رفتن به محتوای اصلی

فشار بر مردم تيشه به ريشه خود زدن است
14.10.2012 - 14:00

 

    گویند این چنین است و این چنین خواهد

    بود، تیشه به ریشه خود زدن!!

                                                 

بنده خیلی وقت پیش این مقاله را شروع کردم که بنویسم. اما متأسفانه نام پرونده اش یادم رفت و در کامپیوتر شلوغم گم شد. من با تکنولوژی کامپیوتری ظعیفم، بی دست و پا ماندم. اکنون که ناگهانی آن را یافتم، جایز دانستم که تکمیل اش کنم و درجش نمایم.

هر انسان دمکراتی ازخود می پرسد، چه زمانی رژیمهای دیکتاتوری، یک حالت وحشت و تشنج بخود می گیرند؟ پاسخ به این پرسش را می توان اینگونه فرموله نمود. در واقع اگر به زبان بسیار ساده بیان شود، آن زمانی است که این رژیم ها دربن بست گیر می کنند. بدین ترتیب آنها نمی توانند مردم را بهیچ شکل وشیوه ای راضی نگهدارند. تورم و بیکاری، بالا رفتن روز افزون قیمتها و بویژه نبودن دور نمائی برای جوانان در جامعه و همه را علیه سیاست ارتجاعی خود کردن، در نتیجه ازدیاد فساد و دزدی و جنایت. پس رژیم برای ادامه حاکمیت خود باید به سرکوب روی آورد. از جمله جلو گیری از عادات بی آزار و تعیین شیوه زندگی برای مردم و رواج اجباری اعمال غیر عرف و قانون اند. مانند اعتیاد به مواد مخدر و غیره و از همه بدتر افت پول رایج مملکت بطور وحشتناکی و ثابت بودن درآمدها که قدرت خرید مردم رو به سقوط رود، تاجائی که انسان نتواند باحقوق یک روزش یک مرغ خریداری کند، سرمایه ها به طور غیر قانونی ازمملکت خارج می شوند که به زبان اقتصادی، به فرار سرمایه معروف است. درکنار آن کارخانه ها ورشکست شده و تولیدات کم می شوند و اخراجها فراوان و محل کار بوجود نمی آید و جوانان بعد از فراگیری تخصص و فارغ التحصیل شدن در درشته های مورد نیاز مملکت به بازار بیکاری می پیوندند و از نظر روانی اکثرا افسرده می شوند و بعضی به اعتیاد روی می آورند و یا نهایتا دست به خودکشی می زنند و یا از مملکت فرار می کنند. کله شق ها و کم سوادان و متعصبین افراطی آنها به بسیج وسپاه می گروند. درچنین حالتی که رژیم خود قادر نیست، برای بوجود آوردن محل کارسرمایه گذاری کند، قادرهم نخواهد بود امنیت را درجامعه برای تازه به دوران رسیده ها یا قشر ثروتمند تازه کیسه که فقط به خاطر حمایت ازچنین رژیمهائی امکان ثروتمند شدن را بدست آورده اند، تأمین نماید. برای نمونه، درکشور خودمان اینها که زیرلوای اسلام ناب محمدی باهمه نوع دوز و کلک اسلامی میلیاردر شده اند، ناراضی می شوند. رژیم از این قشر ناراضی هم نمی ترسد و به سرکوب ادامه می دهد. فکر می کند با از بین بردن نا راضیان جامعه رامطیع و فرمابردار می کند. اما دامنه نارضایتی به داخل داخیلی هاهم می رسد. پائینه ها را سرکوب می کند و تازه به اینها بسنده نمی شود، بلکه بالائی های نا راضی یعنی سرداران پاسدار را اگر یافت شوند، مانند الف - میم اخراج می کند، در نتیجه چنین نارضایتیهائی و اخراجی ها خیلی چیزهای ناگفته را که مردم از آنها شک دارند، رو می شوند و پاک باقی مانده آب روی رژیم را می برد. ای کاش این سر داران سپاه، مانند الف-میم، شهامت می داشتند وقبل از اخراجی و بوجود آمدن مشکل برای خود، این افشا گری را می کردند. آن زمان است که نام نیکشان در تاریخ می ماند. همین چندی پیش این آقای "الف-میم" یکی ازسرداران سپا که اخراج شده است، با نامه های سرگشاده به نوری زاد و دیگران، دست به چنین کاری زده است و واضحانه قتل زنده یاد دکتر قاسملو را در نامه دوم اش رو کرده است. اگر چه گفته های این سر دار پاسدار تأثیر گذار می تواند باشد، اما برای خودش بسیار بهتر بود اگر قبل از اخراج اش ازاین سیستم گندیده و قرون وسطائی اسلامی درایران، فاصله می گرفت. اکنون او که ازکروبی وموسوی وامثال پائین تراست، با آنها هیچ فرقی ندارد. آنها تازمانی که رئیس مجلس و نخست وزیر بودند برهمه جنایات این رژیم صحه گذاشتند! اما همینکه رژیم آنها را کنار گذاشت، زود موضع گرفتند. بنظر من آنها می بایستی همانند دکتر بنی صدر زود تر از رژیم ارتجاعی اسلامی آیت الله خمینی فاصله می گرفتند وحساب خودرا جدا می کردند. یعنی نه همین که به خود لطمه وارد آید، همه چیزرا رو کنند. این کار آنها لازم است، اما کافی نیست. ناگفته نماند درمیان پاسداران و سرداران آنها، به قول همین سردار اخراجی، الف-میم، آدمهای باشرافت وجود دارد. آرزو داریم روزی آید، آنها گوشه ای از شهامت و غیرت را نشان دهند و حاضر نباشند بهر قیمتی زندگی کنند. ما می دانیم آنها قصد خدمت دارند و نمی خواهند خیانت کنند. این خود لایق احترام است، اما اینکه کور کورانه و بدون مطالعه مقلد بمانند نه!! بهر حال خواننده محترم دیگر تا آخرش را می خواند که مردم و پاسداران در چه موقعیتی هستند و چه می کنند. ما می بخشیم آن سر کوبگران نا آگاهی که پای درخت را ارره می کنند در صورتی که خود بر شاخه ی آن نشسته اند.

این یک امر طبیعی است که انسانهای همه ملتهای کم در آمد، هنگامی که می بینند آدمهای کم تجربه تر و کم سواد تر از خود آنها در ناز و نعمت بسر می برند، زیرا آنها بهر دلیل خودرا فروخته اند، اما مردمان ملتهای ایران باید بافقر و بدبختی و اعتیاد فرزندان و غیره دست و پنجه نرم کنند، ناراحت می شوند ومی خواهند به این نابرابری پایان داده شود و حق به حقدار برسد. اینجاست که با کوچکترین جرقه و انگیزه اقتصادی ناراضیان منفجر می شوند و همه چیز را ریسک کرده و به خیابانها می ریزند. رژیم با دیدن چنین صحنه هائی خود را گم می کند و نمی داند چه کار کند؟ تنها راهی که به نظرش می رسد، تنگ تر کردن قافیه و فشارهای اجتماعی است. حالا اگر دست گیری و زندان و شکنجه و حتا اعدام معترضین کاری نبود، برای نمونه، بندکردن به جوانان بی تفاوت و غیر سیاسی است و تعیین شیوه ی لباس پوشیدن آنها، جداسازی زن و مرد در جامعه و دانشگاه، تعیین قوانین ارتجائی و مجبور کردن صاحبان مشاغل آزاد برای رعایت کردن چنین قوانینی. متخصصین امور مطمئن هستند که این رژیم درایران روزها و سالهای آخر عمرش را می گذراند و با این کارها، یعنی جلو گیری از کسب و در آمد مشاغل آزاد و بریدن نان خانواده ها و بالا آوردن خشم مردم، انتظار دارند که امام زمان هر چه زود تر ظهورکند که با اطمینان هرگز چنین اتفاقی نخواهد افتاد. پس مردم خودشان ظهور می کنند و در برابر چماقداران می ایستند. بنابراین خوش باوران و بی طرفان خیالشان تخت تخت باشد، هر چه در برابر مشکلات مردم بی طرفی نشان دهند و بر سر در مغازه ها و رستورانها، شعارهای اسلامی بنویسند برای نشان دادن سمپاتی به رژیم و سعی کنند خودرا بااسلام افراطی تطبیق دهند، این حاکمان قرون وسطائی نمی توانند دوام بیاورند و کار آنها هم بهتر نخواهد شد. لذا رژیم می کوشد، آنگونه که اشاره شد، برای ادامه حیات خود فقط فشار را برمردم بیشتر کند و اگر ما به بی طرفی بیش از حد ادامه دهیم، او به کارهای احمقانه بیشتری ادامه خواهد داد و نه این که صاحبان کافه رستوران ها را مجبور می کند بر سر در محل کسب خود این جملات عقب افتاده را بنویسند، برای مثال: "از پذیرش خانمهای بد حجاب معذوریم، مدیریت مجتمع و از ورود و پذیرائی از آقایان مجرد معذوریم"، فشار و ارعاب را بیشتر و بیشتر می کنند و می خواهند مردم را به زور گوئی عادت دهند. این در واقع تیشه به ریشه خود زدن است. خوب مأمور و پلیس مرتب کنترل و دستگیر می کنند، آدمهای مجرد و بدحجاب را و آنهارا هنگام ورود یاخروج به این رستورانها مورد استنطاق قرار می دهند. در واقع رژیم دارد گور خود را عمیق تر می کند. ما بی تردید انتظار داریم بزودی این قرون وسطائیان صحنه را ترک گویند. در حقیقت کاری که انجام می گیرد، بسیار عقب افتاده وناراضی تراشی بیش ازحد است. می ستایم آن دختران قهرمان و جوان ایران را حتا نسل بعد از انقلاب و حتا بی طرفان را که به عناوین مختلف مقاومت نشان می دهند و شرمنده می کنند سکینه کماندوها وخواهران زینب و مأموران معذور را.

