رفتن به محتوای اصلی

تاکتیک در انتخابات ، یا استراتژی انتخابات آزاد
24.02.2013 - 12:33

نمیدانم آنروز در اطاق "فرهنگ گفتگو" این "عبدو" بود یا کی که بصورت شوخی دردناکی این مساله را طرح کرد که اپوزیسیون سکولار دموکرات ایران بالاخره هر چهار سال یکبار سر یک مساله توافق می کنند. آنهم این است که شروع می کنند سر یک موضوع  واحد، یعنی انتخابات ریاست جمهوری صحبت بکنند و تعیین بکنند که بالاخره شرکت بکنند، یا نه. و اگر شرکت بکنند، از چه کسی در مقابل چه کسان دیگر حمایت بکنند و اگر نه، چه تاکتیکی را اتخاذ بکنند. به برداشت من  مواضعی را که از طرف   اپوزیسیون چپ سوسیال دموکرات و یا سوسیالیستی ایران ، در مورد انتخابات ریاست جمهوری گرفته می شود را میتوان به دو دسته تقسیم کرد.

یک دسته شعار تبلیغ استراتژیک انتخابات آزاد در چهارچوبه نظام جمهوری اسلامی ایران و با اصلاحات در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، استفاده از مجموعه اهرمهای فشاری اجتماعی، اقتصادی و سیاسی  علیه جناح های مخصوص حکومتی، همراه حمایت از جناح های دیگر حکومتی به پیش می برند. شعار محوری استراتژیک بلند مدت این جناح بصورت انتخابات ازاد هم استراتزی هم تاکتیک تبدیل گردیده است. آنها معتقدند از طریق حمایت استراتژیک از جناح میر حسین موسوی در درون حکومت از یک طرف، استفاده های تاکتیکی از اختلافات درون حکومتی از طرف دیگر و انگشت گذاشتن روی نیازهای اقتصادی روز مره مردم جهت بسیج آنها پشت سر چنین جبهه ای ، بالاخره خواهند توانست روزی روزگاری ، در ایران انتخابات آزادی با نظارت نهادهای بین المللی راه بیاندازند. این دسته الان شعار مرحله ای سیاسی خود را با احتیاط تمام به شعار "رهبر باید برود" تبدیل می کنند. این شعار در مرحله فعلی به این مفهوم نیست که "نظام ولایت فقیه باید از بین برود"، بلکه در در این محدوده خلاصه میشود که آقای "خامنه ای باید برود". از نظر این شعار گنگ، یعنی اگر آقای خامنه ای که فردا بخاطر کهولت سنی سکته کرد و فوت شد، جای ایشان مثلا آقای رفسنجانی ولی فقیه بشوند، اشکالی نخواهد داشت. پیروان این بینش هیچ موقع سیستم و نظام جمهوری اسلامی ایران و نظام مبتنی بر ولایت فقیه را نمی خواهد نفی کنند، یا از آن عبور کرده و گذر بکنند.

جناب جمشیید طاهری پور، در مقاله اخیر خویش می نویسند،"چگونه انتخابات آزاد ناممکن در جمهوری اسلامی را می توان ممکن کرد؟" و سپس با استناد به اینکه در انقلاب مشروطه روشنفکران ازاده توانستند این کار را بکنند. ایشان در این مورد می نویسند، (منبع الهام من تجربه انقلاب مشروطیت ایران است؛ صد و چندسال پیش که جمعیت با سواد کشور به چند هزار نفر نمی رسید، در نظام قبایلی السلطان ظل الله -ی سلاطین قاجار؛ "حکومت قانون"، ناممکنی بود که ممکن گردید! ثانیا" اصل "ممکن کردن ناممکن"، کلید طلائی قفل سیاست است). ایشان ادامه می دهند که شعار استراتژیک انتخابات آزاد جهت "گسترش آگاهی های شهروندی" و بالاخره  جهت ایجاد "بستری برای همبستگی ملی علیه استبداد ولائی پادگانی" ولی فقیه لازم و ضرور می باشد.

 یکی از شعارهای سیاسی مرحله ای جهت تحقق چنین امری این است که به قول ایشان و دوستانشان، (  پایان دادن به حصر آقایان موسوی و کروبی و خانم زهرا رهنورد، آزادی همه زندانیان سیاسی و عقیدتی، آزادی احزاب، اجتماعات و مطبوعات، عدم مداخله بیت رهبری و سپاه و بسیج در امر انتخابات و الغای نظارت استصوابی مطالبات عاجل و مبرم روز است که لازم می بینم تصریح و تاکید کنم.) البته صحبتهای ایشان توسط دوستان دیگری که همفکر چنین نگرشی هستند، تکرار می شود. مثلا آقای احمد پورمندی در همان گفتار اطاق فرهنگ گفتگو، بعد از اکوی مضمون صحبتهای بالای آقای طاهری پور،سر منزل یکی از شعارهای سیاسی محوری را روی این نقطه رساندند که "خامنه ای باید برود". ایشان وزن سیاسی چنین شعاری را با شعار "شاه باید برود" زمان جنبش 57 برابر قلمداد می کنند.

آقایان مهدی فتاپور و احمد پورمندی هر دو روی اهمیت تعیین کننده این مساله که "مردم میخواهند بدانند که بعد ار انتخابات کدام کاندید خواهد توانست تحریم ها را از بین ببرد و وضعیت اقتصادی را بهبود ببخشد" ، بعنوان مساله محوری تعیین کننده ای که مشخص می کند ما در انتخابات چه خطی را در پیش بگیریم، تاکید می کنند. البته انتظار می رود هر چه به انتخابات نزدیکتر می شویم، نمایندگان بیشتری از باورمندان به این خط فکری به میدان بیایند.

باورمندان یک چنین اندیشه سیاسی، اندیشه های خود را بر بستره تکرار یک سری واقعیات بدیهی اقتصادی سیاسی اجتماعی از قبیل تاثیرات بحران اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی سیاسی بر زندگی روزمره مردم، دستگیریهای روزنامه نگاران و مخالفان دیگر جناح های حکومتی، گسترش ستم بر اقلیت ها و مردم ملیتهای دیگر و غیره می پردازند. آنگاه، آنها بر دامنه های یک چنین بستره عینی اجتماعی، رسالت تاریخی استقرار ارزشهای سکولار دموکراسی، زندگی مدرن امروزین،حقوق بشری، ازادی و آزادگی، دموکراسی و عدالت اجتماعی را در آقای میرحسین موسوی، "شورای ائتلاف سبز" یا تیم دور و بر ایشان تعریف می کنند.

این دوستان استراتژی اصلاحاتی خود در مورد نظام را بر پایه های اصلاحات قطعه قطعه و تکه پارچه ای استوار کرده اند. آنها بصورتی استراتژیک معتقد هستند تا از طریق اصلاحات در اینجا و آنجا و قطعه قطعه ای در نظام خواهند توانست در پروسه ای بلند مدت کلیت نظام را اصلاح بکنند. آنها در مورد قانون اساسی، خواهان اصلاحات و یا حذف بندهایی از آن بوده و اصلاحات قانون اساسی را مرحله به مرحله میخواهند تعقیب بکنند. آنها برای حل مساله بحران هسته ای ایران، یک سری راهکارهای مجزا ارائه می دهند، شعار مردمی کردن و غیر دولتی کردن صنعت نفت را مطرح می کنند، در مورد یارانه ها و سیاستهای حمایت از مستضعفان آقای احمدی نژاد، رهنمودهای دیگری ارائه می دهند. در مورد حذف ولایت فقیه از قانون اساسی، الان  با شعار "خامنه ای باید برود" به میدان آمده اند. اتخاذ یک چنین سیاستی ایجاب میکند تا برخوردهای خیلی نرم تر، و گاها حمایت گرانه تری نسبت به آقای احمدی نژاد در پیش بگیرند.

بند دوم قانون اساسی که جوهره آن بر بند بند ماده های دیگر  قانون اساسی ساطع می باشد، چنین می نویسد. "جمهوری اسلامی نظامی است بر پایه ایمان به، خدای یکتا و اختصاص حاکمیت و تشریع به او و لزوم تسلیم در برا بر امر او. وحی الهی و نقش بنیادی آن در بیان قوانین، معاد و نقش سازنده آن در سیر تکاملی انسانی به سوی خدا، عدل خدا در تشریع. امامت و رهبری مستمر ر نقش اساس آن در تداوم انقلاب اسلام.کرامت و ارزش های والای انسان و آزادی با مسئولیت در برابر خدا که از راه اجتهاد مستمر فقهای جامع الشرایط بر اساس کتاب و سنت معصومین و ...........". بیش از سی سال جانفشانی مردم در خیابانها و زندانها و فرار میلیونها مغز روشنفکر مملکت تا حالا ثابت کرده است که یک چنین قانون اساسی قابل اصلاح نیست و باید آن را در کلیتش به زباله دانی تاریخ انداخت. هر کجای این قانون که می خواهد از حقوق مردم صحبت بکند، این شرط را به وسط می آورد که مردم می توانند فلان کار را بکنند، "اگر خلاف اسلام نباشد".

این دسته از یکطرف مخالف اوجگیری جنبش های مردمی و اعتراضات جنبش های دموکراتیک زنان، ملیتها، زحمتکشان و جوانان می باشند و اگر چنین جنبش هایی به حرکت در بیاید، تلاش می کنند آنها را در مقیاس فقط دفاعی نگه دارند و از وجود هر گونه اراده توده ای تحول گرانه بنیادی در جامعه جلوگیری بکنند. آنچه که مردم ما طی سی و چهار سال اخیر در مورد ماهیت غیر انسانی، ضد دموکراتیک و وحشی جمهوری اسلامی ایران با پوست و گوشت خود تجربه و لمس کرده و می کنند، از طرف این دوستان تلاش می شود  به فراموشی سپرده شود. این دوستان بند بند ارتجائی اصول قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران که بر نفی  حقوق فردی و اجتماعی و انسانی دهها میلیون مردم ایران است را از طرف خود حکومتیان قابل اصلاح قلمداد می کنند. پیروان این بینش احتمال این را می دهند که در اعتراضات مردمی، احتمال خشونت ورزی از طرف مردم و جوانان مملکت ممکن است صورت بگیرد. لذا با احتیاط فراوان، در شرایط محدود، دفاع مردمی در مقابل سرکوب از طرف مقامات امنیتی  را جایز می دانند. آنها چنان صحبت و رفتار می کنند که انگار کهریزک ها و کشتارهای خیابانی سال هشتاد و هشت، کشتارهای زندانیان سیاسی طی سی ساله اخیر، دستگیری روزنامه نگاران، فعالین جنبش کارگری، اعدام های فله ای جوانان و نوجوانان و بالاخره به نابودی کشاندن نسل اندر نسل جوانان از طریق اعتیاد و فساد، جزو هویت فرهنگی اخلاقی و ذات نظام جمهوری اسلامی ایران نمی باشد.

آقای طاهری پور حتما به خاطر دارند که در زمان مشروطیت، اولا این چند هزار روشنفکر نبودند که حکومت قانون و مشروطه را آوردند، بلکه این اراده قهرمانانه افرادی مثل ستار خان و باقرخان در کنار سوسیال دموکرات هایی که در صف مجاهدین مبارزه می کردند، بودند که شانه های خود را سپر مدافعه در مقابل ارابه های توپ و تفنگ عین الدوله ها قرار دادند. مردم تبریز در محاصره یکساله شهر از طرف نیروهای ارتجاع، همزمان با دفاع قهرمانانه خود خود قحطی می کشیدند تا مجاهدین رزمنده در سنگرها گرسنه نمانند. این در شرایطی بود که مشروطه در تهران شکست خورده بود. ناممکن ها انگونه ممکن میشوند، نه از طریق مماشات با کسانی که تا دیروز دستانشان به خون جوانان مردم آعشته بود و اگر دوباره به قدرت برسند، معلوم نیست دستان خونین خویش را جهت اعتلاف در دستان کدام جناح قرار خواهند گذاشت. همین به قول شما مشروطه مدنی بعدا توسط اربابان و تاجران و درباریان دزدیده میشود، حاکمیت مدنی مردم و روشنفکران به کناری گذاشته می شود و ستارخان ها بصورتی غیر مستقیم یا کشته می شوند و یا به نحوی کنار گذاشته می شوند.

اینکه شعار انتخابات آزاد می تواند بعنوان یک شعار آگاهی دهنده و روشنگرانه  بستری باشد برای ایجاد همبستگی در مقابل نظام ولایی پادگانی، اگر همسوی با استراتژی عبور تاریخی از  نظام فرطوت و ضد انسانی ولایت فقیه همراه نباشد ،در نفس خود می تواند شعاری دو پهلو، ناقص و گمراه کننده باشد. اگر استراتژی محوری اپوزیسیون و خصوصا اپوزیسیون چپ سوسیال دموکرات در این مرحله تاریخی نفی تاریخی نظام ولایت فقیه در تمامیت مطلق آن نباشد و تمامی تاکتیکهای آن در محور عبور از روی استخوان های فرسوده آن تنظیم نگردد، همه شعار های پر زرق و برق ، چیزی به جز بسوی سرابی گمراه کننده کشیدن مردم بیش نیست. اشکال کار در آگاهی مردمی در مورد ماهیت ضد بشری این نظام و یا عدم همبستگی مردمی نیست، اشکال در عدم آگاهی و عدم همبستگی اپوزیسیون سکولار دموکراتیک و سوسیال دموکراتیک می باشد.

جنبش سال هشتاد و هشت، طغیان ازادیخواهانه نسل جوان بود بر علیه بیش از سه دهه خفقان استبدادی نظام ولایت فقیه. آقای موسوی و کروبی که خود از حکومتیان بوده و از طریق شورای نگهبان و فیلتر های اسلامی نظام گذشته بودند، بصورتی شانسی در آن مقطع تاریخی در جبهه ای از انتخابات قرار گرفته بودند که بر علیه آنها یک چنین تقلب بزرگ و آشکاری از طرف جناح احمدی نژاد تحت حمایت ولایت فقیه صورت گرفته بود. این شانس تاریخی آقای موسوی  بود که در یک چنین مقطعی آنها را در جناحی قرار داده بود که مورد تقلب قرار گرفته بودند. این آقایان بر موج های طغیان جنبش مردمی سوار شدند، نه اینکه رهبران جنبش مردمی باشند. درست است که اینها تحت تاثیر جنبش مردمی قرار گرفته اند، ولی اگر اینها از حکومت کنده شوند، جایشان در آخرصف اعتلاف اپوزیسیون سکولار دموکرات قرار دارد، نه در راس آن.

با آگاهی تمام به اینکه نظام ولائی پادگانی جمهوری اسلامی ایران نه فقط در انسجام مجموعه ای خود، در درون خویش اپوزیسیون سازی می کند و با زندانی کردن موقت و درست کردن پرونده ها و سناریوی های مختلف برای برخی از خودیها، برای آنها وجهه به اصطلاح  سیاسی دموکراتیک می تراشد و از طریق باز تولید اپوزیسیون خودی، به حیات خود ادامه می دهد، تا از آن طریق در میان اپوزیسیون سکولار دموکرات خارج حکومتی و کشورهای مترقی غربی برای آنها کانالهای نفوذی باز بکند. با در نظر گرفتن یک چنین واقعیتی، جای بریدگان از حکومت جمهوری اسلامی ایران در آخر صف مبارزین جبهه آزادی و دموکراسی می باشد. کسانی که اپوزیسیون خودی جمهوری اسلامی را به هر قیمتی میخواهند به عنوان رهبران جنبش مردی و جبهه ازادی، تمدن، سکولاریسم ، دموکراسی و خقوق بشر قرار دهند، بهتر است به دستان آغشته به خون این آقایان یک نگاهی بیاندازند.

دنیز ایشچی  22/02/2013 

 

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

دنیز ایشچی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.