رفتن به محتوای اصلی

آیا چپ ترک (آذربایجان) میتواند با چپ فارس در ایران متحد شود؟
20.11.2012 - 18:19

اخیرا آقای یدالله کنعانی مطلبی تحت عنوان"چپ، ملت و مسئله ملی" را در سایتهای اینترنتی (آذربایجان و ایران گلوبال) منتشر کرده است و در آن از اتحاد جنبش ملی آذربایجان و "چپ ایران" سخن به میان آورده اند. در عین حال آقای کنعانی در این نوشته نسبت به نقد من در خصوص ادبیات چپ سنتی (ادبیات چپ سنتی را باید از جنبش سیاسی آذربایجان طرد کرد) موضع گرفته اند. من ذیلا ضمن نقد نظرات آقای کعنانی، نقاط گسست چپ فارس از چپ ترک (آذربایجان) در ایران را مورد بررسی قرار داده ام و برای اتحاد "چپ فارس" با جنبش های ملی دمکراتیک خلق ترک در آذربایجان جنوبی پیشنهاداتی را(برای ارزیابی صداقت چپ فارس در پایبندی به اصولی مورد باور خودشان) در میان گذاشته ام.

 

تفاوت در ادبیات چپ مدرن و چپ سنتی

من درباره مختصات ادبیات چپ سنتی در مقاله ایی که فوقا ذکرش رفت، نوشته ام که این تفکر بیشتر به نیروی دافعه تکیه دارد تا به قوه جاذبه، همه چیز را از دریچه توطئه مورد کنکاش قرار میدهد و عموما سطحی نگر و شعارگراست. ادبیات چپ سنتی اسیر پارانویاهای توطئه و از این زاویه  و در واکنش به آن عموما به تهمت، تخریب، تمسخر و تحقیر تکیه میکند. اما در مقابل آن ادبیات چپ مدرن بیشتر به قوه جاذبه ، مدرنیستم و دمکراتیسم تکیه دارد. چپ مدرن دمکراتیسم را ابزاری برای توطئه دستیافتن به سوسیالیسم تلقی نمیکند، بلکه به جوهره آن و اعمال اراده مردم در قدرت سیاسی باور دارد. برای چپ مدرن دمکراسی بدون سوسیالیسم قابل تحقق است، اما سوسیالیسم بدون دمکراسی غیرقابل تصور است. چپ مدرن در تضاد با چپ سنتی که حقوق بشر (وکنوانسیونهای الحاقی آن) را نفی میکند، آن را دستاورد تاریخ و جامعه جهانی تلقی میکند. ادبیات چپ مدرن بربنیاد مثبت نگری، استدلال و عقلانیت استوار است، در صورتیکه ادبیات چپ سنتی بر منفی نگری، شعار و یافته های ایدئولوژیک تکیه دارد. یافته هایی که عموما پایه در تئوریهای دولتهای کمونیستی (شوروی سابق، چین، آلبانی، کوبا و...) دارد. و در همان جا عنوان کرده ام که جامعه ترک در آذربایجان جنوبی و ایران به تفکر چپ مدرن نیاز دارد و گفته ام که این نوع تفکر با لفاظی قابل تحقق نیست، بلکه با زمینی بودن، صمیمی و خلاق بودن خود را نشان میدهد. اینها تازه دروازه ورود به دنیای مدرن امروز و فضای ذهنی و فکری چپ در آن است.

  

به نظرم  این گونه رفتارها از سوی هر کسی که بروز کند، چه در گذشته و چه حال، غیر دمکراتیک و مردود است. علم کردن شخصیت ها و دستاویز شدن به آنها اصل قضیه را تغییر نمیدهد. من در نوشته هایم با احترام به شخصیتهای جنبش سیاسی خلق مان، فکر آنها را بر اساس معیارهایی که در نوشته هایم بیان میکنم به نقد می کشم. این هم لازمه تعالی و دمکراتیسم در برخورد با افکار و اندیشه های متفاوت است.

