رفتن به محتوای اصلی

نباید دانه اشکی برگونه هیچ کودکی بنشیند(پیرامون برخی مسایل)
13.03.2013 - 01:20

خیر مردمان مختلف ایران در "اتحاد با حفظ استقلال" است»
همانطور که در مقالاتم بارها نوشته ام « من به آزادی انتخاب» انسان معتقد هستم. انسان حق انتخاب دارد و در برگزیدن چیزی در رابطه با خود آزاد است. حق انتخاب و آزادی او در انتخاب کردن برایم محترم است. این در مورد فرد-جمع-گروه-حزب و غیره نیز صادق است. 
اما حق«پذیرفتن یا نپذیرفتن» انتخاب دیگری را در رابطه با خود محفوظ نگاه میدارم. ممکن است انتخاب دیگری را از نظر خود نادرست و یا درست بدانم. 
اکثریت مردم خمینی را انتخاب کردند. بله انتخاب حق آنها بود. و نسبتاً آزادانه انتخاب کردند. اما این انتخاب را من در رابطه با خود «نادرست » دانستم و نپذیرفتم.صحیح «انتخاب نکردن» بود. و آینده هم نشان داد این انتخاب بسیار زیانمند و فاجعه آمیز بود و ضد انسانی.
جدایی یا اتحاد مربوط به « انتخاب» است. من از«حق انتخاب» و «آزاد بودن آن دفاع میکنم.نه از جدایی.
«جدایی» ملیتها را به زیان آنها ارزیابی میکنم. و خیر آنها را در «اتحاد با حفظ استقلال» میدانم. و این در یک نظام غیر متمرکز امکان پذیر است. مثلاً «فدرال». و یا مانند آن. که هم اتحاد حفظ میشود و هم استقلال.
پدیده ها همه سویه هستند و نه یکسویه. برخورد من همه سویه است که خیلیها از درک آن عاجزند و توضیحی به جز عبارات کهنه برای آن -برخورد چندسویه- که علمی ست-ندارند. ناقد ناسیونالیسم آریایی هستم و هم ناقد ناسیونالیسم ملیتی.

«ستم ملی یا ستم تبعیض»
این ستم تقریباً تاریخ 80 و چند ساله دارد. رفع بخشی از این ستم با کسب همه حقوق بر طرف میشود- اما نه همه اش. بخشی که به فرهنگ و اداره امور خود مربوط است برطرف میشود. اما تبعیض های دیگر مثل تبعیض در مورد زنان- تبعیض طبقاتی یا بیعدالتی اجتماعی و عدم دموکراسی و غیره میمانند. راه رفع همه این چیزها« نفی تبعیض و کسب همه حقوق- رفع بیعدالتی اجتماعی- ایجاد دموکراسی مستقیم است». در نهایت همه آنها از راه « مبارزه برابر حقوقی مسالمت آمیز در همه زمینه ها» سیاسی- اجتماعی - اقتصادی - امکان پذیر است. اما کسب اینها از راه ناسیونالیزم غیرممکن است. چه نیرو یا نیروهایی میتوانند در رفع این مشکلات پیشرو باشند؟

تشکلهای سیاسی-مدنی خود اقشار جامعه 
که اهداف « رفع مشکل حکومت - رفع تبعیض- بیعدالتی اجتماعی- ایجاد دموکراسی واقعی » را عملاً درهمبستگی متقابل پیش ببرند. مثل زنان-جوانان-زحمتکشان یدی و فکری. رسیدن به بهزیستی و زندگی آزاد از طریق حل مشکلات با ابزار درست و نه نادرست امکان پذیر است. پیروزی به هزار و یک عامل بستگی دارد . انقلاب 57 نشان داد که تنها آرزوهای نیک برای ساختن سعادت کافی نیست- راه درست - اهداف صحیح- نیروی لازم از ضروریات است.
 
 نیروهای دموکراتیک تعیین کننده هستند
چه چیزهایی در جامعه تعیین کننده هستند؟ طبق برداشتم افکار و نیروهای دموکراتیک تعیین کننده هستند یعنی کفه به این سمت سنگینی میکند. نیروهای غیر دموکراتیک ضعیف هستند. در فردای رفع دیکتاتوری هم خیلی ضعیف خواهند شد. امیدوارم این برداشت با سیر طبیعی جامعه ایران بعدها هم مطابقت داشته باشد و مردم ستمکشیده ایران مسایل خود را متمدنانه و دموکراتیک و در راه آسایش و پیشرفت همگانی حل کنند. من امید دارم و برای این امید خود نیز میکوشم. چرا که به درستی آن هزار و یک دلیل دارم.
 
چهار چوبه ایران با « اتحاد داوطلبانه» ی ملیتها حفظ میشود
برای آنهم « رفع تبعیض» اقتصادی-سیاسی-فرهنگی لازم است. که « استقلال » ملیتها را در امور خود تأمین کند. یعنی «اتحاد با تأمین استقلال ملیتها در امور خاص خود و امور عام ایران» . راه حل مشکل است. از طریق نظام فدرال یا مانند آن. اداره ایران با سیاست متمرکز- یا تجزیه ایران توسط ناسیونالیسم که نتیجه اش تشکیل دیکتاتوریهای کوچک است- ارتجاعی ست. بخشی از سیاستمداران آمریکا و اروپا دو سیاست را در ایران دنبال میکنند : سیاست چلبی سازی. سیاست ایجاد دیکتاتوریهای کوچک. روش آنها بعد از اصلاح برنامه خاورمیانه بزرگ رسیدن به اهداف از طریق « "حمایت جهت دار" از خیزش عمومی مردم» ایران است. البته بخشی از آنها دخالت نظامی مستقیم را هم به کلی منتفی نمیدانند.در بخشی از صحنه سیاسی ایران نیز سه سیاست قابل مشاهده است:سیاست اصلاح سیستم حکومت ایران در جهت حفظ نظام- سیاست اتحاد با وفاق ملی بقایای سطلنت - سیاست لابیگری-سیاست ورزی-  در جهت دخالت قدرت های بزرگ- که هر دوی اینها برای چلبی سازی ست. و هرسه ارتجاعی. اکنون هر سیاستی که مبارزه ی اصولی علیه رژیم را تضعیف کند در شرایط حاضر نا درست است. از جمله جدایی خواهی.
در این میان ضرورت دارد نیروهای دموکرات واقعی- و چپ وظیفه سنگین پیروزی انقلاب دموکراتیک ایران را برای رسیدن به «دموکراسی -رفع تبعیض- عدالت اجتماعی » سازمان بدهند .
 
چاره ای جز روشنگری نیست
فدرالیسم و کسب حقوق- بدون ناسیونالیسم موجود - میدانم سخت دشوار است. ولی چاره ای جز روشنگری نیست. از سوی دیگر من جامعه ایران را با تعدادی کامنت نویس یا نویسنده برابر نمیگیرم. جامعه ایران ثابت نیست متغیر است. تحت اختناق یک حالت دارد -بدون اختناق حالت دیگر. حل مسایل ایران را از راه مسالمت آمیز و دموکراتیک در فردای رفع دیکتاتوری حاکم چیزی امکان پذیر و عملی میدانم. جامعه ایران از نظر ذهنی - همانطور که جوانان در جنبش خیابان نشان دادند- بسیار آگاه است. این آگاهی در فضای کامنت نویسان و حتی نویسندگان بسیار کم است. برداشتم از جامعه ایران اینست که سطح آگاهی داخل پیشرفته تر از خارج است. سطح فکر خارج یخزده است. چون از صحنه مبارزه دور هستند و تنها روی برداشت ذهنی و خیالبافی عمل میکنند. می پذیرم که در جامعه همه جور فکر و گروه هست. 

نباید دانه اشکی برگونه هیچ کودکی بنشیند
کار آ. ائلیار نقد ناسیونالیسم - مادر فاشیسم - در هر لباسی ست. و دنبال کردن «سیاست دموکراتیک مدرن و عمومی» برای حل مشکلات از راه مسالمت و گفت و گو ست. توسط نیروهای خواهان دموکراسی واقعی- عدالت اجتماعی- رفع تبعیض همه جانبه . اساس این سیاست بر این قرار دارد که در حل مسایل «نباید دانه اشکی برگونه هیچ کودکی بنشیند»؛ و « وقتی به جای لبخند اشکی میتواند سرازیر بشود باید بدانیم که به خطا رفته ایم.» . این سیاست نوین در برابر سیاست ماکیاولی ناسیونالیسم آریایی و انواع دیگر ناسیونالیسم - مدرن، متمدنانه و رهگشاست. و با روح کار ادبیم خوانا. مثل روان کودک گواراست. و مثل روح شعر و ادبیات زیبا و انسانی و عمومی ست.

جدایی شبیه میوه ای ست که اگر نرسیده باشد ضایع میشود
و نتیجه عمل شکست است. و مربوط به اکثریت و اقلیت هم نمیشود. هر پدیده ای حاصل شرایط عینی خود است. بدون این شرایط شکست در انتظار است. شرایط جدایی بعد از تشکیل دولت فدرال دموکراتیک در ایران است که اگر این دولت حقوق اساسی واحد فدرال را رعایت نکند و بارها و بارها نقض کند ضروری میشود که مسئله جدایی دموکراتیک را مطرح کرد. و مسالمت آمیز جدا شد. در شرایط حاضر طرح این مسئله غیر عملی ست. حتی اکثریت مردم آذربایجان هم با آن موافق باشند. موانع زیاد است و اینکار تحقق ناپذیر. چرا؟ 1- وجود حکومت ایران 2- امتحان نشدن راه حل فدرال 3- عدم پذیرش در بین نیرو های سیاسی 4- نا معلوم بودن قبول یا رد مسئله از سوی خود مردم 5- عدم اطمینان به آینده بعد از جدایی مثلاً اقتصاد- سیاست- رفاه و...که همه مجهول اند. نه شرایط ذهنی هست و نه مادی. اینها وقتی رفع میشوند که دولت فدرال تجربه شود. مثبت یا منفی. 
 مسئولیت جنگ داخلی احتمالی
به عهده «ناسیونالیسم آریایی، نه ایرانی که اصطلاح صحیحی نیست- و هوادارانش میباشد.  و 80 و چند سال است علیه مردمان مختلف ایران ادامه دارد. توسط حکومت رضاخان-پسرش- و حکومت کنونی. که باعث کشته شدن روحی ملیونها انسان - و کشتار های جسمی افراد بیشماری شده اند. -یعنی جنایت علیه بشریت- مسئولیت جنگ داخلی به عهده انکار کنندکان تبعیض- موجودیت مردمان دیگر- و فرهنگ و زبانشان- حق انتخاب راه زندگی جمعیشان- است. مسئولیت جنگ داخلی به عهده خاکپرستانی ست که حق خاک را فقط به خود متعلق میدانند و دیگران را مهمان مینامند. 

 چرا از تحقیق و پرسش میگریزند؟
« تعصب»را کنار بگذارید که « آفت» است. ودید علمی را کور میکند. چرا از تحقیق و پرسش میگریزید؟ دیگران قوانین فیزیک و ریاضی کلاسیک را زیر سئوال می برند. اما در جامعه سیاسی ما برخیها از پرسش پیش خود و تحقیق فرار میکنند . کی میخواهیم این عادات نادرست را ترک کنیم؟

من علاوه از اینکه روزانه هشت تا ده ساعت بیرون کار میکنم - کار سایت- نوشتن مطلب و مطالعه و تحقیق را نیز انجام میدهم . به پیامها پاسخ میدهم وهمینطور به کارهای زندگی معمولی خود هم میرسم. ...دوستی پرسید این همه انرژی را از کجا میاورید؟  احساس مسئولیت میکنم. یا فحاشی برایم نوشت« فلان فلان شده شما کار و زندگی ندارید»؟ ...

