رفتن به محتوای اصلی

بازخوانی حوادث سال ۱۳۶۰
23.11.2012 - 00:30

 تاریخ جمهوری اسلامی تاریخی سرشار از ترور، حذف ،جنایت و خیانت است. این نمایش سراسر ننگ و نیرنگ از روزها و ماههای منتهی‌ به انقلاب سال ۵۷ شروع شد و تا به امروز ادامه دارد. به تأیید پژوهشگران، دهه ۶۰ را میتوان سیاه‌ترین برگ تاریخ خونبار این حکومت قرون وسطایی نامید. در مورد ابعاد جنایتهای دهه  ۶۰ رژیم اسلامی تا کنون آثار متعددی منتشر شده، هر چند در مورد چند و چون این جنایات هنوز پرسش‌های بسیاری بی‌ پاسخ مانده است.

به موازات حذف خونین مخالفان، تصفیه شرکأ و رقبای کرسی‌های قدرت در میان حاکمان نیز از روزهای اول انقلاب آغاز و تا به امروز همچنان ادامه دارد. ترور مهدی عراقی، مفتح، مطهری و سپهبد قرنی میدان را برای نیروهای جوانتر خالی‌ کرد. بررسی اجمالی‌ حوادث سال ۱۳۶۰ نشان میدهد که این سال نقطه اوج تصفیه‌های درونی‌ رژیم بود که مقدمات تمرکز قدرت در دست کسانی شد که همینک سکان دار قدرت در ایران هستند، هر چند اینک با تمام قوا در مقابل یکدیگر صف آرایی کرده‌اند.

در تاریخ ۳۱ خرداد ماه ۶۰ پروژه حذف ملی‌-مذهبیون از صحنه سیاسی با محوریت بهشتی‌، رفسنجانی و خامنه‌ای با تصویب رأی عدم کفایت "بنی صدر" در مجلس کلید خورد. در همانروز مصطفی چمران در منطقه "دهلاویه" بر اثر اصابت ترکش خمپاره‌ای کشته شد.گفته میشد که وی کاندید مورد نظر خمینی جانشینی بنی صدر بود. در آن مأموریت قرار بود که وی فرماندهی گروه خود موسوم به "گروه چمران" را که متشکل از گروهی سپاهی و جمعی لبنانی و عراقی بودند را به "ایرج رستمی" واگذار کرده و پس از تصدی ریاست جمهوری به عنوان نماینده خمینی و جانشین فرمانده کلّ قوا فرماندهی جنگ راه به عهده بگیرد. 

با گرایش وی به ملی‌-مذهبی‌‌ها و محبوبیت او نزد خمینی، ریاست جمهوریش برای اقتدارگرایان به معنی‌ یک عقب گرد بود. چگونگی‌ و زمان مرگ وی سؤالات و شایعات زیادی را در آن مقطع مطرح کرد که همگی‌ بی‌ جواب ماند. گفته میشد که وی هدف گلوله تک تیرندازی "خودی" قرار گرفته است. تنها کسی‌ که در آن جمع مورد اصابت گرفت چمران بود و تصویر جنازه وی نشان میدهد که وی فقط از ناحیه سر مورد اصابت قرار گرفته است.

در تاریخ ۷ تیر و در انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی " بهشتی‌" سرشناس‌ترین و قدرتمندترین روحانی وقت پس از خمینی بهمراه بیش از ۱۱۰ نفر از سرشناسترین شخصیتهای نظام به هلاکت رسیدند و گام مهم دیگری در مسیر تکمیل حلقه‌های فاشیسم برداشته شد.

در تاریخ ۸ شهریور ۶۰ در اثر انفجار بمبی در دفتر ریاست جمهوری، رجایی و باهنر کشته شدند و راه برای ریاست جمهوری "علی‌ خامنه ای" باز شد.هر چند جمهوری اسلامی این عملیات را به سازمان مجاهدین نسبت داد، اما این سازمان هیچگاه رسما مسئولیت آنها را به عهده نگرفت و سؤالات بیجواب بیشماری در این مورد هنوز باقی‌ مانده است.

حادثه مهم بعدی یک ماه بعد اتفاق افتاد و آن ترور "سرداران جنگ" بود. در تاریخ ۷ مهر ماه ۱۳۶۰ هواپیمای سی‌-۱۳۰ ارتش با ۱۰۰ سرنشین  و ۲۲ تابوت حامل شهدای جنگ در حدود ساعت ۸ و ده دقیقه شب در منطقه "کهریزک" سقوط کرد. در این حادثه همه سرنشینان آن کشته شدند، هرچند تریبونهای دولتی و مطبوعات از زنده ماندن ۱۸ نفر حکایت میکرد. نامدارترین سرنشینان "پرواز مرگ" سرلشکر فلاحی، سرتیپ نامجو، سرهنگ فکوری و محمد جهان آرا بودند.

اولین اخبار دولتی دلیل سقوط هواپیما را انفجار بمبی که توسط "مجاهدین" درون تابوت یکی‌ از کشته شدگان جنگ جاسازی و در آخرین لحظه به هواپیما سوار شده بود اعلام کرد، اما اعلام این خبر برای سرپوش گذاشتن روی انفجاری بود که بسیاری از ساکنان روستای کهریزک قبل از سقوط هواپیما در آسمان مشاهده کرده بودند. یکی‌ از ساکنان این روستا که در ساختمان مرکزی پزشکی‌ قانونی در تهران شاغل بود به وابستگان جانباختگان این حادثه که در تلاش برای شناسایی اجساد متلاشی شده عزیزان خود آلبوم‌های پزشکی‌ قانونی را زیر و رو میکردند، مشاهده انفجاری در آسمان را راس ساعت ۸ و یک دقیقه  تأیید کرد.  

 ماهنامه صنایع هوایی در شماره ۱۷۶ خود به نقل از "محمود خرمدل` کمک خلبان و یکی‌ از بازماندگان این حادثه علت حادثه را قطع کامل برق هواپیما و از کار افتادن موتورهای هواپیما ذکر می‌کند که با گفته‌های یکی‌ از کارکنان برج مراقبت فرودگاه مهر آباد که " آخرین تماس و اعلام           “approach”هواپیما به فاصله یکی‌ دو دقیقه قبل از محو از صفحه رادار" را تأیید میکرد، کاملا مغایر است. به موجب آخرین تماس مقرر بود که این پرواز تا ۵ دقیقه بعد در فرودگاه مهر آباد به زمین نشیند. (1)

بهروز مدرسی خلبان بازنشسته، در وبلاگ خود خاطره آن روز را به صورتی‌ دیگر بیان می‌کند که در آن نامی‌ از "محمود خرمدل" نیست و با مشاهدات شخصی‌ من از لاشه هواپیما ۴۸ ساعت پس از سقوط همخوانی ندارد. (2-3)  

  مشاهدات من از محل سقوط هواپیما در کمتر از ۴۸ ساعت پس از سقوط،تردیدها و سؤالات بیشتری را پیش رو میگذارد:

چرخهای هواپیما پس از برخورد اولیه با زمین کنده شده و به اطراف پرتاب شده بودند و این بیانگر این واقعیت است که چرخهای هواپیما باز و خلبان سعی‌ در فرود اجباری داشته است. بدنه هواپیما پس از اولین برخورد چند ده متری به جلو پرتاب شده و حدود ۲۰۰متر به روی زمین کشیده شده و به صورت کاملا افقی ایستاده بود. قسمت عقب هواپیما کاملا سالم بود و همین موضوع فرضیه بمبگذاری در تابوت را رّد میکرد، زیرا تابوت‌ها را همیشه روی درب پشتی‌ هواپیمای سی‌-۱۳۰ بارگیری و حمل میکردند و در صورت وقوع انفجاری در آن ناحیه قسمت عقب هواپیما می‌باید منهدم میشد.

بال سمت راست هواپیما سالم و بال سمت چپ آن کاملا منهدم و متلاشی شده بود. آثار سوختگی در کابین پرواز و قسمت کمی‌ از جلوی هواپیما دیده میشد و این موضوع با بخش دیگری از اظهارات  آقای "خرمدل" که مدعی انفجار ۸۰۰۰ پوند سوخت هوپیماست مغایرت دارد زیرا حجم انفجار ناشی‌ از این مقدار سوخت جت برای سوزاندن کامل بدنه هواپیما و سوزاندن کلیه اجساد کافی‌ میبود. در حالی‌ که بنا به عکس های آرشیو پزشکی‌ قانونی تهران به جز اجساد تنی چند از جمله فلاحی، فکوری و نامجو که از طریق نشان دادن پلاک‌هایشان بر روی استخوان‌هایی‌ به شدت سوخته تعیین هویت شده بودند، بقیه اجساد از شدت ضربات ناشی‌ از سقوط به شدت متلاشی شده و غیر قابل شناسایی بودند ولی‌ آثاری از سوختگی در آنها نبود.