                                           

من از شما سر دبیر محترم تقاضا دارم این دو عکس که از اخبار روز گرفته شده و حجم آنهانیز احتمالا کم است، درروزنامه وزین خود درج فرمائیدکه گویای بسیاری از چیزها را همین عکسها می گویند. اگر پرنسیپ روزنامه نگاری شما اکیدا چاپ عکس را ممنوع می کند، بدون شک خواننده مطلب، فقط چیز کمی دستگیرش می شود. در پایان غم بار این شیوه عمل در مملکت بلا زده ما، مطلب طنزی از شیخی را می آورم که چندی پیش، هم میهن مبارزی برایم فرستاده است. در واقع مردم باید از این شیخ تقلید کنند و هرچه گوید انجام دهند! این طنز غم انگیز در جامعه ما با دیدن صحنه های فوق، چیزی از حقیقت دور نیست. لذا بی سود ندانستم اگر عزیزانی که ندیده اند و نخوانده اند، از آن مطلع شوند و آن را مقایسه کنند با اکنون جامعه ملا زده ایران.

"از کرامات شیخ
روزی مریدان شیخ را گفتند: دختران ما در امارات خريد و فروش می‌شوند!شیخ فرمود: ملالی نیست... شيوخ آنجا برادران مايند و تجارت با آنان حلال!!! مریدان گفتند: سن فحشا به دوازده سال رسيد!! شیخ فرمود: خیالی نیست... سن تكليف نه سال است!!! مریدان گفتند: فقرا كليه هاشان تمام شد، قلب‌ها را می فروشند!! شیخ فرمود: اشکالی نیست... فقط ايمانشان را نفروشند!!! 
مریدان گفتند:جوانان غرق اعتیاد و افیون و اکس شده اند!!
شیخ فرمود:مادام که در مجالس مختلط لهو و لعب نکنند ملالی نیست !!!
مریدان گفتند:مردان سه جا کار می کنند و از مردی رفته اند اما همچنان مقروض و بدهکارند!!
شیخ فرمود:هنوز از دوازده شب که به خانه میایند تا اذان صبح زمان کافی برای نماز شب دارند پس اشکال وارد نیست!!!
مریدان گفتند:هر روز بر تعداد نوزادان سر راهی افزوده میشود !!
شیخ فرمود:بچه های بالای پنج سال را به پرورشگاههای محیطی بفرستید تا در شیرخوارگاه آمنه جا گشاده گردد!!! 
مریدان گفتند:از سوخت خراب وآلودگی هوا جوانان چپ و راست سکته می کنند و کودکان سرطان خون گرفته اند!! 
شیخ فرمود:دنیا را اعتبار نباشد . پشت سر وزارت نفت غیبت نکنید !!! 
مریدان گفتند: مردم از فقر و بدبختی و بی عدالتی افسرده و گریان و نالانند !!
شیخ فرمود:مرحبا ! بسیار گریه کنید تا گناهانتان آمرزیده شود !!! ناگاه مریدی سبک عقل از آن پشت عربده زد: وا مصیبتا... وا اسلاما!! در میدان ولیعصر چند تار مو بیرون همی زدندی...!!!!
شیخ خشمگين شد و کف بر دهان آورد و ناسزا و سقط گفت و هروله کنان براه افتاد و مریدان خشتکها از پا بکندندی و بر سر نیزه ها کردندی و زنجیرها و قمه ها و پنجه بوکسها برداشتندی و عربده کشان برای ارشاد به موقعیت اعزام شدندی".

این باصطلاح یک طنز است، اما در جامعه چند ملیتی ما ایران واقعیت دارد و این خود یک فاجعه است و باید بحال مردمان ملتهای ایران گریه کرد.

Formularbeginn

Formularende

 

هایدلبرگ، آلمان فدرال 12.10.2012                                   دکتر گلمراد مرادی

g-moradi@t-online.de

 

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.