رفتن به محتوای اصلی

رخداده های تلخ آذربایجان غربی
12.05.2013 - 09:29

در درازای قرن اخیر- از انقلاب مشروطیت تا کنون - در آذربایجان غربی وقایع  تلخ و دردناک زیادی رویداده است.  رخداده های اسماعیل آقا سیمیتقو، جیلولوق، جنگ سولدوز(نقده)،  از مهمترین آنها ست.  وقایع جنبش دموکرات آذربایجان و کردستان مسایل جداگانه ای هستند که در نوشته هایم  پیرامون آنها توضیح داده ام و دیگر به آنها نمی پردازم. کشتار قارانا و قالاتان زیر عنوان جنگ سولدوز میاید.

پیش از پرداختن به رخداده ها ضرورت دارد معیار خود را پیرامون سیاست مشخص کنیم، سنجش رخداده ها و درس آموزی از آنها به این معیار بستگی دارد.

سیاست
 سياست علم و هنر کشورداری و مردم داری ست، در عرصه های داخلی و خارجی، با رعایت اصول صلح و دوستی در میان مردمان گوناگون و ملتها. خدمت به مردم است با رضایت و داوری خود آنها، بر اساس قانون و حقوق بشر، با رعایت حقوق مخالفان و تولرانس و  اصول اخلاقی و برابری و عدالت و دوری از خشونت . 
کسب و به کارگیری قدرت بر این پایه «سیاست نوین» و دموکراتیک دوران معاصر را تشکیل میدهد. به دست آوردن و به کارگیری قدرت به هر وسیله و برای هر هدفی دیگر سیاست نیست، بل اعمال ضد انسانی ست مثل دیگر جرائم. 
این اندیشه ناقض سیاست ماکیاوللی ست( هدف وسیله را توجیه میکند ) .  و ناقض  تز «هدف سیاست تنها کسب قدرت است» می باشد.
درسیاست نوین مسئله قدرت با عدم تمزکز- و مسئله دولت با اتحاد داوطلبانه واحدهای مستقل حل میشود. تنها چنین دولت دموکراتیکی میتواند حق مشروع و انحصاری اعمال قدرت در عرصه معینی را به خود اختصاص دهد.

Missing media item.

 مارشیمون رهبر جیلوها در ارومیه

جیلولوق

رویداد های جلولوق  و کوتلوق از میان آتش جنگ جهانی اول(194-1918) پدید آمدند و میوه این جنگ بودند. در این وقایع  دهها هزار انسان بیگناه در آذربایجان غربی از همه ملیتها - در جنگ و کشتار و تاراج و گرسنگی و بی پناهی و عدم امنیت جان باختند. 
 در جنگ جهانی اول  که
 همزمان با حکومت احمد شاه قاجار بود و دولت مشروطهٔ ایران ضعیف‌ترین دوران خود را می‌گذراند. علی رغم اعلام بی‌طرفی دولت ایران، نیروهای متخاصم از جنوب( انگلیس) و شمال (روس) وارد ایران شدند. بر اثر آغاز جنگ و اشغال ایران توسط بریتانیا و خرید آذوقهٔ مردم ایران توسط ارتش اشغالگر و شروع قحطی بزرگ ایران ۱۹۱۷ - ۱۹۱۹ عدهٔ زیادی از مردم  (تقریباً ۴۰ درصد مردم ایران. به عبارت دیگر ۸ تا ۱۰ میلیون نفر از جمعیت ۲۰ میلیون نفری آن زمان ) به کام مرگ فرو رفتند.1 حالا اضافه کنید  قربانیان ورود روس و عثمانی و وقایع  جلولوق و سیمیتتقو را بر این ارقام، ببینید چقدر میشود. بر اساس بر آورد خودم با مراجعه به منابع گوناگون در آذربایجان غربی جمعاً از ملیتهای روس-ترک عثمانی- ترک آذربایجانی- ارمنی- آسوری و غیره تقریباً 140 تا 150 هزار نفر کشته شده اند. 

تخمین میزنند جنگ جهانی اول 10 میلیون نفر در اروپا قربانی گرفت. طرفداران نظر  نسل کشی ارامنه مینویسند 1 تا 1.5 میلیون نفر از آنها از بین رفته اند. ترکهای عثمانی هم کم کشته نداده اند.
 اما ریشه این جنگ چه بود؟ 
بر اساس مطالعات خود و  همانطور که خیلی از صاحب نظران نیز مینویسند علت اصلی جنگ هیچ ربطی به مردم  بیگناه و ملتها نداشت. 
ریشه جنگ رقابت اقتصادی- قدرت و تسلط جویی- تقسیم منافع بین طرفین، در سیستم سرمایه داری پیشرفته جهانی بود.

