری" است و بسیاری از بازجوین و اکثر خبرچینان و انجام دهندگان کارهای دون و نگهبانان زندان عرب و از مریدان این نظام هستند و مانند موالی به نظام خدمت میکنند.
اینرا میتوانند از(عبدالله) نگهبان بداخلاق زندان قدیم اطلاعات که ساکن روستای خروسی است و هنگام بردن من بدستشویی(با چشم بند)، پس از دانستن اینکه من نماز نمیخوانم و حاضر به تظاهر به آن هم نیستم، به جهت اینکه مرا "نجس" میدانست، با گرفتن گوشهای از آستینم مراهدایت میکرد بپرسند، زیرا به باور من کنترل و سرکوب مبارزات حق طلبانه اعراب خوزستان بدون یاری بخشی از خودشان هرگز میسر نبوده و نخواهد بود، چون همیشه در هر قشری و از هر قومی خائن وجود دارد.
به این جوان گرامی پیشنهاد میکنم بدون چاوشان همیشه همراه، گردشی در میان اعراب خوزستانی ساکن لندن که فراوانند بکنند و با شرح حال وگذشته این "چریکهای اینترنتی" و قربانیان پیشین آنها بیشتر آشنا شوند و این پرسش ساده و منطقی را از خویش بپرسند : چگونه است که اعراب خوزستان از سرکردگان و سخنگویان "خلق عرب" و گروهها و سازمانهایی با عناوین دهان پرکن گریزانند و این کانونها علیرغم بودجه کلان و تریبونهای فراوان و رنگارنگی که در اختیارشان از برگزاری یک گردهمایی که فقط ۵۰ نفر از هزاران عرب خوزستانی ساکن بریتانیا در آن شرکت کنند، عاجزند.
کلام آخر
در پایان به خانم صدر که گویا فقط وظیفه نشر این گزارش را به عهده داشته اند توصیه میکنم یکبار دیگر گزارش را که پیام آن تراوشات فکری و ایدئولوژیک تهیه کنندگان آن و القا کننده اینست که در خوزستان ما فقط دو نوع شهروند داریم: یکی اعراب که همگی انسانهای فرهیخته، آزادیخواه و مظلوم و مبارزند و غیر اعراب که همگی فارس هستند و در نتیجه ضدّ آزادی و ضدّ عرب و فاشیست و نژادپرست که همه تلاششان برای محدود کردن و محو هویت اعراب است ، بخوانند و چنانچه تشخیص دادند توضیحی باید داده شود، کوتاهی نفرمایند.
محض اطلاع ایشان، نمایندگان منتخب اعراب در انتخابات شهر و روستای سال ۱۳۸۱ که بنا به تایید گزارش با پیروزی قاطع بر شوراهای شهر و روستای استان چنگ انداختند( و نمایندگان عرب منتخب مجلس)، در عمل ثابت کرد که آنها نیز در فساد و رانت خواری دست کمی از غیر عرب ندارند و فقط مسیر رانتها و آدرس گیرنده عوض شد، اما در بروی همان پاشنه چرخید.
http://justiceforiran.org/wp-content/uploads/2013/02/Al-Hiwar-report-FA-21FEB-20131.pdf
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%B4%D8%B9%D8%B4%D8%B9%DB%8C%D8%A7%D9%86
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B4%DB%8C%D8%AE_%D8%AE%D8%B2%D8%B9%D9%84
کاظم موافق
نهم ژوئن دوهزار و سیزده
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید