رفتن به محتوای اصلی

ایران در آستانه انقلاب دموکراتیک
25.05.2013 - 14:43

بندهای نوشته درگذشته توسط این قلم
در مقالات گوناگون توضیح داده شده و اینجا
بازنویسی و گرد میایند. تصحیح و تکمیل آنها
میتواند از سوی عزیزانی که در جریان عمل قرار
دارند صورت بگیرد. 

ایران در آستانه یک انقلاب دموکراتیک قرار دارد. شکست انقلابات و جنبشها و اصلاح طلبیها در طول یک قرن ، و تأثیر سقوط دیکتاتوریها در کشورهای عربی ، تجارب سیاسی سی ساله اخیر ، بحران اقتصادی، سیاسی ، تحریمهای خارجی، دیکتاتوری و توتالیتاریسم لجام گسیخته حاکم، به کارگیری شیوه های ضد انسانی اعدام و شکنجه و تجاوز در رابطه با مبارزان و مخالفان از سوی حکومت، مردم ایران را بار دیگر در آستانه انقلاب قرار داده است.از اینرو نیرویهای خارجی که ید طولایی در آلترناتیو سازی برای دیگران دارند - به خاطر حفظ منافع خودشان میکوشند در پیوند با بخشی از نیروهایهای داخلی بار دیگر برای ایران آلترناتیوسازی کنند و از انتخاب آزاد و مستقل مردم در راه زندگی جمعیشان جلوگیری نمایند. خطری که از سوی خارج انقلاب آینده ی ایران را تهدید میکند نخست آلترناتیوسازی و بعد حمله نظامی ست. به این دو موضوع نگاهی بیفکنیم: 

 آلترناتیوسازی، و آلترناتیو دموکراتیک:

 آلترناتیوسازی

گروه سیاسی و مردم دو وجود اجتماعی متفاوت و جداگانه هستند. وقتی خواسته های گروه خود را خواست مردم قلمداد میکنی هم خود را انکار میکنی ، و هم مردم را. انکار دیگری آغاز دیکتاتوری توست. گوهر آلترناتیو سازی نفی حقوق و خواسته ها و ارداده ی مردم است؛ و این آغاز استبداد توست.  جامعه ایران پویاست. استقلال اندیشه، خود را بازیچه این بنیاد و آن کنفرانس بیگانه ساخته - پنهان و آشکار - قرار نمیدهد. تو با نفی استقلال عمل خود بدون اینکه متوجه شده باشی، حق سخن گفتن از مردم را نفی کرده ای. جامعه پویا کوهی ست که برخود متکی ست.کوه سرش را پایین کند درهم میریزد. اگر رنگ و لعاب را از ادعاها بزداییم پهلوی گراها سلطنت میخواهند. اصلاح طلبان به فکر ساختن جمهوری اسلامی بعدی هستند. مجاهدین میخواهند ایران را به قلعه اشرف تبدیل کنند. مصدق گرایان هنوز در دوران مصدق قدم میزنند. بخشی از ملیت گرایان از طریق جنگ داخلی با یکدیگر و حکومت،  اهداف خود را دنبال میکنند.

 کشتی ایکه دردریای خون وخشونت روان باشد تنها میتواند در ساحل دیکتاتوری لنگر بیاندازد.چپ ها یا درگذشته سیر میکنند و یا فاقد برنامه و اتحاداند. افراد مستقل سیاسی منفرداند.
 تلاش اپوزیسیون برای اتحاد به برپایی کنفرانسها توسط این یا آن بنیاد خارجی محدود شده  که در نهایت برنامه آلترناتیو سازی برای داخل را دنبال میکند. درست است میخواهم از امیدهای واهی نا امیدتان کنم. تا نا امید نشوید امید درستی نمییابید. سر نوشت مبارزات برونمرزی در گرو اتحاد یا اتحاد های مستقل - در زمینه اندیشه و عمل-برای همکاری متقابل براساس خواسته های حداقلی مشترک و یاری همه جانبه به مبارزات درونمرزی ست. یعنی در حقیقت نقش  پست جبهه را میتواند ایفا کند. نه آلترناتیو سازی را . آلترناتیو سازی بمنزله مرگ این مبارزات است.جامعه ایران جامعه افغانستان و عراق و لیبی نیست. آلترناتیو سازان پویایی جامعه ایران را نمی بینند. برای ی مردمان پویا نمیتوان در برونمرز آلترناتیو حکومت خودشان را ساخت. اگر هم ساخته شود محکوم به شکست است. جامعه پویا چنین برنامه هایی را بر نمیتابد.

آلترناتیو، مردم یا مردمان مختلف ایران هستند که درگروههای اجتماعی زنان، زحمتکشان، دانشجویان و جوانان ، و  فعالان سیاسی و مدنی و غیره در همه جای جامعه برای احقاق حقوقشان مبارزه میکنند. اینان به هنگام تغییر حاکمیت استبدادی موجود قدرت آنرا دارند که به سرعت متشکل شده و در فضایی باز کار انتخابات آزاد برای اداره امورجامعه را به عهده بگیرند.«حق انتخاب آزادانه راه زندگی» را نباید از مردمان گوناگون ایران گرفت . بگذریم از اینکه نمیتوان گرفت . در عرصه اندیشه،  نادیده گرفتن این «انتخاب آزاد » نادرست است و در عمل بسیار خونبار و ویرانگر. روی سخنم با تمامیت گرایان است. هیچ  کلیتی ثابت نیست،همه چیز همیشه روان است. هیچ تمامیتی مطلق و بدون تغییر نیست. هیچ تمامیتی نیز مقدس  نیست. آزادی مردمان ایران برای انتخاب راه بهزیستی خودشان بخشی از مفهوم مقوله « انتخاب آزاد »است. عدم توجه به این مسئله عملاً به منزله ی اقدام به تکرار سرکوب جنبش دموکراتیک آذربایجان و کردستان در برهه جنگ جهانی دوم است. آنان که به دنبال تکرار تاریخ اند لازم است متوجه باشند  پیش از هر چیز مجبورند ماهیت اعمال ضد آزادی و انسانی - یعنی استبداد- را تکرار کنند. « انتخاب آزاد» تنها  به برگزیدن این یا آن شخص در سیاست محدود نمیشود بل همه جوانب زندگی مردم  را در برمیگیرد. از جمله انتخاب راه زندگی را. دیگر نمیتوان با توپ و تانک مردمی را به زندگی مشترک وادار کرد.آزادی در انتخاب راه زندگی، منطقی ترین و انسانی ترین راه  برای رسیدن به دوستی و زندگی مشترک برابر حقوق، بین مردمان مختلف ایران است.

غولهای جهانی استاد آلترناتیو سازیند و جریانهای سیاسی استاد نقش بازی کردن به جای مردمان. جامعه پویا کوهی در حال حرکت است که همه این ماسکها را زیر گامهای خود له میکند.شناختی از آگاهی مردم ندارید حد اقل بکوشید خود را بشناسید.  در نگرش سیاسی مرسوم، رسم بر این است که « سخن و شعار و برنامه ی سیاستمداران و احزاب و سازمانها و گروهها اعتبار دارد». پروسه ی پراتیک تلخ و خونبار مردمان جوامع گوناگون در طی دهه ها نشان داد که «این اصل فاقد اعتبار است و برای تسخیر قدرت و حفظ  منافع ویژه ی گروهی مطرح شده و میشود». بنابرین اصل نوینی ضرورت پیدا میکند که شخص برمبنای آن از نگرش غیر علمی دوری گزیند. نگرش مرسوم لازم است به صورت بنیادی دگرگون شود. چکیده  تغییر این کهنه به نو «نگرش سیاسی نوین» است. برای زندگی نوین نیاز به نگاه نو هست. اینجا ، معیارِارزیابی نه شعار و یا حتی برنامه ی تشکل یا افراد سیاسی،  بل "چگونگی" تاریخچه عمل و عنصر« پداگوژی یا تربیت» در جریان زندگی آنها ست . بدین معنی که آیا شخص سیاستمدار یا سازمان « روند تربیتی دموکراتیزه شدن» را از سر گذرانده است یا نه؟ یعنی تاریخچه عمل سیاسی او شعار و برنامه اش را تأیید میکند یا نه؟ در شرایط فعلی چه روندی طی میکند ، آیا درخصوصیات و  اندیشه و عمل و ساختار دموکراتیزه شده یا نه؟ با این نگاه  اصل مرسوم جای خود را به این نظریه میدهد: دموکرات بودن یک روند اتو دینامیک و آزادانه و آگاهانه ی تربیتی ست که از مراحل شناخت و عمل و نتیجه میگذرد. به عبارت دیگر به معنی طی روند تربیتی دموکراتیزه شدن آزادانه در زندگی روزمره است. بدون طی این پروسه محال است کسی دموکرات شده  و یا سازمانی به یک سازمان دموکراتیک تبدیل گردد. در این روند است که «شعور سیاسی» میشکوفد.

کله "بتنی" ها تا زمانیکه این "جریان تربیتی" روزمره را از سر نگذرانده اند و «دموکراتیزه» نشده اند سخن و برنامه ها یشان فاقد ارزش و اعتبار است و نباید آنها را جدی گرفت. در ارزیابی عمل، دقت در چگونگی نیمه ی دوم روند و چند گانگی مقصد اهمیت دارد. سخن از "کیفیت شئ یا پدیده " و "معیار سنجش کیفیت" در میان است. "انتخاب شئ" یا پدیده  مرحله پایانی عمل است. تا دو فاز اول طی نشده نمیتوان چیزی را انتخاب کرد. "معیار" ابزاریست که کیفیت شئ یا پدیده را با آن می سنجند، اشیاء بی کیفیت غیر قابل انتخابند. در فقدان آنها ضرورت دارد که چیزهای با کیفیت را در بطن جامعه یافت و در رشد و گسترششان کوشید. ساختن زندگی نوین کار نسلهای تازه است. بر اساس تشکلهای دموکراتیک پایه ای جامعه. تشکلهای مدنی و صنفی و سیاسی و فرهنگی و جنسی و غیره که در میان اقشار و گروههای اجتماعی گوناگون طی پروسه ی دموکراتیزه شدن پا میگیرند. اینها میتوانند آن چیزهای با کیفیتی باشند که مردم پا رویشان سفت کنند.از نسلهای دیروزی هر کس و هر تشکلی خود را با ویژگیهای نسلهای تازه عملاً و در ساختار ، همگام نماید میتواند پیش رود وگرنه علی رغم موجودیتش مرده به حساب میاید.

مشکل را خواستن چیزهای خوب خوب حل نمیکند. راه جهنم با سنگهای طلایی آذین شده است. آقای خمینی زیر درخت سیب گفت « کمونیستها هم آزادند» و این سنگ طلایی راه جهنم بود که  در فاز آخر پروسه عمل او یعنی در مقصد عیان شد. مردم فهمیدند ، و چه دیرهنگام! و با چه هزینه گزافی! بعد از درو شدن هزاران دختر و پسر گل از همه گروهها و سازمانها و احزاب؛ که بخشی از آنها هنوزبه هیجده سالگی نرسیده بودند. نه، نباید فریب چیزهای خوب خوب را خورد. ضرورت دارد که معیارهای سفت و سختی اختیار نمود و کیفیتها را به درستی سنجید. باید متوجه شد کوچکترین اشتباه میتواند بعد ها به بهای جان هزاران انسان - و حتی نسلها - تمام بشود. همه، چیزهای خوب را میخواهند، کسی نمیگوید چیز بدی میخواهد. مسئله، نخست ، انتخاب معیار درست و تعیین کیفیت جریانهای سیاسی ست. واقعیت اینست که جریانهای سیاسی در اندیشه و عمل و ساختار دموکراتیزه نشده اند و یا آنقدر کم شده اند که به حساب نمیاید. از سوی دیگر غولهای جهانی کار مردمان ایران را به عهده گرفته آلترناتیوسازی میکنند. جریانهایی هم در این برنامه ها شرکت میکنند. رفع استبداد حاکم توسط مردم در داخل ایران ممکن است. داخل نیاز به پشت جبهه ی قوی دارد. پرسش: آلترناتیوسازی از بالا یا یک پشت جبهه ی نیرومند مستقل؟ پاسخ من به این سئوال : منشور یا منشور حد اقلی برای همکاریها و اتحاد عملی. یعنی پشت جبهه ی نیرومند.چنین منشورحداقلی میتواند این نکات را در بر بگیرد:

منشورحداقلی:

1-رفع استبداد در حال و آینده با انحلال حاکمیت دیکتاتوری موجود
2-رفع تبعیض و نقض حقوق بشر از همه. به ویژه زنان و ملیتها یعنی برابری در همه عرصه ها.
4-جمهوری 
5-جدایی دین از دولت 
6-انتخابات آزاد منطبق با معیارهای جهانی
7- عدم تمرکز قدرت یا اجرای قدرت غیر متمرکز
8- عدالت اجتماعی برای همه به ویژه کارگران و همه زحمتکشان یدی و فکری
9- قانون اساسی جدید برپایه قوانین حقوق بشری  با حفظ حقوق سوسیالیستها در«عدم پذیرش مالکیت خصوصی»
10- حمایت مادی و معنوی از جوانان تا پایان تحصیلات دانشگاهی
 و مانند اینها
 *
منشور:

1- رفع حاکمیت استبدادی ایران
2- انتخابات آزاد
3- قانون اساسی جدید برپایه قوانین حقوق بشری  با حفظ حقوق سوسیالیستها در«عدم پذیرش مالکیت خصوصی»
4- جدایی دین از دولت
5- تقسیم قدرت متمرکز به مردمان گوناگون مناطق کشور
6- رفع تبعیض از همه و درهمه زمینه ها به ویژه زنان ، ملیتها، مذاهب و غیره
7-عدالت اجتماعی برای همه به ویژه کارگران و دیگر زحمتکشان یدی و فکری
8- دفاع از همه فعالان داخل و خارج بدون تبعیض
9- محترم شمردن حق تعیین سرنوشت برای مردمان گوناگون
10- لغو مجازات اعدام
11- آزادی در همه عرصه ها برای همه ، برپایه قوانین حقوق بشری با رفع کمبودهای احتمالی در آنها
12- دموکراسی
13- آشتی عمومی
14- پذیرش همکاری با همه نیروهای خواهان تغییر، بدون استثنا 
15- نه ! به جنگ، نه! به حکومت موجود
16- حفظ حقوق قانونی مخالفان نظام نوین
17- حفظ استقلال و عدم وابستگی به نیروهای خارجی
18- حمایت مادی و معنوی از جوانان تا اتمام تحصیلات دانشگاهی و تخصصی
19- برداشتن موانع مرزی بین مردمان تقسیم شده در کشورهای همسایه از طریق ایجاد اتحادیه های منطقه ای و پیمانهای همکاری و دوستی.
20- صلح و دوستی و برادری بین مردمان مختلف کشور و با همسایگان
21- نظام جمهوری با حفظ حقوق سلطنت طلبان و دیگران.
22- اتحاد داوطلبانه برای حفظ چهارچوبه مرزی کشور
 و غیره 

اینها و مانند اینها میتواند پایه همکاریها قرار بگیرد ولی تحقق آنها و چگونگی تحققشان کار مردمان مختلف درداخل است و نه کار آلترناتیوِ از بالا ساخته شده و یا کار غولهای جهانی آلترناتیوساز.
نیروهایی که در جریان تغییر، قدرت پیدا میکنند چه ضمانتی دارند که این اصول و مانند آنها را اجراکنند؟ 
برای هشدار به نسلهای تازه نقل قولی از آقای کیانوش توکلی از مدیران سایت ایران گلوبال میاورم و تأکید میکنم که نباید وضعیت کله بتنی ها را از نظر دور داشت:«در اکثر سمینار های سیاسی ؛ خبری از حضور مسئولین گروههای اینترنتی ،صاحبان سایت های پر تیراژ، فعالان شبکه های اجتماعی و اشخاص پر نفوذ سایبری نیست . بهار عربی در تونس و مصر و... از فیس بوکی ها ، وبلاگ نویس ها و شخصیت ها و کمونهای اینترنتی آغاز شد و سپس احزاب و شخصیتهای سنتی سر برآوردند ،بعبارتی این « موتور کو چک سایبری» بود که انقلاب را اغاز کرد و در آن زمان خبری از شخصیت های سیاسی اخوان المسلیمن و دیگر گروههای مذهبی _ سیاسی نبود ...متاسفانه احزاب قدیمی از فرصتی که فضای سایبر ایجاد کرد ؛ سوء استفاده کردند و قدرت را در این کشورها قبضه نمودند .... در مورد ایران هم این خطر وجود دارد که باز هم برنده نهایی احزاب ، شخصیتهای سیاسی کلاسیک باشند ».

چرا چنین شد؟ چون آنها از قبل "متشکل" بودند. غیر علنی و در صورت امکان نیمه علنی و سابیری متشکل شوید. کارگران و زحمتکشان یدی و فکری آگاه، زنان و جوانان و دانشجویان ، فعالان آگاه رفع تبعیض از مردمان گوناگو ن، با ایجاد پیوند و همبستگی متقابل و در عین حال مستقل، با برنامه و خواسته های مشخص، در حمایت از یکدیگر، برای فردا ، برای اینکه مورد سوء استفاده قرار نگیرید، از قبل با رعایت همه اصول مبارزه مخفی ، متشکل شوید. ضرورت دارد احزاب و سازمانهای کلاسیک به دنبال شما حرکت کنند، و نه برعکس. ضرورتی را که زندگی نو و دموکراتیک به عهده ی شما گذاشته بسیار جدی بگیرید. در غیر اینصورت مورد سوء استفاده قرار خواهید گرفت.

حکومت برای «حفظ حاکمیت خود» از  «مردم»  حرف میزند. آمریکا «جهت تأمین منافع خود» از مردم ایران سخن میگوید. حکومت به گروههای بنیادگرا در جهان اسلام روی میاورد و آمریکا در اندیشه «آلترناتیو سازی» به روش شناخته شده عراق و افغانستان و لیبی ست. احزاب و تشکلهایی که چنین آلترناتیو سازی را برای «حاکمیت خود» مفید تشخیص میدهند در این اقدامات شرکت میکنند. گروهها و تشکلهای اسلام سیاسی نیز بیش از پیش بر گرد حکومت متشکل میشوند.سلاح ایده لوژیک حکومت ایران «اسلام سیاسی» ، و سلاح آمریکا « دموکراسی» ست. در این میان  اندیشه سیاسی سنتی با اینکه به مشکل مردم  یعنی «عدم دموکراسی» تأکید میکند ولی راه تأمین دموکراسی را به فراموشی سپرده است. چون در اندیشه «حاکمیت خود» بوده و عملاً به مردم  به عنوان وسیله نگاه میکند.
 
 آلترناتیو دموکراتیک
حکومت به خاطر تضاد غیر قابل حلی که با اقشار و مردمان گوناگون ایران و جهان متمدن دارد سرانجام درهم خواهد شکست. آمریکا و احزاب موافق با آلترناتیوسازی از بالا ، با تمام نیرو از طریق وسیله قرار دادن مردم، برای رسیدن به حاکمیت دسته های خود خواهند کوشید، و چه بسا بکوشند ماهیتاً استبداد دیگری به جای استبداد کنونی از طریق دولتهای به ظاهر دموکراتیک پدید آورند.
 مشکل رسیدن به دموکراسی و رفع تبعیض در عرصه های گوناگون نه از طریق آلترناتیوسازی از بالا بل از پایین  توسط تشکلهای مدنی سیاسی تمام اقشار جامعه و ملیتها با تکیه به دستاوردهای جهان مدرن و دانش امروزی قابل حل است. یعنی تشکل در پایین  و ایجاد آلترناتیو دموکراتیک در جامعه راه حل مشکل استبداد کهن است. اینکار از دست آمریکا و آلترناتیو بالایی بر نمیاید. تضاد بین آلترناتیو  پایینی و بالایی در پروسه زمان به نفع پایینی میتواند حل بشود. ایران غیر متمرکز آینده توسط احزاب  نوین و تشکلهای آینده با جانفشانیهای نسلهای تازه ساخته خواهد شد. وظیفه مبرم جوانان آگاه حرکت در این مسیر است. از هر آنچه که شناخته شده و آزمایش پس داده و کهن است میتوان قطع امید کرد. آینده نه در خارج ، نه به دست آمریکا و دوستانش بل در داخل و با دستان همین نسلهای آگاه ساخته خواهد شد. دستان پرتوان پایینی ها را به حرکت در آورید، چراغی از بالایی ها روشن نخواهد شد.دستاوردهای جهان مدرن و دانش امروزی سلاح شماست.

حمله نظامی به ایران

بنیاد سخنم بر زمینه ء « جهانی شدن» هر چه بیشتر سرمایه داری پیشرفته در فاز کنونی آن قرار دارد. پر واضح است جهانی شدن با جهانی سازی متفاوت است. جهانی سازی، گسترانیدن اراده گرایانه مختصات سرمایه داری کنونی در همه ابعاد در جوامع بشری با «برنامه های تنظیم شده» از سوی دولتهای کشور های پیشرفته است . این اراده گرایی و برنامه ها با خصلت طیبعی گسترش این نظام - جهانی شدن- متضاد است. شاید تفاوت و تضاد پدیده های «طبیعی» و «مضنوعی» بین آنها بیشاهت به تفاوت و تضاد آدمی با مجسمه خود نباشد.جهانی سازی بازتاب اراده گرایانه جهانی شدن در عرصه سیاست عملی ست. «صدور دموکراسی» زیز عنوان « دفاع از حقوق بشر و دموکراسی» از زیر مجموعه های آن است.اینجا طرح موضوعات از زاویه تئوریک مورد نظر نیست بل از دیدگاه رئال پولیتک مورد توجه است. «نظم نوین جهانی»، «جهانی سازی»، « صدور دموکراسی» در جلد « دفاع از حقوق بشر و دموکراسی» آن سیاست عملی ست که در افغانستان، عراق، لیبی، و خاور میانه و دنیای عرب، نسبت به شرایط ویژۀ جوامع مختلف پیاده شده و دنبال میشود.چه بسا فردا در ایران و آمریکای لاتین نیز به شکل عراقی یا لیبی یایی آن دنبال شود. سئوال مشخص اینست: آیا برنامه صدور دموکراسی تحت عنوان دفاع از حقوق بشر و دموکراسی میتواند با سازمان ملل یا بدون آن ، از سوی کشورهای قدرتمند در مورد ایران به کار گرفته شود؟ بله ، این احتمال وجود دارد.

مسئله این نیست که با صدور دموکراسی نمیتوان به سیستم دموکراتیک در جامعه مورد نظر رسید؛ همچنان که در افغانستان و عراق نرسیده اند. باز مسئله نادرستی این سیاست هم نیست که هدف اساسی آن تأمین منافع گوناگون جهان رشد یافته در ارتباط با هم قدمان خود در مناطق رشد نیافته است ، بلکه موضوع اینست که این برنامه و سیاست عملاً پیاده میشود و «مخالفت» هم نمیتواند آنرا نفی کند. در این میان آزادیخواهانی که فکر میکنند بر پایی سیستم دموکراتیک کار خود مردمان جامعه بر پایه نهادهای دموکرایتک خود ساخته است، چه سیاست عملی در رابطه با این امر میتوانند اتخاذ کنند؟ کاری ست که در ورای مخالفتها و موافقتها انجام میگیرد، و مشکل بر قراری دموکراسی و رفع استبداد را هم حل نمیکند ، موضع مشخص ما چه میتواند باشد؟ از نظر من پاسخ روشن است: پیگیری آگاهانه سیاست ایجاد سیستم دموکراتیک بر پایه نهادهای دموکراتیک خود مردم؛ و رد سیاست های غیر دموکراتیک و مداخله جویانه خارجی. وجود دیکتاتوری و نفت در ایران ، عدم تمکین حکومت به خواسته های مردم و کشتار آنان، وضع این کشور را شبیه به لیبی کرده است. بعید نیست علی رغم «مخالفت» با حمله نظامی ، برنامه صدور دموکراسی در ایران نیز پیاده شود. و قدرت سیاسی را به مجموعه ای از نیرو های اصلاح طلب، جبهه ملی، مجاهدین، بقایای سلطنت، و تعدادی افراد مستقل منتقل کنند. در این شرایط راه درست برای برپایی یک سیستم دموکراتیک و غیر متمرکز تکیه به نهادها و حرکتهای : ضد تبعیض ملیتها، کارگران، زنان، زحمتکشان روستا ، دانشجویان و دانشگاهیان و فرهنگیان، نویسندگان و هنرمندان، حقوق دانان، جوانان ، و دیگر گروههای ستمدیده اجتماعی ست. کسب دموکراتیک قدرت ضرورت دارد از طریق شرکت نهادهای مردمی این اقشار صورت بگیرد. در غیر این صورت از استبدادی به استبداد دیگر در خواهیم غلطید.آنچه دخالتهای جهانی در تعیین سرنوشت نظام دموکراتیک ایران راخنثی میکند فقط آگاهی و تصمیم خود نهادهای مردمی آنان است.سخنان قدرتمندان جهانی در رابطه با دموکراسی برای ما، فاقد ضمانت است. آنان ضامن منافع خود هستند.

حمایت و دفاع جهانی از مردم ایران در برابر دیکتاتوری امر مثبتی ست. اما نباید مجوزی باشد برای دولت یا دولتها که در تعیین سرنوشت نظام نوین به نحوی از انحاء مداخله کنند، و نیز این حمایت و دفاع به معنی تأیید حمله نظامی نمیتواند باشد. مسئله اتحاد نیروهای آزادیخواه دهه هاست مورد بحث و بررسی قرار گرفته و حتی اقداماتی هم در این راستا صورت پذیرفته ولی نتیجه ء مثبتی نداده است. علت آنست که «خصلت» و «ذهنیت» جامعه سیاسی ایران در «شرایط عادی» در حدی نیست که بتواند در «ارگانی » برای مبارزه مشترک علیه حکومت متشکل شود.امکان دارد این امر در شرایط غیر عادی و انقلابی برای قبضه قدرت از سوی برخی نیروها تحقق پذیرد .اما آنچه میتواند مشکل عدم اتحاد در برپایی یک ارگان مشترک را رفع کند، همبستگی و اتحاد عملی و غیر ارگانی در مورد اهداف مشترک و عمومی ست. این همبستگی کم و بیش در برخی حرکتها نمودار شده است. مثل همبستگی با جنبش سبز و خیابان، دفاع از حیات دریاچه ارومیه، و در همبستگی با مردم کردستان. اینگونه اتحادهای عملی میتواند آگاهانه به کارگرفته شده و گسترش یابد و در شرایط انقلابی شکل ارگانی به خود بگیرد. این گامها میتواند مداخلات خارجی در تعیین سرنوشت نظام دموکراتیک را به مقدار زیادی کاهش بدهد.

حمله به ایران از سوی غولهای جهانی میتواند زیر عنوان «مبارزه با تروریسم و تهدید اتمی» ، « دفاع از حقوق جهان شمول بشری و دموکراسی» ، و عمدتاً در خدمت منافع آنها، عملی شود؛ و در این شرایط ویژه ارگان رهبری مبارزات را با صلاح دید غیر علنی و نیمه علنی خود تشکیل داده و در تعیین سرنوشت نظام آینده نقش خود را بازی کنند. در چنین شرایطی خنثی نمودن این نقشها درگرو همبستگی، و اتحاد عملی، و ارتقاء آن به مرحله و شکل ارگانی نیروهای دموکراتیک جامعه، است. در حالت وقوع جنگ بین حکومت و دولتهای قدرتمند راه سوم یعنی سازماندهی مردمان ایران برای برپایی نهادهای دموکراتیک در جهت برقراری یک سیستم دموکراتیک و غیر متمرکز مطرح است:

پیش از حمله ، هنگام حمله و بعد :

1- اعلام یک نه-ی قاطع مستقل- جدا از حکومت -از سوی همه گروههای اجتما عی و سیاسی و فرهنگی جامعه و حرکات ضد تبعیض ملیتها در داخل و خارج به «حمله نظامی و استبداد و دیکتاتوری حاکم». به هر طریقی و در هر شرایط مناسبی که عملاً ممکن است.
2 - تشکل نیروهای صنفی و سیاسی «مخالف جنگ و تبعیض و استبداد و دیکتاتوری حاکم»، در داخل و خارج در انجمنها، سندیکاها، NGO ها ، و کانونها و ارگان ها و سازمانها با استفاده از ابزار انترنتی و غیر انترنتی از راه ایجاد ارتباطات افقی و شبکه ای و سازمانی.
3- مبارزه «علیه دیکتاتوری و جنگ» برای تعیین سرنوشت سیاسی ایران به دست خود.
4- کوشش برای «برقراری دموکراسی و نظام غیر متمرکز» به عنوان اهداف.
5- آیا توان انجام موارد بالا را دارید؟ فرق نمیکند پاسخ مثبت است یا منفی. راه حل : «کوشش به هر طریق ممکن» در این مسیر . من نام این مسیر را «راه سوم » نهاده ام. نه به حکومت. نه به جنگ. آری ، برای تعیین سر نوشت ایران به دست خود تشکلهای مردمی از پایین.

«استقلال و دموکراسی»، و ناتو

کسب استقلال توسط ناتو استقلال نیست، «وابستگی» ست. دموکراسی نیست دیکتاتوریست. ناتو برای هیچ مردمی استقلال «اعطاء »نکرده و نمیتواند بکند که این پروسهء دوم آن باشد. ناتو به دنبال خواست غولهای جهانی در جهت نه جهانی شدن ، بل جهانی سازی هرچه بیشتر سرمایه است. یعنی بردگی نوین. غولهای جهانی به پیشتازی آمریکا به دنبال رسیدن به اهداف سیاسی(رژیم حرف شنو) و اقتصادی(نفت و انرژی و غیره) و استراتژیک در ایران هستند. باقی سخنانشان جز بهانه ای برای تحقق این هدفها نیست. آمریکا نه میخواهد و نه میتواند استقلال واقعی بیافریند. کردستان عراق هم مستقل نیست . بگذریم که فاقد دموکراسی بنیادین است.«کسب استقلال توسط ناتو بعلاوهء مردم» نیز امکان پذیر نیست. خواست مردم آزادگی ست ، نه وابستگی و بردگی. اهداف مردم در زندگی با اهداف ناتو در تضاد آشتی ناپذیر قرار دارد. استقلال ، کار آگاهانه خود مردم است که آنرا در اتحاد با دیگران بجوید یا جدا از دیگران انتخاب کند. گروه های افراطی اندکی که در حرکات ضد تبعیض ملیتها استقلال را در بخشش نا تو میجویند اگر به فرض محال موفق هم بشوند فقط میتوانند « دیکتاتوری های کوچک» بسازند. این هم در تضاد آشتی نا پذیر با اهداف مردم است.

استقلال و دموکراسی، نه کار آمریکاست و نه ناتو. کسب استقلال و دموکراسی ، انتخاب آگاهانه و آزادانه راه زندگی، کار خود مردم است.آنان که «دل آگاه مردم» را فراموش نموده و به نعمت بیگانه امیدوارند، نه میتوانند خالق استقلال باشند و نه دموکراسی. اینان اگر هم موفق بشوند همانطور که قید شد فقط میتوانند خالقان دیکتاتوریها باشند.صف ها مشخص تر شده اند. «صف مردمان گوناگون ضد تبعیض و دموکراسی خواه و متکی به خود » و صف «ناسیونالیسم کور بیگانه گرا». فقط دو گروه به ظاهر متضاد به ناتو امید بسته اند. ناسیونالیسم کور آریا ، ناسیونالیسم کور ملیتها. هر دو عاشق و دلباخته الهه ناتو هستند.؛ و متحد یکدیگر در نقطه مشترکشان یعنی اعمال دیکتاتوری و وابستگی ، علیه مردم ، که اوج تفکرات فلسفی -سیاسی و اقتصادیشان «خشونت و ژنگرایی، کسب قدرت و ثروت فردی و گروهی، و اعمال دیکتاتوریست ».هر دوی اینان به دنبال کسب « دیکتاتوری» گروه خود هستند. اینان ماهیتاً گروههای دیکتاتوری بیش نیستند. و هرچه از دموکراسی و استقلال ادعا میکنند دروغ و فریبی بیش نیست. دیکتاتورها نمیتوانند آفریننده دموکراسی و استقلال واقعی و مردمی باشند. اینان بیگانه با مردم و اهداف آن هستند. ایده لوژی اینان - آگاهی کاذبشان - علی رغم ادعاهای فریبنده یشان چهره عریان استبداد و دیکتاتوری و و ابستگی ست. هر دوی اینان شونیست و راسیست و دیکتاتور اند؛ و وابستگی طلب . بدون وجود نهادهای اجتماعی و مدنی و سیاسی و مردمی ، بدون تکیه به این نهاد ها ، بدون اعمال قدرت از پایین و توسط این نهاد ها ، نه کسب استقلال و دموکراسی ممکن است و نه میتوان از تضاد ناتو و حکومت، جهانی سازی و جهانی شدن، به نفع اهداف انسانی مردمان تحت ستم ، زیر سلطه حکومت فاشیستی موجود سود جست. تنها میتوان به عروسکهای مستبد تبدیل شد.

 جنبش ایران :

نظام جهانی

نظام موجود جهانی بر اساس بهره کشی انسان از انسان با مناسبات نابرابر قرار دارد. هنوز نظامی فارغ از این پدیده بوجود نیامده است. اگر جامعه بشری بتواند از راه پیشرفت تدریجی و دموکراتیک، و تغییرات اتودینامیک در ساختار اقتصادی-اجتماعی، به چنین نظامی برسد، مرکز ثقل آن، یعنی چنین روند همزمانی، گسترهءجوامع کشورهای پیشرفته است؛ و تا این مرحلهء جهانی واقعیت پیدا نکرده، بشر مجبور به زندگی در سلطهء مناسبات نابرابر است. اینجا تنها کار عملی و ممکن «کاهش دادن شرایط نابرابر و ایجاد توازن و تناسب بین کار و سرمایه است، که با اجرای «عدالت اجتماعی» میتواند تحقق یابد.

زحمتکشان

به این خاطر این توضیح را دادم که بگویم متأسفانه جامعه ایران برای زمان طولانی مجبور به تحمل نظام بهره کشی ست و تنها میتواند بدنبال ایجاد عدالت اجتماعی و مناسبات برابر نسبی باشد. ما با وجود این برخوردها در جامعهء سرمایه داری خواهیم زیست. تنها میتوانیم آنرا دموکراتیزه بکنیم. از بیعدالتی هایش بکاهیم. تئوریها و شعار های مربوط به پیاده کردن سوسیالیسم در ایران در شرایط حاضر غیر عملی و تخیلی ست. اما این بمعنی دفاع نکردن از حقوق زحمتکشان نیست بل بعکس درک این مسئله دفاع از خواسته های آنان را در شرایط عینی بیش از پیش ضروری میسازد. بدون تأمین خواسته های زحمتکشان جامعه جنبش ایران پیروز نمیشود.  جامعه بشری اسیر سیستم  برده داری نوین ست. که از طریق بهره کشی از کار یدی و فکری مزد گیری پابرجاست. این سیستم به هزاران دلیل ضد انسانی ست و باید روزی تغییر یابد. زحمتکشان - روشنگران و چپ نوین و دموکرات و سوسیالیست در این مسیر میرزمند. بدون شرکت فعال این نیرو در سیاست ایران پیشرفت و بهزیستی ممکن نیست. آینده  بهتر بشر، در گرو ساختن زندگی دیگر و جهان بهتر است . جهانی که برده داری نوین در آن برافکنده شود. این غیر انسانی بودن سیستم را هیچکس بهتر از آنانی که عمری در این بردگی بوده اند نمی توانند درک و احساس کنند. این نظام نه تنها ضد انسان است بل بالاتر از آن ضد حیات است. من چیزهای مثبت این  سیستم را متعلق به آن نمیدانم، آنها متعلق به بشر و حیات اند. نه از آن این نظام. این سیستم هیچ چیز انسانی ندارد. این برده داری نوین نه تنها با انسانیت انسان سر جنگ دارد ، بل به راستی انسان را به «شیئ» تقلیل میدهد و حیات انسانیش را از او میگیرد. زندگی در این سیستم نبردی ست بین انسان و شئ که خودش هست. درحقیقت زندگی یی درکار نیست. بگذریم که گفتنی ها در این خصوص بسیار است و جای خوشحالی ست که منابع فراوان در این زمینه وجود دارد. نباید اسیر آرزوها بشویم و از واقعیات وضعیت خود دوربیافتیم. ما بارفع این دشواریهای زندگی بسیار فاصله داریم. 

نظام اقتصادی-اجتماعی ایران

با توجه به واقعیت نظام سرمایه داری در ایران و حاکمیت یک نظام سیاسی ِ«استبدادی- مذهبی- فاشیستی »، ما با مسئلهء دموکراتیزاسیون یا دموکراتیک کردن جامعه مواجه هستیم. راه حل سیاسی آن « گذر از مرحله دیکتاتوری به دموکراسی» ست. و در بعد فرهنگی- اجتماعی مدرنزاسیون یا گذر از «سنت به مدرنیته» است.

گذار به دموکراسی با تأمین حقوق سیاسی،اقتصادی و فرهنگی ملیتها

جامعه برای این گذار ویژگی مثبتی دارد. یک جامعهء چند ملیتی و چند فرهنگی ست. با پذیرش این خصوصیت میتوان برای اجرای «برابری حقوقی در تمام زمینه ها» طرح و برنامه ریخت . از این راه میشود به نیازها پاسخ مثبت داد و اجتماع جند فرهنگی را که پایه محکمی برای دموکراسی ست ایجاد نمود. براین اساس باید گفت راه دموکراسی در ایران از راه ِ حل مسئله ملی میگذرد. چرا که حل مسئله ملی بر پایه برابری حقوقی در تمام زمینه های (اقتصادی،سیاسی، فرهنگی،مذهبی،جنسی و غیره) امکان پذیر است .و با اجرای آن «استقلال مردمان مختلف» تأمین میشود.

اتحاد داوطلبانهء ملیتها

مسئلهءاتحاد در دنیای امروزی با « زور و خونریزی» نه درست است و نه عملی. چاره ای جز پذیرش «اتحاد داوطلبانه» وجود ندارد. تلاش در جهت ایجاد "اتحاد داوطلبانه" میان مردمان مختلف، تنها شانس حفظ جغرافیای کنونی ایران است. این امکان را میتوان با ایران دیگر، ایران آینده و مدرن و دموکراتیک تحق بخشید و مستحکم ساخت. در شرایطی که حقوق مردم تأمین شود. 

مناطق چند ملیتی و ملیتهای تقسیم شده

دو مسئلهء مهم دیگر، یکی مشکل «مناطق چند ملیتی» و دیگری « پیوند ملیتهای تقسیم شده در کشورهای همسایه» است.
-«مناطق چند ملیتی» را میشود با ایجاد « شهر یا منطقه خود مختار» "چند ملیتی" اداره نمود.
-راحل مشکل « ملیتهای تقسیم شده» ایجاد اتحادیه منطقه ای و بشکلی برداشتن مرزهاست.
-حکومت غیر متمرکر با جدایی دین از دولت از طریق پارلمانهای محلی
-تجمع نمایندگان قدرتهای پیرامونی ( پارلمان های محلی) در مرکز، حکومت غیر متمرکز مرکزی را، با مشخصهء جمهوری و جدایی دین از دولت ، تشکیل داده و اداره کشور را بعهده میگیرد.

رفع تضاد ها

-غولهای نظام جهانی برای تأمین هرچه بیشتر منافع کوتاه و بلند مدت خود مجبورند موافق استقرار حکومتی در ایران باشند که به سود آنهاست. حکومتی که خواهان مناسبات عادلانه بین خود و خارج باشد باید وجودش را با پشتیبانی مردمش به غولها تحمیل کند. در دنیای امروزی اینکار شدنی و عملی ست.اما آنها تا این مرحله از هر جریانی که بیشتر به نفعشان باشد حمایت خواهند کرد. مرز رعایت دموکراتیسم و حقوق بشر تا محدوده منافع آنهاست. مسئلهء تقسیم سود حاصله از نفت و صنعت و تجارت و غیره در میان خواهد بود.
-تضاد بین قدرت متمرکز و نامتمرکز با اجرای «برابری حقوقی همه جانبه مردمان»،
-تضاد بین استبداد و دموکراسی با شرکت مردمان مختلف ایران در جنبش،
-و در میان تضاد داخل و خارج با تأمین روابط مناسب و عادلانه، حل میشود.
پیروزی مرحلهء گذار در ایران، بستگی به حل این تضادها به شیوهء دموکراتیک دارد. بعبارت دیگر حل دموکراتیک این تضادهای استراتژیک مرحله ای، پیروزی استراتژیک را تأمین میکند؛ و شکست در آن ، نوید استقرار استبداد و دیکتاتوریهای نوین است. سیستم مسلط نظام جهانی و منافع آن در ایران، و حامیان تقسیم این منافع در کشور با سیستم، پایگاه این دیکتاتوریهای نوین اند. مردمان مختلف ایران بناچار باید دو تضاد عمده را برای پیروزی خود حل کنند. تضاد با سیستم جهانی و پایگاه آن، از یکسو، و از سوی دیگر در داخل حرکت خود، تضاد استبداد با دموکراسی را . شیوهء حل این تضادها، نه جنگ و خونریزی، بل مسالمت آمیز و مدنی ست. اینها اهداف عملی و قابل وصول اند. گرچه عناصر متضادی هستند در کنار هم، ولی در باطن و در ماهیت خود حلقه های عینی مرحله گذار از دیکتاتوری به دموکراسی را نشان میدهند.

درک آگاهانهء این مسایل، جدایی میان جنبش دموکراسی خواهی و جنبش رفع تبعیض، را از یکسو و از سوی دیگر اختلافات بین ملیتها را رفع خواهد کرد. دیکتاتوری موجود را تنها در چنین شرایطی میتوان تغییر داد. حرکت متحدانهء جنبش رفع تبعیض ملیتها و جنبش دموکراسیخواهی و عدالت اجتماعی طلبانه ی زحمتکشان یعنی پیروزی جنبش ایران .
چرا جنبش ایران پیروز نمیشود؟ تا وقتیکه این اهداف تبدیل به درک عمومی نشده گذار از دیکتاتوری به دموکراسی، یعنی پیروزی جنبش ایران غیرممکن است. 

راهها و اقدامات تخیلی و ماجراجویانه

دنبال کردن راهها و اقدامات تخیلی و ماجراجویانه، پای قدرتهای بزرگ جهانی را بمیان کشیده و کشور را به کام جنگهای داخلی و تلاشی فرو خواهد برد. راه ما راه خیال و بلند پردازیها،ماجراجوییها و باستانگراییها نیست. راه مردمان گوناگون امروزی، نه راه ایران بزرگ است و نه کردستان بزرگ ، و نه دنیای بزرگ ترک. این راهها، راههای کشتارها و خونریزیهای بزرگ است . و بزرگراههای جنایت علیه بشریت.جوانان امروزی وظیفه دارند با چشم باز و درس آموزی از جنایتهاییکه علیه بشریت صورت گرفته، راه صلح و دوستی و دموکراسی و آزادی را برای تأمین سعادت همهء مردمان گوناگون این سرزمین پیش بگیرند. آزادی و سعادت ما نمیتواند جدا از آزادی و سعادت دیگری باشد، و یا ببهای کشتار دیگری تأمین شود.هر آنکس، و هر آن نظریه ایکه ما را به پیگیری این بزرگراههای جنایت دعوت کند باید دانست دعوتی ست برای شرکت در جنایت علیه بشریت و توتالیتاریسم و فاشیسم. اما و اگری هم ندارد. جوانان امروزی باید تکلیف خود را با این راهها و نظریه های انحرافی و ضد انسانی و فاشیستی تعیین کنند.جامعه ما از نظر سیاسی در «مرحلهء استراتژیک گذار از دیکتاتوری به دموکراسی» قرار دارد. در این مرحله راه درست «تأمین دموکراسی و عدالت اجتماعی و اتحاد داوطلبانهء ملیتهای مختلف بر اساس برابر حقوقی در تمام عرصه هاست». این راه، راه دموکراسی، تأمین تعیین حق سرنوشت، استقلال و اتحاد و انتخاب آزادانهء حفظ جغرافیای کنونی ایران و ایجاد اتحادیه های منطقه ای برای ملتهای تقسیم شده میباشد. رسیدن به این اهداف فقط از راه رفع دیکتاتوری، پیگیری دموکراسی، به رسمیت شناختن حق انتخاب آزادانه ء راه زندگی مردمان این خطه، و صلح و دوستی ممکن است.

سیاست نوین

سياست علم و هنر کشورداری و مردم داری ست، در عرصه های داخلی و خارجی، با رعایت اصول صلح و دوستی در میان مردمان گوناگون و ملتها. خدمت به مردم است با رضایت و داوری خود آنها، بر اساس قانون و حقوق بشر، با رعایت حقوق مخالفان و تولرانس و  اصول اخلاقی و برابری و عدالت و دوری از خشونت . 
کسب و به کارگیری قدرت بر این پایه «سیاست نوین» و دموکراتیک دوران معاصر را تشکیل میدهد. به دست آوردن و به کارگیری قدرت به هر وسیله و برای هر هدفی دیگر سیاست نیست، بل اعمال ضد انسانی ست مثل دیگر جرائم. این اندیشه ناقض سیاست ماکیاوللی ست( هدف وسیله را توجیه میکند ) .  و ناقض  تز «هدف سیاست تنها کسب قدرت است».
درسیاست نوین مسئله قدرت با عدم تمزکز- و مسئله دولت با اتحاد داوطلبانه واحدهای مستقل حل میشود. تنها چنین دولت دموکراتیکی میتواند حق مشروع و انحصاری اعمال قدرت در عرصه معینی را به خود اختصاص دهد.
خصلت دیکتاتوری حاکم بر ایران «واکنش سریع و حداکثری» در برابر حرکت آزادیخواهانه مردم برای «شکست و نابودی» آن است. روند پاسخ به حکومت نیز ضرورتاً با گذراز پله های درهم آمیختهء«مقاوت مدنی»،«تظاهرات خیابانی»، «اعتصابات عمومی»، و «تسخیر ارگانهای قدرت» از سوی مردمان با سرعت بیشتری طی خواهد شد، اگر جنبشهای مطالبه محورموجود جامعه نقش خود را بدرستی ایفا نمایند.خصلت جنبش خود ویژهء ایران، هم در مناطق بپاخواسته و هم در مناطق ظاهراًساکت «مطالبه محوری» خواهد بود. ضرورت دارد برای پی افکندن یک «بنیاد قدرتمند دموکراتیک » در جنبش « مناطق ساکت ملیتها» نقش تاریخی و رهاییبخش خود را به عهده گیرند. این «بنیاد دموکراتیک» عمیق و پرقدرت که ضامن «طی پروسه دموکراتیک جنبش» میشود فقط از طریق «ژرفا بخشیدن به حرکتهای موجود» ممکن است. جنبشهای مطالبه محوری گوناگون جامعه به عنوان نهنگان اقیانوس شرایط حاضر و موتورهای خیزش عمومی اند.

حکومت خصلت رفرم پذیری نداشته و ندارد. نمیتوان جنبش عمومی را در چهار چوبه «رفرمیسم» خلاصه کرد. خواسته های گروههای اجتماعی مدتهاست از این مرحله عبور کرده است. «سیاست نوین مطالبه محوری» سیاست حاکم و جاری تمام حرکات اعتراضی ایران است. جا دارد افراد و نیروهای سیاسی به این خصوصیت بهای لازم داده و از «سیاست کلاسیک» ماقبل « انقلاب رسانه ای» که « پیگیری خواسته ها و مطالبات را به بعد از پیروزی موکول میکرد» فاصله گرفته و بدانند که « توافق نسبی و روشن روی خواسته ها پیش از پیروزی برای خیزش عمومی» ضرورت تام دارد.«افراد و جریانهای افراطی» که در رسانه ها علیه «سیاست مطالبه محوری» قلمفرسایی میکنند باید متوجه باشند نتنها «اتحاد داوطلبانه» مردمان گوناگون ایران را در مقابل حکومت، و همینطور برای «آینده»، با «ایجاد کینه و دشمنی» بین انسانها به تأخیر انداخته و میشکنند، بلکه ضد مطالبات گروهای اجتماعی زنان و جوانان و کارگران و همه زحمتکشان و دیگران نیز عمل میکنند. چنانکه گفته شد سیاست جاری از سوی توده ها در جنبش ایران سیاست نوین مطالبه محوریست. این روند را به رسمیت بشناسیم و در جهت خیزش عمومی بکار گیریم. جنبش کشورهای عربی ، با تأیید درس آموزی از آنها، مخصوص به خودشان است. جنبش ایران نیز مخصوص به خود ایران است و خصوصیات خاص خود را دارد. نباید در استفاده از تجربه های آنها شباهت سازی و کپی برداری پیشه کرد.

 بررسی مبارزات دهه اخیر ایران و بیانیه ها و اعلامیه ها در زمینه های گوناگون بخوبی نشان میدهند که «سیاست مطالبه محوری» سیاست نوینی ست که بجای سیاست کلاسیک از سوی گروههای اجتماعی مختلف بکار گرفته شده است. سیاست کلاسیک» در گرد آوری نیرو برای خیزش عمومی، همان سیاستی ست که در انقلاب شکست خورده بهمن در پراتیک تحقق یافت. یعنی چه؟ یعنی اینکه مردمان گوناگون کشور امید و آرزوها و خواسته های خود را به این اندیشه بسته بودند که «با سرنگونی حکومت دیکتاتوری شاه به آزادی، و استقلال و زندگی سعادتمند خواهند رسید». تمام نیروه ها در شعار«سرنگونی حکومت» بهم گره میخوردند. یعنی سیاست کلاسیک در « پیگیری خواسته ها بعد از سرنگونی حکومت» با اعتماد روحی و قلبی به رهبران خلاصه میشد. نتیجه تحقق این سیاست، اتحاد اکثریت مردمان ، اما نشستن دیکتاتوری جدید به جای دیکتاتوری پیشین بود. این سیاست نه تنها در ایران 57 بلکه در بسیاری از کشور ها پیش از آن پیاده شده و کم و بیش به نتیجه یکسانی رسیده بود. بعد از گذشت سی و چند سال از انقلاب شکست خورده بهمن و تحقق «انقلاب رسانه ای» در جهان، اکنون ماهیت سیاست کلاسیک به درستی دگرگونی کیفی پیدا کرده است. من این دگرگونی عمیق را در بالا «سیاست نوین» جنبشها نامیدم.

روند دگرگونی کشورهای عربی و حتی خود جنبش « رای من کو» در ایران و پایه های اجتماعی سی ساله آن و ادامه اش همه از «سیاست نوین» پیروی کرده است. «سیاست نوین» سیاست مبارزه مشترک است برای اهداف وحقوق به رسمیت شناخته شده. یعنی «سیاست مطالبه محوری » ست. یعنی سیاست کلاسیک که در « پیگیری خواسته ها بعد از رفع دیکتاتوری» خلاصه میشد عملاً تبدیل شده به « توافق روی خواسته ها برای رفع دیکتاتوری». شخص در این سیاست دقیقاً میداند برای چه مبارزه میکند،وچه چیزی گیرش میاید.خیزش عمومی تنها با به رسمیت شناخته شدن خواسته های گروههای اجتماعی و ملیتها و غیره میتواند شعله ور شود.مهمترین علت عدم خیزش مناطق «ساکت» در جنبش خیابان، عدم درک و توجه و بکارگیری سیاست مطالبه محوری موجود از سوی اکثر نیروهای سیاسی بود. قلمزنان و کسانیکه سکوت مردم ستمدیده و نیرو های پیشرو آنان را در خدمت حکومت ارزیابی میکنند اساس تفکرشان « سیاست کلاسیک» است و از درک «سیاست نوین مطالبه محوری» عاجزند. اشکال در مردم یا مردمان گوناگون نیست اشکال در سیاست است. سیاست کلاسیک. و در آن پیشروان سیاسی که در این سیاست درجا میزنند. بکارگیری آگاهانه ء سیاست نوین با دو مشکل روبروست . از یک طرف درجازنندگان سیاست کلاسیک اند که درکی از آن ندارند و از سوی دیگر مطالبه محورانند که به علت وجود درجازنندگان از «حرکت و اعمال سیاست نوین برای ایجاد پایه های پرتوان دموکراتیک » در جنبش ایران خوداری میکنند.هیچکس سیاست مطالبه محوری را به رسمیت نخواهد شناخت، و هیچکس در برابرخواسته ها تمکین نخواهد کرد مگر اینکه حامیان آن با حرکت خود و خواسته ها و سیاستشان دیگران را به حقانیت و درستی راه خود مجاب کنند. پتک های سنگینی لازم است که از هردو طرف بر دیوار سکون و سکوت فرودآیند تا این بن بست بشکند.

تبعیض و اعدام

حکومت از همان آغاز سرکار آمدن خود جوخه های اعدام و چوبه های دار برپا نموده ، و درطول حیاتش انسانهای بیشماری را کشتار کرده است، چه به اتهام سیاسی و چه غیر سیاسی.فعالین جنبشهای ملی دموکراتیک در سراسر ایران بخاطر کوشش در راه احقاق حق و حقوق ضایع شده مردمان تحت ستم و تبعیض خود در زیر شدیدترین شکنجه ها قرار گرفته و به زندانهای طولانی مدت محکوم گردیده اند. و با متد «مرگهای مشکوک» که حکومت در رابطه با فعالین به کار میبرد، در حقیقت اعدام میشوند . اتحاديه اروپا اعلام کرده :«تعداد اعدامها در ايران به مرز هشدار رسيده است.فوراً اعدام های محکومان به مرگ در این کشور را متوقف کنید» سازمان ديده بان حقوق بشر گفته: « صورت ميانگين نزديک به سه زندانی هر يک روز، به دار آويخته اند».حکومت بخاطر برنامه هسته ای مشکل آفرینش تحت فشار تحریمهای اقتصادی و تجاریست . بخاطر نقض شدید خقوق بشر و اعمال تبعیض علیه ملیتها از سوی سازمانهای بین الملی تحت فشار است .از سوی ایرانیان مقیم خارج همواره مورد اعتراض بوده است. با تمام اینها حکومت همچنان با شدت بیشتری به شکنجه و اعدام آزادیخواهان و قربانیان جامعه ء پر از فقر و مسکنت که خود معمار آنست ادامه میدهد. سخن از نقض حقوق بشر نیست. سخن از اعدام حقوق بشر در ایران است.

خصوصیات نظامی استبدادی و مذهبی ایده لوژیک و تبعیضگرانه و ناسیونالیستی و فاشیستی، ماهیت و طبیعت حاکمیت موجود را تشکیل میدهند که «حذفگرایی» را سیاست مسلط نظام کرده است. یکدست کردن نظام و مردم نتیجهء حذفگرایی ست یعنی، حذف مداوم. حذف در حذف! خوره ایکه رهایی از آن تنها با رفع دیکتاتوری ممکن است.چوبه های دار، تلاش در منحرف کردن مستقیم و عیر مستقیم جنبشها و اعتراضات، سرکوب تظاهرات و اعتصابات و غیره به تمامی از طبیعت ضد انسانی حاکمیت سرچشمه میگیرند. تلاش در جهت همگانی شدن اعتراضات و خیزش عمومی، تنها راهی ست که میتواند حکومت را به زانو در آورد.اعتراضات تنها با اعتراض گروهای اجتماعی و خلقهای تحت ستم مضاعف عمومی و همگانی میشود. اعتراض و خیزش مشترک جنبشهای ملی دموکراتیک بهمراه اعتراض و قیام ضد استبدادی مرکز، با حفظ صف مستقل در تمام وضعیتها، علیه حاکمیت دیکتاتوری فاشیستی، تنها راه دستیابی به حقوق ملی دموکراتیک خلقهاست.راه دستیابی به حقوق ملی دموکراتیک از راه شکستن سد دیکتاتوری میگذرد.هرگونه سیاست کناره گیری در خدمت تدوام ستم ملی ست. تمام نیروها را تنها با اعمال قدرت جنبشهای رفع تبعیض در خیزش همگانی میتوان به پذیرش حقوق تبعیض دیدگان مجاب کرد. تا اعتراض و قیام جنبشها نباشد هیج نیرویی بپذیرش حق و حقوق خلقها عملاً گردن نخواهد گذاشت. حفظ صف مستقل با خواسته های مستقل، در اعتراضات و خیزش عمومی ، ضامن وسیله قرار نگرفتن جنبشهای رفع تبعیض و دموکراتیک است.جنبشهای دموکراتیک تبعیض دیدگان به جز شرکت فعال در اعتراضات و قیام همگانی راه دیگری ندارند. سد دیکتانوری تنها با اعتراضات و خیزش عمومی میشکند.هیج خلق و ملیتی به تنهایی توان پیروزی بر حکومت را ندارد. تفرقه و تجزیه نیرو ها در خدمت بقای حاکمیت است. کوشندگان راه آزادی نباید پا به این دامها بگذارند. از طرح اختلافات جدایی افکنانه بین خلقها باید به شدت دوری جست.

رفع دیکتاتوری، برقراری دموکراسی ، در خدمت حق تعیین سرنوشت ملیتهاست. ملیتها پیش از آنکه سرنوشت خود را تعیین کنند باید سرنوشت ایران را تعیین کنند. سرنوشت ایران ورود به دوران دموکراسی ست. این دوران مرحله رسیدن به حق تعیین سرنوشت خلقهاست. اتحاد دواطلبانه خلقها در خدمت زندگی سعادتمندانه تمام مردم ایران است. از نوردیدن این راهها نباید واهمه داشت. اتحاد از آزادی بر میخیزد. و زور و اجبار مادر پراکندگی ست. پراگندگی در میان غولهای جهانی ، در عصر جهانی شدن همه چیز، زنجیرهای بردگی را بر گردن خلقها سفت خواهد کرد. راه آزادی و آزادگی و حفظ استقلال در برابر دیکتاتورها و غولها، راه اتحاد ها و اتحادیه هاست.نیروهای ضد دیکتاتوری بهتر است بدانند که پذیرش حق و حقوق ملی مردمان متفاوت ایران در خدمت شکست سد دیکتاتوری و هموار شدن راه دموکراسی است. بدون پذیرش حقوق ملیتها نه استبداد نابود میشود و نه دموکراسی پا میگیرد.در هر گوشه ای از جامعه امکان «اعتراض و بسیج مردم علیه دیکتاتوری و نادیده گرفتن حقوق ملی»باشد باید فعالانه شرکت کرد. اعتراض به اعدامها، مرگهای مشکوک، شکنجه و سنگسار ، انتخابات مهندیسی شده، تحصیل به زبان مادری، محیط زیست ، اعتصابات کارگری و غیره از آن جمله اند.

 گذرگاه

« زحمتکشان، جوانان،دانشجویان،زنان، ملیتها»، در مجموع آن نیروهایی هستند که با ایجاد ارتباط متقابل گرد « برقراری آزادی و دموکراسی و رفع دیکتاتوری، نا عدالتی اجتماعی و تبعیض » بهمراه سکولار دموکراتها که آمادگی کم و بیش ذهنی ملحق شدن به این نیروها را دارند میتوانند جنبش را عمومی نموده و به پیروزی برسانند.برای ایجاد ارتباط و جلب اعتماد و همبستگی ملیتها، مسئلهء سیاست«غیر متمرکز اداره امور کشور» و حق« اداره امور محلی » و توافق در « رفع دیگر تبعیضات » بسیار ضروریست. دانشجویان،زنان، کارگران و شبکه های اجتماعی میتوانند در این راه نقش مهمی بعهده بگیرند.اصولی که میتواند در این کار مورد توجه قرارگیرند:-اذعان به این مسئله که « هیچ یک از نیروها بتنهایی توان پیروز شدن بر نیروی حکومت را ندارند، چه ملیتها و چه غیر ملیتها.- نگاه به آینده ایکه باید ساخته شود و نه به گذشته ء غم انگیز، بر اساس همزنجیری، احترام متقابل و صلح و دوستی و همبستگی ، با به رسمیت شناختن حقوق یکدیگر. و دوری از دشمنی ها و کینه توزیها در تمام عرصه ها.من سیاست «تمرکزگرایی» در اداره امور سراسری را درست نمیدانم و بر سیاست «عدم تمرکز» تأکید میکنم. از سوی دیگر «اداره امور مناطق اتنیکی» را حق خدشه ناپذیر مردمان این مناطق میدانم. و تحقق این اهداف را در «همیاری و همبستگی عمومی و جلب اعتماد متقابل » ممکن میدانم.جای درست سکولار دموکراتها قرار گرفتن آگاهانه در این «جبهه تغییر» است و نه قربانی نمودن این جبهه در برابر برنامه های اصلاح طلبان .

جنبش ایران برای پیروزی مجبور است راه دیگری غیر از « راه اصلاح طلبان» پیش بگیرد. آنان میخواهند «جمهوری اسلامی دوم اصلاح شده» بناکنند. راه درست، بدنبال خود کشیدن آنان است نه دنباله رو آنان شدن. «جبههء تغییر» اگر آگاهانه حرکت کند توان آنرا دارد که این جماعت را بدنبال خود بکشد. اینان و بخشی از نیروهای بدنه رژیم در روند جنبش تحت تأثیر اوضاع جاری به این جبهه خواهند پیوست.اعمال قدرت آگاهانه از سوی «جبههء تغییر» در جنبش ایران به کار و تلاش و حرکت سنجیدهء همه نیروهای آن وابسته است. اگر این جبهه واقعاً نمیخواهد نتیجه تمام تلاشهای خود را به «جبههء جمهوری اسلامی دوم » واگذار کند، باید بسیار آگاهانه و با شناخت دقیق از اهداف نیروها حرکت کند. وضعیت نیروهای درگیر در صحنه نشان میدهد، روند «تغییر حاکمیت» بدرازا خواهد کشید و در کوتاه مدت دست نیافتنی ست. ضروریست فعالان با دقت لازم در این «پارامتر» ، عمل کنند.مسئله دیگری که میتواند سرنوشت آینده جنبش ایران را به نفع نیروهای به «ظاهر دموکراسیخواه » داخلی رقم بزند «نیروی خارجی»ست. همانطور که شواهد تاریخی نشان میدهند« عامل خارجی » همیشه بدنبال منافع خود در تغییرات سیاسی ایران بوده است. در ایران مسئله «نفت» نقش تعیین کننده در دخالت نیروی خارجی بازی کرده است. این نیرو در نهایت امر دوست دارد رژیم مورد پسندس را در کشورحاکم گرداند. مسئله اش مشکلات مردمان گوناگون ایران نیست. بل نفت است. و مناسباتش با حکومت دلخواه. همانطور که همیشه بوده . از اینرو برای تقویت نیروهای به «ظاهر دموکراسیخواه » همت میگمارد. جبههء تغییر مجبور است این مهم را به حساب آورد.خصایل حکومت حاکم و بررسی اقدامات ضد انسانی آن در برابر مردم ، بویژه تاکتیک هایش در رابطه با ایجاد انفجارات و درگیریها ی نظامی در مناطق و ترور و غیره نشان میدهند هیچ بعید نیست حکومت در آخرین مراحل عمر خود به انجام اقداماتی در جهت راه اندازی جنگهای داخلی در مناطق اتنیکی کشور دست بزند. و همینطور در پی نقشه تبدیل کردن زندانهای پیدا و پنهان خود به «حمام خون» برآید. در این میان « هوشیاری و اقدام بموقع جنبش» تنها سلاحی ست که میتواند مانع اینگونه فجایع گردد.

تمامیت ارضی

منطق الاهه گرایی.این منطق معروف تر از آنست که نیاز به ذکر منابع و مآخذ باشد. کافیست، خواننده متد بنیاد اندیشه های برخی شخصیتهای عرصه سیاست و فرهنگ و ادب مسلط و غیر مسلط را بیاد آورده، و تلألؤ خیره کنندهء آنرا درون هالهء نورانی «مقدسات خدشه ناپذیر»، مشاهده نماید. قدسی ست،چرا که از تقدسات منشاء میگیرد. برای خود جهانی ست. و خدایانی در آن. از برای با خدایان و بیخدایان. نفت، قدرت، خاک. الهه های آنند.مردم و مردمان. و هر جنبش آنان. ابزاری هستند برای پرستش الاهه ها. در زندان فلک الافلاک خاک.منطقی ست یگانه. سرنیزه گون ! بُرّا. منطق «توپ و تانک»! یگانه معیار درست و نادرست. زبانش باروت! فاقد مقوله «انتخاب». منتخب آن کس و چیزیست که «توپ و تانک» بر میگزیند. و از دهانهء توپ بیرون میجهد.در کدامین برهوت سرگردانند آن دیوانگان شیفتهء آزادی که میگویند:« همه چیز انتخابی و دلبخواهی ست؟». اینان چه بیباکانه خدایان را به شوخی گرفته اند! اتحاد با شیطان! راه نجات الاهه هاست! چه باک که این شیطان دیکتاتوری حاکم باشد یا نیروهای خارجی. و یا هردو. نگهبان را نگهبانی دنیای الاهه ها بایسته است.این خویشاوندان و طوایف و « اقوام»، مگر کدامین روند «دولت و ملت» را سپری کرده اند که خود را ملت در پی دولت، مینامند؟ شکاف در قدرت و تقسیم آن؟ نه، هرگز مباد! که تقیسم نفت است و خاک! و مثله کردن پیکر قدسی مآب الاهه ها!

