رفتن به محتوای اصلی

نوجوانانی که در برابر دیکتاتوری استالین ایستادند – و زنده ماندند تا داستانش را بگویند
05.03.2023 - 15:29
  • در يک مورد، سه پسر نوجوان در برابر اراده استالین ایستادند.

    در طی حدود ۳۰ دهه زمامداری و در قدرت بودن، استالین چهره رهبری بی‌چون و چرا و بلامنازع را داشت که تمام صداهای مخالف را با قساوت تمام سرکوب می‌کرد.

    اما در اتحاد شوروی اعتراض‌هایی هم رخ می‌داد. این اعتراض‌ها مکرر و در مقیاس‌های عظیم نبودند ولی نشان می‌دادند که بسیاری با این رژیم تماميت‌خواه مخالف‌اند.

    زنان تاجیک که در زمین زراعتی اشتراکی کار می‌کنند، با استالین و یک کمیسر خلق در زمینه کشاورزی صحبت می‌کنند ۱۹۵۳

    علی‌رغم باور عمومی، حکومت استالین بر کشور بی‌چون و چرا نبود

    یکی از این اتفاق‌ها در چلیابینسک، شهری صنعتی در اورال رخ داد که منطقه‌ای است کوهستانی که قسمت‌های اروپایی و آسیایی روسیه را از هم جدا می‌کند. این شهر محل یک کارخانه تراکتورسازی بود.

یک روز در بهار ۱۹۴۶، سه نوجوان تصمیم گرفتند پوسترهایی در مرکز شهر نصب کنند. ساکنان محلی که برای غذا صف کشیده بودند با خستگی آن‌ها را تماشا می‌کردند.

این پسرها چسب در اختیار نداشتند در نتیجه از نان خیس‌شده استفاده می‌کردند تا برگه‌های کاغذ را که از دفترچه‌های مدرسه‌شان کنده بودند به دیوارها و تیرهای چراغ برق بچسبانند.

با دستخط یک بچه‌ مدرسه‌ای نوشته بود: «ای مردم گرسنه، به پا خیزید و بجنگید!»

زنی در میان صف پوستر را خواند و گفت: «این را آدم باهوشی نوشته است.»

این سه پسر، الکساندر (مشهور به شورا) پولیاکوف، میخائیل (میشا) اولمان و یوگنی (ژنیا) گرشوویچ بودند. هر سه آن‌ها آن موقع ۱۳ ساله بودند و شورا پولیاکوف سردسته‌شان بود.

خانواده‌ او اصالتا از خارکیف در اوکراین بودند و او به همراه مادر، مادربزرگ‌، خواهر و خاله‌اش به اورال فرستاده شده بودند. این پنج نفر در یک اتاق زندگی می‌کردند چون شهر نمی‌توانست به سادگی میزبان تخلیه‌شدگان جنگ باشد.

پدر شورا در جنگ کشته شده بود. مادرش سرپرست خانواده بود و شغل‌اش وکالت بود.

شورا دستش را دور شانه زنی گذاشته

 

الکساندر یا شورا پولیاکف

ژنیا گرشوویچ هم بدون پدر بزرگ شده بود ولی به دلیلی دیگر. او در لنینگراد به دنیا آمده بود و پدرش در سال ۱۹۳۴ دستگیر شده بود و به غلط متهم به عضویت در یک شبکه زیرزمینی شده بود که قصد سرنگونی دولت را داشتند.

او بدون هیچ نشانه‌ای سر به نیست شد.

مادر ژنیا برای امنیت دو فرزندش به چلیابینسک نقل مکان کرد. به رغم این‌که شوهرش «دشمن خلق» شمرده می‌شد، او توانست شغلی به عنوان معلم دبیرستان پیدا کند.

عکسی از ژنیا همراه زنی

یوگنی معروف به ژنیا

پدر ژنیا پیش از جنگ اعدام شده بود ولی خانواده مدت‌ها بعد از مرگش با خبر شدند.

میخائیل یا میشا اولمان مانند گنیا اهل لنینگراد بود. ولی خانواده‌اش همه زنده بودند و پدر و مادرش در آغاز جنگ به چلیابینسک آمده بود تا در کارخانه تراکتورسازی محلی کار کنند که در آن موقع به جای تجهیزات کشاوری تانک می‌ساخت.

در چلیابینسک خانواده میشا در شرایطی پرازدحام زندگی می‌کردند و ناچار بودند با یک نفر غریبه در اتاق زندگی کند. اتاق با یک بند رخت که ملافه‌ای از آن آویزان بود به دو قسمت می‌شد.

عکسی از میشا اولمن در جوانی

 

این سه پسر به یک مدرسه می‌رفتند. اولمان و گرشوویچ حتی پشت یک میز در کلاس می‌نشستند.

این پسرها با وجود اینکه هنوز ۱۳ ساله بودند آثار مارکس، لنین و استالین را به عنوان بخشی از برنامه درسی مدرسه‌شان می‌خواندند. آن‌ها از این کتاب‌ها یاد گرفته بودند که پذیرش ظلم و بی‌عدالتی اشتباه است.

آنها با دقت تمام اشعار سروده شده برای «بین‌الملل» را مطالعه می‌کردند که سرودی بود که یک انقلابی فرانسوی در دهه ۱۸۷۰ برای جنبش کارگران نوشته بود و بعداً در میان همه کسانی که با بی‌عدالتی اجتماعی می‌جنگید پخش شده بود.

این ترانه بین سال‌های ۱۹۲۲ و ۱۹۴۴ سرود ملی شوروی بود. این پسران نمی‌توانستند باور کنند که این شعر که توده‌ها را دعوت به ایستادن در برابر نابرابری اجتماعی می‌کند، در اتحاد شوروی ممنوع نشده بود.

این پسرها و خانواده‌های‌شان با مضیقه‌های شدید اقتصادی روبرو بودند و در آستانه تلف شدن از گرسنگی با جیره‌بندی غذایی بعد جنگ زندگی می‌کردند.

در شوروی لطیفه‌ مشهوری رایج بود که روزگاری رهبران ایالات متحده آمریکا، بریتانیای کبیر و اتحاد شوروی در کنفرانس یالتا در فوریه ۱۹۴۵ گرد هم آمده بودند و بحث می‌کردند که از چه راهی باید برای اعدام هیتلر استفاده کنند چون جنگ دیگر رو به پایان بود.

این لطیفه می‌گوید که چرچیل نخست‌وزیر وقت بریتانیا، پیشنهاد کرد بود او را دار بزنند. روزولت، رییس جمهور آمریکا، گفته بود او را با صندلی الکتریکی اعدام کنند. و استالین رهبر شوروی معتقد بود که مؤثرترین راه این است که غذای هیتلر را به شیوه شوروی جیره‌بندی کنند. دو نفر دیگر قبول کردند که این ظالمانه‌ترین مجازات است - و نکته اصلی لطیفه نیز همین بود.

اما همه در اتحاد شوروی مجبور نبودند که با جیره‌بندی غذایی اندک زندگی کنند. این سه پسر همکلاسی‌ای داشتند که پدرش مدیر کارخانه صنعتی محلی بود.

سبک زندگی این همکلاسی کاملا با بقیه فرق داشت: او را با راننده به مدرسه می‌آوردند، در جعبه ناهارش غذای بسیاری بهتری داشت و در جشن تولدش پسرها می‌توانستند آب گازدار مزه کنند و فیلم‌های چارلی چاپلین را با پروژکتور روی دیوار ببینند.

گفتن ندارد که خانواده مدیر در یک اتاق مشترک با غریبه‌ای زندگی نمی‌کردند بلکه خانه‌ای بسیار بزرگ و راحت داشتند. همه این‌ها انگار قصه پریان بود.

وضع زندگی کارگران کارخانه چلیابینسک حتی پیش از جنگ هم سخت بود - بسیاری در زیرزمین‌ها و گودال‌ها زندگی می‌کردند. با شروع جنگ، چلیابینسک با ورود گسترده آوارگان جنگ از مناطق غربی روسیه مواجه شد که وضعیت را بدتر کرد.

در دسامبر ۱۹۴۳ مدیریت کارخانه متوجه شد که حدود سیصد نفر از کارگران در طبقه فروشگاه کارخانه می‌خوابند چون جای دیگری ندارد. عده‌ای می‌گفتند که لباس زمستانی ندارد و بقیه کفش نداشتند. نمی‌توانستند از کارخانه بیرون بروند.

مردم حاضر بودند سختی دوران جنگ را تحمل کنند ولی با پایان جنگ، طاقت‌شان طاق شده بود. هر چند از شکست آلمان نازی خوشحال بودند، ولی عده زیادی از تحقیر مداوام زندگی در بیچارگی و فقر به جان آمده بوده بودند.

مردم در جلوی ورودی پارک

 

بلافاصله پس از جنگ، پارکی در نزدیکی کارخانه تراکتورسازی چلیابینسک افتتاح شد، اما شرایط زندگی همچنان دشوار بود

این سه پسر شکایت‌های بزرگسالان را درباره زیرزمین‌های نمور، سقف‌های سوراخ خانه‌ها و سوپ‌هایی که با گزنه می‌پختند و چهار سال نداشتن صابون و بسیاری مشکلات دیگر می‌شنیدند. آنها فقر شدید را تجربه می‌کردند و انگار چیز زیادی برای از دست دادن نداشتند.

آنها از مشاهده بی‌عدالتیِ مدام به شدت عصبانی بودند و خشمگین از تعارض میان تبلیغات شوروی که می‌گفت زندگی در کشوری سوسیالیستی چطور است و چیزی که با چشم خودشان می‌دیدند.

تعدادی پشت یک میز زیر تابلوی عظیم استالین نشسته‌اند و مردی در حال سخنرانی

نشست منطقه‌ای حزب کمونیست چلیابینسک در اواخر دهه ۱۹۴۰

یک روز در آوریل ۱۹۴۶ این پسرها برگه‌هایی را از دفترچه مدرسه‌شان جدا کردند و نوشتند:

«رفقا، کارگران، دور و برتان را ببینید! دولت جنگ را علت مشکلات شما می‌دانست. ولی حالا دیگر جنگ تمام شده است. وضع شما بهتر شده؟ نه! دولت چه چیزی به شما داده؟ هیچ چیز! فرزندان‌تان گرسنه‌اند ولی هنوز برای شما از کودکی سرخوشانه قصه‌ها سر می‌کنند. رفقا، دور و برتان را ببینید و بفهمید واقعاً چه اتفاقی دارد می‌افتد!»

اوایل این پسرها، پوسترهای‌شان را در شب می‌چسباندند ولی ظرف چند روز جسارت بیشتری پیدا کردند و دیگر نگران عواقب‌اش نبودند. حتی چند نفر از همکلاسی‌های‌شان به کمک‌شان آمدند.

کمیساریای امور داخلی خلق که دستگاه امنیتی شوروی بود و بعدها تبدیل به کا‌گ‌ب و حالا اف‌اس‌ب شده است - به سرعت از ماجرا خبر شد و دیری نپایید که فهمید این پوسترهای ضد دولتی را بچه‌مدرسه‌ای‌ها درست می‌کنند.

در مدرسه‌ها دستخط هر شاگردی را بررسی می‌کردند تا مقصر را پیدا کنند. بچه‌های سراسر چلیابینسک را وادار می‌کردند کلماتی مثل «رفقا» و «کودکی سرخوشانه» را بنويسند.

ساختمانی که در دهه ۱۹۴۰ سرویس‌های امنیتی چلیابینسک در آن مستقر بودند

ساختمانی که در دهه ۱۹۴۰ سرویس‌های امنیتی چلیابینسک در آن مستقر بودند

یوگنی گرشوویچ اولی کسی بود که دستگیر شد. بعد الکساندر پولیاکوف و در اواخر مه ۱۹۴۶ - میخائیل اولمان. خانواده‌های آن‌ها بهت‌زده و وحشت‌‌زده بودند.

نیروهای امنیتی بی‌امان آن‌ها را بازجویی می‌کردند و سعی می‌کردند آنها را متهم به همدلی با نازی‌ها کنند. پسرها بسیار دلخور بودند: چطور می‌شود مارکسیست‌هایی وفادار، نازی باشند؟

گرشوویچ و پولیاکوف در اوت ۱۹۴۶ محاکمه شدند و محکوم به اشاعه تبلیغات ضد شوروی شدند. آنها به سه سال حبس در زندان نوجوانان محکوم شدند.

بعدها آن‌ها این دوران هولناک را به یاد می‌آوردند که زندانی‌های جوان دیگر که به خاطر جرایم جنایی به زندان افتاده بودند، مرتب آن‌ها را کتک می‌زدند و آزار می‌دادند.

اولمان خوش‌شانس بود - چون هنگام دستگیری هنوز ۱۴ ساله نشده بود و به‌کلی از مجازات جان به در برد. پدر و مادرش به سرعت به لنینگراد برگشتند تا از نیروهای امنیتی چلیابینسک دور بمانند.

گرشوویچ و پولیاکوف هم به نسبت راحت از حبس خلاص شدند و در پایان سال ۱۹۴۶ با تعلیق حکم‌شان آزاد شدند.

شاید سن کم این بچه‌ها باعث شد از عواقب بسیار سخت‌تر کارشان جان به در ببرند.

ولی ممکن است که نیروهای امنیتی و قاضیان از صداقت این شورشیان جوان تکان خورده بودند که در عین زیستن در یکی از تمامیت‌خواه‌ترین رژیم‌های تاریخ باور داشتند که می‌توانند علیه بی‌عدالتی اجتماعی اعتراض کنند و دولت را وادار به بهبود شرایط زندگی کارگران کنند.

اولمان و پولیاکف هر دو بعدها به اسرائیل مهاجرات کردند و پولیاکوف هنوز با همسرش در آنجا زندگی می‌کنند و بی‌بی‌سی در آنجا توانست با او صحبت کند.

میخائیل اولمن در پیرسالی

میخائیل اولمن در پیرسالی

اولمان بعداً به استرالیا رفت و در همان‌جا در سال ۲۰۲۱ از دنیا رفت.

یوگنی گرشوویچ در پیرسالی

یوگنی گرشوویچ در پیرسالی

یوگنی گرشوویچ بار دیگر در اواخر دهه ۱۹۴۰ مدت کوتاهی پس از اخراج‌اش از دانشگاه به ظن تمایلاتی ضدشوروی دستگیر شد.

او به ده سال حبس محکوم شد ولی مدتی بعد از مرگ استالین به همراه میلیون‌ها قربانی دیگرِ سرکوب آزاد شد. او در دهه ۲۰۱۰ از دنیا رفت.

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال
برگرفته از:
بی بی سی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.