در بخش نخست این نوشتار به اشکال مختلف تبعیض در ایران پرداختیم و اینک به بررسی آن در آنچه "جهان عرب یا جهان اسلام" نامیده میشود میپردازیم.
نژادپرستی در کشورهای عربیخاورمیانه علیرغم شباهتهای بسیار آن با ایران، به گونههای متفاوت و در ابعاد شدیدتری اعمال میشود. از رفتار ناهنجار شیوخ و شهروندان "تازه به دوران رسیده" با خدمتکارانی که "مسلمانی" شرط اول استخدام آنهاست و شامل شکنجههای وحشیانه، توهین و ضرب و شتم مستمر، سو استفادههای جنسیو محرومیت از ابتداییترین حقوق انسانیتا استفاده از بردههای خردسال در مسابقات شتر سواری و سو استفادههای جنسیاز نوجوانان دختر و پسردار حرمسراهای پیدا و پنهان. از خیل کارگران هندی، پاکستانی و افغان که در عصر "برده داری مدرن" وظیفه پر کردن هرچه بیشتر جیبهای گشاد "شیوخ شکم گنده" را برای سرمایه گزاری بیشتر در "بلاد کفر" به عهده دارند تا سیل سرمایههای سرگردانی که به دلیل عدم وجود ثبات اقتصادی در ایران به "شیخ نشین ها" سرازیر شده و غالباً از راههای قانونی "نژادپرستانه" بلعیده میشود.
به اینها میتوان خیل بینوایان مسلمانی که در جوار "مساجد میلیون دلاری" به گدایی مشغولند افزود، در میان شهروندان عادی همین جوامع نیز علیرغم وحدت زبان و فرهنگ فاصله عمیق طبقاتی به خوبیقابل مشاهده است. نادیده گرفتن حقوق شهروندی "بدون " کویت که بیش از ۴۰ سال است برای دستیابی به "حق رأی" مبارزه میکنند، یا نادیده گرفته شدن حقوق "اکثریت" شیعه بحرین توسط "اقلیت" حاکم و محرومیتهای شیعیان شرق عربستان در استان "قطیف" جلوههای دیگری از نژاد پرستیعریان اعراب است که تا کنون توسط هیچ یک از "اندیشمندان فرهیخته عرب" نقد نشده است.
تا چندی پیش و قبل از آغاز "بهار عربی" مردم محروم ستم دیده این کشورها به پیروی از "روشنفکران حکومتی" که بدون وقفه در رسانههای گوناگون به مغزشویی مردم مشغول بودند، همه مشکلات خود را ناشیاز اشغال سرزمینهای فلسطینی توسط "اسرائیل غاصب" با پشتیبانی "آمریکای جهانخوار" میدانستند و چاره کار را نیز در محو اسرائیل میدیدند که به صورت مستمر از زبان رهبران و نخبگان تکرار میشد. تریبون داران ورشکسته با استفاده از انزوای "فرهنگی- زبانی" اعراب، افکار پوسیده و گمراه کننده حاکمان و سرابهای ایدئولوژیک خود را به عنوان "حقیقت محض" به مخاطبان خود حقنه میکردند تا جاییکه از "احمدی نژاد" هم قهرمان ساختند و کتاب "فیقلب العاصفه" به معنی در دلطوفان را در تجلیل از او به زبان عربینوشته و منتشر کردند که مطمئناً هنوز نسخههاییاز آنرا میتوان در قفسه کتابخانههای " اندیشمندان عرب" پیدا کرد.
این "تریبونداران حقوق بگیر" هیچگاه به مردم نگفتند که دشمن اصلیآنها نه در واشنگتن و تل آویو که در کاخهای پایتخت نشسته و برای سرپوش گذاردن بر "بیکفایتی" و "فساد" خود به مردم "آدرس اشتباه" میدهند و به دروغ بر طبل دشمنی با اسرائیل میکوبند.
کربلایی بنام "فلسطین"
مرهم زخم فلسطین که رهبران جهان عرب پیکر زخمیش را به دندان گرفته و هرکدام به سوئی میکشند، در دست رهبران سیاسی فلسطینی است که پس از جداییکامل در سال ۲۰۰۷ و علیرغم موافقتهای مکرر از رسیدن به "آشتی ملی" در جهت منافع ملت دردمند فلسطینی که داعیه نمایندگی سیاسیش را دارند سر باز زده اند. زیرا همانگونه که تا کنون ثابت کرده اند هدف نه احقاق حقوق از دست رفته مردم مظلوم و بازپس گیری قدس، بلکه تسلط بر قدرت و حفظ آن به هر قیمت است.
کاش یکیاز پژوهشگران بیشمار جهان عرب برآوردی از” میزان سود و زیان “ فلسطینیان را که حاصل این دوپارگی بوده است ارائه دهد و اصولا اینکه بغیر از اسرائیل چه کسیاز این تأخیر در آشتی ملیسود میبرد؟ فراموش نکنیم که اسرائیل مذاکره "جدی" برای راه حل "دو دولت" در چهارچوب مرزهای ۱۹۶۷ که خواسته اکثریت قریب به اتفاق فلسطینیان و جهان عرب است را منوط به یکپارچگی سیاسی آنها نموده و از تأخیر ابدی آن برای ادامه پروژههای خود به گرمیاستقبال میکند.
نیمه پنهان ادامه مشکلات فلسطینیان در راز تولد سازمان "حماس" نهفته است که در اواخر جنگ ایران و عراق توسط دستگاههای امنیتی "اسرائیل" و با بودجهای که از محل درآمدهای سرشار فروش اسلحه به "جمهوری اسلامی" تامین گردید(1). هسته اولیه آن از میان عناصر رادیکال و "تشنه قدرت" انتخاب و هدف آن تضعیف سازمان "فتح" و در نهایت شخص "یاسر عرفات" بود. وظیفه رشد و تغذیه این "طفل شیرین" نیز مستقیماً به عهده جمهوری اسلامی واگذار شد. طرحی که با کودتای سال ۲۰۰۷ توسط حماس (با کمک و پشتیبانی جمهوری اسلامی) و دوپاره کردن کامل فلسطین و فلسطینیان تقریباً کامل گردیده و اکنون با پروژه الحاق غزه به "مصر" یا "اردن" دنبال میشود و در هیاهو و شعلههای "بهار عربی" به خبری دست چندم تبدیل شده است.
عوام فریبی "سیاست بازان جهان عرب" از فردای اولین شکستشان در برابر اسرائیل درسال ۱۹۴۸ شروع شد. شکستی نظامی که شهامت اعتراف به آن و نزول از عرش خدایی را نداشتند و با فریب مردم خود و فلسطینیان بیسرپناه وعده محو اسرائیل، آزادسازی قدس و بازگشت "خیلیزود" فلسطینیان به سرزمین پدری و تشکیل کشور فلسطین به مرکزیت قدس را به خورد مردم دادند و کارشناسان درباری نیز به نشخوار آن پرداختند. این ضربه روانیدر جنگ ژوئن ۱۹۶۷ و شکست حقارت بار ارتشهای عربیدر مقابل اسرائیل این زخم را عمیق ترکرد، بوقچیان جدیدی به بازار آمدند، اما در جمود فکری و عقیدتیروشنفکران عرب هیچ تغییری حاصل نشد. هیچ کس به آن رهبران نالایق نگفت : حالا که عرضهٔ بازپس گیری سرزمینهای فلسطینی را ندارید، به رنج ۲۰ ساله آنان پایان دهید و با دادن حق شهروندی به فلسطینیان آنها را از بلاتکلیفی و "بیگاری دادن" رها کنید. اما دریغ......
اولین نمونه متمایزی که در میان نخبگان جهان عرب دیدم روزنامه نگاری جوان و اردنی بود که در روز سقوط مجسمه صدام حسین در میدان فردوس بغداد خطاب به کارشناسان و روزنامه نگاران عرب گفت که دست از فریب مردم و وارونه جلوه دادن حقایق بردارند. او همچنین سرنوشتی مشابه صدام حسین را برای بسیاری از دیکتاتورهای عرب پیش بینیکرد و پس از آن نیز هیچگاه چهره او را در تلویزیونهای عربیندیدم.
نمونه آخر آن نیز دو هفته پیش بود که روزنامه نگاری کویتی در تلویزیون "العربیه" رهبران جهان عرب از "جمال عبدالناصر" تا "صدام حسین" و "قذافی" را به عوام فریبی و دروغگویی متهم کرد، که از مساله فلسطین و مبارزه با اسراییل به عنوان وسیلهای برای فریب مردم استفاده کردهاند، که البته این حقیقت در مورد تمام رهبران جهان عرب صادق است.
امروز همان رهبران یا جانشینان آنها پیشنهاد بازگشت اسرائیل به مرزهای پیش از ژوئن ۱۹۶۷ و موافقت با تشکیل دولت فلسطین با پایتختی شرق اورشلیم یا قدس را در قبال به رسمیت شناختن موجودیت همان "دولت غاصب" و تبدیل غزه به استانی تحت قیمومت مصر یا اردن (که به معنی استحاله و مرگ حماس است) را ارائه و بر آن اصرار میورزند، زیرا در بازار امروز کالای "فلسطین" خریدار چندانی ندارد. این سناریو با توجه به حوادث اخیر و حمایت همه جهانیجانبه از نقش میانجی گرانه "مصر" جدی تردنبال خواهد شد و حماس ، جهاد اسلامی و سایر گروههای مسلح فلسطینی مستقر در غزه که چارهای جز حمایت و گردن نهادن به راه حل پیشنهادی نخواهند داشت. راه حالیکه در نهایت منجر به خلع سلاح و استحاله آنها و آتش بسیدائمی با اسرائیل خواهد گردید.
شکست دیوار انزوای اعراب و پایان انحصار سخنگویی " کارشناسان حکومتی" به لطف انقلاب تکنولوژی در جهان بود که به "بهار عربی" انجامید، بهاری که تا محو آثار زمستان "تحجر، تنفر و نژادپرستی افراطی" در جهان عرب ادامه خواهد یافت. جوانان عصر مدرن اکنون دریافته اند که برخورد رهبران سیاسی جهان عرب با مسئلهٔ فلسطین برخوردی ابزاری است، همانگونه که برخورد "روشنفکران ورشکسته" عرب با مسله حقوق بشر نیز برخوردی یکجانبه و ابزاری است.
در حالیکه همه روزه از حقوق از دست رفته فلسطینیان و مسلمانان میانمار و دفاع از حقوق برابر برای اعراب و مسلمانان ساکن اروپا و آمریکا دم میزنند، در مقابل پایمال شدن حقوق انسانیمسلمانان و اعراب در کشورهای عربی- اسلامی مهر سکوت بر لب زده اند و هنوز از آوردن کلامیبر خلاف میل اربابان قدرت ابا دارند .
از رفتار شرم آوری که در خاورمیانه و خصوصا کشورهای عربی- اسلامی سخنی نمیگویم چون اسباب ننگ بشریت است.
متوجه کردن تمامی بر گناه شرایط موجود به عوامل خارجیاگر عوام فریبی نباشد، بیانصافی است. زیرا از زمان تأسیس دولت اسرائیل ۶۴ سال و از استقلال آمریکا ۲۳۰ سال میگذرد، در حالیکه ما در مورد اعراب از تاریخ و تمدنی ۱۴۰۰ ساله سخن میگوییم که مادر تمام تمدنها و منشأ همه علوم است و برای ابراز وجود در این بازار مفاخر و مشاهیر کشورهای دیگر را مصادره و با برچسب اسلامی به جهان میفروشیم. این بخشی از هویت برتری طلبانه اعراب است که هویت ملیکشورهای اشغال شده خود را غصب و هویتی عربی- اسلامی و زبان خود را با خشونت به آنها تحمیل کرد اما تا به امروز با کارتاژها در تونس، قبطیان در مصر، بربرها در الجزایر و آمازیقها در لیبی(که همگیساکنان اولیه و اصلیعین کشورها هستند) درگیر نبردی هویت طلبانه هستند و به همین دلیل ساده است که فهم گویش عربیاعراب شمال آفریقا برای بسیاری از اعراب دیگر کشورها بدون مترجم ممکن نیست.
آشناترین رفتار "نژادپرستانه" اعراب برای ما استفاده از القابی چون "عجم"، "فرس" و "مجوس" برای نامیدن ایرانیان و "رافضی" و مرتد دانستن "شیعیان" است که ریشه در تفکر کور "برتری جو " و "نژادپرستانه" آنان دارد و اگر کسانی هستند که مدافع و مروج این نوع تفکر مبتنیبر دروغ، ریا و نژادپرستی و در آرزوی تبدیل شدن به "ذره"ای از این توده تاریک هستند، امیدوارم در این راه موفق باشند، اما من در این "مدینه فاضله" نقطه جذابی نمیبینم و علیرغم همه کاستیهای موجود به ایرانیبودن خود مفتخرم.
چه باید کرد؟
برای رهایی از شر بیماری تبعیض و خودبزرگ بینیو رسیدن به قضاوتی عادلانه باید مسائل را با دیدهٔ"حقیقت" دید، نه با عینک "مصلحت" و "تعصب". زیرا در غیر اینصورت همیشه در حال تکرار نوشتن صورت مسالهای خواهیم بود که پاسخ آن را از پیش مشخص کرده ایم.
راه فردای ایران از جاده همبستگیو برابری میگذرد، با مشارکت واقعینخبگان همه اقوام و تیرههای ایرانیدر عرصه سیاست ملیو واگزاریبگوی و میدان به نخبگان محلی هر استان، شهر و روستا برای اثبات ادعا و قابلیت هایشان.
نتیجه اولیه چنین رویکردی مفارقت دولت ملیبرای برنامه ریزی سیاستهای کلان کشور ، تامین و تخصیص منابع مالیمورد نیاز هر استان که بر مبنای اطلاعات دقیق محلی تهیه و تنظیم گردیده با حفظ نقش نظارتی و (در صورت نیاز) مشورتی برای خود و پاسخگویی مسئولین محلی در مقابل مردم و دولت ملیاست.
مهمترین و کلیدیترین نقش در این مدل مدیریتی(در قالب طرحی به نام خانه مردم) به عهده مردم است که در آینده به آن میپردازم.
کاظم موافق
۱- پول خون نوشته آری بن مناشه، ترجمه دکتر مسعود انصاری
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید