والتر لیپمن در سال 1920 تحقیقی به سنجش صحت اخبار نیویورک تایمز پرداخت و در پایان این پژوهش به جهت گیری های شخصی و گزارش مغرضانه خبرنگاران این روزنامه انتقاد کرد و عقیده داشت اخبار همانگونه که اتفاق می افتد مورد توجه نبوده بلکه آنطور که خبرنگاران دوست داشته اند مطرح می شده است . لیپمن به روزنامه نگاری واقعیت جو وعینی گرا و تأثیر ندادن احساسات و تمایلات و علاقه های شخصی توجه داشت و عقیده داشت که اخبار باید بدون بی طرفی منتشر شود که به این سبک از روزنامه نگاری وی ؛ "مخالف جو" گفته می شود
گابریل خوزه گارسیا مارکِز رماننویس، روزنامهنگار، ناشر و فعال سیاسی کلمبیایی در رابطه با " روزنامه نگاری " می گوید : مردم حق دارند از طریق اطلاعات دقیق و جامع به تصویری عینی از واقعیت دست یابند و آرای خود را آزادانه از طریق رسانه های گوناگون بیان کنند.
وی می گوید : می دانم روزنامه نگاری را نمی توان یاد داد و باید آنرا زندگی کرد ، اما می توانم بعضی از تجربه هایم را به شما منتقل کنم
اما تجربه های به یادگار مانده از مارکز و سایر استادان این فن چه بوده ؟
از عناصر و اصول شش گانه خبر ( که ، کی ، کجا ، چه ، چرا ، چگونه ) که بگذریم ؛ یکی از صفات خبر خوب ؛ صحت آن می باشد که به این صورت یاد گرفته ایم : " اگر خبرها با واقعیت منطبق نباشد اعتماد مردم سلب می شود پس خبرنگار در زمان کسب و تهیه تنظیم خبر با بی طرفی و واقع بینی به رویداد نظر کند و به طور عینی و واقعی به مخاطب انتقال دهد"
دیوید ولت مدل و تعبیر جالبی از خبرنویسان دارد مبنی بر اینکه " کسانی که در تحریریه رسانه های خبری در فرایند تهیه گزینش و ارائه پیامهای خبری فعالیت دارند دروازبان خبر می باشند "
روزنامه یا هر رسانه خبری نمی تواند خبر تمام رویدادهایی را که توسط خبرگزاری ها مخابره شده یا خبرنگاران تهیه کرده اند چاپ و نشر کند بنابر این انتخاب خبر توسط خبرنگاران برای تهیه گزارش از یک "رویداد واقعی" در جهت تأمین نیاز خبری مخاطبان و با تکیه بر " صحت " آن می باشد که در این راه کسی عاری از خطا نخواهد بود.
ارنست میلر همینگوی (نویسنده برجستهٔ آمریکا ) در محیط دموکرات و شرایط آزاد ؛ هراس خود را از امکان خطا پنهان نداشت و گفت " نوشتن یک جمله درست سخت ترین کار دنیاست " .
حال تصور کنید سختی تنظیم یک خبر درست از داخل ایران با توجه به شرایط بسته خبری و خفقان و خطرات ناشی از آن در داخل و بدتر و مهمتر از آن حضور عناصر متعدد ‘اپورتونیست ها و آوانتوریست ها’ در داخل و خارج را.
من به عنوان شاگردی در ابتدای راه حرفه خبرنگاری ؛ سبک "مخالف جو" والتر لیپمن را به سبک سازشکارانه با بهانه و در لباس دموکراسی را ترجیح می دهم و آزادی در انتشار " همه چیز " به بهانه دموکراسی را کاملا متضاد و متفاوت با این نظر مارکز مبنی بر حق دستیابی به اطلاعات دقیق و جامع و تصویری عینی از واقعیت ؛ و بیان آرا و عقاید ( نه شایعه سازی , اتهام و فحاشی ) آزادانه از طریق رسانه های گوناگون ؛ می دانم .
ممکن است طبق تعبیر و مدل دیوید ولت ؛ دروازه بان خوبی هم نبوده و گاها و یا به کرات گل هایی هم از آن دسته که ‘اپورتونیست ها و آوانتوریست ها’ می خوانم ؛ دریافت کرده باشم ولی تلاشم همیشه در رعایت اصول اخلاقی و وجدانی و رعایت اندک آموخته هایم بوده است .
با این مقدمه نسبتا طولانی ماجراها را رها می کنم و به ماجرای اخیر می پردازم ؛ ( باشد که در آینده فرصتی شود آن ماجراها را هم واشکافی کنم .)
روز 13 دسامبر 2012 ایمیلی با نام ناشناخته " Ozan Yurder" دریافت کردم مبنی بر "قتل شخصی به نام ناصر خانزاده " . در روز 15 دسامبر در قسمت اول این نوشتار ؛ توضیح دادم که خبری با تیتر "مرگ مشکوک فعال مدنی آذربایجان ناصر خانزاده در اداره ی اطلاعات تبریز" ؛ را چگونه دریافت کردم , موضعم نسبت به این خبر چه بوده و در مقابل چه تهدیداتی دریافت کردم .