 

از کدامین چپ سخن میگوییم؟

آقای کنعانی در نوشته خود از تاثیر جنبش چپ در طرح مسئله ملی در ایران سخن گفته است. این درست که چپ نقش مهمی در برجسته کردن مسئله ملی و حق تعیین سرنوشت ملت ها در ایران بازی کرده است. اما این تاریخ، جنبش های ملی دمکراتیک متعلق به ملتهای غیرفارس در ایران را وام دار چپ ها نمیکند. آنچه که مهم است نقش امروزین چپ  در گسترش و یا ممانعت از رشد این جنبش هاست که کارنامه چپ را در رابطه با حقوق ملیتهای غیرفارس در ایران و جنبشهای رهایی بخش ملی متعلق به آنها را روشن میسازد.

 

قبل از هر چیز بایستی روشن کنیم که از کدامین چپ در اینجا سخن میگوییم؟ عموما در ایران از یک نوع چپ سخن به میان می آید و آن را به غلط "چپ ایران" می نامند. اما چپ ایران واقعا چیست؟  در ایران چپ جامعه فارس و یا چپ جامعه ترک (آذربایجان) یا چپ جامعه کرد و... داریم. اما چپ ایران دیگر چه صیغه ایست؟ "چپ ایران"، درست مثل "ادبیات ایران" که در واقع "ادبیات فارسی" است، مثل "سینمای ایران" که در واقع "سینمای فارسی" است، مثل "دولت ایران" که "دولت فارسی" است، همان چپ فارس است. یک تفکیک بسیار جدی میان چپ متعلق به ملتهای محکوم در ایران پایبندی به "حق تعیین سرنوشت خلقها" است. اما چپ فارس به خاطر استمرار دولتمداری فارسی بر مناطق غیرفارسی و حفظ انقیاد دولت استعماری حاکم، ملیتهای غیرفارس را از حقوق شناخته شده بین المللی، یعنی "حق ملتها در تعیین سرنوشت خود" درز میگرید. این یک اختلاف بسیار جدی است. ولذا استفاده از مفهوم "چپ ایران" عمیقا پوپولیستی و فریبکارانه است. چپ در ایران به جوامع ملی تعلق دارد. همچنانکه چپ روس در مقایسه با چپ چین و آنهم در مقایسه با چپ آلبانی قابل تفکیک است، چپ فارس نیز با چپ ترک (آذربایجان) و یا چپ کرد و یا چپ بلوچ و... از همدیگر تفکیک میشوند. همسان نشان دادن چپ فارس با چپ های متعلق به ملیتهای غیرفارس  چیزی جز توجیه نظام استعماری حاکم بر ایران و مردم فریبی نمیتواند باشد. 

 

نکته مهم دیگر در شناسایی چپ فارس و چپ ترک صرفا تبار فعالین چپ در جامعه فارس و یا جامعه ترک نیست. بلکه مختصات فکری و تعلق خاطر به جنبش ملی دمکراتیک خلق ترک در آذربایجان است که جوهر ترکی چپ در آذربایجان را مشخص میکند. امروز بخش قابل توجهی از فعالین چپ فارس را (به دلیل خلاء وجود جریان چپ مستقل ترک) ترکهای آذربایجان تشکیل میدهند. اما مختصات فکری و تشکلی این شخصیتها تعلق آنان به چپ فارس را تثبیت میکند.

 

تاکید آقای کنعانی به مصوبات کنگرهء دوم اولین حزب کمونیست ایران(1306) برای نشان دادن نقش مثبت چپ ها غفلت از واقعیتهایی است که امروز در جریان است. تا آنجا که می میدانم، در تاسیس حزب کمونیست ایران که آقای کنعانی روی آن انگشت گذاشته اند، هیچ شخصیت فارسی نقش نداشته است و همه بنیانگذارن این حزب بجز دو شخصیت ارمنی، همه ترک و آذربایجانی  بوده اند و مرحوم جعفر پیشه وری نیز یکی از این شخصیتهاست. در زمانیکه اغلب شخصیتهای تشکیل دهنده حزب کمونیست  ترک آذربایجانی بوده اند، استفاده از پسوند ایران بسیار عجیب می نماید. روشن استکه انتخاب پسوند ایران، اگر آزادانه صورت گرفته باشد انتخابی بسیار نابجاست. به نظر میرسد این پسوند به استراتژی دولت شوروی آن زمان و تاثیر سیاستهای آن در قبال ایران ارتباط دارد.  بنابراین می بینیم که حتی اگر چپ آن دوره بسیار تحت تاثیر سیاست های اتحاد شوروی سابق است، اما با این وجود میتوان آثار تفاوت را در میان چپ فارس با چپ ترک و حتی چپ های متعلق به دیگر ملیتهای ساکن در ایران مشاهده کرد. اگراصل حق تعیین سرنوشت ملتها، بخشا به تصمیم حزب کمونیست اتحاد شوروی سابق ربط داشت و بخشا به تاثیر از حزب توده در برنامه حزبی چپ آن دوره گنجانیده شده بود؛ امروز به تدریج از برنامه های حزبی آنان حذف میشود. در عین حال وجود اصل حق تعیین سرنوشت ملتها در برنامه حزبی هم چیزی را تغییر نمیدهد. روشهای دیگری وجود دارد که روشن میکند این احزاب واقعا به آن چیزی که در برنامه خود نوشته اند، پایبند هستند یا نه.

 

علارغم آنکه آقای کنعانی نوشته اند که حزب توده از حکومت ملی در آذربایجان حمایت میکرد، اما حزب توده واقعا مخالف فرقه دمکرات و حکومت ملی آذربایجان بود و تمامی کارهایش بر مبنای تصمیمات حزب برادر بزرگتر (اتحاد شوروی سابق) و به اجبار صورت میگرفت و تا آنجا که ممکن بود در پیشرفت کار فرقه دمکرات آذربایجان کارشکنی میکرد. حتی امروز هم، در مجموع، چپ فارس در ضدیت با اصل حق تعیین سرنوشت ملتها در ایران عمل میکنند. اما چپ ترک، چپ کرد، چپ عرب یا بلوچ به حق ملتها در تعیین سرنوشت خود باور دارد و حتی به این باور عمل میکند. حزب کمونیست کارگری، یکی از گرایشان فکری در چپ فارس، حتی در برنامه حزبی خود اصلاحاتی را برای زبان فارسی و بصورت یک اصل در برنامه حزبی خود گنجانده است. کاری که راستگراترین احزاب جامعه فارس در برنامه حزبی خود از آوردن چنین اصولی خودداری کرده اند. این ها را تنها برای یادآوری تفاوت بین چپ فارس و چپ ترک در آذربایجان  در اینجا آوردم. در عین حال آقای کنعانی، لطفا در صدد نجات تمام چپ نباشند و هومانیسم را وارد فلسفه تمام چپ ها نکنند. همکاری حزب توده و اکثریت با رژیم آخوندی کجایش هومانیستی است؟ فجایعی که در اتحاد شوروی و اروپای شرقی رخ دادند کجایشان هومانیستی بودند؟

 

تفاوت چپ فارس با چپ ترک (آذربایجان)

آقای یدالله کنعانی مینویسند:"امروز نیروهای چپ غیر از نیروهای چپ آذربایجان از جمله حزب توده ایران، فدائیان خلق(اکثریت) و شاخه های مختلف آن، همچنین راه کارگر و دیگر نیروهای چپ در برنامه خود مسئله ملی و حقوق ملی را گنجانده اند و در راه ایران فدرال مبارزه می کنند. لذا، بر تمام فعالین جنبش ملی آذربایجان واجب و ضروری است که راه تعامل را با این نیروهای انقلابی در پیش گرفته و در یک جبهه متحد برای دمکراسی گام بردارند. "

 

جدا از اینکه یک خوش باوری بسیار عجیبی در ذهنیت نویسنده محترم نسبت به چپ فارس وجود دارد، اما این نوع نگاه از زاویه "جنبش ملی دمکراتیک خلق ترک در آذربایجان جنوبی و ایران" دارای اشکالات ترمینولوژیک بسیار جدی است.

 

آقای کنعانی "دمکراسی" را هدف "جنبش ملی آذربایجان" تلقی کرده اند. این در حالیست که مبارزه برای دمکراسی تنها از آن خلقها و یا ملتهایی است که صاحب دولت هستند و برای دمکراتیزه کرده دولت خود به مبارزه برای دمکراسی دست می یازند. در صورتیکه "جنبش ملی آذربایجان" (خودتان این مفهوم را بارها استفاده کرده اید) یک جنبش رهایی بخش ملی در مقابل دولت استعماری و استبدادی حاکم (جمهوری اسلامی) بر ایران است. ملتی هایی به  مبارزه "رهایی بخش ملی" روی می آورند که صاحب دولت نیستند. ملت ترک ساکن در آذربایجان جنوبی و ایران ملتی در انقیاد یک دولت استعماری است و صاحب دولت نیست. این ملت چگونه میتواند برای دمکراسی مبارزه کند؟  

 

پیشنهاد بی قید و شرط  آقای کنعانی (آگاهانه و یا ناآگاهانه) در خصوص اتحاد چپ ترک (آذربایجان) با چپ فارس (حزب توده، فداییان و راه کارگر) در واقع به معنی حفظ انقیاد استعماری  دولت فارسی بر سرزمین آذربایجان جنوبی است. به عبارت دیگر آقای کنعانی با این پیشنهاد به استمرار سیطره استعماری دولت حاکم در ایران بر مناطق ملی غیرفارس (آذربایجان، کردستان، بلوچستان، عربستان، ترکمن صحرا و...) صحه میگذارد. با این پیشنهاد روشن استکه ایشان از مفهوم "جنبش ملی آذربایجان" به مثابه یک جنبش رهایی بخش ملی درک درستی ندارند. این نگاه ایشان میتواند ریشه در عدم شناخت وی از ماهیت استعماری دولت (اتنیکی فارسی) حاکم در ایران داشته باشد.

 

اما آقای کنعانی مینویسد:

" بعد از انقلاب مشروطه برای ایجاد دولت متمرکز بیشتر در پی تشکیل دولت- ملت بودند. چنانکه می بینیم از دل این تئوری رژیم مونولیت (تک ملیتی) پهلوی بیرون آمد." (پایان نقل قول)

 

این بیان نشان از آن دارد که آقای کنعانی از ماهیت تک اتنیکی و فارسی دولت ایران آگاهی دارد. به یقین وی از سیاست آسیملاسیون این دولت علیه خلقهای غیرفارس و به زلالت نشاندن مناطق ملی آنان از نظر اقتصادی و فرهنگی نیز نیک آگاه است.

 

اما با این آگاهی چگونه آقای کنعانی میتواند هدف جنبش رهایی بخش ملی در آذربایجان جنوبی و ایران را مبارزه دمکراتیک برای دولتمداری فارسی تلقی کند؟ این نوع درک از مسئله در ایران شبیه آن می ماند که به مردم هندوستان پیشنهاد کنیم که در حین سیطره استعماری انگلیس، مردم هند به همراه مردم انگلیس برای دمکراسی درهندوستان مبارزه کنند! مثل این می ماند که به مردم الجزایر بگوییم که به همراه مردم فرانسه برای تاسیس دمکراسی در الجزایر مبارزه کنند. از استعمار خارجی مثال آوردم تا مسئله بصورت دقیق روشن شود که تبلیغ فکر مبارزه برای دمکراسی به ملتهای اسیر (محکوم) در واقع آب ریختن به آسیاب استعمار داخلی در ایران است.

 

ساده تر بگویم، دولتمداری حاکم بر ایران از نظر تیپولوژی اتنیکی، چه زمان سلطنت پهلوی ها و چه در زمان جمهوری اسلامی، دولتمداری فارسی است. اما ماهیت حاکمیت هر دوی آنها (سلطنتی و دینی)، استبدادی و استعماری بوده است. مبارزه خلق فارس یک مبارزه دمکراتیک و برای دمکراتیزه کردن این حاکمیت (از طریق رفرم و یا  تغییر حکومت) است. اما ملتهای غیرفارس، و از آن جمله، خلق ترک در آذربایجان جنوبی، صاحب دولتی نیستند که برای دمکراتیزه کردن آن به مبارزه دمکراتیک (دمکراسی) تکیه کنند. بلکه بایستی قبل از هر چیز دولت خویش را برپا کرده و در اثنای برپایی این دولت و بعد از آن به دمکراتیزاسیون آن تلاش کنند.

 

بنا براین پیشنهاد آقای کنعانی برای اتحاد چپ فارس و چپ ترک (آذربایجان) جهت مبارزه برای دمکراسی در ایران نقض غرض است. چون تا زمانیکه چپ فارس و یا گرایشاتی از آن، "حق ملتها در تعیین سرنوشت خود" را باور ندارند و به تبع این حق، تشکیل دولت ملی و ایالتی را برای ملیتهای غیرفارس و از آن جمله حق تاسیس دولت ملی در آذربایجان جنوبی را به رسمیت نمی شناسند، نمیتوان و نباید با آنان وارد اتحاد عمل شد. اتحاد با چپ فارس زمانی مقدور است که چنین تغییری در برنامه حزبی گروههای چپ جامعه فارس صورت گیرد. در چنین شرایطی پیشنهاد آقای کنعانی و اتحاد سیاسی برای برکناری جمهوری اسلامی، پیشنهاد بسیار بجا و ضروری است. البته بایستی روشن باشد که برنامه اتحاد در برکناری جمهوری اسلامی، برای خلق فارس به معنی دمکراتیزه کردن ساختار دولت خود و برای ملیتهای غیرفارس به معنی تاسیس دولتهای خود در مناطق ملی آنهاست. یادآوری این نکته نیز ضروری ایست که بخش مهمی از پروژه دمکراتیزه کردن دولت فارسی، به تاسیس دولتهای ایالتی و یا ملی در مناطق غیرفارس ایران ارتباط مستقیم دارد. به عبارت دیگر بدون تاسیس دولتهای ایالتی در مناطق ملی، تحقق دمکراسی در ایران با یک دولت مرکزی تک ملیتی و استعماری، تا حد یقین، غیرممکن است.

 

اما تجربه تاریخی از سوابق چپ فارس نشان میدهد که این گرایش سیاسی عموما و حداقل فعلا زیر بار چنین مطالبه حقوقی و انسانی خلقهای غیرفارس نخواهند رفت. اما آقای کنعانی و دوستان همفکر ایشان میتوانند حداقل یک مطالبه فرهنگی را از تشکل های چپی، که نامشان را برده اند، مطالبه کنند. اگر این مطالبه فرهنگی مورد پذیرش جریانات مذکور قرار گرفت، میتواند به گشوده شدن درهای دیالوگ دو یا چند جانبه کمک کند.

 

پیشنهادم این استکه آقای کنعانی از احزاب چپ فارس (و حداقل همین احزابی که نامشان را برده اند) بخواهند که در بیانیه های اول مهرماه و گشایش مدارس در ایران (یعنی هر سال یکبار) رسمیت یافتن زبانهای غیرفارسی (ترکی آذربایجانی، کردی، بلوچی، عربی، ترکمنی و...) را با قید نام آن زبانها و وارد کردن این زبانها در نظام تحصیلی را از جمهوری اسلامی طلب کرده و بر اساس این مطالبه به تغییر افکار عمومی مردم ایران بپردازند. اگر  آقای کنعانی و دوستانشان توانستند این مطالبه فرهنگی را به برنامه های حزبی چپ فارس وارد کرده ودر اعلامیه های اول مهر ماه ضرورت این مطالبه را قید کنند، قدم بزرگی در این رابطه برداشته اند. آنگاه این اقدام اصولی میتواند مناسبات چپ فارس و چپ ترک (آذربایجان) را حداقل برای یک دیالوگ فراهم آورد. حالا این گوی و این میدان برای آقای کنعانی و دوستان همفکرشان که  چپ فارس یا بخشی از آن را مستعد همکاری و اتحاد می بینند.

 

در نهایت توصیه بسیار زیبای آقای کنعانی را در نوشته شان تقدیر میکنم که عنوان کرده اند: " امروز در جنبش ملی آذربایجان تعامل و تحمل یکدیگر شرط اساسی برای غلبه بر افتراق و تشدت می باشد. آنهائیکه تحمل چنین رفتاری را ندارند، آگاهانه و یا نا آگاهانه آب به آسیاب دشمن می ریزند." (پایان نقل قول)

 

من یک توصیه را نیز به این توصیه بسیار خوب ایشان می افزایم و آن اینکه؛ اختلافات فکری در میان فعالین جنبش ملی دمکراتیک خلق ترک در آذربایجان جنوبی و ایران  را با نقد مستدل و دمکراتیک پاسخ بدهیم و از توهین، تحقیر و تخریب شخصیت ها در نقد و نوشته هایمان پرهیز کنیم.

Yunes.shameli@gmail.com

20121118

_______

منبع:

چپ، ملت و مسئله ملی -  یدالله کنعانی (نمینلی)

http://www.azer-online.com/azer/?p=17391

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

یونس شاملی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.