جنگ جهانی زندگی صلح آمیز و روز مره مردم  را در عثمانی- روسیه- و ایران برهم زد. در ایران حکومت مرکزی بر آذربایجان و به ویژه آذربایجان غربی  تسلط  اندکی داشت.  ترکیه در گیر با روسیه بود. نیروی  روسیه ارمنی و آسوریهای  ترکیه- وان- را در مقابل دولت عثمانی و حتی در راه اعلام« استقلال ارمنستان غربی»  حمایت میکرد. موتور حرکت ارمنیها حزب داشناکسیون بود که بعد از تشکیل آغازین خود در روسیه-1890-  با ایده مارکسیستی -در پروسه تغییر و تحولات خود به یک حزب ناسیونالیستی افراطی تبدیل شده و برنامه ارمنستان مستقل از روسیه - و حتی ارمنستان بزرگ را  که شامل سرزمینهای بین دریای سیاه و مدیترانه و آذربایجان ایران میشد - پیش چشم داشت.آسوریان و ارامنه خواستار خودمختاری بودند و  گفته میشود بر ضد عثمانیان با ارتش روسیه همکاری می‌کردند. 

 این حزب در بیشتر کشورهای ارمنی نشین از جمله در ایران و آذربایجان غربی شعبه و تشکیلات داشت و هنوز هم دارد. ارمنیها و آسوری های مسیحی منطقه «جیلو» واقع  در ترکیه- بعد از خروج نیروی روسیه از منطقه تحت فشار کوچ اجباری  قرار گرفته و 12 هزار خانوار به شهر اورمیه کوچیدند و از سوی مردم مورد حمایت و مهربانی قرار گرفتند . 
بخشی از اینان که به همراه زن و بچه  آمده بودند مسلح بودند  و ایده های حزب داشناکسیون را با خود داشتند. تصمیم میگیرند آنها را در ارومیه پیاده کنند. و کشور مستقلی به مرکزیت ارومیه تشکیل داده و نقشه ارمنستان بزرگ را تکمیل کنند. رهبر این مهاجران «مارشیمون» آسوری بود که بعدها در ملاقات با سیمیتقو توسط خود او کشته شد. جیلوها زندگی صلح آمیز آسوری و ارمنی های ایرانی را نیز در منطقه به خون آلودند. نقشه ی ماجراجویانه و غیر عملی ارمستان بزرگ و یا کشور ارمنستان به مرکزیت ارومیه - باعث چنان کشت و کشتاری در منطقه شد که بیشتر به نسل کشی شباهت دارد تا به چیزهای دیگر.

Missing media item.

جیلوها

 

این قسمت را به گزارش احمد کسروی از تاریخ هیجده ساله آذربایجان نقل میکنم:

«در این میان یک آرزوی خامی در ذهن مارشیمون و دیگر سران آسوری افتاده بود که یک کشور آزادی برای آسوریان در ناحیه ارومیه و پیرامون آن پدید آورند مارشیمون و آقا پتروس و دیگر سران آسوری و مسیحی، به همدستی مستر شت مسیونر آمریکایی که نایب کنسول آمریکا هم بود و به همداستانی مسیو نیکیتین و فرانسوی‌ها یک واحد نظامی در سرای حاجی مستشار دایر نموده و شروع به سربازگیری از اطراف نمودند. در بهمن آن سال یک نفر جیلو دو نفر مسلمان و یهودی را در بازار بقتل رساند که منجر به قتل چهار نفر دیگر هم از رهگذران بیگناه شد، سپس دسته‌ای از جیلوها در بیرون شهر شروع به کشتار نمود که حدود صد نفر(100) از اهالی دهات را به قتل رسانید. اقدام دو نفر از اهالی برای دفن کردن کشته‌هایی که بیرون شهر بر زمین مانده بودند به شروع جنگ کامل انجامید و مسیحیان در شهر هر کسی را که دیدند به گلوله بستند. 
سپس جیلوها شروع به توپ بستن شهر کرده و سرانجام هیئت صلحی به کنسولگری روسیه نزد مارشیمون رفت. قزاقان شهر هم که رییس ایشان روس بود به دستور او پرچم سفید برافراشتند که باعث دلیر شدن آسوریان شد و با حمله به قزاقخانه هر قزاقی را که یافتند به قتل رساندند. 
پس از این قتل عام اهالی ارومیه اتفاق افتاد که با تاکید و پیگیری مستر شت نایب کنسول آمریکا ادامه پیدا کرد. حدود ده هزار نفر از مردم بیگناه، شامل زن و بچه و مردم عادی طی این کشتار نابود شدند. این آمار تنها مربوط به شهر ارومیه ونه دهات آن بود و در دهات کشتار بزرگتری اتفاق افتاد.

پس از آن مارشیمون آهنگ سلماس کرد و می‌رفت تا سلماس را نیز زیر فرمان خود درآورد و چون شمار آشوریان و ارمنیان را کم می‌دید، می‌رفت تا با سمیتقو دیدار کرده و وی را نیز با خود همداستان کند. دو تن چون با هم نشستند، مارشیمون به سخن پرداخت ما همه گفته‌های او را نمی‌دانیم. آنچه از زبان خود سیمیتقو بیرون افتاده آن است که مارشیمون به او گفته : این سرزمین که اکنون کردستان نامیده می‌شود میهن همه ماها بوده ولی جدایی در کیش، ما را از هم پراکنده و به این حال انداخته. اکنون می‌باید همدست شویم و این سرزمین را خود بدست گیریم و با هم زندگی کنیم. ما سپاه بسیج کرده‌ایم ولی سوار نداریم اگر شما با ما باشید چون سوار بسیار دارید بر سر تبریز می‌رویم و آنجا را هم می‌گیریم . بعد از خاتمه جلسه هر دو باهم دست مودت داده و به یکدیگر قول همکاری می‌دهند . جناب مارشیمون از اتاق خارج شده و به طرف کالسکه رفته و هنگام سوار بر کالسکه مورد هدف شلیک طپانچه سیمیتقو قرار می‌گیرد با شلیک گلوله سیمیتقو کردها آسوری‌ها را در آن دم نشانه گرفته و می‌زنند به طوری که تمام صد و چهل نفر آسوری به جز چند نفر همه کشته می‌شوند.»
 «
نزدیک به ۱۲ هزار خانواده جلو با مارشیمون از خاک عثمانی آمده بود. نزدیک به ۲۰ هزار خانوار از ارمنیان و آسوریان خود ارومیه و سلماس و سلدوز و پیرامون بودند که به آنان پیوستند. پنج تا شش هزار ارمنی از ایروان و وان و نخجوان گریخته و به اینان پیوسته بودند. بیست هزار سپاهی و هشتصد نفر سرکرده روسی و ۷۲ نفر سرکرده فرانسوی داشتند به همراه ۲۵ توپ و ۱۰۰ مسلسل.»
در این رخداده به نوشته ی کسروی 130 هزار نفر از مردم سلماس و اورمیه و دسته ی انبوهی - [گویا 5 هزار نفر از مسیحییان]- کشته و سراسر منطقه ویرانه شد و همه مسیحیان آواره گردیده و از خانه های خود بدور افتادند. جیلوها با  دادن هزاران کشته عاقبت بعد از باز گشت نیروی عثمانی،  شهر ارومیه را ترک کرده و توسط انگلیسی ها به بغداد برده میشوند. مردم منطقه هنوز از اندوه و درد این فاجعه رها نشده بودند کهگرفتار ماجراجویی های سیمیتقو شدند.

 Missing media item.

خانواده های ارمنی 


چه درسهایی میتوان از واقعه ی جیلولوق گرفت؟
علت این زخم بزرگ چه چیزها بودند؟ 
 - جنگ جهانی اول- زمینه  را برای تاخت و تاز ها و ماجرا جویی های نظری مساعد نمود. چون قدرت مسلط بر منطقه را ضعیف نموده بود. 
- ایده های غیر عملی و ناسیونالیستی حزب جهانی داشناکسیون ارمنیها در مورد تشکیل خودمختاری-استقلال- ارمنستان بزرگ.
- عدم شناخت شرایط موجود- برای تحقق یا عدم تحقق  ایده ها.
-دچار شدن ناسیونالیستهای جیلو به خیال بافی 
- پیش بردن سیاست «هدف وسیله را موجه میسازد».
-فراموشی اخلاق و معیارهای انسانی 
- تکیه به اسلحه به عنوان عصای معجزه آفرین- کلید همه مشکلات. 
- عدم شناخت شرایط خود و موقعیت نیروهای درگیر در جنگ و منطقه.
- عدم استقلال عملی و نظری
- عدم سازمانیابی مردم و نیروهای آذربایجانی برای دفاع از خود.  
- جنگ صلح را میزداید و امکان شرایط مناسب برای مبارزه حقوقی و متمدنانه را از بین میبرد. 
-بیراهه روی فاجعه میافریند.
و مانند اینها.  

Missing media item.

اسماعیل آقا سیمیتقو*
 

 اسماعیل آقا شکاک معروف به سیمگو یا سیمیتقو (1309-1266)،  که دوره تاخت و تازش اواخر دوره قاجار و اوایل دورهٔ پهلوی را در بر میگیرد در سال 1309 بدست نیروی دولت ایران کشته شد. یکی از رهبران ایل شکاک-کرد- بود که بنا به نوشته کسروی-تاریخ هیجده ساله آذربایجان- برای « جداسری-استقلال-کردستان» میکوشید. شهرهای ارومیه، خوی،سلماس، ساوجبولاق(مهاباد) سولدوز(نقده) پهنه تاخت و تاز او بودند.

آمده: « اسماعیل آقا سمکو شکاک در منطقه مرزی ایران و ترکیه بود. او با دولتهای روسیه، انگلستان، ترکیه و آلمان ارتباط نزدیک داشت. بارها در اواخر دوره قاجار و اوایل دورهٔ پهلوی با قوای دولتی زد و خورد کرد. وی عده‌ای از مردم آذربایجان غربی و نیروهای دولتی و سران مذهبی آسوری‌ها را در میانه وقایعی که به جیلولوق معروف گشت، کشتار کرد و سرانجام در ۳۰ تیر۱۳۰۹ توسط نیروهای دولتی کشته شد. محل استقرار او قلعه چهریق بود1.

 بعد از انقلاب اکتبر که سپاه روسیه تزاری از ایران خارج شد، سلاح زیادی برای اسماعیل آقا باقی ماند. در شرایطی که نیروهای نظامی دولت ایران چندان نفوذ و قدرتی در منطقه کردستان نداشتند سمکو رهبری منطقه[ رهبری نه، که معنای دیگری دارد، بل  تازندگی منطقه]  را در دست داشت. شاید نبود و عدم بقای سلطه روسیه، موجب تحرک سمکو در منطقه شد و حتی بین سال‌های ۱۹۲۰ تا ۱۹۳۰ سمکو با دولت‌های همسایه نوعی پیوند و ارتباط برقرار کرد. از جمله اینکه رابطه‌ای خاص با شیخ محمد خیابانی داشت[؟]. سمکو سربازان ترک مناطق مراغه و میاندوآب را ناچار کرد که از کردستان بیرون بروند، در منطقه ی مهاباد هم به سپاه ایران حمله کرد و آنها را شکست داد. سمکو در پاییز ۱۹۲۲ خود را شاه کردستان نامید و به پیمان سور بسیار خوش بین بود. پس از اینکه رضاخان وزیر جنگ شد، با فرستادن لشکریان دولتی به جنگ سیمیتقو سرانجام او را شکست داد و سیمیتقو به ناچار به ترکیه گریخت. پس از چند سال به ایران بازگشت و با چند صد تن از کردهای هرکی سلماس را محاصره نمود، ولی باز از نیروهای دولتی شکست خورد و از ایران گریخت. سرانجام سیمیتقو اجازه یافت به ایران بازگردد و به حکومت اشنویه گمارده شد؛ امـا رضاشاه حکم به محکومیت او داده بود؛ و چند روز بعد به دست سربازان ایرانی کشته شد .

- سیمیتقو با نیروی دولت ایران و  مردمان شهرهای مذکور میجنگید.
-  نیروی روسیه تزاری که در ایران بود او تحت حمایت آن قرار داشت -تا اانقلاب 1917 .
- نخست با عثماني ها بعد با روسها وسر انجام با انگليسيها نزدیکی داشت.(جنبش ملي کرد)
- در طی بیش از ده سال فعالیت سیمیتقو انسانهای غیر نظامی بسیاری از مردمان شهرهای یاد شده کشته شده و خانه های زیادی غارت گردید. 
همینطور نظامیان زیادی از هرطرف قربانی ماجراجویی های سیمیتقو شدند.

در تلگرافی که مردم جان به در برده ی لکستان-منطقه ای در اطراف سلماس- به تبریز کرده بودند گفته میشد دو هزار تن از مرد و زن در جنگ کشته شده و هزار و پانضد تن در راه از آسیب ترس و سرما مرده اند. تاریج هیجده ساله -کسروی.
- با  توجه به عملکرد او-نه ذهنیت و سواد- ماهیت مبارزه اش عشیرتی-سنتی بود. و آگاهی سیاسی حتی در سطح پایین نداشت. 
- درک او از استقلال- داشتن قدرت مطلقه بر منطقه بود . مثل یک شاه. او« در پاییز ۱۹۲۲ خود را شاه کردستان نامید». تاریخ بیست ساله ایران ، حسین مکی.
-تنها فنی که بلد بود جنگ نه، بل «کشت  و کشتار»بود. و تا توانست پیش برد. جنگی که خشک و تر را با هم بسوزاند جنگ نیست، کشت و کشتار است.
حرکت او یک حرکت ناسیونالیستی کور بود. 

اسماعیل آقا سیمیتگو نفر وسط

 

درسی که  از این رخداده میتوان گرفت:
-در صورت عدم توان حکومت از تأمین «امنیت مردم»، ضرورت دارد مردم خود امنیت خود را تأمین کنند. در غیر این صورت قربانی کشت و کشتار ها خواهند شد. حکومتی که امنیت مردم را خود تهدید کند مشروعیت ندارد و باید در برابرش ایستاد و از خود دفاع نمود. برای این کارها سازماندهی لازم است. نه هنگام نیاز که بسیار دیر است-بل سالها- و حتی دهه ها- پیش. انجام آن تنها از دست تشکلهای مترقی مردمی و دموکراتیک و سیاسی برمیاید، که آگاهی نوینی از مفهوم سیاست داشته باشند. 
-مبارزه برای "استقلال" در صورت عدم درک شرایط،عدم وجود شرایط، تنها میتواند یک مبارزه ی دئمی- و نه آگاهانه- باشد؛ و جز  کشت و کشتار  نتیجه ای ندارد.
- حرکت ناسیونالیستی به تدریج دید را سطحی و کور میکند و به حرکات فاشیستی میگراید. این موضوع را  در رخداده ی جیلولوق روشنتر می بینیم. 
- مبارزه ی درست برای کسب حقوق نقض شده، راه و روش خاص خود را دارد و با ماجراجویی و کشتار و ناسیونالیسم بیگانه است. اساس آن سیاست نوین و دموکراتیک است که در آغاز قید شده است.