بدرک که این «روابط و مناسبات» بین حکومتها و مردمان گوناگون، دهه هاست در پی تضاد های ذاتی پوسیده و درحال تلاشی ست! خاک نمیپوسد. بدرک که مردمان خاک میپوسند! سر نوشت خود را خود تعیین کنند؟خاک را مشت مشت توی جیبشان کنند؟ مگر سر نوشت را تانک تعیین نمیکند؟ اتحاد با شیطان کجا رفته؟ مگر این ماکیاولی خدای سیاست مرده است که خویشاوندان سرنوشت خود را خود تعیین کنند؟ اتحاد داوطلبانه؟!همه چیز انتخابی و دلبخواهی؟! تقسیم قدرت؟!اتحاد بااستقلال ؟! چه منطق شیوایی! مگر منطق ماکیاولی و باروت شکسته است؟
 تعیین سرنوشت
مسئله اینست که آیا انسان - یا انسانها - و به ویژه مردمان دهها میلیونی «حق انتخاب» دارند یا نه؟ آیا حق دارند «راه زندگی جمعی خود را  آگاهانه و آزادانه انتخاب بکنند یانه؟» 
از نظر من انتخاب  و این انتخاب حق خدشه نا پذیر انسانهاست. اعمال « زور و قدرت» برای نفی آن  میتواند پدید آورنده کشتارهایی علیه بشریت باشد. هدف از راه حلها دور زدن کشتار انسان و انسانهاست. راحلهایی که در مشکلات مردمان گوناگون به جنگ و خونریزی ختم میشوند قابل دفاع نیستند.  انتخاب درست و نادرست بحث دیگریست که به نفی حق انتخاب مربوط نمیشود. 
سیستم غیر متمرکز. قالب آن گرچه مهم است ولی نقش  محتوا را ندارد. ضرورت دارد محتوا برابر حقوقی سیاسی ، اقتصادی، فرهنگی ، اداری، و غیره را تأمین و حفظ  کند.  در ایران مردمان گوناگون بر اساس جغرافیا و ملیت به شکل طبیعی تقسیمات قابل ملاحظه ای دارند  بهتر است در انتخاب مدل سیستم به این موضوع اهمیت کافی داده شود. اینکه نام تقسیمات فدرال باشد یا ایالت مشکلی را حل نمیکند مهم محتوای قوانینی ست که تنظیم خواهد شد.

انقلاب دموکراتیک ایران:

نیروهای انقلاب:

عبارتند از:

نیروی

- جنبش دموکراسی خواهی ( و برابری طلبانه زنان)

- جنبش عدالتخواهانه زحمتکشان یدی و فکری. و همگام آنان چپ و به ویژه چپ دموکرات و سوسیالیست.

- جنبشهای ملی- دموکراتیک ملیت ها( جنبش رفع تبعیض)، منهای جناح ناسیونالیسم ارتجاعی و افراطی و کور آنها.

اهداف انقلاب:

اهداف انقلاب را خواسته های مردم و نیروها تعیین میکند. و ضروت دارد بعنوان اهداف مشترک پذیرفته شوند.آنها از این قرار اند:

تحقق:

- دموکراسی، و جدایی دین از دولت

- عدالت اجتماعی

- برابری حقوقی ملیتها در تمام عرصه ها. در کل رفع تبعیض از همه گروههای اجتماعی و جنسی و فکری.

روشهای مبارزه :

دوگونه است:

الف- مبارزه مسالمت آمیز سیاسی- مدنی

ب- بکار بردن روشها و ابزار لازم مشروع در دفاع از خود، بهنگام تهاجم نیروهای حکومت ، در حرکات عمومی .

رهبری انقلاب:

عملاً به عهدی نیروهای اصلی شرکت کننده در آن است.تا هنگام در هم شکستن پایه های دیکتاتوری و حرکت عمومی سرتاسری . متأسفانه بعلت عدم وجود شرایط هیچ «ارکان سازمان یافته »ی مشترکی برای هدایت انقلاب پدید نخواهد آمد. این ارکان فقط میتواند در زمان حرکت عمومی مردم به سرعت متشکل شده و رهبری انقلاب را بدست بگیرد. یعنی در شرایط شکست سد اختناق. سازمان یابی زنان، دانشجویان، کارمندان و فرهنگیان، زحمتکشان، دانش آموزان، وکلاء و دانشگاهیان، نویسندگان و هنرمندان، و ... میتوانند پایه های ارگان رهبری انقلاب باشند. تا حد ممکن باید کوشید ارکان رهبری انقلاب، از پایین - توسط همین تشکهای صنفی-مدنی-سیاسی جامعه شکل بگیرد. 

وظایف نیروهای انقلاب:

الف- ایجاد همبستگی و اتحاد عملی بین نیروها. شکل ملموس آن حمایت همه جانبه ء متقابل از حرکات و خواسته های برحق هر یک از نیروهاست . این حمایت موجب ایجاد همبستگی و اتحاد عملی خواهد شد.

ب- هر یک از نیروها لازم است برای دفاع و تحقق خواسته هایش « صف مستقل» خود را حفظ کند.

خصلت انقلاب:

دموکراتیک ، عدالتخواهانه، و برابری طلبانه است.

تسخیر قدرت:

پیروزی را شرکت فعال « سه نیرو» در حرکات ، و حمایت متقابل از یکدیگر تعیین میکند. جهت پیروزی، نسبت به شرایط و وضعیت نیروها باید موضع تهاجمی اختیار کرد. لازم است اصل « دفاع و حمله» را در وضعیت مناسب درست پیشبرد.

شکل انقلاب:

رنگین یا مخملین نیست و نمیتواند باشد. بعلت عدم شرایط. بل متأسفانه بدلیل مقاومت خشونت آمیز حکومت تا لحظه سقوط، خونین و رادیکال است. ولی نیروها وظیفه دارند با توجه به اصل حمله و دفاع تا حد ممکن شدت آنرا کاهش دهند. و در حالتی که مجبور هستند از خود دفاع کنند.

تحقق بخشیدن به اهداف:

رسیدن به اهداف، بستگی به «توان» مشترک و فردی نیروها ، آگاهی و خصلت دموکراتیک و خواسته های عملی و مشترک آنها، دارد. رهبری نیروها باید از پایین هدایت شود، و نه برعکس. اهداف غیر عملی، نیاید از سوی نیروها پیش کشیده شود.

دخالت احتمالی نیروی خارجی:

به هنگام دخالت احتمالی نیروی نظامی خارجی « ستاد رهبری انقلاب» که از سه نیروی یاد شده تشکیل شده لازم است « استقلال» خود را حفظ نموده و به عنوان ستاد مشترک انقلاب، وارد عمل شود. در این نقطه شکستن عمل مشترک به زیان هرسه نیروست. شکست دادن حکومت و تحمیل خواسته ها به نیروی مداخله گر ، دفاع از اهداف انقلاب با حفظ اتحاد و ستاد ممکن است.

جنبش های ملی دموکراتیک:

ضرورت ایجاب میکند این جنبشها از یکدیگر «حمایت»کنند. اتحاد و همبستگی عملی داشته باشند؛ و مانند یک نیرو عمل کنند.

اختلافات ارضی و برنامه ای:

جهت خنثی نمودن اختلافات ارضی ضرورت دارد «شرایط موجود» را تا هنگام پیروزی ، همه بپزیرند . بعد از پیروزی در یک محیط دموکراتیک برای حل مسایل از راه گفت و گو اقدام کنند. هدف برنامه ای آنها نیز لازم است در محدودی تأمین «برابری حقوقی» خلاصه شود. با تشکیل یک نظام غیر متمرکز، در فضای دموکراتیک میتوان خواستهای غیر مشترک را نیز به بحث و گفت و گو گذاشت. باید از حرکات اختلاف انگیز اکیداً خودداری کرد. گروههایی که ایجاد اختلاف میکنند باید از سوی همه مورد نقد و فشار مدنی قرار گرفته و بی اثر شوند.

روشنگری و سازماندهی نیروها:

اهداف انقلاب و راه چاره اش ، تغییر حاکمیت، از طریق نیازهای معشیتی ، و همه نیازمندیها، باید به مردم و بویژه اقشار پایین و زحمتکش جامعه بخوبی قابل لمس باشد. شکل سازماندهی, افقی و شبکه ای ، نهادهای مدنی و صنفی و غیره میتواند باشد. تجارب سازماندهی مبارزات سیاسی و مدنی در ایران و کشورهای عربی لازم است مورد استفاده قرار بگیرد.

جرقه ی انقلاب
در شرایط مناسب ،  ممکن است هرچیزی جرقه انقلاب را روشن کند. پیش بینی آن امکان ندارد. اما روشن است که بدون شرکت سازمان یافته در انقلاب، تحقق اهداف میسر نیست. انقلاب دموکراتیک ایران نیاز مبرم به سازمان یابی از پایین دارد. ضروریست نیروهای پیشرو در اندیشه آمادگی قبلی باشند.

 -----------
در پیوند:

مبارزۀ برابر حقوقی مسالمت آمیز هم استراتژی هم تاکتیک جنبش آذربایجان
 http://www.iranglobal.info/node/11857

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

آ. ائلیار
ویژه ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!