« من اصلاً نمیگویم که چیزی میدانم؛ مدعای من چیزی جز حدس و فرضیه نیست...
ولی اگر تو به مسألهای که من با حدس خود و به شیوهای آزمایشی قصد حل آن را داشتهام علاقهمندی، پس میتوانی در حق من لطف کنی و تا آنجا که برایت میسر است، بکوشی آن را هرچه موشکافانه تر نقد کنی!
و اگر آزمونی تجربی را میتوان تصور کرد که به نظرت، نتیجه آن میتواند ادعای مرا ابطال کند، آنگاه آمادهام تا آنجا که در توانم هست در این رد و ابطال به تو یاری رسانم».
کار پوپر
جایگاه ظالم و مظلوم
یا به عبارت دیگر در بحث ما تبعیضگر و تبعیض دیده.
در متن قسمت اول، جایگاه این دو نیرو بخوبی روشن است و قلمزن همدلی و همراهی خود را چنین بیان میکند« استراتژی و تاکتیک درست در مبارزه، ضامن پیروزی راه جنبشهای تبعیض دیدگان است. که تشنه رفع ستم دیکتاتوری- تبعیض- بیعدالتی اجتماعی هستند.» در این عبارت کوتاه « جنبشهای تبعیض دیدگان»- مظلوم- و اعمال کنندگان و حامیان «دیکتاتوری- تبعیض- بیعدالتی اجتماعی» - ظالم- نشان داده شده است . و جایگاه آنها عوض هم نشده است. همدلی نویسنده با ستمدگان از طریق تشخیص « راه پیروزی» چنین قید شده:« استراتژی و تاکتیک درست در مبارزه، ضامن پیروزی راه جنبشهای تبعیض دیدگان است». مکمل مقاله نوشته هایی ست که نشانی آنها در مقاله آمده است. همینطور در عبارات دیگر این صفبندی و جایگاه و همدلی واضح است که میتوان در آنها دقیق شد. بنابرین «عوض کردن جایگاه ظالم و مظلوم» صحت ندارد و عنوان کنندگان برای سخن خود دلیل و استدلالی ذکر نکرده اند. از اینرو نیز سخنشان فاقد اعتبار و نادرست است.
مردمان گوناگون تبعیض دیده- نفی حقوق شده- فاقد ایده لوژی سیاسی به صورت عام - و ناسیونالیستی به صورت خاص اند. مردم ایده لوژیست نیستند. این روشنفکر ، گروه یا حزب است که ایده لوژیست و ناسیونالیست است. اینجا تفکیک مهم و باریکی هست که لازم است به آن توجه نمود. یعنی مردم ناسیونالست نیستند . فاقد ایده لوژی هستتند و مشکلشان کسب حقوق است.فعال راه کسب حقوق با فعال راه ناسیونالیسم یکی نیست و تفاوت اساسی دارد .
نقد و ناسیونالیسم موجود
بله، ناسیونالیسم موجود و برخی شعارهایش نقد شده است. انحرافی و نادرست بودن شعارها با دلیل و استدلال به توضیح در آمده اند. آیا منظور از « مظلوم» ناسیونالیسم موجود است که نقد شده؟ واژه ی مظلوم در مورد فرد و افراد یعنی انسان بکار میرود نه در مورد «نظریه». ناسیونالیسم موجود مجموعه یک سری نظریات است. کسی نمینویسد « لیبرالیسم یا ناسیونالیسم مظلوم». شاید منظور « ناسیونالیسم ملت تحت تبعیض» است. این عبارت برایم قابل درک است. اینکه «نظریه ناسیونالیستی روشنفکران مردم تبعیض دیده» نقد شده است. خوب . میخواستید نشود؟ این کار چه ربطی به «عوض کردن جایگاه ظالم و مظلوم» دارد؟ چون روشنفکران از تبعیض دیدگان هستند نباید ایده لوژیشان نقد بشود؟ کی همچو حرفی زده؟ آن کدام اندیشمندی ست که چنین سخن بی منطقی را عنوان کرده که « نباید به روشنفکران تبعیض دیده گفت: جناب! نظریه و ایده لوزی و شعارت بنا به این دلیل - به این دلیل نادرست و انحرافی و ارتجاعی ست»؟ نه! همچو اندیشمندی وجود ندارد. ستمدیدگی نیز تقدس ایجاد نمیکند. وقتی میگویم« ماهیت نظریه ات ، که از فلان مقولات تشکیل شده* بنا به این دلایل ، ارتجاعی ست- شعارت بنا به « عدم وجود شرایط عینی» انحرافی و ماجراجویی ست» ترجمه اش اینست که :
« نویسنده مخالف خواسته های مردم» است؟
معنی این پارگراف روشن یعنی « مخالفت با خواسته های مردم»؟ پاراگراف:« استراتژی برابری حقوقی» ضامن پیروزی در همه مراحل مبارزه برای کسب و تأمین همه خواسته هاست. خواسته های همه ستمدیدگان . یک استراتژی کام به کام است که در صورت ضرورت و در شرایط مشخص میتواند حتی کسب استقلال و جدایی را نیز تأمین کند. راهی ست باز بر پهنه ی شرایط عینی و دور از ماجراجوییها و خیال پردازیها. و انسان ستیزیها. بر عکس با احترام به دیگری و عشق به رهایی و سعادت انسان آمیخته است».
خوب اینها راهم به نظریه خودتان ترجمه کنید. ببینیم چه از آب درمیاید.
ایرانگرایی؟ مانقورت؟ و یا ضد ترک... ؟
براستی که آدم از عمق این " منطق و آگاهی" وحشت میکند!
بگذارید آب پاکی روی دستتان بریزم:
« با این "نظریه" ایکه دارید و مشخصاتش در دو نوشته پایین آمده، و همینطور در دیگر مقالات- که از توتم آغاز شده و از مانقورت و بوزقورت به استعمار و مستعمره رسیده ، و از ترکیسم و ژنگرایی سر در آورده است- نمیتوانید به هیچ حقی دستیابید، تنها میتوانید "فاجعه" بیافرینید! این نظریه با این رنگ و بو متضاد با اصول عقلی ست. راه درست - مبارزه حق طلبانه بدون ناسیونالیسم موجود است. تحقیق کنید، تحقیق کنید، باز هم تحقیق کنید!»
نوشته اند:
-«ناسیونالیسم میتواند مثبت باشد. میتواند منفی باشد. ناسیونالیسم ترک در آذربایجان، مبارزه برای هویت آذربایجان است. این یک ناسیونالیسم مثبت است».
- نه عزیز، دوران مترقی بودن آن همانطور که در قسمت اول مقاله آمده گذشته است. ماهیت ارتجاعی ناسیونالیسم موجود نیز در جمله بالا و در دو نوشته پایین توضیح داده شده است. با مقولات «مانقورت و بوزقورت و ملت وحشی و...» میخواهی «حکومت دموکراتیک» داشته باشی؟ یا با «ترکیسم»؟ که نوعی نژادگرایی ست!
چاره ما در این موارد « نقد و بگارگیری دیدعلمی» ست. راه درست دیگری وجود ندارد. اگر هست لطف کنید مرا هم از آن آگاه سازید.
نقد و نقاد
نقد «تابو» نمیشناند. ضرورت دارد همه چیز به زیر تیغ نقد برود. و بیرحمانه. چه در دیکتاتوری و چه در دموکراسی. و جه در جنبشها و چه در میان جریانهای سیاسی. سعی نکنید برای آ. ائلیار از چیزی« تابو» بتراشید. نقد و نقاد در خدمت پیروزی ستمدیدگان اند. اگر چه ساده اندیشان آنها را دشمن خود بدانند. بدون نقد بیرحمانه شکست ستمدیدگان حتمی ست. و تکرار دیکتاتوریها فرجام. آنان که ناآگانه در این راه حرکت میکنند فاقد تجربه و دانش ضرورند.
دید علمی
-اینجا توجه خواننده را میخواهم به ادبیات و غول مکتب رئالیسم « بالزاک» جلب کنم. که موضوع ما را روشن میکند. معروف است بالزاک که در رمانهایش زندگی مردم جامعه ی خود را- از اقشار مختلف- آنچنان که بود - با طرح زوایای گوناگون به تصویر کشیده وعمیقاً با آنها همدری و چاره جویی نموده است، عقاید سیاسی خودش درست عکس محتوای رومانهایش بود. چرا ؟ چون او به گزاره های درست - که بازتاب واقعیت بیرون از ذهن و اعتقادتش بود - عمل میکرد. یعنی بر خلاف گرایش سیاسی خودش. من حد اقل به این حد رسیده ام که بدانم «گرایی ها -ایسم ها- یا همان " چلیق" های خودمان « بینش» اعتقادی هستند و نه « دید علمی». به خیلی چیزها علاقه و عشق و دلبستگی دارم اما چیزی که در دایره « گرایی ها» بگنجد، که خواه ناخواه دید علمی نسبی را نقض میکند - برایم پذیرفتنی نیست. یعنی ایرانگرایی و غیره برایم وجود ندارند. از جمله اینکه نه مارکسیستم و نه لنینیست. اگر چه عمیقاً در اندیشه رفاه و راحتی و آزادی زحمتکشان یدی و فکری هستم. مخالف باور و اعتقاد و مذهب و گرایی ها و این چیزها هم نیستم- اما میکوشم تا حد توانایی دید خود را بدون دخالت آنها متوجه اشیاء و پدیده ها و ارتباطات و روندها کنم.
« استراتژی و تاکتیک» نیز مسئله ایست که من نظرم را به صورت روشن در یک نوشته تدوین کرده ام( رجوع شود به قسمست اول مقاله). و در کل آنرا روشهای« مبارزه حقوقی و حق طلبانه» میدانم که همه مسایل را دربر میگیرد . و اساسش « انتخاب آزادانه » ی همه چیز - و تأمین هر آنچه که مردم با اکثریت خود نیاز های انسانی و شرایط رفاه و ترقی میدانند، است. آنجا هم در مورد ایرانگرایی و غیره چیزی مورد احتیاج نبود که بیاورم. و حتی در مورد گرایی های دیگر. از نظر آن نوشته مسئله مهم « کسب همه حقوق» است. نه چیز دیگر.
- «چگونه میتوان سخن یک آریاگرا را از غیر آن تشخیص داد»؟-آدمها 1- بر اساس «منافع» 2- برپایه ی اعتقاد 3- دید علمی خود عمل میکنند.4- بیان زبانی یک چیز گاهاً مشترک است. نوشته ام« فلان شعار انحرافی ست». آریا گرا هم میگوید « بله آن شعار انحرافی ست». یا حتی «رژیم»هم همین حرف را میزند. اینجا هر کس از « زاویه » منافع، اعتقاد، دید علمی خود مسئله را « در ارتباط با خود» منفی میداند.
این زاویه ها «برابر» نیستند. و خطاست که با توجه به «منفی» دانسته شدن موضوع، آنها و آدمها را یکی بگیریم. چون چیزهای جداگانه ای هستند. برای تشخیص لازم است سئوال کرد- تحقیق نمود- زوایا و منافع و دید و اعتقاد را در نظر گرفت و بعد با استدلال نظر داد. توجه به همه اینها کار راحتی نیست. اما ضروریست. «شعار رفراندم »
اما اینکه چه نکات منفی مشترک در این مورد - فاشیسم و نازیسم- و ناسیونالیسم موجود هست؟
به اشاره کوتاهی بسنده میکنم: ادعای «ساختن حکومت دموکراتیک» مشکلی را حل نمیکند. حزب نازی خود را سوسیالیست- ملتچی( ملت پرست)- حزب کارگران مینامید و تکیه کلامش «ژرمن» بود .
مثل تکیه کلام دوستان ما که "ترک" است( به معنای ترکیسم. و نه به معنای کسی که زبان مادریش ترکی آذربایجان است) و همینطور ژن جویی و ژنگرایی. که در میان ما نیز یکی از دستاوردهای ترکیسم است و صدایش از باکو نیز شنیده میشود که به دنبال ژن نویسنده نقاد خود میگردند. ما هم که ژن معیوب فارسی زبانان را کشف کرده ایم! آیا با این نظریه « حکومت دموکراتیک» میسازید؟ با ردیف کردن مقولات مترقی به دنبال هم و اینکه «ما اینها را میخواهم»، تنها ادعا و سخن خشک و خالی ست- ماهیت نظریه و عمل تعیین کننده است. که عکس مسئله را اثبات میکند.
مگر هیتلر با «ژرمنیسم» به مردم آلمان «هویت» نمیداد؟ هویت انسان یک بعدی نیست که شما با «ترکیسم» به آن برسید. هویت انسان ابعاد گوناگون زادگاهی، قشر اجتماعی، منطقه ای و جهانی دارد. و ثابت و مطلق نیست. هویت انسان مجموعه ی غیر ثابت و غیرمطلقی از فرهنگ خودی و منطقه ای و بشری ست. آنرا به «ترکیسم» محدود کردن تکرار ژرمنیسم کار دیگران است.
هیتلر مقولات سوسیالیسم و کارگر را از مارکسیسم گرفته بود- و هویت ژرمنی و ژن گرایی را از ناسیونالیسم و اصالت گرایی(از مقولات عام ناسیونالیسم) .
مطالعه نظریات موسولنی و هیتلر برای ناسیونالیستهای ایرانی-آریایی، و ملیتی ما- جهت شناخت نظریه های خود- واجب است.
--------
*
نگاهی به مقولات ناسیونالیسم موجود در آذربایجان (ایران) 1
http://www.iranglobal.info/node/11234
نگاهی به مقولات ناسیونالیسم موجود در آذربایجان (ایران) قسمت 2
http://www.iranglobal.info/node/11554
شعارهای انحرافی ناسیونالیسم موجود در جنبش حق طلبانه آذربایجان ( 1)
http://www.iranglobal.info/node/16920
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!