Missing media item.

 جنگ نقده 

 

جنگ نقده (سولدوز)

روز 31 فروردین 1358، در شهر نقده مردمان کرد و ترک درگیر یک جنگ ناخواسته‌ شدند، جنگی که‌ زیان بزرگی به‌ مناسبات دوستی آنان وارد کرد. تعداد بخشی از کشته شدگان حدود 120 نفر است.

قادر وریا* از رهبران کردها مینویسد:«33سال پیش، حزب دمکرات کردستان در شرایط نوین پس از سرنگونی رژیم شاه بمنظور تبلیغ آرمانها و برنامه‌هایش برای‌ توده‌های مردم و جلب حمایت آنها بسوی خویش، هربار در شهر و یا منطقه‌ای متینگ‌ها و همایشهای بزرگی را با شرکت علاقمندان هواداران خود برگزار می‌کرد. روز 31 فروردین، چنین متینگی را در استادیوم شهرنقده‌ برپا نمود تا در آنجا دبیرکل حزب، دکتر عبدالرحمن قاسملو در خصوص سیاستهای حزب در شرایط نوین برای شرکت کنندگان سخنرانی نماید. بدیهی است در شهر نقده‌ فرزندان دو ملت کرد و ترک در جوار یکدیگر زندگی می‌کردند و ترکها که‌ از همان دوران رژیم پادشاهی اداره‌ی امور شهررا در دست داشتند ، در مقابل جنب و جوش سیاسی کردها  و از جمله‌ برپایی همین متینگ حساس و حتی بدبین بودند. اما مقامات وقت حزب دمکرات کردستان که‌ اساسأ مقاصد صلح طلبانه‌ای را در برگزاری متینگ مزبور دنبال می‌کردند، دلیلی برای توجه‌ به‌ نگرانی یاد شده‌ و ملغی کردن متینگ نمی‌دیدند.

متینگ حزب دمکرات در نخستین دقایق شروع و بهنگام سخنرانی دکتر قاسملو بدلیل تیراندازی در محلات ترک نشین این شهر به‌ تشنج کشیده‌ شد. شرکت کنندگان در متینگ بهنگام خروج از استادیوم و عبور از کوچه‌ها از پشت بام وحیاط  خانه‌های همشهریان ترکشان هدف تیراندازی قرار گرفته‌ و بدین ترتیب جنگ ناخواسته‌ای بر آنها تحمیل می‌شود. تیراندازی و درگیری دو طرفه‌ در شیوه‌ی جنگ کرد و ترک نمایان گشته‌ و منجربه‌ کشته‌ شدن شمار کثیری از مردم بیدفاع دو طرف بویژه‌ کردها می‌گردد.» 

دنیز ایشچی** از دانشجویان آن زمان مینویسد: «برای ما فعالین دانشجوئی سیاسی آندوره پر واضح بود که از زمان قبل از انقلاب بهمن پنجاه هفت، مسئول سیاسی تشکیلاتی حزب دموکرات ایران در منطقه سولدوز، کسی غیر از جناب "مصطفی هجری" دبیر کل فعلی حزب نبودند. آرشیتکت اصلی چنین میتینگی از ده هزار روستائی مسلح غیر ارتشی در قلب منطقه ترک نشین در چنان جو خلا امنیتی خوف، رعب و وحشت، خارج از اینکه چه پیغامی را به مردم ترک نشین میخواست برساند، کسی غیر از  رهبر فعلی آقای وریا، یعنی جناب مصطفی هجری نیستند. برنامه ریزان چنین میتینگی در چنان شرایطی که منتظر یک جرقه ای بود تا فاجعه ای آفریده شود، باید برای خانواده های شهدای هر دو طرف کرد و ترک پاسخگو باشند که چرا چنین برنامه فاجعه باری را ریخته و به مرحله اجرا در آوردند.

جرقه ای شعله ور شد، و فاجعه ای شروع به آغاز شدن کرد. مهم نیست تیر اول را کی شلیک کرد، در شهری که هر شب از ساعت نه، تا دوازده شب، رگبار تیر اندازیها خواب را بر زنان و  بچه ها حرام کرده بود،  مردم داشتند عادت میکردند که در فلان جاده روستائی بر اثر انفجار مین، چند نفر دست و پای خود و یا احتمالا جان خود را از دست داده اند. با وجود هزاران هزار مسلح غیر نظامی در وسط شهر متشنجی مثل نقده، بالاخره شهر آبستن گلوله ای از یک گوشه بود. فاجعه آغاز شد و دهها، بلکه صدها نفر مردم عادی، از زنان و بچه های کرد و ترک جان خویش را از دست دادند.