 اصابت موتور‌های سمت چپ شایعه هدف قرار گرفتن هواپیما توسط یک موشک زمین به هوا را بیشتر تقویت میکرد. بنا به گزارش ماهنامه صنایع هوایی ۱۸ نفر از این حادثه جان سالم به در برده‌اند ، اما کوشش بستگان جانباختگان برای ملاقات یا دیدار با این بازماندگان بی‌ نتیجه ماند و عجیب اینکه کارکنان بیمارستانی که این نجات یافتگان باید در آن بیمارستان بستری باشند از وجود چنین بازماندگانی اظهار بی‌ اطلاعی میکردند. از سوی دیگر تصاویر جنازه‌های متلاشی این جنایت در آلبوم‌های پزشکی‌ قانونی تهران فرضیه "نجات یافتگان" را بیش از پیش کمرنگ میکرد.

انگیزه این جنایت خطر حذف ملایان از صحنه فرماندهی جنگی بود که بر کشور تحمیل کرده و قصد داشتند با ادامه آن و در سایه "برکات" آن بر ناتوانیهای خود در اداره کشور سرپوش گذاشته، ضمن حذف و سرکوبی مخالفان  خود از تجارت پر سود اسلحه سود ببرند.  

 داستان از آنجا آغاز شد که ساعاتی  پس از اینکه طرح عملیات آزاد سازی جاده اهواز-آبادان و پایان محاصره آبادن از سوی امرای جنگ در جماران با خمینی به عنوان فرمانده کلّ قوا در میان گذاشته شد، وی در سخنرانی خود برای عده‌ای که با وی در جماران دیدار داشتند و تصاویر آن به زنده از تلویزیون دولتی پخش میشد اعلام کرد" حصر آبادان باید شکسته شود". این جمله تا به امروز به عنوان یکی‌ از کرامات شیخ بر سربرگ تقویم‌های دولتی ایران در روز ۵ مهر ثبت شد.

در حقیقت با این پیام فرمانده کلّ قوا در مقابل دوربینهای تلویزیونی پرده از اسرار نظامی ایران برداشت و این پیام مطمئنأ از نظر کارکنان سفارت عراق در تهران که تا پایان جنگ هنوز دایر بود و سایر همپیمانان صدام حسین دور نماند. 

این عملیات قرار بود در دو مرحله انجام شود: اول با حمله‌ای سنگین در محور "دارخوین" و استفاده از اصل غافلگیری خط عریض اما نازک دشمن را شکسته و تا جاده اهواز - خرمشهر عقب رانده و به محاصره آبادان پایان دهد. در مرحله دوم و قبل از سازماندهی نیروهای عراقی با واحد پشتیبانی تازه نفس به دو محور "پادگان حمید" و "دب حردان" نیروهای عراقی را در دشت آزادگان تا نزدیکی‌ مرز‌های خود عقب براند و همچنین خرمشهر را به محاصره در آورد.در صورت موفقیت این عملیات صحنه جنگ چرخشی ۱۸۰ درجه‌ای میداشت.  

به گفته برخی‌ از نظامیان عالی‌ رتبه‌ای که در آن عملیات شرکت داشتند، افزایش وسیع تحرکات و جأ به جایی‌ نیروهای عراق و تقویت محور اصلی‌ عملیات یعنی‌ "دارخوین" حاکی‌ از این بود که پیغام خمینی به گوش صدام حسین رسیده بود. این موضوع باعث شد که عملیات اجبارا زودتر از موعد و در ۵ مهر آغاز شد و نیروهای ایرانی‌ علیرغم آمادگی‌ و تقویت ارتش عراق با دادن تلفاتی بسیار سنگینتر از پیشبینی‌‌های اولیه تنها موفق به انجام مرحله اول عملیات شدند.

در جلسه بررسی نتایج عملیات قرار بر این شد که هنگام ارائه گزارش نتیجه عملیات به خمینی، دلیل عدم موفقیت کامل عملیات و افزایش تلفات خودی را برملا شدن پیش هنگام عملیات و از بین رفتن عامل غافلگیری دشمن بر اثر این اشتباه عنوان کرده و بمنظور جلوگیری از تکرار چنین خسارتهای سنگین مالی‌ و جانی، خواستار استقلال کامل وزارت دفاع در اداره جنگ شوند و این پیام برای مافیای قدرتی‌ که  سه ماه خونین را پشت سر گذاشته بودند خبر خوبی‌ نبود. 

 روال پرواز هواپیماهای سی‌-۱۳۰ به اهواز در آن روزها ۲ الی ۳ پرواز در روز و عموما از تهران و گاهی‌ از اصفهان بود که به منظور تامین امنیت هوایی همیشه در روشنایی روز انجام میشد. مشخصات کلیه کسانی‌ که سوار هواپیما می‌شدند در لیستی در فرودگاه اهواز ثبت و بایگانی میشد و این روند شامل زخمیان و مشخصات کشته شدگان نیز میبود و هر هواپیما معمولاً پس از پرواز به اهواز به مبدأ خود بازمیگشت.

 در روز ۷ مهر ماه سال ۶۰ پس از ورود دومین پرواز در آن روز در حدود ساعت ۲ بعد از  ظهر به اهواز و تخلیه محمولهٔ و در حالی‌ که امرای ارتش در فرودگاه حضور داشتند، هواپیما به مقصد اصفهان بارگیری و پروازکرد و پس از بازگشت از اصفهان به اهواز در آستانه غروب آماده پرواز به تهران شد. در تمام این مدت امیران ارتش به گفتگو و دلجوئی با زخمیان و دیگر مسافران "پرواز مرگ" مشغول بودند. در بخش اخبار ساعت ۹ همانشب خبر سقوط هواپیما بر اثر انفجار بمب "منافقین" با آب و تابع فراوان به سمع و نظر "امّت شهید پرور" رسید.

 در حالی‌ که نام و مشخصات کله سرنشینان این پرواز "مهم" در فرودگاه اهواز موجود بود و خانواده قربانیان این جنایت به دنبال گرفتن خبری از عزیزان خود بودند، صبح روز بعد همه کشته شدگان را به نام "شهید گمنام" و با عجله به خاک سپردند تا شاید آثار جنایت را دفن کنند. دست و پا و سایر بقایای بعضی‌ از این "شهیدان" تا مدتها در چاله کم عمقی در نزدیکی‌ محل لاشه هواپیما مدفون بود و شاید هنوز بتوانند بر گوشه‌ای از این جنایت شهادت دهند.   

این نوشتار را به عنوان شاهدی زنده از آن صانحه مینویسم، و دلیل زنده ماندنم این‌است که در آن روز کذایی برای سوار شدن به "پرواز مرگ" به فرودگاه نرفتم. قرار بر این بود که همراه دایی بیمارم که با مجوز وزارت بهداری مجاز به پرواز با هواپیمای نظامی بود به تهران بروم، اما بنا به دلایلی موفق به انجام کارهای خود در اهواز نشدم. از آنجا که(بخاطر عشق و احترام فراوان) حاضر و قادر به توضیح آن نبودم، تصمیم گرفتم چند روز بعد در تهران دلیل غیبتم را بگویم. شاید در فردای قیامت، اگر ........

شرم حضور آن روز جان من را نجات داد، اما دو داغ بر دلم نهاد که هنوز التیام نیافته است. دایی عزیزم و پسر ۱۳ ساله‌اش که به جای من به عنوان همراه سوار آن تابوت پرنده شد، روانشان شاد و یادشان گرامی‌. 

 با سرنگونی این هواپیما و فراموشی داستان آن در هیاهوی جنگ، مسیر و سرنوشت جنگ دچار تغییری اساسی‌ شد و شد آنچه می‌باید و چنانچه می‌بینید حتی در سالگرد شهادت آنان نیز یادی از آنها نمیکنند.  اینک  سید علی‌" باقی‌ مانده و آفریدگاری که او را مقام "ولایت عظما" بخشید: "هاشمی رفسنجانی".  

 

1-    http://fa.wikipedia.org/wiki/پرواز_هرکولس_سی-۱۳۰_نیروی_هوایی_ارتش_ایران_۱۳۶۰

2-       http://oldpilot.blogfa.com/post-82.aspx

3-      http://oldpilot.blogfa.com/post-76.aspx

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کاظم موافق

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.