رفتن به محتوای اصلی

انتظارات برای پیشرفت جنبش!(بخش سوم - پایانی)
28.12.2022 - 13:52

 

تدبیر جمهوری خواه سکولار دمکرات و جایگاه چپ در جنبش دمکراسی

یک) جمهوری‌خواه و دمکراسی‌خواه

طیف گسترده‌ی‌ جمهوری‌خواهی و کیستی مخاطب در آن

پیش از همه، باید برعمومی‌ترین وجه مشترک طیف گسترده‌ی‌ جمهوری‌خواهی و مشخصات جريان مخاطب از اين مجموعهتاکید به عمل آید تا روشن شود کدام بخش از جمهوری‌خواهان مورد نظر این نوشته هستند. اشتراک این طیف در آن است که‌ مولفه‌هایش جملگی ضمن اعلام مخالفت با برگشت سلطنت، بر لزوم استقرار جمهوری جای جمهوری اسلامی تصریح دارند؛ رنگارنگی‌اش اما جدا از تفاوت‌های برنامه‌ای، ناشی از تفاوت‌ سر نوع جمهوری و چگونگی رسيدن به جمهوری مد نظر است. نیروی جمهوری‌خواه مورد نظر این نوشته، سکولار دمکرات‌هایی‌اند که در عمل برای جمهوری پارلمانی سکولار دمکراسی می‌کوشند.

بنابراین، سخن اینجا نه با مجاهدین خلق است که همچنان در پی جمهوری منحصر به خود‌ هستند و هنوز هم نمی‌خواهندبرای درآمدن از لاک خویش و تعامل با دیگران از خود استعداد نشان ‌دهند، و نه با آنانی که چیزی کمتر از جمهوری سوسیالیستی برنمی تابند. این تفکیک البته بدین معنی نیست که جمهوری‌خواه سکولار دمکرات برای برقراری رابطه با اینتک‌روها تلاش نکند و صرفاً به انتقاد از اندیشه‌ی غیر دمکراتیک و مشی انزواطلبانه و سکتاریستی آنان اکتفاء نماید. برعکس،منطق سیاسی ایجاب دارد ضمن تداوم انتقاد سازنده‌ به آنان،راه گفتگو گشوده بماند، شاید در صحنه‌ی عمل تجربه شود که راه سازنده، پيوستن به اقدام مشترک است و نه خودمحوری.

مخاطبین نوشته، بیشترینه‌ی جمهوری خواهان اعم از متشکل‌ و منفردی هستند که بر جمهوری سکولار دمکرات متعارف تاکید دارند، جدا از اینکه هر شاخه‌ی آن به لحاظ برنامه‌ای چه طرح‌هایی را بخواهد برای ثبات یا تعمیق دمکراسی در پسااستقرار جمهوری ارایه دهد. مولفه‌های آن چپ‌ها، لیبرال‌های جمهوری‌خواه، جریانات تبعیض‌ستیز ملیتی، «جبهه ملی»ها ونیز «ملی – مذهبی»‌های سکولار هستند.

اهمیت اجماع جمهوریخواهان سکولار دمکرات به چیست؟

در رابطه با جمهوری‌خواهان سکولار دمکرات، دردمندانه باید گفت و پذیرفت که این نیروی بزرگ در وجه عمده‌‌ی خود بیشترپراکنده است تا متحد. در زمینه‌ی نقشه‌ی راه نیز هنوز در کنکاش‌ها و کشاکش‌ها به سر می‌برد تا تجهیز یافتگی به راه‌برد هدفمند و راه‌کارهای عملی نافذ. با اینهمه در پرتو جنبش توفنده‌ی «زن– زندگی – آزادی»، هم روند نزدیک‌شدن‌ها و افزایش همکاری‌ها در این طیف شتاب‌هایی به خود گرفته استو هم مباحث مربوط به نحوه‌ی گذار و اینکه کدامین معماری سیاسی احتمالی می‌تواند به فرجام رسد، رو به مشخص شدن دارد. در رابطه با اولی (پراکندگی)، تسریع اعلام موضع‌هایسیاسی مشترک، تقویت بلوک‌های موجود، شکل‌گیری انواع تشکل‌های جدید، تحقق پاره وحدت‌ها و تلاش برای رسیدن به اتحادهای موردی و پایدار را داریم، که در اندازه‌ی خود طبعاًامیدبرانگیزند. در عرصه‌ی دوم (نقشه‌ی راه) هم، موضوعاتی چون رفراندوم، آمادگی جهت تعامل‌های محتمل و نحوه آمادگی در قبال احتمال سربرآوردن دولت نوع «شاپور بختیاری»، ایجاد شورای انتقال قدرت با هدف تشکیل دولت موقت، انتخابات آزاد برای تاسیس مجلس موسسان به منظور تدوین قانون اساسی رژیم جایگزین جمهوری اسلامی و... هم اکنون درون دایره‌یمباحث این طیف قرار دارند.

این بحث‌ها اما هنگامی می‌تواند مفید باشد که اصل تقدم و تاخر در وظایف و برنامه‌ها به جد رعایت شود تا بتوان با پرهیز از بحث‌های تجریدی و زودهنگام، در ریل عمل هدفمند‌ و کلانقرار گرفت. برای ورود مستقل در سیاست، اول از همه نیاز بهایجاد اهرم عمل قادر به اعمال نیروست و چنین اهرمی نیزشکل نمی‌گیرد مگر با فرارویاندن خود به سطح نیرویی معتبر و دارای اتوریته که از سوی جامعه و سپهر سیاسی جدی گرفته شود. پروسه‌ای که، با محقق شدن پروژه نیل به اتحاد صفوف دمکراسی‌خواهی و در تاسیس نهاد پایه‌ای فراگیر برای پیشبردمبارزه‌ای کلان فرجام می‌پذیرد. اهمیت اجماع جمهوری‌خواهان سکولار دمکرات، از یک ‌طرف به تحکیم اجماع سکولار دمکراسیاست و از طرف دیگر جهت‌دادن به نهاد فراگیر دمکراسی‌خواهیتا در راستای استقرار جمهوری سو بگیرد.

ثقل جمهوری‌خواهی آری، اما با هدف ملی سکولار دمکراسی

رکن پایدار در تجمیع همه‌ی نیروی دمکراسی برای گذر از جمهوری اسلامی را جمهوری خواهان سکولار دمکرات‌ تشکیل می‌دهند و هرچه هم این رکن ثقیل‌تر شود، اتحاد ملی دمکراسی‌خواهی به همان اندازه موثرتر عمل خواهد کرد. خط راهنما در هرحال اما لازم است این باشد که جمهوری همان دمکراسی معنی نشود و جمهوری‌خواهی ذیل دمکراسی‌خواهی قرار گیرد. هر درک غیر این از تشکل و اتحاد جریاناتجمهوری‌خواه، نه فقط به انجماد در جمهوری‌خواهی می‌رسد بلکه در خود ماندن فلان یا بهمان شاخه از آن را در پی می‌آورد.چیزی که هنوز هم رها از بازی در فنجان نیست و لاجرم ربطیبه شرکت در مبارزه‌ی کلان ندارد.

متشکل‌شدن جمهوری‌خواهان سکولار دمکرات و اتحادهای بلوکی آن نه تنها لازم است چشم انداز را ایجاد مرکزی فراگیربرای هماهنگی دمکراسی‌خواهان جهت ورود به عمل کلان سیاسی قرار دهد بلکه ضرورت دارد این دو تلاش را به موازات همدیگر و در تکمیل هم پیش ببرد و طبعا ً هم با کلان‌تر دیدن امر دمکراسی و افق قرار دادن آن. اول این و بعد آن، در هر دو وجه اعم از فعلاً جمهوری‌خواهی و یا صرفا دمکراسی‌خواهی، خطای سیاسی از سوی جمهوری‌خواه است با یکی از این دو نتیجه ناگزیر‌: یا ماندن در پیله‌ی خود و پوسیدگی یا رو بهبیگانگی گذاشتن با علت وجودی‌ خویش که برای یک جمهوری‌خواه در درجه‌ی نخست، همانا سکولار دمکرات بودناوست!

نکته‌ای ویژه و اهمیت تفاهم بر سر آن

در تحقق و تنظیم مناسبات میان جریانات جمهوری‌خواه سکولار دمکرات، اهمیت دارد بر یک موضوع گرهی که به مطالبه‌ی ملیتی خودویژه‌ی مناطقی از کشور برمی‌گردد مکث خاص صورت گیرد. جریانات سیاسی مرتبط با این واقعیت، که علت وجودی‌شان به طرح و پیگیری حقوق ناشی از خواسته‌های هویتی خود‌ویژه آنهاست، رکن مهمی از جنبش دمکراسی خواهی کشور‌ به شمار می‌روند. حال آنکه نقطه کورها و گره‌هایی در این زمینه عمل می‌کند که بازکردن‌ آنها و تامین تفاهم میان بخشی از جمهوری‌خواهان سراسری و تشکل‌های برخاسته از دل جنبش‌های هویت‌طلب، جنبه‌ی عاجل دارد.

در این رابطه هر جریان مدعی دمکراسی لازم است بداند که بدون پذیرفتن وجود واقعیت تبعیض ملی در کشور - اگرچه با عنوان اتنیکی - و نتیجتاً بی پذیرش لزوم رفع چنین تبعیضی در ایران و اذعان به ضرورت حداقل عدم تمرکز قدرت در ساختار سیاسی آتی و توزیع قدرت در جمیع جهات، همگرایی و اتحاد سیاسی نه فقط با جریانات ملیتی بلکه با بخش قابل توجهی از سکولار دمکرات‌های سراسری هم قابل حصول نیست. هر جریان ملیتی هم لازم است تصریح کند که رفع تبعیض ملی نسبت به خود را در ایران واحد دمکراتیک می‌جوید و بر اینست که اشتراک سیاسی را تابع توافقات برنامه‌ای قرار ندهد. البتهاین جریانات می‌توانند در سطوح متفاوت همکاری با احزاب چپ، با جریاناتی که بر جمهوری‌خواهی هستند و نیز با جریانات خواهان دمکراسی، حدودی از توافقات برنامه‌ای را انتظار داشته باشند و پیش ببرند، اما در عرصه‌ی همگرایی سیاسی برای دمکراسی فقط باید بر حداقل‌ها ایستاد. به همین اعتبار لازم است جدا از شکل مسئله، به جوهر آن رویکرد و متدی برگشت که با رعایت اولویت‌بندی مبارزاتی و برنامه‌ای برروی‌کردی همانند دمکراسی برای ایران، خودمختاری برای کردستان تاکید داشت.  

هم پیوندی درون‌مرز و برون‌مرز 

جنبش انقلابی «زن– زندگی – آزادی» بیش از هر وقت دیگر این واقعیت را خاطر نشان کرد که صحنه‌ی اصلی تعیین تکلیف با جمهوری اسلامی درون‌مرز است و با وضوح باز بیشتری نمایان شد که بازوی ضربتی مبارزه، همانا مبارزین فداکار حاضر در خیابان، خانه‌ها و مراکز تولیدی و خدماتی و محلات حامی معنوی خیابان، کنشگران جنبش‌های تبعیض‌ستیز و برابری‌طلب، مایه‌گذاران پای اعتصابات و اعتراضات مدنی و شخصیت‌های مورد اعتماد جامعه‌ است. بیشترین کابوس نظامهم از سوی درون‌مرز بر سرش آوار می‌شود. این اما چیزی ازاهمیت نقش‌آفرینی نیروی مخالف جمهوری اسلامی در خارج کشور کم نمی‌کند. در جریان همین جنبش، بخش ارزنده‌ای از ظرفیت تاثیرگذاری این نیرو بر مبارزه علیه نظام به نمایش درآمدو روشن شد که نکته‌ی اصلی، گره‌خوردگی درون‌مرز و برون‌مرزاست.

در موضوع رهبری هم هیچ چیز خطابارتر و به اعتباری انفعالی‌تر و مسئولیت‌گریزتر از این نیست که با انگشت گذاشتن بر عامل نوین و خلاق خود رهبری میدانی جنبش «زن– زندگی –آزادی» و نیز این تاکید درست که جنبش جاری منبع ارزشمندی برای تولید رهبری است، خواسته شود نقش نیروی سیاسیمجرب تبعیدی صرفاً به عامل پشتیبانی از داخل تقلیل بیابد.این، همان اندازه گمراه کننده است که جنبش جاری بنا به خصلت ارزشمند زنانه بودن و نیز ابراز شهامت تحسین برانگیز نسل نوجوان – جوان دهه هفتادی و هشتادی در آن، بخواهد به فمینیسم صرف و یا تک نسلی تعبیر و فروکاسته ‌شود. در واقع اگر مبارزه‌ی مستقیم میدانی این جنبش همه‌نسلی و فراگیر از نظر جنسیتی و تبعیض‌ستیزی عمدتاً به درون‌مرز اختصاص دارد، هدایت‌گری آن اما امر مشترک داخل و نیروی تبعید ‌شده به خارج از کشور است. ستاد هدایت، لزوما باید دربرگیرنده‌ی نمایندگان همه‌ی مولفه‌های جنبشی و انرژی و تجارب مبارزاتیبشود و چنین هم خواهد بود. 

تاکید بر از پیش آمادگی، تشکل یابی‌ها و اجماع ملی با استخوان‌بندی تشکل‌ها

دمکراسی‌خواهان اگر بخواهند فقط هم یک درس از بروز، دوام و نارسایی‌های "زن – زندگی – آزادی" برگیرند، حقیقت تلخ عقب ماندگی‌شان بود از فوران این جنبش کلان ابعاد. درسی که ترکش‌های آن اپوزیسیون را نشانه گرفت و آسیب‌ها را نمایان ساخت. اپوزیسیون از جنبش عقب بود و مرکزی از خود در حداعتبار نسبی و فقط هم تا اندازه‌ای مرتبط با شاخک‌های نیروی میدانی نداشت. فاقد آدرس بود تا نیروی جنبش نیاز خویش باآن در میان نهد و خود نیز متقابلاً جنبش را پیام دهد. ارتباطات دیجیتالی در این زمینه البته قسماً عمل کرد، ولی نه در خدمت رابطه‌ی هدایت ستادی جنبش، بل بیشتر خبرگیری اپوزیسیون از جنبش و تا حدودی خود تنظیمی و انطباق دهی‌ خویش با آن.

این ضعف بنیادی اپوزیسیون، در درجه‌ی نخست متوجه نیروی بزرگ ولی از هم گسیخته‌ی برون‌مرز است. وگرنه، درون‌مرز زیر سرکوب بی‌امان جمهوری اسلامی، چگونه می‌تواند نقشهدایتگرانه‌ی متمرکز به خود گیرد؟ بر نیروی دمکراسی خواه برون‌مرزی و در درجه‌ی نخست بخش جمهوری‌خواه آن است که مسئولیت چنین نارسایی حیاتی را بپذیرد و بداند که تدارک هدایت روند انقلاب تحمیلی نظام بر جامعه، اگر هم در حین فوران ناممکن نباشد قطعاً بسیار دشوار است و البته همراه با شتابزدگی و نیز ارتکاب خطاها. انقلاب به خودی خود درديناميسم حرکت می‌کند اما تنها در شرایط وجودی کانون و ستاد هدایت برخوردار از پیوند با نیروی میدانی است که می‌توان فرصت گذر از وضع کهنه به نوی مطلوب را تحققبخشید. امر تدارک و مدیریت گذار، اراده‌کردن دورنگرانه از پیش را نیاز دارد.

در جبران تاخیر دیروز باید بر تسریع و تشویق امر تشکل‌یابی‌زیر نام انواع تشکل‌ها اعم از حزبی، اتحاد و شورا و بلوک بود وتشکل را هم، در معنای وسیع کلمه به تعریف برخاست و محدودبه سازوکار حزبی ندانست. هم اینک شاهد نقش آفرینیکانون‌هایی هستیم که اگر قبلاً زیر عنوان مدنی عمل می‌کردندحالا اما فراروییده‌ به عمل سیاسی‌اند. اساس، تشکل تشکل‌ها است؛ تشکلی کلان و مجتمع از تشکل‌های دمکراسی‌خواه بی آنکه در چنین عضله‌بندی، ارزش والای‌ نقش‌آفرینی‌های‌ شخصیت‌های منفرد از نظر دور بماند. سامانه‌‌ای که، برای جلبپشتیبانی سلبریتی‌های دمکرات خواهد کوشید.

دو) چپ

وضعیت در طیف چپ 

چپ متشکل ما، بگونه‌ی هشدار دهنده در پراکندگی سیر می‌کند. در تفرقه‌ی تهی از معنی و فاقد مبنا به سر‌می‌برد که با هیچ معیاری قابل توضیح نیست. جدا از شکوفایی بخش جوان چپدر درون‌مرز که رو به رشد دارد، چپ متحزب اما ناشی ازپراکندگی‌اش، تجارب غنی ‌سال‌ها مبارزه‌ی خود را بی مصرف می‌گذارد. آن هم در شرایطی که جمهوری اسلامی علیرغم سرکوب بی امان چپ، بر اثر چند دهه استبداد دینی و قدرت‌مداری مبتنی بر رانت‌ و غارتگری خشن، مناسب‌ترینزمینه‌ی عینی و اجتماعی رشد را برای عدالت‌خواهی فراهم آورده است. چپ هرگز با تکرار من چپ هستم به نیرو بدل نمی‌شود وجای پا در جامعه نمی‌یابد تا بتواند متکی بر پایگاه و گره خوردن با آن، توانایی رقابت برنامه‌ای با انواع راست‌ها را پیدا کند.

تنوع چپ از نظر روی‌کردهای برنامه‌ای نه فقط غیر طبیعی نیستکه با توجه به طیف بودنش عادی و لازم هم است. آنچه فرا طبیعی می‌نماید زیست در تک‌ماندگی‌ها و نارسایی ذهنی درگونه‌های آن نسبت به اولویت‌بندی وظایف و تشخیص جاییاست که در مبارزه‌ی اجتماعی – سیاسی جاری باید بیابد و بیایستد. چپ ایران می‌تواند از این وضع درآید هرگاه اراده نماید که از این رسم صلب سیاست‌ستیز «اول تصریح بر اختلافات» بگذرد و با کوچ به خانه‌ی هم‌افزایی «اول ایستادن بر اشتراکات»، بر اشتراکات فراوان با رعایت تفاوت‌های واقعی دیدگاهی و برنامه‌ای و نیز حفظ استقلال حزبی تکیه کند.

چپ با حضور نافذ در سیاست به شرایط اجرای برنامه اجتماعی می‌رسد.

کلیدی‌‌ترین نکته برای ما - ما چپ ایران- آنست که بدانیم برای قرار گرفتن در جایگاه پیشبرد پیشنهادهای خرد و کلان برنامه‌ای‌، اول از همه ‌باید نیرو شد. در تکمیل چنین حقیقتمحرز نیز، دریافت که تجمیع و نیرو‌شدن فقط به سیاست‌کردن عملی است و تنها در اراده‌‌‌کردن سیاسی مشترک بر متن سیاست است که می‌توان در میان خیل نیروها سربرآورد. چپ ایران برای متحدانه عمل‌کردن در مختصات کنونی جامعه‌ی ایران، کافی است اتحاد خود را با برافراشتن پرچم دفاع ازهم‌پیوندی آزادی و دمکراسی با عدالت اجتماعی معرفی کند وخود را در پایداری بر راه‌برد گذر از جمهوری اسلامی و پی‌گیری امر مشترک حمایت از مبارزات صنفی و مطالباتی کارگران و اقشار زحمتکش یدی و فکری بشناساند.

اگر رویکرد برنامه‌محوری چونان لازمه‌ی حیات هر حزب چپهرگز تعطیل بردار نیست و اگر حزب، تجهیز به دیدگاه و مصادیق برنامه‌ای را هم برای موقعیت مسئولیت‌پذیری دولتیلازم دارد و هم در مقام اپوزیسیون تا بتواند چالش با قدرت حاکم را در مقیاس اجتماعی پیش ببرد، اما ما چپ ایران ناچاریم برنامه محوری خود در دوره‌ی مبارزه تعیین‌کننده‌ برای گذر از جمهوری اسلامی را عمدتاً در امر سیاست متمرکز کنیم. اینجاست که باید پرسید کو آن دیوار چین میان مولفه‌های متشکله‌ی چپ که موجب این اندازه مرز کشی‌هاست؟ چپی کهبی اما و اگر بر باور به دمکراسی تاکید بدارد و بپذیرد که موضوع مرکزی سیاست در ایران گذر از این نظام به دمکراسی است، چرا نتواند اتحاد سیاسی چپ در پیش بگیرد و چرا بایداین‌سان آن را دور بزند. مگر عام‌ترین معیار این نیست که می‌خواهیم عدالت اجتماعی را بر بستر دمکراسی، در قوس مدام صعودی آزادی‌ها و آگاهی عمومی تحقق ببخشیم؟ یا که هنوز هم بر آنیم برابری را ولو با نیت حسنه باز هم در شکل باسمه‌ایبه آزمایش نهیم؟ اگر اولی است که عمده‌ی نیروهای چپ امروز ایران هم برآنند، پس از همین حالا باید اتحاد چپ را بر دیوارهای ستبر آزادی و دمکراسی بنا نهاد.    

سخن هم اصلاً از وحدت چپ نیست که نه لزومی دارد و نه اصلاًمی‌تواند همه‌ی چپ را پوشش دهد. موضوع، اتحاد است و آغاز آن نیز اتحاد عمل‌های سیاسی که از گفتگوی عاجل و هماهنگی‌های مبارزاتی بی تاخیر می‌گذرد. چپ ایران در حال حاضر مطلقاً در جایگاه اعمال برنامه‌های اقتصادی و اجتماعی نیست تا رنگین کمان روی‌کردهای برنامه‌ای‌‌اش روبیاید و لذاموجب تفکیک‌های ناگزیر در آن شود. اتحاد بر سر آنچه نقد است انجام می‌پذیرد و نه بر سر نسیه در آینده که چیزی جز تعلیق نیست. اتحاد نه با تنزه‌طلبی بلکه در انعطاف است کهتحقق می‌یابد. چنين اتحادی نافی مبانی برنامه‌ای نيست و نبايد هم باشد. آنچه بايد اتحاد را محقق کند عمل مشترک سياسی در راستای اشترکات است.

ثقل شدن برای چپ ما به چه معنی است؟

این یعنی حضور متشکل و موثر داشتن در دل اتحاد برایجمهوریت،‌ تا هم وزن واقعی چپ در آن احراز شود و همجمهوری‌خواهی بتواند در دل دمکراسی‌خواهی نقشی نافذترایفاء کند. ما لازم است ورود به انواع اتحادها را در دستور کار بگذاریم و از میان آنها سه اتحاد مهم اتحاد چپ، اتحاد جمهوری‌خواهی و اتحاد دمکراسی‌خواهی را عملی کنیم. به این سومی هم به عنوان اتحاد اتحادها نگاه کنیم و بدانیم که با اتخاذ روی‌کرد اتحاد کلان است که خواهیم توانست چهره‌ا‌ی از خود ارایه دهیم تا هیچ رقیب اجتماعی و سیاسی چپ یاراینادیده گرفتن آن را نداشته باشد. چپ می‌تواند و باید هم نشان دهد که بدون وجود و حضور نیرومند آن در برنامه‌های کلان، هیچ پروژه‌ی سیاسی چه برای گذر از جمهوری اسلامی به دمکراسیو چه در پسا استقرار دمکراسی پیش نمی‌رود. ما هرگز نباید از یاد بداریم که این چپ بود منادی همیشگی وحدت و تشکیلات وبرترین و بزرگ‌ترین اتحادها هم به نام و ابتکار چپ به ثبترسیده‌اند. ما چپ ایران باید بکوشیم در زمره‌ اهرم‌های کانونی نهاد مرکز هماهنگی اپوزیسیون دمکرات شناخته آییم و یک آن هم از بزرگی و کارسازی پایگاه اجتماعی بالقوه بزرگ خود در غفلت نیفتیم. حتی یک لحظه‌ نیز نباید از عمل متحد برای رسیدن به اتحاد ملی بازماند.

پیش به سوی اتحاد چپ! پایدار گفتگو میان نیروهای چپ برای نیل به اتحاد؛ زنده باد گفتگوی میان چپ متحد با دیگر جمهوری‌خواهان سکولار دمکرات به منظور ایجاد ثقل جمهوری‌خواهی؛ و برقرار باد گفتگوی ملی برای هماهنگی و اتحاد دمکراسی‌خواهاندر کالبد مرکز هماهنگی مبارزه برای گذر از جمهوری اسلامی. مرکزی با هر نامی که بر سرش توافق شود.

بهزاد کریمی                                                     ٦ دی ماه ١٤٠١ برابر با ٢٧ دسامبر ٢٠٢٢

بخش اول

بخش دوم

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.