رفتن به محتوای اصلی

جایگاه نسل ما در تاریخ کجاست؟
خانم عبادی: "عقل، کمبود عقل، ما کمبود عقل داشتیم"
12.07.2022 - 12:35

 

سوال یک مصاحبه گر از خانم شیرین عبادی: "چه کمبودی باعث شد که مردم بر علیه شاه انقلاب کنند"؟

خانم عبادی: "عقل، کمبود عقل، ما کمبود عقل داشتیم"

بعد ازتجربه 43 سال ویرانگرای جمهوری اسلامی در ایران و ورشکسنگی و سقوط دول اقتدارگرای سوسیالیستی و کمونیستی مورد پسند بخشی از ما چپها در دهه پایانی قرن پیش، هنوز هم عده ای از همراهان سابق، با سماجت تمام میکوشند گریبان خود را از پرسشهای تاریخی در مورد کارنامه و جایگاه ما در تاریخ کشور خود رها سازند. اشتباهات و خطاهای حکومت شاه هر چقدر هم بزرگ باشد، نمیتواند مسئولیت و کارنامه پر خطای مخالفین را سفید سازد. حقیقت این است که در آن دوره، نيروهاي چپ مارکسسیتی و مذهبی به لحاظ سیاسی خود جزو نیروهای اقتدارگرا محسوب میشدند و هیچ یک برنامه و جایگزین اقتصادی-اجنماعی بهتری هم در جهت توسعه و پیشرفت کشور نسبت به رژیم شاه نداشتند. این تنها مدل حکومتی اسلام نبود که میرفت تا جامعه ما را به ویرانی و تباهی کنونی بکشاند، آلترناتیو نیروهای چپ مارکسیست نیزنمیتوانست سرنوشتی چندان متفاوت از آنچه برکشور در این43 سال رفته است به بار آورد. تجربه جمهوریهای خلقی و سوسیالیستی مورد نظر این نیروها، که در تعداد قابل توجهی از کشورهای دیگر قبل یا بعدا از سقوط سلطنت پهلوی، بر سرکارآمدند، سرانجامی جز ورشکسنگی اقتصادی، بی اعتنایی به حقوق و آزادیهای فردی و اجتماعی و سرکوب خشن شهروندان خود نداشتند. حکومت پهلوی، تا آنجا که به اقتصاد، فرهنگ و آزادیهای فردی در جامعه بر میگشت، درسمت و مسیرتوسعه شتابان و تولید ثروت برای اهالی کشور و پیوند با پیشرفته ترین بخش دمکراسیهای غربی قرار گرفته بود. اما آلترنانیو نیروهای چپ یک جمهوری سوسیالیستی و یا خلقی بود که نه تنها به لحاظ سیاسی تک صدایی و استبدادی بوده و از این جهت تفاوتی با استبداد شاه نداشت که حقانیت اخلاقی برای آنها بخرد، بلکه در امر توسعه اقتصادی، فرهنگی، و رعایت حقوق فردی و آزادیهای شخصی شهروندانش با فاصله محسوسی در پشت سرایران آن روز قرارداشتند. اگر مارکس میدانست که تاریخ چه سرنوشتی را برای تئوری سوسیالیسم وی رقم خواهد زد، قطعا ازخیر اعلان قطعیت تاریخی آن در میگذشت و دست مایه کمتری را برای پیروان خود در زدن مهر"جبر تاریخی" برپیشانی خیالات و آرزوهایشان به ارث میگذاشت. مطابق آگاهی امروز ما از تجربه تاریخی، مخالفین شاه در هر دو شاخه مذهبی و مارکسیستی آن که حکومت وقت را ارتجاعی و خود را مترقی میشمردند، درصورت بدست گرفتن قدرت، بر حسب ایده ئولوژی وسطح بسیار نازل دانش،بی تجربگی و عدم اشراف خود به پیچیدگیهای حوزه سیاست، اقتصاد وفرهنگ، جز برگشت دادن جامعه ایران به عقب تر از آنچه بود، راه دیگری در پیش نمیگرفتند. تجربه ویرانگر انقلاب اسلامی و جمهوریهای خلقی زیرنفوذ شوروی و چین در آن ایام و بعد از آن، چیزی جز این به ما نمیگویند. بنابراین، ازچه جهتی ما هنوز هم، خود را در صف نیروهای پیشرو جامعه ایران در آن زمان و در سمت درست تاریح میشناسیم و حدیث حقانیت خود را درهر فرصتی که سخن از دوران پهلویها به میان آید، تکرارمیکنیم؟ امید که من با چنین استدلالی به شخص بی خدایی شبیه نباشم که در سفری به قندهار، با طالبان بر سر عدم وجود خدا به جدل نشسته است؟!

این پرسشی به جاست اگر گفنه شود چه تضمينی وجود دارد كه وعده و سخن نيروهاي جمهوري خواه، در ساختن فردايی بهتر برای مردمان کشور در بعد از جمهوری اسلامی، بيشتر از سخن آقای رضا پهلوي معتبرباشد؟ حتی اگرهم بپذیریم كه چنين نيست و جمهوريخواهان داراي ژن برتر و ظرفيت مادر زادي براي بر قراري دموكراسي در كشوراند، چرا باید پذیرفت که آنها بدون مشارکت گسترده بقیه نیروها، توانایی برانگیختن یک جنبش ملی سراسری را در جهت کنار زدن جمهوری اسلامی و بر قراری دموکراسی در کشور دارا هستند؟

تعيين رژيم سياسي آينده كشور جزو حقوق اساسي مردم ایران است که قاطبه اهالی کشوردر زمان مناسب و به شيوه ای دموكراتيك و آزاد بايد در مورد آن تصميم بگیرند. اما افراد ومحافلی میکوشند که تکلیف خود را با یکدیگر از جمله با اقای رضا پهلوی قبل از تعیین تکلیف با رژیم جمهوری اسلامی روشن کنند. دوهفته پیش رهبری "جبهه ملی" در داخل کشور، از آقای رضا پهلوی خواست یا کنار برود ویا جمهوریخواه شود، تا عامل شکاف و تفرقه در صف محالفین حکومت رفع شود. چنین راه حلهایی البته جزبرای حذف خیالی بخشی از مخالفین حکومت و مسموم کردن هر چه بیشتر فضای مناسبات بحشهای مختلف اپوزیسیون نتیجه ای ندارد و هیچ بعید هم نیست که زیر فشار نهادهای اطلاعاتی حکومت و یا داوطلبانه بدون هیچ فشاری برای خریدن حاشیه امن در داخل کشور برای جبهه ملی صادر شده باشد. ما فراموش نمیکنیم که چگونه آقای ادیب برومند رهبر وقت جبهه ملی در تاریخ دوم آذر 1393 ، در واکنش به نقد مذهب شیعه توسط یکی از اعضای جبهه ملی(سابق؟) در خارج از کشور، به بهانه جلوگیری از فشار نهادهای امنیتی به خود و دوستانش، به دفاع جانانه از مذهب شیعه و اسلام پرداخت و یکی از شرایط عضویت در جبهه ملی را اعتقاد به دین اسلام اعلام کرد، اما بعد از روبرو شدن با فشار وسوال آگاهان، گفت که اجبارا چنین کاری را برای دفاع از موجودیت جبهه ملی از تعرض نهادهای امنیتی انجام داده بود. با چنین نمونه های منفی چرا باید مردمي كه حرف حساب سرشان ميشود به کسانی اعتماد كنند كه حاضر نیستند مثل نوری زادها بر سخن خود استواربمانند و هزیته ن را نیز بپردازند. بدون چنین رفتاری مردم چگونه باید جمعیتی چون "جبهه ملی" را جدی بگیرند.

در شرایط فعلی یکی از مهمترین کمبودهای مخالفین جمهوری اسلامی در خارج از کشورفقدان رهبران وحدت بخش و آینده نگر است (Unifying and Visionary Leaders)

چمهوری اسلامی، هوشیارانه و آینده نگرانه تقریبا همه این قبیل افرد را در خارج از کشور ترور کرده واز بین برده است.

تا زمانی که مخالفین جمهوری اسلامی از چنین سرمایه ای محرومند و همین داشته های موجود خود را نیز که بارزترینشان آقای رضا پهلوی است تخریب میکنند، نخواهند توانست راه دوری بروند.

ما در سطح جریاناتی که اخیرا بر علیه سخنرانی آقای رضا پهلوی اطلاعیه صادر کردند، حتی یک مورد را هم سراغ نداريم که سخن از اتحاد و همدلی زده و برای رفع موانع موجود کلامی دلگرم کننده و مسئولانه گفته باشد و هرچیزی هم گفته شده؛ جز منفی بافی و توسل به تئوری توطئه در تفسیر و نحلیل سخنان وی نبوده است. بیانیه 6 جریان جمهوریخواه و بقیه و یاد داشتهای دوست گرامی، بهروز حلیق هیچ چیزی جز این نبوده است.

از خواب برخیزیم ، فرصت براي نسل ما به سرعت در حال پايان است. با ادامه وضع موجود جز شرمندگی ملی و شرمساری تاریحی به نام نسل ما در تاریخ ثبت نخواهد شد.

اصغر جيلو

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

بهمن

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

دیدگاه‌ها

اصغر جیلو

 سپاس صمیمانه از حسن نظر شما: از پاسح به سوال دوم شروع کنم که جواب ساده تری برای آن دارم. بلی موافقم ما در این جهت فکر و تلاش بکنبم ولی در عمل چه پیش خواهد رفت را نمیدانم. در مورد پاسح به سوال دومتان: برای گشودن فضا و جلب مشارکت نیروهای سیاسی من واقعا نمیدانم چه تدبیری باید در پیش گرفته میشد، اما تصور میکنم شاه میتوانست برخی محدودیتهایی را که مانع شکل گیری تشکلهای مدنی و صنفی مستقل اقشار مختلف بود بر دارد و از جرم انکاری فعالیتهای مدنی وصنفی و برخی فعالینهای کاملا عادی جوانان در کشور توسط ساوک، جلوگیری کند. در زمینه ایجاد فضای باز سیاسی من نمیدانم چه تدبیری واقعا میتوانست یک نحول آرام و کم تنش را برای ایجاد احزاب و رسانه های آزاد تضمین کند. شاید بهترین موقع برای شروع حرکتی سازنده در این مورد از همان زمان اصلاحات ارضی باید پی ریزی میشد و نه بعدها. حلیل ملکی وبرخی دیگر مثل وی و طیفی از جبهه ملی به هیچ وجه دشمن شاه نبودند ولی با وجود این هم تحت فشار ساواک بودند و خود شاه هم احتمالا نظر خوشی نسبت به انها نداشت. آنها از سوی دیگر هم تحت فشار بوده واز این رانده و ازآنحا مانده بودند. اغلب رهبران جبهه ملی به اضافه حزب توده بر علیه نطریات وی بودند که میخواست راهی برای جلب همکاری جبهه ملی با حکومت برای پیشبرد اصلاحات پیدا کند . البته این نکات را ما بتدریح و بعد از چند دهه از سرنگونی سلطنت و بتدریج فهمیده ایم ونسخه پیچی برای آن زمان دیگر دردی را دوا نمیکند. فرخ پهلوی چندین اشتباه مهم شاه ر ا در مصاحبه با یک روزنامه آلمانی در سال 2016 ذکر میکند: اول ، در افتادن وی با غرب بر سر مسئله انرژی، دوم اعتماد شاه به افرادی در حکومت که شایسته و کاردان نبودند، سوم: تمرکز بر روی سرکوب چپ ها به جای تمرکز بر خطر روحانیون. اما به گمان من، دخالت های بیش از حد شاه در امور، ممانعت از شکل گیری تشکلهای مستقل مدنی وصنفی و تازندان برنامه های توسعه اقتصادی و فقدان فضای آزاد بحث و گفتگو بر سر مسایل حیاتی در کشور ، موارد مهمی هستند که فرح پهلوی اشاره ای به آنها نمیکند.

س., 12.07.2022 - 13:40 پیوند ثابت
نظرات رسیده

Pandora Noury

صداقت شما ستودنی است . بی خود نیست بر ابن باورم که کسانی که جسارت فاصله گرفتن از گذشته خود را پیدا کرده اند بهترین عوامل تغییر در جامعه هستند .

دو پرسش خدمتان دارم :

۱) محمد رضا شاه با تکیه به چه نیروهای منتقدی میتوانست جو سیاسی ایران را آزاد کند ؟ اگر نه تنها نگاه مستبدانه به سیاست بین نیروهای مخالف و خود شاه مشترک بود وابس گرا هم بود ، ظهور فعالالشان در عرصه عمومی چه خدمتی به ایران میکرد ؟ آیا همین جماعت با خالی کردن پست افرادی چون خلیل ملکی مانع باز شدن اجباری نقد سیاسی با کمک یک پشتوانه تئوریک قابل قبول نشدند ؟

۲) آیا برای پیش برد جنبش دموکراسی خواهی بهتر نیست رضا پهلوی را نه نماینده پادشاهی خواهان در مقابل جمهوری خواهان بلکه نماد ملی باز پس گرفتن حق انتخاب مردم و برقرار کردن یک نظام دموکراسی بحساب آوریم ؟

با مهر و احترام

س., 12.07.2022 - 13:38 پیوند ثابت

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.