مردم با وجدان عادی کرد و ترک، همسایه های خود را که از ملیت دیگر بودند، در خانه های خویش امان می دادند. خانواده های مردم عادی کرد و ترک خود را در داخل خانه های خویش حبس می کردند، تا افراد ملسح تیر اندازیهای نظامی خویش را در کوچه و خیابانها به اتمام برسانند. جوانان چپ پیشگام و هواداران مجاهدین خلق، در داخل خانه ها با شدت تشنج آوری با پدران و فامیلهای خویش را در گیر بودند تا به آنها ثابت بکنند که این جنگ میان مردم دو ملیت ترک و کرد نیست، بلکه مردم قربانی سیاستهای مغرضانه دسته ها بخصوصی گردیده اند.» 

به دنبال انتشار خبر برادر کشی، نیروی های حکومت از ارومیه  به سمت نقده حرکت کرده و با نیروهای حزب دموکرات درگیر میشوند و بر تعداد  کشته ها میافزایند. در این روزهاست که کشتار جانگذاز روستاهای قارنا و قالاتان توسط نیروهای حکومتی رخ میدهد.

Missing media item.

 کشتار قارانا

قارنا روستایی ست کردنشین نزدیک شهرستان نقده در آذربایجان غربی. در تاریخ ۱۱ شهریور ۱۳۵۸ شمسی در کشاکش جنگ کردستان مورد حمله عوامل مسلح قرار گرفت که در جریان آن ۶۸ تن از اهالی روستا کشته شدند. مینویسند : سحرگاه روز 11 شهریور پاسداران انقلاب، نخستین بار به روستای" قارنی" در حوالی شهرستان نقده یورش برده ، هر فردی را دیدند، کشتند. زمانیکه آخوند روستا برای جلوگیری از قتل عام، قرآن دردست خواست مانع ادامه کشتار شود، پاسداران حکوت او را نیز به قتل رساندند. و در روستای دیگری به نام  قالاتان بیش از 35 نفر کشتار شدند.

Missing media item.

جنایت جیلوها- ارومیه

 

 درسهای جنگ نقده:
 حزب دموکرات کردستان مارشیمون و سیمیتقو نبود- حزب پر تجربه ای بود که دبیر کلی مثل دکتر قاسیملو داشت. پس این حزب چرا به چنین اشتباه استراتژیکی دچار شد؟ خفظ «صلح و دوستی» بین مردمان منطقه از اهداف استراتژیک مبارزان راه رفع تبعیض و کسب حقوق است. بدون نگهداری این اهداف استراتژیک «کسب حقوق» برای همه مردمان گوناگون ساکن در منطقه غیر ممکن است. 
خیلی سخت بود تشخیص این نکته که برگزاری متینگ مسلحانه با هزاران فرد مسلح در آن جو و در میان شهری با آن جمعیت ترک ، با آن خاطرات تلخ تاریخی ، حتماً با شیلیک گلوله ای - از هر طرف که باشد- به یک جنگ تمام عیار برادر کشی میانجامد؟ و به دنبال آن نیروی حکومت وارد صحنه شده و همه را سوگوار خواهد کرد؟
چرا پاسخ آتش ،  آتش بود؟ 
نیروی انقلابی ، مردمی و انسان دوست، باسخ هر آتشی را  با آتش جواب نمیدهد. توجه به مکان و زمان و دوست داشتن انسان اساس عمل اوست. حتی گاهاً خود را فدا میکند ولی آتش نمیگشاید. آیا حزب دموکرات چنین حزبی بود؟

اگر چنین حزبی هم نباشد امیدوارم در چنین جهتی تکامل یابد. تنها در این سمت و سو ست که همه مردمان گوناگون -نه نتها منطقه بل ایران- میتوانند  با حفظ « صلح و دوستی و همبستگی» ، به عنوان جزء جدایی ناپذیر اهداف استراتژیک خود ، کسب حقوق نمایند. 
درست است این چیزها نباید تکرار شوند. نباید شرایط پدید آمدن آنها را مهیا ساخت. نباید به شرایط وقوع آنها داخل شد و شرکت کرد.
اما اگر علی رغم خواست و میل ما جرقه روشن شد- از سوی یک ماجرا جو، نا آگاه، بد خواه، یا اشتباه کار چکار میتوان کرد؟ 
 -سیاست کاهش درد، خنثی نمودن عملکرد پدیده در نطفه میتواند یاری رسان باشد. 
مسئله را از زاویه دیگر مورد توجه قرار بدهیم:
فرض بکنیم: حزب دموکرات و همتاهایش، دیگر احزاب و سازمانهای کردی، استراتژی ناسیو نالیستی تسخیر آذربایجان غربی، ایجاد کردستان مستقل یا واحد فدرال را دنبال میکنند. و در این راه از سیاست « هدف وسیله را توجیه میکند» پیروی مینمایند. یعنی در حقیقت تاکتیک و استراتژی «مارشیمون-سیمیتقو» را پیش میبرند. و در شرایط حمله نظامی نیروی خارجی به حکومت ایران، نابودی یا ضعیف شدن سلطه آن بر منطقه ، این احزاب سیاست «مارشیمون-سیمیتقو» را عملی خواهند کرد.
 فرض بکنیم : سیاست کردستان به راستی چنین است . 
پرسش من اینست:  آیا درست است مبارزان حق طلب آذربایجان نیز چنین سیاست و اهدافی را -مقابله به مثلی را- پیش ببرند؟
-پاسخ روشن است، نه! بسیار غلط و نادرست است. چون گفتیم « بیراهه روی فاجعه میافریند». کردستان اگر واقعاً چنین سیاستی را دنبال کند و چنین ماهیتی داشته باشد باید در انتظار تکرار رخداده های تلخ تر و به مراتب وحشتناک تری باشیم. من فکر میکنم  کردستان «سیاست مدرن و دموکراتیک» را درک میکند و علی رغم برخی گرایشات ناسیونالیستی افراطی در درون خود میکوشد از سیاست مدرن پیروی نماید.
در کل جنبش کردستان عمدتاً سیاست دموکراتیک و نوین پیش برده میشود. همانطور که در جنبش حق طلبانه آذربایجان علی رغم برخی گرایشات ناسیونالیستی از آغاز عمدتاً و عملاً این سیاست مدرن و دموکراتیک دنبال میشود.
« سیاست ناسیونالیستی افراطی» و « بزرگ گرایی ها و خیالبافی ها و ماجراجویی ها» زخم هر دو جنبش است و نطفه ی « فاجعه آفرینی ها». این نطفه ضرورت دارد بی اثر و خنثی شود. در صورت رشد و تسلط آن بر جنبشها ما با فجایع دهها باز وحشتناک تر و غم بار تر از گذشته روبرو خواهیم شد. 
واقعیت این است که نه سازمانهای کردی میتوانند آذربایجان را تسخیر کنند و نه آذربایجانیها میتوانند کردستان را تسخیر کنند. نه به صورت جنگ آشکار و نه به صورت خزنده و اسکانگرایی طرح ریزی شده. مسئله این است که اصلاً « اصل تسخیر گرایی» نادرست و ضد انسانی و اشغالگری ست. و نتیجه ای جز  شکست و ایجاد فجایع دردناک برای همه چیزی در برندارد. مانند آنچه که در رخداده جیلوها دیدیم. این سیاستها و اعمال به نسل کشی ها میانجامد.
برای استقلال یا جدایی، فدرالیسم، خود مختاری  و مانند اینها میتوان کوشش کرد و هیچ نیازی به تکرار سیاستهای نادرست و فاجعه بار نیست. نباید فراموش کرد کسب حقوق همه جانبه تنها در «شرایط صلح و دموکراتیک » ممکن است، و در فضای جنگ و کشتار تنها فجایج بیشمار به بار می نشینند.
ضرورت دارد جنبش آذربایجان بر اساس سیاست مدرن و دموکراتیک از همه لحاظ خود را سازماندهی کند. بدون سازماندهی، بدون سیاست درست،  بدون آگاهی عمیق از مسایل سیاسی، نمی توان فاجعه آفرینی ها را در بیرون و درون خود خنثی نمود.
رخداده های تلخ در گذشته آذربایجان غربی، موضوع تبلیغات و  سوء استفاده ی ناسیونالیستهای افراطی هر دو جنبش و عوامل حکومت است- در جهت ایجاد شکاف و اختلاف بین دو مردم ستمدیده. با هدف تکرار فجایع تلخ. ضرورت دارد مبارزان راه رفع تبعیض هر دو جنبش،  به این کجراهه ها آگاهی دقیقی داشته باشند. که نهایت آن تکرار فاجعه ی جیلوها و نسل کشی هاست. انتخاب راه با شماست.