در آن نوشته توضیح دادم که "شخصی که خود را اخیرا "الف . نگار " معرفی می کند و لینکهایی از همین سایت ایران گلوبال و خودنویس و ... در صفحه فیس بوکش مشاهده می شود ؛ پس از شنیدن توضیحات من ؛ ضمن فحاشی , از تهدید خودم و خانواده ام هم دریغ نکرد"
این توضیحات همراه با عکسهایی از این تهدید بود .
در همان نوشتار در 4 بند ؛ این رفتار شخصی که خود را الف . نگار معرفی می کند ولی همچنان در خدمت لینکهای برادران موحدی هست ( عکسهای پایین ) محکوم کردم که در بند 4 آن نوشتم : " احتمال اشتباه در رابطه با این خبر چه از سوی شما و چه از سوی من غیر قابل انکار هست .. ممکنه که من به درستی تکذیب کرده باشم و از طرفی هم این امکان هست که من با شخصی هم نام با مقتول مورد اشاره شما صحبت کرده باشم ؛ که البته بررسی صحت ادعای هر یک ؛ به این شیوه که شما در پیش گرفته اید , خود مشکوک است "
متن کامل آن نوشتار اینجا موجود است
در مورد صحت و یا شایعه این خبر , بررسی نظرات کاربران بالاترین هم شایان توجه است
مطمئنا ایراد وارد می کنند که همه مخالفان این لینک , مزدوران و اجیر شدگان بنده هستند که سوال من این خواهد بود پس چرا این مزدوران بنده ؛ در ایران گلوبال حضوری نداشتند؟
و البته مچگیری و اعتراض یک کاربر سایت ایران گلوبال , در همین زمینه نیز جالب می باشد که توسط مدیریت , طبق عکس زیر پاسخ داده شده :
از نظر کابران بالاترین ؛ که نمونه بالا یک مورد از چندین مورد مشابه بود ؛ می گذرم و در ادامه منظورم از این نوشتار ؛ و مخاطبان این نوشتار را عینا ذکر خواهم کرد .
به خاطر عدم انتشار مطلبی که عدم صحت آن برایم نزدیک به یقین بود ( رجوع شود به بند 4 قسمت اول این نوشتار ) تهدید شدم و در ادامه به دلیل انتشار علنی این تهدید به خودم و خانواده ام ؛ نه تنها شاهد موضع گیری صاحبان این خبر ! نبودم بلکه از هیچ فحاشی و توهین هم بی نصیب نماندم
صرف نظر از این نوشته ها در { اینجا } و { اینجا } ؛ شاید بررسی چند عکس در این رابطه بد نباشد که گاهی تصاویر خود زبان گویای همه چیز هستند
فحاشی های آقای امیر حسین موحدی در ایمیل / توضیح اینکه ایشان مدعی تسلط به 4 زبان زنده دنیا و خود را خبرنگار بین المللی می خواند
موضوع تهدید من به دلیل منتشر نکردن یک شایعه در سایت ایران گلوبال ؛ در ادامه توسط یکی از همکاران ایران گلوبال "شخصی و خارج از موضوع! " ؛ تشخیص داده شد !
اتهامات و فحاشی آقای امیر حسین موحدی ( شباهت این اتهامات با این لینک { اینجا } و { اینجا } خود جای تامل دارد ) . این ایمیل و پاسخ آقای توکلی! توسط خود آقای موحدی بعدها برای من فروارد شد. ( شاید پاسخ آقای توکلی را به رخ من می کشیدند)
اینجا البته آقای توکلی از مسافرت برگشته بودند و بدون شنیدن نظر من , خواندن نوشتارهای قبلی این کامنت را تنظیم کردند . ( زهی خیال باطل که در تصور مشورت ایشان با یک وکیل برای کمک به پیگیری این تهدید بودم )
الف نگار کیست؟
اما " الف . نگار " که هیچکس تا به حال از طریق قانونی پیگیر شناسایی اش نشده , کیست؟ من هم نمی توانم پاسخی قانونی بدهم ولی شاید توضیحات مختصر در عکس بالاتر و پیگیری لینکهای منتشر شده توسط این اسم در فیس بوک ؛ بتواند راه را برای شناسایی هویت واقعی این شخص ؛ تا حد زیادی هموار کند .
تصاویری از فعالیتهای "الف . نگار" ؛ آی دی مجازی در فیس بوک که مدتی بعد از ریزش در شورای ملی و نهاد مردمی ساخته شده در فیس بوک :
در رابطه با قتل ناصر خانزاده
در رابطه با خبر قتل ایشان بنده که خود را عاری از خطا ندانسته و نمی دانم ؛ دچار اشتباهاتی شدم . اشتباه من در محل زندگی ایشان بود . من در جستجوی ایشان در محله "یکه دوکان " پرداختم و شخصی را هم به این نام یافتم که متاسفانه این اشتباه بود و این محل ؛ محل کشف جسد ایشان بود و موضوع یک تشابه اسمی بود.