روی بعضی مقولات و مسایل مجبورم هفته ها در زبانهای مختلف مطالعه کنم تا بتوانم با اطمینان سخنم را بگویم و بنویسم. منظور « با وقت اندکم - پیش من همه چیز زیر علامت سئوال است؛ آنهم زیر علامت خیلی بزرگی. و رویشان عمیقاً مطالعه میکنم». 
حق انتخاب چیست؟ چه فرقی با جدایی دارد؟ آیا «جدایی» یک حق است؟ آیا استفاده از حق در همه شرایط درست است؟ معیار درست و نادرست چیست؟ در شرایط گوناگون معیار درستی و نادرستی یکی ست؟ 
« بروید بدون تعصب- بدون گرایش سیاسی- با روش علمی مشکلات و مسایل خود را تحقیق کنید». 
نخست ضرورت دارد به این موضوع مسلط شوید که « روش علمی چیست»؟ با خود آموزی در این زمینه ها کلید درک خیلی از نوشته ها از جمله نظریات من براحتی روشن میشود. خط سیاسی را درخانه بگذارید - خودتان به کتابخانه بروید و در مورد مسایلتان تحقیق کنید. اگر توانستید اینکار را بکنید می بینید که به نتایج کاملاً جدیدی میرسید. و هزگز اجازه نخواهید داد خط سیاسی به جای شما سخن بگوید. به عبارت دیگر با مغز خود بیندیسید نه با مغز خط سیاسی. این مشکلی ست که ما در جامعه سیاسی خود با آن روبرو هستیم. پیش از پرداختن به مسایل ضرورت دارد آدم تکلیف خود را با این مسئله روشن کند. و بتواند مستقل بیندیشد. 

اورمو قلب آذربایجان و تبریز سر آنست
 آینده کردستان با سیاست غیر ناسیونالیستی در مهاباد و در همبستگی با نیروهای مترقی کل ایران تعیین میشود. آذر بایجان  و کردستان مثل زمان قاضی محمد و پیشه وری در کنار هم اند. اداره شهرهای چند ملیتی به عهده همه مردمان آنهاست. در یک سیستم فدرال مردم میتوانند انتخاب کنند به کدام واحد تعلق دارند و یا میخواهند خود واحد مستقلی در داخل فدرال باشند. اورمو قلب آذربایجان و تبریز سر آنست.

کار اکثریت همیشه درست نیست. 
همانطور که در مورد خمینی درست نبود. 

اعلام کردن یک چیز است. عمل چیز دیگر 
خمینی هم اعلام کرد کمونیستها آزاد هستند. ولی وقتی قدرت یافت شروع به کشتار کرد. تئوری تنها در جای خود محک میخورد و عمل هم در جای خود. بین سخن و عمل فاصله بین آسمان و زمین است.من روی سخن و اعلام کردن هیچکسی حساب نمیکنم. عمل او برایم مهم است. خیلی ها میگویند مستقل هستند ولی سیاست چلبی سازی پیش میبرند.

سرمایه داران نفتی مستبد حاکم و گروه علیف
 باکویی ها بهتر است تکلیف خودشان را با باند سرمایه داران نفتی مستبد حاکم و گروه علیف -غارتگر دسترنج زحمتکشان آذربایجان - تعیین کنند نه تکلیف ما در جنوب را. کسانیکه آزادی را از این و آن دریوزگی کنند هزگز از اسارت رها نخواهند شد. سیاستمدارانی که از خوجالو فربه شوند، حکومتی که حقوق نویسنده را نقض کند، میدانید جایشان کجاست؟ سطل آشغال!

 سیاست علی رغم میل و خواسته ما مرز دارد
روح آزاد است و مرز ندارد. اما متأسفانه سیاست علی رغم میل و خواسته ما مرز دارد و در بیرون از روح و ذهن عمل میکند. آذربایجان شمالی وطن سیاسی ما نیست. ولی از نظر فرهنگی و روحی وطن ماست- همینطور جهان.  میتوان در همه جای جهان از حقوق انسانی و آزادی و سعادت مردمان دفاع کرد و این نشانه فرهنگ بالای شخص است. همینطور دفاع از جنبشهای مترقی در همسایه منطقه و جهان نیز درست است. 
 شکست 21 آذر
نتیجه ی : الف اشتباهات خودما؛ ب- همکاری قدرت های مداخله گر؛ ج - عدم استحکام وضعیت خود جنبش در مدت کوتاه بود. از این روست که میگویم هر جنبشی باید روی پای خود متکی باشد. تنها یاور او جنبشهای مترقی دیگر هستند نه دولتها. جنبش کرد در منطقه مثال خوبی ست که بیشتر یک پایش به همسایه متکی بوده و صد سال است که بجایی هم نرسیده است. استقلال در سیاست وعمل و تشکیلات همیشه باید حفظ شود. اما و اگری هم ندارد. نباید فراموش کرد کار دولتهای همسایه و جهان روی ما فقط تجارت است و نه چیز دیگر. 

می بینم جنبش آذربایجان کجا رنگ ناسیونالیستی دارد 
و کجا ندارد. من آنرا یک رنگ نمی بینم - همه کوشندگان و مردم ناسیونالیست نیستند. جنبش مثل همه جنبشها رنگهای گوناگون دارد و از این رو نیز جنبش خوانده میشود نه حرکت فلان گروه و بهمان حزب.  در مورد « کسب همه حقوق» حرفی ندارم و همه را درست میدانم؛ حق از آن حقدار است. بحث سر «چگونگی کسب حقوق» است. یعنی « راه » کسب حقوق. ناسیونالیسم راه نادرست کسب حقوق است. راه درست « مبارزه برای کسب خقوق ، بدون افتادن به دام ناسیونالیسم است. با تکیه به شیوه ی های دموکراتیک. و مسالمت آمیز». «مردم» خیال پردازی نمیکنند.  ناسیونالیسم خیال پرداز است. ناسیونالیسم نظریه است و بخشی از کوشندگان به آن گرایش دارند. دوستان آذربایجانی از یک « کمبود» در مشکل هستند. در مقالات و کامنتها و صحبتها . آنهم «عدم توجه منطقی-علمی» به « پدیده ها» ست. متد نگاه منطقی علمی به محیط و اشیا و فنومنها خیلی کم رنگ است و قادر به گشودن گرهی نیست.  تا یاد نگیریم روش درست بررسی پدیده ها چیست و چگونه میتوان آنرا به کار گرفت هیچ پیشرفتی در فکر و نگارش خود نخواهیم داشت.

ایران به عنوان جفرافیا 
از اجزاء تشکیل شده که یک جزء آن آذربایجان است. آذربایجان از نظر سیاسی و اداری در قلمرو کشور داری حکومت قرار دارد. و همینطور کل ایران. این وضعیت موجود است. حالا شما بگویید « آذربایجان جزء ایران نیست» یک خیال پردازی ست. اما اینکه بگویید « این جزء روزی از تسلط حکومت حاکم رها خواهد شد» یک آرزوست. منهم امیدوارم چنین بشود. آذربایجان زادگاه آذربایجانیهاست. و ایران زادگاه همه ایرانیان. احساس تعلق به ایران تنها در ایران بدون تبعیض با حفظ استقلال مردمان مختلف تحقق مییابد. 
یافتن حقیقت نسبی 
 کار مشترک همه ی ماست که داریم تلاش میکنیم. 
اینکه «ناسیونالیسم موجود» راه نیست و بیراهه است ؛ نتیجه سالها بررسی و آنالیز مسئله است.
-نباید کسی برده کسی باشد. ولی واقعیت اینست که درحال حاضر «همه بردگان حکومت دیکتاتوری-فاشیستی» هستیم.نمیتوانم به رویا بروم و بگویم « برده نیستم»؛ نه هستم و در وضعیتی بدتر از بردگان هم قرار دارم.  ما در دوران برده داری نوین هستیم... 
-داریم از ناسیونالیسم موجود در میان ملیتها صحبت میکنیم، «ناسیونالیسم آریایی» با دمش گردو نشکند- آنچه در مورد دیگران گفته شده بسیار غلیط ترش در مورد آن نیز صادق است.

« حق انتخاب آزادانه» ی هر کسی یا هر مردم و ملتی را- در مورد هر مسئله ای - در فضای دموکراتیک- حق طبیعی آنها میدانم. این مسئله ممکن است « رفراندوم و تعیین سرنوشت باشد، یا جدایی و استقلال و یا فدرالیسم». و یا یک شکل دیگر- ویا قرار دادهای مرزی. همه اینها و حقوق دیگر نظیر آنها نیز همینطور است. 

مارکسیستها متحد تبعیض دیدگان اند
آنان حق تعیین سرنوشت و اتحاد داوطلبانه ملیتها را می پذیرند. 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

آ. ائلیار
ویژه ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!