رفتن به محتوای اصلی

آقای سام قندچی، من پاسخ نمی‌دهم
05.06.2013 - 13:37

آقای سام قندچی متنی را در پایگاه شخصی خود به نام ایرانسکوپ تحت عنوان «آقای دکتر حسین باقرزاده لطفاً پاسخ دهيد» منتشر کرده و سپس آن را در چند پایگاه اینترنتی دیگر، و از جمله بالاترین، بازنشر داده است.  در این متن، طی گزاره‌هایی مفروضات بی‌پایه و نامستندی (به بیان دیگر، دروغ) در باره من مطرح و یا به من نسبت داده شده و بر پایه آن‌ها سؤالات نامربوطی پیش کشیده شده است.  این پدیده در فرهنگ اپوزیسیون در خارج کشور تازه و نادر نیست، و کم نیستند کسانی که با نوعی تنزه‌طلبی سیاسی در ساحل امن می‌نشینند، ردای اخلاق را به تن می‌کنند، و از موضع بالا تلاش‌ها و فعالیت‌های دیگران را در ملأ عام زیر سؤال می‌برند و برای توجیه کار خود از برچسب زدن و شایعه‌پردازی و حتی دروغ نیز ابا ندارند.

پاسخ‌گویی البته یکی از الزامات یک نظام دموکراتیک است.  ولی این پاسخ را کی می‌تواند از کی طلب کند؟  پاسخ این سؤال از مفهوم دموکراسی بیرون می‌آید:  پاسخ‌گویی وکیل به موکل خود، و به طور عام پاسخ‌گویی یک منتَخَب به منتَخِبین خود.  آقای قندچی بر مبنای چه اصلی به خود حق می‌دهد که مرا زیر سؤال ببرد؟  مگر من به نام او و یا از طرف او اقدامی کرده‌ام که اکنون باید به او پاسخ‌گو باشم؟  و یا مگر آقای قندچی از طرف مردم ایران نمایندگی دارد و من به نام مردم اقدامی کرده‌ام که او حق داشته باشد به نام مردم مرا استنطاق کند؟  آنان که گوشه‌ای نشسته‌اند و از بالا دیگران را زیر ذره‌بین می‌گذارند و برچسب می‌زنند و دروغ می‌بافند و شایعه می‌پراکنند هیچ اندیشیده‌اند که چه نقشی در گسترش فرهنگ یأس و بی‌اعتمادی و تفرقه در اپوزیسیون ایفا می‌کنند و چه خدمت بزرگی به ادامه حیات نظام جنایت‌بار جمهوری اسلامی می‌رسانند؟

من به اتفاق، از نوشته آقای قندچی آگاه شدم و آن را دیدم، ولی به دلایلی که در بالا آمد خود را موظف نمی‌دانم به سؤالات او پاسخ دهم. به جای آن تصمیم گرفتم به کالبد شکافی پدیده‌ای بپردازم که در فضای اپوزیسیون ایرانی خارج از کشور شیوع زیاد دارد و کاری که آقای قندچی انجام داده نمونه کوچکی از آن بشمار می‌رود.

۱- هدف عمده طرح این گونه سؤالات، معمولا روشن شدن حقیقت نیست.  آقای قندچی حدود ۲۰ سال است که با من رابطه ایمیلی دارد، و یک بار هم در آمریکا با هم دیدار حضوری داشته‌ایم.  او ایمیل مرا دارد، و من به خاطر نمی‌آورم که پیامی از او را بی پاسخ گذاشته باشم.  او اگر هدفش از طرح سؤال روشن شدن حقیقت بود، می‌توانست همانند گذشته به من ایمیل بزند؛ و اگر از من پاسخی نمی‌گرفت بعد می‌توانست آن را در بوق بگذارد و در بازار مکاره سیاست داد بزند.  علاوه بر این، آقای قندچی در این جا حتی زحمت این کار را به خود نداده که با فرستادن ایمیلی، مرا از این نوشته خود آگاه کند.  من اگر به اتفاق از وجود این متن آگاه نمی‌شدم، او چگونه انتظار داشت که از من پاسخی بشنود؟  این امر البته غیر عادی نیست.  نویسندگان این گونه استنطاق‌ها نوعا در بند آن نیستند که مخاطب (و به عبارت صحیح‌تر، شخص مورد حمله) آنان از وجود متن و محتوای آن آگاه شود.  هدف اصلی آنان، پراکندن شایعات و تهمت‌هایی به عنوان «واقعیت» در سطح عمومی است، هدفی که اگر  فرد مورد حمله آنان مطلع نشود بهتر تأمین خواهد شد.  آیا نباید از این نوع برخورد این نتیجه را گرفت که آقای قندچی نیز این متن را نه به هدف دریافت پاسخ از من و بلکه پخش و القای عام گزاره‌هایی نشر داده که به من منسوب کرده است؟ 

۲ - ایشان می‌نویسد «آنچه را که در این یادداشت از شما سؤال می‌کنم پیش از این بارها از شما به روشنی پرسیده ام و حتی ماه ها پس از تشکیل کنفرانس پراگ هم جواب ندادید» و بعد به نحوی این ادعا را دو بار دیگر تکرار می‌کند که «از پاسخ به اصل سؤالی که سالهاست از شخص شما مطرح است پرهيز کرده ايد» و «از شما بارها سؤال شده است و پاسخ نمی‌دهيد».  او برای این ادعاهای تکراری خود تنها مرجعی که دارد نوشته دیگری در پایگاه شخصی او است تحت عنوان «کنفرانس پراگ و اصلاح طلبی مترقی» که در آن ادعاهایی مشابه را مطرح کرده و از افراد نامعینی خواستار پاسخ‌گویی شده است.  او به رغم این ادعای گزاف که «پيش از اين بارها از شما به روشنی پرسيده ام»، هیچ‌جا سندی در مورد این که حتی یک بار این سؤالات را مستقیما با من در میان گذاشته باشد ارائه نمی‌دهد.

۳ - استنطاق‌نامه‌هایی از این قبیل معمولا پر از دروغ و شایعه است، و نویسندگان آن کمترین زحمتی برای مشخص شدن صحت و سقم آن‌ها به خرج نمی‌دهند.  نوشته سام قندچی نیز از این نظر استثنا نیست.  او به دو واقعه تحت عنوان‌های «نشست پاريس» و «کنفرانس دوم استکهلم» اشاره می‌کند و می‌نویسد «نمی شود گفت که شما ديگر با جريانی که سالها پيش از نشست پاريس شروع شده است بی ارتباط هستيد».  او نوع «ارتباط» مرا مشخص نمی‌کند، ولی به دنبال آن می‌آورد:  «شما و آقای کامبيز روستا دو نفر تصميم گيرنده در نشست پاريس بوديد».  او هیچ نمی‌گوید که معنای این گزاره چیست (آیا تنها ما دو نفر «تصمیم گیرنده» بوده‌ایم؟ تصمیم گیرنده در باره چی؟  با چه اختیاراتی؟ از طرف چه کسانی؟ و..) و سند و مدرک او در این باره چیست.  او که در آن نشست نبوده که به عنوان یک شاهد عینی سخن بگوید، و اگر کسی در جایی آن را ادعا کرده است چرا از ذکر منبع اجتناب می‌کند، و حتی اگر منبعی داشته باشد آیا نباید صحت و سقم آن را اول تحقیق کند؟  چرا او این امر را به عنوان یک فاکت بیان می‌کند و از من در باره صحت و سقم آن چیزی نمی‌پرسد؟

او از ردیف کردن «فاکت»های بی‌پایه و دروغ و گاه شاخدار دیگر ابایی ندارد.  مثلا او (به من و زنده‌یاد کامبیز روستا) می‌گوید:
- «آقای شهريار آهی را برای کادر رهبری آن کنفرانس معرفی کرديد»؛
- «شما آقای کنت تيمرمن را به آن کنفرانس دعوت کرديد» («کاری که از زمان قاجاريه در ميان ايرانيان سابقه نداشته است»!)
و یا این ادعای سخیف و اتهام سنگین:
- «شما ... از صحبت در مورد توافقات پشت پرده با قدرت‌های خارجی پرهيز می‌کنيد»
و از همه جالب‌تر:
- «شما حزب دموکرات کردستان و کومله را بدون تعهد سپردن به تماميت ارضی ايران به آن کنفرانس دعوت کرديد»!

آقای قندچی چنان این گزاره‌ها را ردیف می‌کند که گویی خود در زمان و مکان «تحقق» آن‌ها حضور داشته و شاهد عینی آن‌ها بوده است.  او هیچ شکی در «درستی» آن‌ها ندارد، و چنان آن‌ها را اظهر من الشمس می‌داند که نیازی به ذکر سند و مدرک و یا طرح سؤالی از من ندارد.  او اتهاماتی به من و روستا (چرا به هر دوی ما؟ معلوم نیست) وارد می‌کند که به گفته او «از زمان قاجاريه در ميان ايرانيان سابقه نداشته است»!  آیا اتهامات سنگینی که او متوجه ما کرده ارزش یک سؤال استفساری اولیه را نداشته تا بعد او بر اساس پاسخ آن‌ها سؤالات دیگر خود را تنظیم کند؟  او همه این ادعاهای دروغ را نثار روستا نیز می‌کند و بعد با قبول این که «آقای کامبيز روستا فوت کرده اند و ديگر نمی‌توان از ايشان انتظار پاسخ داشت» از من می‌خواهد که پاسخ‌گوی اتهامات بی‌اساس او باشم.

اتهام شرم‌آور «توافقات پشت پرده با قدرت‌های خارجی» معلوم نیست از کدام کارخانه دروغ‌سازی بیرون آمده و به قلم سام قندچی نثار من شده است.  او از کجا به این «توافقات پشت پرده»ای که به ادعای او من در آن دست داشته‌ام پی برده است و چرا اگر ذره‌ای احساس وظیفه و عرق میهنی دارد آن‌ها را تا کنون برملا نکرده است؟  او چرا به خود اجازه این لجن‌پراکنی‌ها را می‌دهد و بر اساس آن به خود حق می‌دهد که مرا به زیر استنطاق بکشد؟  جالب‌تر از همه، گزاره آخر او است: او نمی‌گوید که گردانندگان کنفرانس پاریس بر اساس چه اصلی و یا به نمایندگی از سوی کی و چه نهادی اول باید از شرکت کنندگان در کنفرانس تعهداتی می‌گرفتند، و چرا فقط تعهد در باره تماميت ارضی ايران؟  چرا نه تعهد در باره دموکراسی و التزام به صندوق رأی یا حقوق بشر یا برابرحقوقی زنان و اقلیت‌ها و مانند این‌ها؟  آیا برای آقای قندچی که چند سالی را که در یک گروه حقوق بشری با من فعالیت می‌کرده مرتبا در کارنامه‌هایش برجسته می‌کند این مقولات کمتر از تمامیت ارضی ارزش دارند، و یا از دید او تماميت ارضی ايران آن قدر مهم است که می‌توان هر ارزشی را در برابر آن پایمال کرد و به نام آن به هر جنایتی دست زد؟  بگذریم از این که خود این گزاره تلویحا ادعای نامستند و نادرست دیگری را متوجه دو سازمان سیاسی مهم هم‌وطنان کرد ما می‌کند و نتیجه‌ای جز تشویش اذهان عمومی در باره مواضع آن‌ها ندارد.

ادعاهای نامستند و تشویش برانگیز دیگری نیز در این یادداشت آمده (مانند «امروز کسانی به روشنی می‌خواهند از شرکت کنندگان در اين کنفرانس ها برای حمايت از حمله نظامی اسرائيل به ايران و تجزيه ايران استفاده کنند.») که از آن‌ها می‌گذریم.  مقصود نشان دادن محتوای سخیف، اتهام انگیز و مخرب یادداشتی است که تحت عنوان ظاهرالصلاح «لطفاً پاسخ دهيد» به خامه سام قندچی علیه من در اینترنت پراکنده شده است.  این نوع برخورد در فضای سیاسی ایران در خارج کشور کم نیست.  کسانی هستند که گویی کمین کرده‌اند تا هر جا که دو یا چند نفر به دور هم جمع شدند تا برای حل بیماری مزمن سی و چند ساله تفرقه‌گرایی اپوزیسیون چاره‌ای بیندیشند، آنان را با انواع برچسب‌های وابستگی به قدرت‌های خارجی، حمایت از حمله نظامی، چلبی‌سازی، لیبیایی یا سوریه‌ای کردن ایران تخطئه کنند و بذر یأس و بی‌اعتمادی بپاشند - و بعد خود فیلسوفانه داد سخن بدهند که بله، اپوزیسیون خارج کشوری اهل اتحاد و هم‌گرایی نیست و از این قبیل.  برخی نیز هستند که این گونه فعالیت‌ها را اگر خود در آن دخیل باشند می‌ستایند و گر نه از این که آن‌ها را با انواع برچسب‌ها و اتهام‌ها به لجن بکشانند ابایی ندارند.

نمونه این برخوردها علیه شخص من البته کم نبوده است.  کسانی بوده‌اند که زیر علم مصدق سینه می‌زنند و به نام او علیه من دروغ‌های وابستگی به این و آن از «باند تیمرمن» گرفته تا فلان قدرت خارجی سر هم کرده‌اند، یا خود را پاسدار سنت چپ و «جمهوری‌خواه واقعی» می‌دانند و مرا به هر نیروی دست راستی یا سلطنت‌طلب که به ذهنشان رسیده چسبانده‌اند.  دیگری که ترجیع بند استقلال و آزادی را مرتبا زینت نوشته‌های خود می‌کند دروغ خوش‌مزه‌ای را سر هم کرده بود که فلان کس قرار است نامزد رییس جمهوری شود و «حسین باقر زاده و دکتر آجودانی نمایندگان او در لندن باشند»!  و به راستی، استعداد دروغ‌پردازی و بی‌مسئولیتی این ملی‌نمایان چپ‌آوازه تنزه‌طلب حد و مرزی نمی‌شناسد.  من این نوشته‌ها را می‌بینم و از آن می‌گذرم.  آنچه مرا واداشت که به نوشته سام قندچی بپردازم این بود که او مرا «دوست عزيز» خطاب کرده است، و من مانده‌ام که با دوستانی از این قبیل چه نیازی به دشمنانی مانند حسین شریعت‌مداری دارم؟

http://www.facebook.com/HosseinBagherZadeh

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

حسین باقر زاده
ایران امروز

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.