ولی این دلیل بر صحت ادعای " قتل یک فعال سیاسی توسط اطلاعات " نبوده و نیست . با توجه به اینکه در بین فعالین آذربایجان هم در این زمینه اختلاف نظر وجود دارد ؛ بنده چطور می توانم به درستی این سناریو صحه بگذارم .
مسلما در آینده در اینباره تحقیق خواهم کرد ( نظیر این اتفاق { اینجا } که چند ماه بعد از حملات فراوان ؛ صحت آن را اثبات کردم را در سابقه دارم ) .
توضیح دیگر اینکه , بنده به عنوان یک خبرنویس ؛ هیچگاه وظیفه اعلام موضع رسمی در برابر شایعات نداشته و ندارم و البته حق انتخاب خبر را بر اساس صحت و سند ؛ برای خود محفوظ داشته و دارم . و در قسمت اول این نوشتارم نیز تاکیدم در محکومیت تهدید برای عدم انتشار یک شایعه ( خبر تایید نشده , جز شایعه نام ندارد ) بوده است و چنانچه تهدیدی صورت نمی گرفت , همانند بسیاری از سایتها و خبرگزاریهایی که از انتشار آن خودداری کرده و بدون موضع گیری از آن گذشتند ؛ می گذشتم.
با این وصف ؛ مرگ آقای ناصر خانزاده را به خانواده و آشنایان محترمشان تسلیت می گویم و سکوت آنها را تنها رد ادعای ‘اپورتونیست ها و آوانتوریست ها’ می دانم . چه که سناریوی فشار وزارت اطلاعات بر خانواده ها و مادران عزادار در همه جای ایران وجود داشته و بارها شاهد صدای مادران و خانواده های کشته شدگان توسط عوامل رژیم بوده ایم و تجربه نشان داده اخبار قتل یک فعال سیاسی یا فرهنگی ؛ چیزی نیست که از اذهان مخفی بماند و چیزی نبوده که با تهدید و زور نیاز به اطلاع رسانی داشته باشد !
رد یک ادعا
جا دارد در پایان ردی کوتاه بر آن نظریه که " بایکوت شنیع خبر قتل ناصر خانزاده " از سوی رسانه های مرکزگرا نامیده شد ؛ نوشته و تاکید کنم : خبری که صحت داشته باشد ؛ برای انتشار ؛ نیاز به تهدید دست اندرکاران همان ها که شما مرکز گرا می خوانید , ندارد .
آیا شما در موضع ضعف قرار دارید که اخبارتان سانسور می شود و یا آنچنان قدرت دارید که در همان رسانه هایی که مرکز گرا می خوانید ؛ ضمن انتشار خبری که "سانسور شده می خوانید ! " ؛ به دفعات تهدید می کنید و فحش می دهید و اتهام هم می زنید و طلبکار هم می شوید؟؟
کدام را باید باور کرد؟
..........................................................................................
توضیحاتی اضافه بر موضوع :
ادامه این بحث برای عموم آزاد است و بنده
متاسفم که باید اینجا اعلام کنم که علیرغم میلم قادر به ادامه این بحث نخواهم بود . ( هر چند قولم را فراموش نکرده و جزئیات را نهایتا منتشر خواهم کرد)
و متاسفم که باید اعلام کنم که برای مدتی نامعلوم در خدمت همکارنم در ایران گلوبال , فعالان در تبعید , دانشکده مجازی ایرانیان , گروه تدارکات برای کارزار حقوق بشر در نشست 22 ژنو , خانه پناهندگان ایران و مخاطبان محترم که بارها با پیامهای و راهنمایی های سازنده شان موجب دلگرمی و تشویقم در کارم بودند ؛ دوستان فیس بوکی ؛ دوستان ایمیلی ؛ و کلا در خدمت فضای مجازی نخواهم بود .
یقینا این توفیق غمناک ! موجب سوتفاهم و پرواز کرکس ها نبوده که من هم آن عقاب نبودم .
در همین جا بابت این غیبت ناخواسته که جز مشکلات شخصی , دلیلی دیگر ندارد ؛ از کلیه همکارانم در جاهای مختلف پوزش طلبیده و یقینا با گذشت اندک زمانی و فارغ از مشکلات پیش آمده ؛ با قدرت و انگیزه ای بیش از پیش در خدمت خواهم بود .
امید که بابت به دوش کشیدن وظایف محوله به من , در مدت غیبتم , پوزش من را طلبیده و کارها به خوبی و موفقیت به پیش رود.
نمی دانم توانستم تمرکز خوبی در این نوشتار داشته باشم یا نه ؛ آنچه مسلم است باید نوشته میشد .
نکته پایانی :
در دیدگاه من آذربایجانی , بلوچی , کردی و یا فارسی و هر چیز دیگر تفاوتی ندارند و تنها انسانم آرزوست .
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید