رفتن به محتوای اصلی

بروکسل؛ تجربه‌ا‌ی همزمان شیرین و تلخ با ثبت در تاریخ!
24.02.2023 - 11:51

در آیینه‌ی «بروکسل» چه باید دید؟
در تظاهرات ١٩ فوریه بلژیک حضور نداشتم. البته تمارض یا قصد خاصی در میان نبود، فقط شرایطش فراهم نیامد. نتایج و نمایش آن را اما هم تصویری دیدم و شنیدم و هم که گزارش‌‌هایی را در باره‌اش خواندم. هدف تظاهرات، نشان‎‌دادن اراده‌ی همبسته‌‌ی مخالفان جمهوری اسلامی به نشست شورای اتحادیه اروپا اعلام شده بود و با این منظور مشخص نیز، که این شورا هنگام بررسی اجرایی‌کردن مصوبه‌ی چندی پیش پارلمان اروپا در استراسبورگ فرانسه مبنی بر تروریستی شناختن سپاه پاسداران، شاهد نیرومندی درخواست حمایتی ایرانیان باشد و پژواک فراگیر آنان را به گوش گیرد. ارزیابی از میزان شرکت کنندگان، تفاوت فاحش از ٦ هزار تا ٣٠ هزار نشان می‌دهد که اختلاف در این حد می‌تواند حاکی از جهت‌گیری‌های مختلف نسبت به نوع تظاهرات باشد. نکته‌ی مسلم اما اینست که جمعیت تظاهراتی، آن سان بزرگ ابعاد بوده است که پلیس بروکسل آن را بزرگترین تظاهرات غیر بلژیکی‌ها در این شهر بنامد و ارزیابی‌اش مبتنی بر محاسبه‌ی فنی و حرفه‌ای از طریق عکس‌برداری پهباد به رقم ٣٠ هزار نزدیک باشد. بروکسل در این روز، میزبان ایرانیانی از کشورهای بسیار بود. 
پس به لحاظ جمعیت گردآمده از سراسر اروپا و حتی آن سوی اقیانوس، بی‌جا نخواهد بود اگر از شکوهمندی ١٩ بروکسل سخن برود. درد و حسرت اما اینجاست که چنین شکوهی آغشته‌‌ به پلشتی‌ها هم شد. در آن، نه تنها اداره‌ی برنامه‌ی تظاهرات موفق که با بسیج مشترک و زحمت نگاه‌ها و گرایش‌های سیاسی متفاوت ممکن شده بود، از پشت خنجر خورد و در انحصار گرایش معین سیاسی قرار گرفت، بلکه در راستگراترین چهره سیاسی ممکن رخ نمود. جز خود این گردانندگان، کسی از این خبر نداشت که قرار است پیام  جرج دبلیو بوش شناخه شده به جنگ‌های نئوکانی در این مراسم خوانده شود. سخنان کسی که اگر عوارض سنگین جنگ در عراق و افغانستان او را اجازه می‌داد، خاک ایران نیز به توبره ‌کشیده می‌شد. اخذ پیام اما تنها محدود به این نماد «دمکراسی از طریق جنگ» نبود، صاعقه وقتی بر فرق بخش بزرگی از جمعیت تظاهرکننده فرود آمد که پیامی هم از جان بولتون مشاور امنیتی دونالد ترامپ و مشهور به «باز جنگ طلب» به مراسم رسید. دو سخنرانی تئو فرانکن از نمادهای راست افراطی بلژیک و آقای بشیرتاش هم مشمول پنهانکاری‌ها بود. در عوض اما سخنرانی نماینده‌ی «مرکز همکاری احزاب کردستانی» فقط بعد کشاکش‌ها میسر شد. راستی چنین حلول و ظهورهایی را چه باید نامید و مظهر چه تمایل و سیاست‌هایی در جهان دانست و مطلوب کدامین گرایش سیاسی از ایرانیان؟
سخن البته بر سر این نیست که ایرانیان در گردهمایی‌های‍‌شان فقط خودشان باشند و در جهان گره‌خورده با هم، سر در لاک خویش فروبرند. هم از اینرو، هراس‌افکنی نسبت به ارتباط‌گیری با شخصیت‌ها و مقامات خارجی، ارزانی آن کسانی باد که در آتش «آمریکا ستیزی» می‌سوزند و صریح و روشن و یا پوشیده و شرماگین، جنبش انقلابی و ملی «زن – زندگی – آزادی» را انقلاب مخملی القاء می‌کنند. آنانی که با نوشتجات و امضاء‌های متن مشترک، جلب حمایت غرب از این جنبش اصیل را نشانه‌ی وابستگی به «بیگانه» و یا مستحیل شدن‌ در آن می‌دانند و همان ترهاتی را می‌بافند که خامنه‌ای در تهران می‌تند. از نظر مدافعان چنین نگاهی، گویا جمهوری اسلامی نیست که با ماجراجویی‌های ایران برباده‌اش برای اعمال دخالت‌های نابجای خارجی زمینه فراهم می‌آورد، برعکس هرچی هست زیر سر امریکا و شرکاست! قبلا خطاب به اینان نوشته بودم که در ایران مشخص امروز ما، «مبارزه با امپریالیسم (در معنی سلطه‌طلبی) از مبارزه با جمهوری اسلامی می‌گذرد» و تاکید کرده بودم که نیروی چپ، چپ نیست اگر سلطه‌جویی امپریالیستی را نبیند و با آن نستیزد، اما هر ستیزنده با «امپریالیسم» نه تنها چپ نیست که می‌تواند مرتجع هم باشد. ولی چه باید کرد وقتی نرود میخ آهنین بر سنگ؟
پرسش اما اینست که چرا به اصطلاح معروف از میان پیغمبران رفتن فقط سراغ حضرت جرجیس و وعده دهنده‌ی پردیس؟! دعوت از شخصیت‌های معتبر و مورد احترام افکار عمومی و متنفذ در سیاست‌های قدرت‌های موجود با رویکرد حقوق بشری به سود این جنبش، یک چیز است و کشیدن پای دعوای بوش‌ها و بولتون‌ها به صحنه چیزی دیگر. پیام گرفتن از این دو، رساننده‌ی چه معنایی می‌تواند باشد به جز پهن کردن فرش قرمز زیر پای چکمه دوستان غربی و چه چیزی دانست غیر بازتاب تمایلات ذهنی و قلبی جماعتی چشم انتظار برای شکل گیری تعرضات نظامی از بیرون در ایران؟ چنین دیدگاهی کی می‌تواند کمترین ربطی با خواست «زن – زندگی – آزادی» داشته باشد که طنین‌انداز خیابان‌ها، دانشگاه‌ها، کارخانه‌ها و مدارس و منازل است؟ این چیست مگر همآوایی نمایی دروغین آرزوی مایه‌گذاران روند انقلابی گذار از جمهوری اسلامی به سکولار دمکراسی با تمایلاتی بکلی ضد دمکراتیک و ضد ملی؟ شریرانه‌تر از این هم می‌شود اصالت روند انفلابی در ایران را مصادره‌ کرد و دستاوردهای آن را به سرقت برد و به انحراف کشاند؟  

