دهه شصت بود و سالهای کشتار ، و یکی از شکنجههای همه روزه دیدن اخبار تلویزیون بود ، رژیم هر روز و هر روز با افتخار تمام تعداد کشتارهای آن روز را اعلام میکرد . وصف حال و روز آن روزها برایم سخت است ، هنگام دیدن اخبار، مواردی از شدت خشم میخواستم سرم را بر دیوار بکوبم. مسبب تمامی جنایات خمینی بود ولی بدون شرکت هزاران مهره در قسمتهای مختلف , حرکت ماشین کشتار غیر ممکن میگشت ، و مسلما گویندگان اخبار هم جزئی از سیستم بودند . از گویندان هم متنفر بودم از جمله مسعود معینی که گویا از کارمندان قبل از انقلاب تلویزیون بوده است ، دیدن او با چهره عبوسش مرا بیشتر متنفر میکرد تا اینکه یک روز ؛
مانند همیشه شروع به خواندن اخبار از نوشتههای روی میز کرد ؛ . . . بر اثر تیراندازی هوایی برادران جان بر کفّ سپاه ، چندین منافق و محارب(مجاهدین و چپ های رادیکال) وابسته به شرق و غرب کشته شده و تعدادی هم زخمی که دستگیر شدند . او در اینجا مکثی کرده و با نگاهی به دوربین ، همان قسمت را این بار به آرامی تکرار کرد ؛ بر اثر تیراندازی هوایی برادران جان بر کف سپاه . . . و دوباره مکثی کرده و ادامهٔ داد ؛ تیر اندازی هوایی و کشته و زخمی ! ، آنگاه برگههای اخبار را برداشته ضمن گفتن ؛ اینها چیه جلو من گذاشتین بخونم ، تمامی آن برگهها را به بالا پرتاب کرد . در این هنگام تلویزیون برفکی شده و پس از چند دقیقه مزدوری به جای او آمده بود .
در مقابل افرادی خود فروخته و خیانت کاری چون فواد بابان ، قاسم افشار و محمد رضا حیاتی سالهای سال دروغ و سانسور را به خورد ملت دادند . از سرنوشت مسعود معینی اطلاعی نیافتم ، اما تا به امروز صدها بار به او درود گفتهام .
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
مطالب مرتبط:
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
دیدگاهها
مسعود معینی
اقای معینی خانمش بهائی بود . چند ماه بعد از انقلاب به شهر پرث پایتخت ایالت غرب استرالیا مهاجرت و در محله ی ویلیتون اقامت گزید. زندگی سختی داشت. با ورود به دوره های اموزشی انگلیسی خواند و سپس راننده ی تاکسی شد.
از وضع خود ناراحت بود. آخرین دیدار با او در تابستان سال 2004 صورت گرفت. از او خبری ندارم.
افزودن دیدگاه جدید