رفتن به محتوای اصلی

مردی که شادی برای همگان میخواست
17.12.2022 - 18:58

مردی که شادی برای همگان میخواست
 شورشی زیبای شهر با چشمانی بسته ،محاصره شده در میان جلادان بدار آویخته شد.
در شهری که سایه گنبدی از طلا و بارگاهی ساخته شده بر جهل مردمی که هنوزدخیل بر مردگان هزار ساله می بندند برآن سنگینی می کند.
شهری که در کنار ثروت عظیم آستان قدسش! بزرگترین مجموعه فقیران وگرسنگان حاشیه نشین دورتا دورش حلقه زده اند.
گرسنگانی گرفتار در توهم مذهب که گاه دیده بر آسمان می دوزند و گشایش ازضریحی طلائی می جویند.گاه خسته ودرمانده سر به عصیان برمیدارند.
هراز چند گاهی مردی علیل و جنایت پیشه در قامت ولی فقیه به ریا در آن ضریح می گشاید واز مرده هزار ساله درون آن اذن بر کشتارمخالفان خود می گیرد.
 شهری که نقاره خانه آن هرروز خبر از حضورسنگین مذهب وصلای نمازمی دهد. 
 در چنین فضائی، شورشی دلیر شهر، بی هراس از گزمگان حلقه زده بر دورش ،بی هراس از حلقه دار آویخته شده بر فرازسر!نفی نمازمیکند. 
نفی صدای دل خراش قاریان قران. قاریانی که قرن هاست بر جسم وروح مردمان این سرزمین سوهان می کشند .ترس جهنم را بر دل های مشتاق رهائی مینهند.
انقلابی مردی آزاده وعاشق.که حلاج آگاه زمانه خود بود.هویت خودرادر هئیت انسانی آزادوخردمند جستجومی کرد. انسانی مشتاق زندگی وشادی.مردی که می دانست نمازچنین عشقی راست نیاید مگر آن که وضویش به خون کنی وپای بر دار نهی !
 که معراج مردانی از این دست بر سر داراست .
"آن یار کزاو گشت سر دار بلند
 جرمش این بود که اسرار هویدا میکرد" 
 امروزدر این رستاخیز بزرگ که  با شعار "زن،زندگی،آزادی" آغاز شده مردان و زنانی قدح بر قدح  دولت عشق می زنند که" قبله شان یک گل سرخ ،جا نمازشان چشمه ،مهرشان نوراست.اذانشان را بادمیگوید برسر گلدسته سرو." 
 شورشیان جوان و زیبای سرزمین من که سجاده ای بوسعت جهان گشوده اند.
 بجای خواندن  اورادی موهوم، گم گشته در توهمی تاریخی که هرگز پای بر واقعیت های زمینی نمی نهد ودست های آفرین کار را به رقاب سجود می بندد. ترانه ای می خوانند برای یک زندگی ساده .برای کودک زباله گردی که نمی داند آرزو چیست؟ .برای یک کودک افغان.برای زن ،برای زندگی وآزادی.
با شکوه انسانی که بر بالای دار رفت.  ترانه خوانی چنین بود. ترانه برای شادی می خواند وشادی همگان آرزو میکرد.
"جویندگان شادی در مجری آتشفشان ها ،شعبده بازان لبخند در شبکلاه درد."
"مجید رضا رهنورد"مردی که برابرآتش و گلوله های نفرت انگیز حکومت اسلامی ایستاد . اززیر شب کلاه درد ،از پشت چشم بندی سیاه که گزمگان حکومتی بر چهره زیبایش کشیده بودند. با لهجه شیرین مشهدی از شادی گفت و شادی مردم خواست.
با آرامش با نفی نماز ونفی قران تف برصورت تولیت داران احکام ومناسک مذهبی انداخت ورفت.
اورا بر بالای جرثقیلی که در تمامی جهان نماد سازندگیست ودر ویران خانه نکبت جمهوری اسلامی نماد مرگ !حلق آویز کردند.
جسمش آونگ آسمان گردید وروحش حلول یافته دروجود میلیون ها جوان که امروز در نبردی نابرابر شعار مرگ بر دیکتاتور ،مرگ بر خامنه ای سلام بر آزادی سر میدهند.
او روح زنده شده نسلی ، ودر فرازی نه چندان دور ملتی است! که یک زندگی ساده در فضای شادی و آزادی را خواهان است.او روح زنده شده یک ملت است.
هیچ قدرتی قادر به زندان کردن وکشتن روح زنده شده یک ملت نیست! ابوالفضل محققی

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.