«جاوید شاه» در خدمت جمهوری اسلامی!

 

 

معرکه‌گیری در این برنامه اما آنجا بیشتر کراهت داشت که تریبون‌ تظاهرات در محاصره‌ی حلقه‌ای از متعلقین به آن جریانی درآمده بود که با فریادهای «جاوید شاه» مانع از شنیده‌شدن هر صدای دارای کمترین زاویه با گرایش سیاسی خود می‌شدند. گرچه خوشبختانه، در برابر پاسخ رسای «اتحاد اتحاد» از جمعیت می‌گرفتند. اینان کسانی‌اند که عکس پرویز ثابتی سرساواک را در ارتفاع چند متری روی دست گرفته و بگونه‌ی تحریک شده و تحریک‌کننده نسبت به هر غیر خودی، برخورد پرخاش گرایانه از خود بروز می‌دهند (نمونه‌ی مونیخ). هماهنگی دستکم کسانی از داوطلبان «انتظامات» بروکسل با این جماعت، فقط هم سازمان‌یافتگی و تبانی از پیش میان مدیریت با بسیج فاشیستی را به نمایش ‌نهاد.
«بروکسل» اما نه استثناء که نقطه اوج تعرض سازمان‌یافته‌ی سلطنت‌طلبان افراطی به تظاهرات برون‌مرزی است. پیش‌زمینه‌ی خرابکاری‌های اینان را به ترتیب زمانی و بگونه‌ی صعودی می‌باید در متن تظاهرات هفته‌های اخیر واشنگتن، لوس آنجلس، دوسلدورف و مونیخ پی‌گرفت تا دید چگونه هربار بر گستاخی رفتار خود افزوده‌اند. تا بهتر دریافت که با چه برنامه‌ریزی خزنده پیش آمده و اکنون دیگر «زن – زندگی – آزادی» برایشان نه نام رمز برگشت به دیکتاتوری سلطنتی که کد مشخص انتقام از «پنجاه‌ و هفتی‌ها»ست.
انحصارطلبی و مصادره‌گری‌های اینان دقیقاً در خدمت مشی جمهوری اسلامی برای گسیختن صفوف تظاهرات ایرانیان در هر جا از جهان است. مشی‌‌ای در پی ازنفس‌انداختن گردهمایی‌های توانمندی که توانسته‌اند با برانگیختن توجه و احترام افکار عمومی غربی‌ها نسبت به «زن – زندگی – آزادی»، جمهوری اسلامی را در سطح بین المللی بیش از پیش بی اعتبار کنند. این واقعیتی است که بخش بزرگی از پروژه‌ی امنیتی حکومت برای درهم شکستن یکپارچگی تظاهرات برون‌مرزی را دقیقاً همین سلطنت طلبان افراطی بی جیره مواجب پیش می‌برند. هم از اینرو این ویروس آسیب‌رسان به سلامتی کالبد واحد ملی علیه جمهوری اسلامی را می‌باید در هر لباس بر تن، خنثی کرد. «بروکسل ١٩ فوریه» و اعمال این اوباشان سیاسی در خدمت جمهوری اسلامی ثبت سینه‌ی تاریخ شد. 