نتیجه ی بررسی رخداده ها:
اگر به عمق  این رخداده ها - جیلوق، سیمیتگو، جنگ نقده و ...- خوب دقیق شویم می بینیم همه از یک ماهیت برخورداراند؛ از ماهیت « ناسیونالیستی».
دوستان ناسیونالیست چهره خود را در آینه این رخداده ها ببینند و در اندیشه عدم تکرار چنین فجایعی باشند. چنین است آینه ناسیونالیسم در آذربایجان غربی، که مشاهده میکنید. مردمان فقیر و زحمتکشی که  ناسیونالیست نبودند و مهاجران را با آغوش باز پذیرفتند و مهربانیها نمودند، با همه ملیتها با تولرانس و آزاد اندیشی در صلح و صفا میزیستند، خود قربانی غول آدمخوار «ناسیونالیسم» شدند. بله، متأسفانه ما در تاریخ خود ضربه را از ناسیونالیسم خورده ایم.
ضرورت دارد کوشندگان مردمان گوناگون تحت ستم مضاعف در آذربایجان غربی به آموزه های تاریخ دقیق شوند، رفع  ستم و تبعیض، کسب حقوق پایمال شده، نه از راه سلاح ممکن است و نه از راه ناسیونالیسم. نیاز زندگی مدرن و متمدنانه است که راه خود را از این ایده ها و ابزار جدا کنیم. سیاست درست همان است که در آغاز جُستار آمده است. درک ژرف آن ، عمل صادقانه ، و عشق به سعادت و آزادی و رفاه انسان ، حفظ صلح و دوستی و ایجاد فضای دموکراتیک شرایط رهایی ماست. مسئله ملی نه تنها در آذربایجان غربی حتی در ایران نیز راه حل نظامی ندارد. راه حل ناسیونالیستی ندارد.  آنان که بر اسلحه های خود تکیه میکنند ، ماهیت عملکرد ناسیونالیستی خود را پشت شعارهای مدرن پنهان میکنند - همان طور که هیتلر ماهیت خود را پشت شعارهای سوسیالیستی مخفی می
کرد- بهتر است قضاوت بیرحمانه تاریخ را در مورد این راه به خاطر آورند. راهی که از تبعیض دیده و ستمکش جنایکار آفریند! 
با اعلام اینکه من دموکراتم، من  مارکسیستم، من سوسیالیستم، آدم دموکرات و مارکسیست و سوسیالیست نمیشود. در جامعه عشیرتی و شهرهای تحت تبعیض همه جانبه و از همه لحاظ رشد نیافته، آدم  دموکرات و مارکسیست و سوسیالیست نمیشود. احزاب و گروهها دموکرات و مارکسیست و سوسیالیست نمیشوند. این ایده ها و عملکرد ها از آن جوامع پیشرفته است و هیچ ربطی به جامعه ی ما در آذربایجان غربی ندارد. در سرتاسر آذربایجان غربی یک نفر  دموکرات، و مارکسیست و سوسیالیست پیدا نمیشود؛ چه برسد به احزاب و گروهها. «مقلّد» چرا، تادلتان بخواهد داریم. مانند مقلدین این دین و آن آیین. اینان میاندیشند این چیزها هم دین و آیین اند، و میشود تقلیدشان کرد!  فرد دموکرات در جامعه دموکراتیک به و جود میاید، و دموکرات بودن یک خصلت تربیتی و پداگوژیکی ست. از دامن مادر تا دامن اجتماع. در جامعه ایکه سرتاپایش ، و آدمهایش از گهواره تا گور ،  تحت تسلط استبداد و دیکتاتوری هستند، دموکرات پیدا نمیشود. خود و دیگران را گول نزنیم . آنان که اندکی با جامعه شناسی آشنایی دارند میدانند چه میگویم. 
عقب ماندگی، آری عقب ماندگی دیگر بس است. 
تا کنون هم هرچقدر بوده از سرمان بیشتر است. جنبش ناسیونالیستی کرد ترکیه را ببینید- بگذریم که خود را مارکسیست لنینیست میداند- تازه بعد از 30 هزار کشته- بعد از پرپر شدن 30 هزار گل زندگی ، دارد کم کم به این نتایجی میرسد که سالها ست مورد آنالیز ماست. 
به جای تکیه به اسلحه به خرد خود تکیه کنید. خرد بایسته است.
 ناسیونالیسم در همه اشکال آن یک شرشت دارد و آنهم چنین است که آینه تاریخ نشان میدهد. غولی ست به تمام معنا آدمخوار! 
مبارزه رفع تبعیض را نباید با ناسیونالیسم درهم آمیخت. هرچند که  تا تبعیض هست ناسیونالیسم نیز وجود خواهد داشت.

------
1) Majd Mohammad Gholi. ۲۰۰۳ The Great Famine and Gencide in Persia ۱۹۱۷-۱۹۱۹, University press of America

  1.  2) تاریخ بیست ساله ایران. حسین مکی. جلد پنجم.
  2.  انزلی، حسن. اورمیه در گذر زمان. انتشارات انزلی، 1378
    *قادر وریا: لزوم دیالوگ میان کردها و ترکها
    **آسیب شناسی جنگ نقده و دیالوگ پیشنهادی حزب دموکرات کردستان- دنیز ایشچی
    -------
    نوشته های آ.ائلیار پیرامون آذربایجان غربی:
     
    ملاحظات ارضی در آذربایجان غربی (1)
    ملاحظات ارضی در آذربایجان غربی (2)

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

آ. ائلیار
ویژه ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!