
از رضاشاه نقل می کنند که میگفت من پادشاهی را از چنگ قاجار در نیاوردم و بعد کلاهش را روی زمین انداخت و خم شد و برداشت و گفت: تاج پادشاهی ایران مثل این کلاه روی زمین افتاده بود و من برداشتم و به سرم گذاشتم.
من باور ندارم که خمینی باور داشت که بتواند روزی نظام ولایت فقیه را روی کار بیاورد. نظریه ولایت فقیه فقط یک تئوری مذهبی بود که ریشه در امامت شیعه داشت اما طی 1400 سال این پادشاهان بودند که حاکم بودند. تئوری حکومت شورایی هم در جهان وجود داشت در جایی به ثمر رسید و در جایی بثمر نرسید و در هر صورتش همان نبود که مارکس تصور کرده بود. صرف وجود یک تئوری یقین ایجاد نمی کند. اوایل ورود خمینی روزنامه نگاری کنار داریوش فروهر ایستاده بود و از او پرسیده بود که آیا واقعا خمینی را به رهبری قبول دارد و میخواهد اختیار حکومت را به او بدهد؟ فروهر در پاسخ گفته بود نقل به مضمون - «کی میخواد حکومت را به دست آخوند ک.. نشور بده؟ میفرستیمش بره قم خودمون حکومت را بدست میگیریم». و سال اول ورود خمینی دقیقا همین قضیه رخ داد و خمینی به قم رفت. اما آشوب و به جان هم افتادن و به قول ایرج مصداقی میز بهم زدن انقلابیون از مجاهدین گرفته تا فدایی و توده این فرصت را برای خمینی فراهم آورد که به عنوان قائد اعظم و فصل الخطاب حساب همه شان را برسد. نه.. خمینی هرگز تصورش را نمیکرد که انقلاب را بدزدد. همانطور که تاج پادشاهی ایران بر زمین افتاده بود و رضاشاه برداشت و بر سرش گذاشت، انقلاب هم به دلیل پخمگی و ساده لوحی انقلابیون و جبهه ملی خودش به دامن خمینی افتاد. چه انتظار داشتید که ؟؟خمینی تعارف کند به شما
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
دیدگاهها
مصاحبه شاهزاده
مصاحبه سه ساعته شاهزاده با پاتریک بنت دیوید همچو
آب توبه بر پیکر متهمان شرکت در شورش سال ۵۷ است.
نقش غرب در انقراض نظام پادشاهی و قربانی کردن مردم ایران بر ای اهداف پلید غربی.
از شما خواننده محترم دعوت به مصاحبه شنیداری میکنم.
به خانم آذر صالحی
ناچارم کلاس بگذارم و درس بدهم متاسفانه تعداد شاگردان مکتب سیاست زیر این مقاله از یکی بیشتر شد.
خانم صالحی و جناب رسول جرجیس. برای درک این که شما دو نفر سیاست نمیدانید کافیست بخشی که من در مطلب آقای جرجیس بولد کرده بودم را تحلیل کنیم. تحلیل همین یک جمله کفایت می کند که بدانیم با چه کسی و چه اندیشه ای طرف هستیم.
از شاه ایراد گرفته اند که : ضد ملی و ضد چپ و ضد خلقهای ایران و ضد اسلام شریعتی و طالقانی، و مبلخ ابتذال فرهنگ فاحشگی فرنگ ،و ارتجاع دینی و باستانی شاهنامه ای و اسطوره ای افسانه ای باشد،
ادامه درس تحلیلی در نظر
رسول ایراد گرفته که شاه «ضد ملی و ضد چپ و ضد خلقهای ایران و ضد اسلام شریعتی و طالقانی» بود.
شما و آذر خانم تکلیف تان را معین کنید. یک چپ که شاه با او مخالف بود توده ای و چریک فدایی لائیک و ضد خدا و دین بود. پس در مخالفت با دین چپ با شاه مشکلی نداشت. شما نمیتوانید هم ملی گرا باشید و هم چپ به معنای حزب توده و چریک فدایی باشید. یک مارکیسیست اگر مخالف تفکر طالقانی و علی شریعتی نباشد اصلا مارکسیست نیست بلکه یک موجود سرگردان است که نمیداند دارد چه گهی میخورد. جبهه ملی با شاه در ملی گرایی همنظر بود. هم چپ چریک فدای و حزب توده در ایدئولوژی هردو ضد اسلامی شریعتی و تفکر اسلام شریعتی ضد چپ و توده بودند و دین را افیون توده ها میدانستند و هنوز هم میدانند و اگر ندانند باید ابله باشند. و از میان اینها یکی که مثل آقای جرجیس بود.. یک روانپریش بود که از مارکسیسم به اندازه بز نمیدانست در دادگاه چنین گند زد:
سخنم را با گفتهای از مولا حسین، شهید بزرگ خلقهای خاورمیانه آغاز میکنم. من که یک مارکسیست لنینیست هستم، برای نخستین بار عدالت اجتماعی را در مکتب اسلام جستم و آنگاه به سوسیالیسم رسیدم.!!! خخخخخخخ
خسرو گلسرخی مخبط رو میگم!
یارو جوگیر شد جلوی تلویزیون خودشو به کشتن داد و به قول خودش برای جانش چانه نزد! خاک بر سر جو گیر ات! تو باید برای جانت چانه بزنی و بگی من اصلا چنین قصدی نداشتم! چرا برای جانت چانه نزنی ابله؟ خب این روانپریش اینقدر فریفته عوام بود که داد میزد عسس بیا مرا بگیر و اعدام کن و دادگاه او را به آرزویش رساند و شد بت جوانهایی مثل آقای رسول جرجیس و حالا بدون آنکه مفهوم کلماتی که پا منبری یاد گرفته اند بدانند اینجا اظهار فضل نداشته شان را می نمایند.
نکته بعد مشکل جرجیس با شاهنامه و اسطوره و افسانه های آن است که هر ملی گرای ایرانی به آن ادبیات افتخار می کند. خب این آدم یک جدایی طلب است که اینجا جلویش را در ایران گلوبال گرفته اند و حالا خودش را دارد به در و دیوار میزند که بیاد تو و براش مهم نیست که کسی برای حرفهایش تره خرد می کند. او آمده است برای رو کم کنی. از نوچه های اردوغان است. میشناسیمش.
کلاس درس امروز تمام. برای فردا دو بار از روی این درس مشق بنویسید و قبل از اظهار لحیه یک گوگل سرچی بفرمایید بعد تشیف بیارید..
راستی.. همچنان با اسم مستعار بیایید تا تتمه آبروی تان نرود.
این دو دیدگاه را درست تر یافتم.
با دیدگاه جناب الوند کاملا موافق و با بیشتر موارد ذکر شده در نوشته جناب جرجیس هم هم نظر هستم و نیازی به توضیح بیشتر نیست.
کلا پهلوی طلب ها ابرو باد و مه خورشید و فلک را مقصر میدانند غیر از خودشان. چون سایکوپت هستند و منش سایکوپت هم اینستکه هرگز حرف دیگری را قبول نکند.
Momet Momet
تو نوجوانی سوال اصلی مون این بود که مرغ و تخم مرغ کدام اول بودنند حالا سر پیری سوال مون اینکه ما انقلاب کردیم یا انقلاب ما
به رسول جرجیس
شما یک پیرمرد نق نقو هستید که حتا اطرافیان تان هم از نق زدن های شما شاکی هستند! جان من اینطور نیست؟ هرکس کمی ذاتا روانشناس باشد با مطالعه مطلب شما قضیه را در میابد. سخن شما تکرار 45 ساله ادم های مطالعه نکرده است. کسانی که ریشه یابی درستی نکرده اند و پای منبر دیگران در بحث های تلویزیونی چیزی شنیده اند. به این بخش از نوشته تان توجه کنید:
سیاست و فرهنگ سلطنتی که: ضد ملی و ضد چپ و ضد خلقهای ایران و ضد اسلام شریعتی و طالقانی، و مبلخ ابتذال فرهنگ فاحشگی فرنگ ،و ارتجاع دینی و باستانی شاهنامه ای و اسطوره ای افسانه ای باشد، نمی توانست پا به پای زمان؛ در قرن علم و صنعت و تکنیک، و دمکراسی و سکولاریسم و استعمارزدایی و .... پیش برود ،و از درون پاشید و مردم ایران را اسیر ارتجاع قرون وسطایی آخوند لواطکار صیغه نما نمود.
شما یک آدم سرگردان در سیاست هستید. سوادش را ندارید اما تلاش دارید خودی نشان بدهید. این را خود نیک میدانید لذا با اسم واقعی نمی آیید چون رسوا میشوید. آدم نق نقویی هستید چون برای نق های تان دلیل ندارید. اگر سواد داشتید میدانستید که یک چپ باید ضد اسلام شریعتی و طالقانی باشد. فرهنگ فاحشگی فرنگ نشان از شدت رسوخ دین در شما دارد و حتا اگر نماز نخوانید اما از خامنه ای در تفکر مرتجع تر هستید. باز خامنه ای با خانه عفافش برای فاحشه خانه اش یک مضمون اخلاقی ساخت که رو دست فاحشه خانه های فرنگ زد. در ایران آزاد فردا هم تن فروشان حق کار بعنوان تن فروش دارند و اشکال زمان شاه این بود که به انها به چشم کارگر جنسی نگاه نمیشد. خلاصه خیلی درهم برهم هستید. نزد یک معلم بروید تا افکارتان را سازمان بدهد بلکه بتوانیم باهم سخن بگوییم.
به الوند
دوست گرامی، هیچکدام از مواردی که شما فرمودید در یک کشور نرمال باعث انقلاب نمی شود. اگر شاه میخواست حکومت دمکراسی داشته باشد خودش بلد بود و نیازی به نامه آن سه نفر عضو جبهه ملی نداشت. خیلی ها به او نامه نوشتند و هشدار دادند. به اردوغان هم امروز بسیاری نامه می نویسند و هشدار میدهند. لیر ترکیه در سالهای اخیر بشدت سقوط کرد همه گفتن امروز فرداست که اردوغاان بیافته. به مکرون هم هشدار بسیار داده شد بخصوص در ماجرای جنبش زردها. به بشار اسد هم هشدار دادند. پوتین هم هشدار گرفت. چرا اینها سقوط نکردند؟ اما صدام و شاه و قذافی و سقوط کردند. ذولفقار علی بوتو هم سقوط کرد و هم اعدام شد. شما یک سری وقایع را چون رخ داده عامل قطعی برای یک سقوط در نظر میگیرید. ژنرال هایزر و گروهبان آمریکایی پس از جنگ دوم جهانی تا انقلاب کنار شاه بودند و تا سال 1356 هیچ اتفاقی برای شاه نیافتاد و تقویت هم شد. در مشهد سه هزار آخوند به جان شاه دعا کردند چرا با این سیل دعا گو مبارزه کند؟ اگر بزهای جبهه ملی و چریک های فدایی بیسواد و مجاهد ابله آن آفتابه به دست را سجده نمی کردند من جوان خام گول نمیخوردم اسلحه بدست بگیرم. امروز وقتی عقل خودم را دارم می بینم هرچه شاه کرد را من تایید می کنم و اگر جای او بودم همین راه او را می رفتم حتا در گرفتن چریک ها و مجاهدین و امثال خلخالی و محسن مخملباف مشهور به محسن چریک ابله. این ابله با یک پاسبان درگیر شده بود که اسلحه بگیرد یا همچه چیزی. لاجوردی آن زمان در زندان به مسخره بهش میگفت محسن چریک اینم جوان پخمه جوگیر شده بود و به خودش گرفته بود در برنامه بی بی سی هم گفت اگه رضاپهلوی میخواد شاه بشه منم میشم محسن چریک. آنچه شاه نتوانست حدس بزند بی نهایتی بلاهت اپوزیسیونش بود.
آقای حیدریان گرامی
حق با شماست دوست عزیز.. دختر خوشگله محل رو خمینی برد. اون عکس خمینی رو یادتونه با آفتابه؟ به نسل زد نشون بدید استفراغ میکنه. اما چرا نسل ما به اون عکس اینقدر مهر میورزید؟ اعتماد میکرد؟ خیلی ساده پاسخ اینه که این عکس عموها و پدربزرگها و فامیلهای ما بود. داشتیم نظیراو را و از آنها هرگز بی مهری و خیانت ندیده بودیم. اینجوری بود که وقتی پاریس بود وبحای حکومت افتابه به دست داشت و وعده داد که دختر خوشگل محل ایران خانوم رو میخواد به عقد ما در بیاره همه پذیرفتیم. اما وقتی سر دختره ریختیم تو سر و کله هم زدیم خودش صیغه ش کرد و حالا هم صیغه خامنه ای. و هنوز عده ای هستند که زمانی افتخارشون این بود که با مشت خالی پنجمین ارتش قدرتمند جهان را به زیر کشیدند و اگر آن زمان به آنها می گفتید که مثلا کنفرانس گوادالوپ یا کارتر باعث انقلاب شد (انطورکه سلطنت طلبان افراطی میگویند) خشتک ما را میدریدند و میگفتند ما بودیم انقلاب کردیم. حالا حرف بختیار و نامه آن سه نفر و غیره را پیش میکشند و این گردن من یکی گرو که همینها که این حرفها رو میزنند آن زمان اصلا نام جبهه ملی و بختیار به گوش شان نخورده بود. حالا نشستند تاریخ معاصر و روایات رو شنیدن و فهمیدن بختیار کی بود صدیقی کی بود و سنجابی کی بود تحلیل تاریخ مع الفارغ می کنند.
فرق بین دوغ و دوشاب را دانستن
دروووود!
اشاره ای گذرا به برخی نکته ها.
این حرفهایی که مینویسم، جنبه عام دارند. خطاب من به آنانیست که می آیند و با نامهای جعلی و بعضی مواقع مضحک و بی مزه، حرفهایی و متلکهایی را مینویسند که البته در لابلای آنها میشه تک و توکی حرف حساب نیز دید. ولی کلا بحث من به گرداگرد اصل مطلب میچرخه.
فرض کنید من با آقای «کردی» پدر کشتگی داشته باشم و دوست دارم که سر به تنش نباشه. علتش شاید به این بازگردد که ما بچه محل بوده ایم و جفتمون عاشق دختر خوشگله و گیسو بلند محله شده ایم. بعدا در یه کوچه ای با همدیگر روبرو شده ایم و آقای کردی به من گفته که تو حقّ نداری دور و بر «خاطره» بپلکی. منم به او جواب دادم، تو چه کاره ای که برای من یا تمایل خاطره خط و نشون میکشی؟. آقای کردی جوابم میده، برا اینکه من دوسش دارم و عاشقشم. منم جوابش میدم، خب منم دوسش دارم و دیوونشم و شبها فقط خوابشا میبنم که در گندمزارها دنبالش میدوم و چنگ میدازم به گیسوان بلندش و آب و از لب و لوچم میریزه!. جوابم میده در هر صورت حقّ نداری دور و برش بپلکی، چونکه من خوش تیپ ترین بچه محلم و دو کلاس بیشتر از تو سواد دارم. منم جوابش میدم، چه ربطی داره. عیکنشا باش! اگه تو بچه محلش هستی که منم هستم، در ثانی خونه ـ«خاطره جون»، دو پلاک پایینتر از خونه ماست. پس، من بیشتر از تو حق آب و گل دارم.
میزنه و فرض کنیم آقای کردی به نوع و سیستمی از کشورداری به نام «پادشاهی» علاقه و اعتقاد پیدا میکنه. منم نیز به نوعی فرض کنیم «آنارشیسم» و دیگری به «حکومت کمونیستی». دیگری به «جمهوری» و یکی دیگه به «ولایت اسلامی» و دیگرانی به «حکومت سوسیالیستی» و الی آخر و سعی میکنیم که در باره ایده آل بودن نوع سیستم کشورداری خودمون حرف بزنیم و در باره اش تبلیغ کنیم و استدلال و برهان و امثله متعدد از تاریخ گذشته و امروز بیاوریم. همونطور که تمام فعالین « جمهوری خواهی و نظامهای سوسیالیستی و اسلامی و غیره» برای عقاید خودشون تبلیغ و ترویج میکنند.
الان تحت این شرایط پیش آمده، دو مسئله پیش میاد. من چون پدر کشتگی دارم با آقای کردی بر سر «خاطره خوشگله» که نه به اون رسید نه به من، بلکه به شعالی رسید که غافلگیرانه آمد و خاطره خوشگله را از چنگ جفتمون ربود و به عقد خودش درآورد، ولی کینه من و اون همچنان پایدار ماند در حق همدیگه، چونکه بدبختی فعلیمون را سر این میدونیم که خاطره را از دست دادیم و نصیبی نبردیم از لبهای آتشینش!. حالا هر وقت و هر جا که پا بدد، مثل سگ و گربه به همدیگه میپریم. خب این مسئله را میکن، حسابهای شخصی داشتن با همدیگه که هیچ ربطی به علایق سیاسی آقای کردی یا من ندارند و دلیلی نمیشه که من چون از آقای کردی خوشم نمیاد یا ایشون از من متنفره، بیایم هر بار که جیکش در اومد، انواع و اقسام بد و بیراهها و لیچارگوییها را در حقش نثار کنم. چنین کاری از جوانمردی و آدمیگری به دور است.
امّا اگر من به راستی از نوع نظام پادشاهی خوشم نمیاد یا نظامهای دیگر، باید با دلایل مستدل و برهانهای استخواندار به سنجشگری « ایده پادشاهی» آنهم با مراجعه مستقیم به آثار و نظرات متفکّران و تئوریسنهای ایده پادشاهی و مطالعه عمیق آثار و نظرات آنها و سپس سنجشگری دیدگاههای آنها همت کنم و بیایم خیلی منطقی توضیح دهم که چرا به سیستم پادشاهی اعتقادی ندارم. خلط کردن دو مبحث برای لوسبازیهای تبلیغاتی در حقّ عقیده و ایدئولوژی و مرام و مسلک فرقه ای و سازمانی و حزبی خود؛ آنهم تحت نامهای جعلی و استعاری، کار انسان فهمیده و با شعور نیست؛ بلکه کار کسانیست که شهامت خود بودن را ندارن و نمیتونن مسئولیّت حرفها و رفتارها و اعتقاداتش را به عهده بگیرن؛ ولی میخواهند برای مردم تعیین تکلیف کنن که چی درسته و چی خطا؟. همین.
شاد زیید و دیر زیید!
فرامرز حیدریان
تصدیق واقعیّتها و تلاش برای دگرگشت آنها
درووود بر آقای کردی گرامی!
موجز و مختصر.
از قدیم الایّام گفته اند که «در اگر نتوان نشست» یا به زبان خودمونی: «اگر خاله ام خایه داشت، دائی ام بود». در تاریخ میتوان صدها نوع اگر و مگر را مطرح کرد و نتایج اگرها را در خیالات خود تصویرسازی کرد. اگر هواپیمای حامل خمینی سقوط میکرد؟. اگر در انفجار دفتر مجلس اسلامی، رفسنجانی و خامنه ای نیز رفته بوذند؟. اگر ترور خامنه ای موفقیّت آمیز بود؟. اگر از شنیدن و دیدن زلزله مهسا، خامنه ای سکته کش میشد؟. و صدها اگر و مگر دیگه.
بحث احتمالات و اگرها در خصوص مسائل بشری در همان دامنه «فرضیه ها و احتمالات» میمانند و با وقعیّتهای رخ داده و سپری شده، هیچ سنخیتی ندارند هر چند میتوانند انسان را در اقدامها و تصمیمهای نو به نو با تردید و تامّلات لازم همپا کنند. مثلا اگر محمّد رضا شاه به نامه جبهه ملی اهمیت داده بود؟. چی میشد؟. یا اگر بعد از مرگ مصدّقّ، بلافاصله شاهپور بختیار را به نخست وزیری میگمارید، چه میشد؟. یا اگر «سرلشگر پاکروان»، پا در میانی نمیکرد و خمینی را اعدام میکردند، چه میشد؟. یا اگر محمد رضا شاه بعد از خبردار شدن به مرض سرطان، بلافاصله تاج و تخت را به ولیعد واگذار میکرد و تمام زندانیان سیاسی را آزاد میکرد، چه میشد؟. یا اگر محمد رضا شاه به جای هزینه سنگین برای برگزاری جشنهای دو هزار و پانصد ساله، همّت میکرد که دهها موسسه آموزشی از بهر تحقیق و تفحص در باره مردم ایران برپا کند، چه میشد؟. یا نه! اگر مخارج برای تهیه سلاحها و جنگنده های آنچنانی را به کنار میگذاشت و بر گرداگرد بی طرفی ایران همچون سوئیس اقدام میکرد، چه میشد؟.
امروزه روز به اگر و مگرها گفتن هیچ نیازی نیست. باید واقعیّت ایران را تحت سیطره چهل و اندی ساله کاست اخانید و ارگانهای تابع و مُتعگان آنها در نظر گرفت و در صدد یافتن راهکارها و آفریدن امکانهای برونرفتن را بررسی واجرا کرد تا بتوان از این باتلاق هولناک بیرون آمد؛ آنهم با استقامت و دوراندیشی و ژرفنگریهایی که پیامد تمام رفتارها و اقدامها را بتوان در مصاف با اقتدار کاست اخانید و گیوتین تند و تیز خونریز آنها برآورد و ارزیابی کرد.
من برغم تمام انتقادهای بر پروا و سرراستی که به تمام احزاب و سازمانها و گروهها و تشکیلات و کنشگران تاق و جفت دارم، همچنان بر این اندیشه ام که میتوان کاری کارستان کرد،- اگر !؟؟- مدّعیان به مرحله ای از درک و فهم و شعور فرهیخته ارتقا یابند؛ طوری که بی واسطه بدون کاربست مبانی عقیدتی / مذهبی و ایدئولوژیکی و منیّتهای تحصیلی بتوانند «مسائل و معضلات ایران و مردم» را بفهمند، آنگاه شاید بشود امیدوار بود که چرخشی در اینهمه بیابانگردیهای بی مقصد و هدف ایجاد کرد و با عزمی راسخ برای «میهن و مردم» در کنار یکدیگر به ساحلی با صفا راه یافت. شاید!
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
شاهی که پادشاهی نکرد
من به عنوان یک ایرانی میخواهم بدانم پس از جنگ دوم چند بار انتخابات آزاد در ایران برگزار شد ؟
چند حزب وسازمان اجازه فعالیت حزبی و سازمانی داشتند؟
مشاورین شخص اول کشور چه کسانی بودند؟
متاسفانه پاسخ صد پرسش هم منفی خواهد بود .
در سال ۵۵ سه تن از جمله آقای بختیار نامه ای به شاه نوشتند و در آن به نواقص و نقص قانون مشروطه اعتراض کردند .نامه به دست شاه رسید و نویسنده گان نامه از وزیر دربار از سرنوشت نامه پرسیدند.
پاسخ شاه: آنرا پاره کرد وسیفون را کشید.
متاسفانه شاه یک مداخله گر در تمام ادارات دولتی و نظامی بود .پادشاهی نکرد و بیش از آنچه در قانون اساسی
وظیفه او بود ،انجام وظیفه میکرد.برای هر کار کوچک وبی ارزشی نظر او را جویا میشدند.
بسیار غمانگیز است که یگ نظامی آمریکایی به او میگوید باید برود .چرا نماند؟ چرا آن گروهبان آمریکایی را اخراج نکرد؟ شاه از خمینی میترسید. در اسناد است صدام حسین از او اجازه میخواهد او را آرام کند ،شاه مخالفت میکند. این شاه بود که میخواهد خمینی به پاریس برود ووووو.
بزرگترین خطای نابخشودنی رضاه شاه این بود که نالایق ترین فرزند را جانشین خود کرد.
فرزند اوهم بهره ای از شجاعت و دلاوری ندارد.
مجنون مرد بود یا زن؟
بعد از 1001 شب قصه سرایی، آدم گیج و مشنگ می پرسد لیلی زن بود یا مرد!؟
راسل یا سارتر گفته بود هر کس که در عمرش حداقل چند ماهی چپ نبوده باشد، عمرش برباد رفته و آسمان و زمین و دریا را نخواهد فهمید.
اگر سلطنت طلبان استعداد تحلیل سیاسی داشتند و بی فرهنگ و ضد فرهنگ نبودند ، 4 تا آخوند 2 زاری آنان را به زباله دان تاریخ شوت نمی نمودند.
فاشیسم پهلوی، خمینی دجال را به حکومت رساند چون شاه، سیاسیون و روشنفکران و ملیون و ....را نفله کرده بود و کسی غیر از آخوند و مسجد و میخانه و شهر نو و یانکی و عموسام باقی نگذاشته بود.
مصاحبه ها و اعترافات وزیران و وکیلان و سران حکومتی شاه بعد از انقلاب ،نشان میدهد که نظام پهلوی یک باند مافیایی ارتجاعی وابسته به امریکا و انگلیس بود و شاه یک مهره ترسوی دست نشانده غرب ؛در دوره جنگ سرد انجام وظیفه می کرد.
حداقل نیمی از جمعیت ایران در فقر روستایی و نیمی ار جمعیت شهری در فقر اقتصادی می زیستند ، و پول نفت هزینه سلاح و سرقت شاه و دولت و اطرافیان و خویشاوندان سایه خدا میشدند.
سیاست و فرهنگ سلطنتی که: ضد ملی و ضد چپ و ضد خلقهای ایران و ضد اسلام شریعتی و طالقانی، و مبلخ ابتذال فرهنگ فاحشگی فرنگ ،و ارتجاع دینی و باستانی شاهنامه ای و اسطوره ای افسانه ای باشد، نمی توانست پا به پای زمان؛ در قرن علم و صنعت و تکنیک، و دمکراسی و سکولاریسم و استعمارزدایی و .... پیش برود ،و از درون پاشید و مردم ایران را اسیر ارتجاع قرون وسطایی آخوند لواطکار صیغه نما نمود.
حال تا انقلاب مهدی باز هم شاه الهی ها خواهند پرسید: لیلی زن بود یا مرد ! ؟
و شهرام همایون در برنامه هایش ؛ از دو پهلوی نابغه در میان شاهان ایران ،خواهد گفت و عربده خواهد کشید و طلب دلار خواهد نمود.
افزودن دیدگاه جدید