نیروهای دمکرات و مسئله‌ی حفظ تظاهرات فراگیر و تداوم آنها           
راه، نه ترک تظاهرات جمعی که تلاش پیگیرانه و بردبارانه برای پالایش گردهمایی‌های اعتراضی از نفوذ این اخلال‌گرایان و مهار شلتاق‌های آنهاست. انگیزه‌ی شرکت نیروهای دمکرات سکولار جمهوری‌خواه و فراتر حتی شهروندانی که صرفا به نیت خدمت به جنبش انقلابی در تظاهرات بروکسل مشارکت داشتند، بر سر جای خود همچنان باقی است. به دیگر سخن همانی است که در تورنتو کانادا ٥٠ هزار نفر به میدان آورد و در برلین، عظمت ١٠٠ هزار نفره به نمایش گذاشت. حس مسئولیت در پشتیبانی از جنبش انقلابی و ملی «زن – زندگی – آزادی» است که آنان را وا داشته و وامی‌دارد تا به پشتوانه‌ی باور به اتحاد و هماهنگی ضرور، حضور در تظاهرات علیه نظام با شعار آزادی را به استقبال روند. بنابراین از قلم نینداختن این حقیقیت مرکزی که هیچ رفتار نابهنجاری نباید مانع از برشمردن جمهوری اسلامی به عنوان مانع اصلی آزادی، دمکراسی، سکولاریسم و عدالت اجتماعی در ایران شود، حتی یک آن نیز نباید از جلوی چشم کنار برود. اصل، بر تداوم مبارزه برای سکولار دمکراسی در مسیر گذر از جمهوری اسلامی است و متاثر از همین، پاسداشت ارزش جمع‌آمدها و نیرو شدن‌ها در درون‌مرز و برون‌مرز.   
وفاداری به اصل همبستگی و ترجیح همسویی و هماهنگی بر تفرقه و انزوا، چراغ راهنمای نیروهای سکولار دمکرات برای دعوت به مدارا و آسان‌گیری چه در خود و چه هر دیگری در تظاهرات بوده و کماکان هم می‌ماند. پذیرش تعدد پرچم و ظهور نمادهای خاص در تظاهرات تاکنونی، خود نمود و نشانه‌ای از این رویکرد بوده که مبادا جمع‌آمدها زیر شعار رهایی ایران از استبداد جمهوری اسلامی آسیب ببیند.  کوشش همه این بوده که پرچم مشترک تظاهرات، فقط صدای اعتراض علیه زور حکومتی باشد و به اهتزاز درآید. در این نزدیک به شش ماه، مبنا بیشتر بر اعتماد‌کردن‌ها بوده و کمتر بر چیستی سیاسی فراخوان دهنده‌ی تظاهرات و کیستی سخن‌رانان درنگ صورت گرفته است. بر همین هم البته باید ایستاد و گفت که شرکت در تظاهرات بروکسل خطا نبود، بل ادامه‌ی باورهایی بود که باید هم پای آنها ایستاد و بر وجه موفقیت کلی این تظاهرات تاکید نمود. خطا آنجا خواهد بود که از آسیب شناسی‌ها بازبمانیم.
در معرض گزند قرار گرفتن روند مشارکت در تظاهرات تاکنون شورانگیز و شعورمند بخاطر پشتیبانی از «زن – زندگی – آزادی» اکنون اما الزاماتی را پیش می‌کشد که اگر قبل از این نیز معتبر بودند، حالا دیگر مبرمیت دوچندان دارند. در اینجا بی آنکه نیازی به ورود در جزییات رفتار میدانی باشد که تشخیص و تدقیق آن همانا بر عهده‌ی نیروی میدانی است، اما می‌توان بر چند اصل تکیه داشت. ١) حضور هرچه متحدتر و منسجم‌تر هم‌سیاست‌ها و هم شعارها در وجود بلوک‌ها و یا فروم‌ها در تظاهرات. ٢) مشروط بودن شرکت در تظاهرات به پیش آگاهی‌ها نسبت به دستور کار برنامه و پروژه. ٣) اجتناب از هم صف‌شدگی و هم‌صدایی با فاشیست‌رفتارهای سلطنت طلب از جمله در شکل تطهیر ساوک و سردمداران ساواک. ٤) با مشاهده‌ی عدول غیر قابل صرفنظر مدیریت تظاهرات از تعهدات اعلام شده، فاصله گرفتن از آن تجمع حاضر در شکل مسالمت آمیز و کوشش برای تداوم تظاهرات در صفوف و نقطه‌ای دیگر. ٥) افشای هرچه گسترده‌تر نقش تفرقه‌افکنانه آنانی که، قصد شوم مصادره‌ی تظاهرات همگانی به سود گرایش خاص را ایفاء می‌کنند.
خوشبختانه در هفته‌های اخیر نمونه‌های موفقی از روی‌کردهای هشیارانه نیروهای دمکرات و جوانان فعال مدنی در برابر موج راه‌افتاده و رو به گسترش ویرانگر از سوی سلطنت‌طلبان افراطی را شاهد بودیم که مبتنی بر اطلاعات محدود من می‌توان به موارد پاریس، کلن و برلین اشاره داشت. نباید فراموش کرد که این جریان آسیب رسان به تظاهرات، بهیچوجه نیروی بزرگ و غالب نیست بلکه به پشتوانه‌ی حمایت‌های مالی و محافلی از قدرت‌هاست که می‌خواهد خود را بزرگ بنمایاند تا خود را بر تظاهرات قالب کند. جلو اینها را می‌توان گرفت و باید هم گرفت.
بهزاد کریمی

٤ اسفندماه ١٤٠١ برابر با ٢٣ فوریه ٢٠٢٣
 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

دیدگاه‌ها

محسن کردی

آقای بهزاد کریمی. آن سلطنت طلبان افراطی حاصل آشی هستند که شما سال 57 پختید و اینها از خانه و کاشانه شان آواره شدند و حالا خشم شان را این گونه نشان میدهند. حتا اگر محمدرضاشاه شان به پای شما در ساواک شلاق زده بود این میلیونها ایرانی انقلاب منحط و واپسمانده شما را تایید نمی کنند و مثل بقیه ایرانیان دست به افراط گری میزنند. سال 57 شما و رفقای تان افراطی بودید امروز اینها! بعد هم چرا اینها را برجسته می کنید؟ اگر همه آن دهها هزار نفر «باشکوه» که از آنها یاد می کنید سلطنت طلب افراطی بودند که خب شما باخته اید. اگر نبودند و اینها اندک بودند اصلا چرا حرفشان را میزنید؟ در یک خانواده اتفاق میافتد که یک برادر لات و بیشعور هم باشد. نکته دیگر این که دهها هزار پرچم شیر و خورشید هم بود  آیا این را دیدید یا ندیدید؟ تقریبا همه شان پرچم شیروخورشید داشتند. شما شده یک عکس با پرچم شیروخورشید داشته باشید؟ اگر ندارید و اگر آن پرچم برای شما عزیز نیست شما حق ندارید خود را سخنگو و مدافع یا نماینده آن مردمی بدانید که به این پرچم احترام می گذارند و خط قرمزشان است. پرچم شما سرخ رنگ است و ستاره دارد که پرچم ایران نیست. 

جمعه, 24.02.2023 - 19:00 پیوند ثابت

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.