رفتن به محتوای اصلی

آذربایجان محوری، یا راستای ایرانی
13.10.2012 - 22:50

 

آیا صدای ناقوسهای زنگ کاروان آزادی حقوق ملی مردم آذربایجان در مسیر خود به منزلگاه تبریز اول نباید در خیابانهای تهران توقف آغازین خود را کرده باشند؟ آیا میتوان آزادی ملی تک تک ملیتهای ایران را جدای از آزادی زنان، کودکان، کارگران، کارمندان ، هنرمندان و تمامی اقشار و طبقات دیگر اجتماعی تصور کرد؟ آیا بدون تحول و جایگزینی نظام خفقان و دیکتاتوری ولایت فقیه  در ایران، با یک حکومت آزاد، مدرن و بر پایه های ارزشهای حقوق بشر، میشود صحبت از تحقق حقوق انسانی تک تک اقشار، طبقات اجتماعی  و ملیتهای مختلف بر زبان آورد؟

در ایران بصورت عمده دو طیف بزرگ سیاسی مستقل و تا حدود زیادی بی اعتنا به همدیگر به حرکت و مباره مستقل خویش جهت تحقق آماج دموکراتیک خویش  مبارزه میکنند. یکی از این طیفها محور اساسی ساختار اجتماعی را بر راستای حقوق شهروندی ایرانی ارزیابی میکند. جناح دیگر حقوق ملی ملیتها را فاکتور محوری تحلیل خویش قرار داده و بر محور اندیشه آزادی  حقوق ملی ملیتها، تحقق آزادیهای دیگر انسانی اجتماعی را قابل تحقق می دانند. تحقق حقوق آزاد و انسانی شهروندی زنان، جوانان، کارگران و روشنفکران ایران نه تنها هیچ تبانی و تقابلی با تحقق حقوق ملی مردم ملیتهای مختلف ندارد، بلکه هر کدام جزئی از بخشهای مختلف از حقوق طبیعی آزادیخواهانه انسانی مردم ایران را تشکیل می دهند. به همان نسبت، تحقق آزادیهای ملی مردم ملیتهای مختلف هیچ تقابلی با تحقق آزادیهای شهروندی مردم ایران ندارد. مردم میتوانند متعلق به هویت ملی بلوچی، کردی، ترکی، فارسی  و عرب متعلق باشند، در حالیکه هویت شهروندی ایرانی خود را هم داشته باشند. ایندوبخش مجزای هویتی مکمل همدیگر میباشند، نه نفی کننده همدیگر.

مثال مشابه این مساله را میتوان به این صورت مطرح کرد که هویت طبقاتی یک شخص، هیچ تقابلی با هویت جنسی و یا هویت مذهبی  آن شخص ندارد. بخش های مختلف هویتی افراد از قبیل هویت طبقاتی، ملیتی، جنسی، دینی، گلوبال و شهروندی ایرانی اجزاء مختلف شخصیتی هویتی آنها را تشکیل میدهند که تحقق ارزشهای  حقوق طبیعی دموکراتیک رنگارنگ مردم بر محور تمامی این هویتها فورمول بندی میشوند.

عمده کردن  ارزشهای شهروندی ایرانی با هدف و به قیمت نفی حقوق ملی دموکراتیک مردم ملیتهای مختلف ایرانی، به این می ماند که ما همچنان به مردسالاری و زن ستیزی باورمند بوده و یا عمل بکنیم. این شیوه رفتار به این می ماند که در دنیای گلوبال امروزی در مناسبات همسایگی با کشورهای مختلف، نسبت به همسایگان خود نه با دید مساوی و احترام متقابل، بلکه با دیدگاهی پست و نژاد پرستانه و تبعیض آمیز و یا تجاوزگرانه و غارتگرانه نگاه بکنیم. این نحوه برخورد به این می ماند که مثل حاکمان نظام ولایت فقیه، پیروان اقلیت های دینی را مثل شهروندان درجه دو از خیلی حقوق سیاسی اجتماعی جامعه محروم بکنیم.

تحقق حقوق آزاد و انسانی مردم از طریق تعمیق باورمندی به  آزادگی هر چه عمیقتر و وسیعتری از، حقوق انسانی و دموکراتیک طیفهای مختلف اجتماعی و همزیستی و وحدت انها با یکدیگر جهت عبور از نظام ولایت فقیه و روی کار آوردن ائتلاف فراگیر نیروهای دموکراتیک مردمی تحقق پذثر میباشد. الان در ایران ما با شرایطی مواجه هستیم که  آندسته از نیروهای سیاسی که وابسته به جبهه سازمانهای سرتاسری میباشند، عمدتا باورمندان ارزشهای شهروند محوری می باشند، حقوق ملی دموکراتیک مردم ملیتهای مختلف غیر فارس را نفی می کنند. این در شرایطی می باشد که سازمانهای سیاسی متعلق به جبهه نیروهای ملی دموکراتیک ملیتها، نیروهای متعلق به جبهه ای را که باورمندی هویتی خود را تنها بر محورتعریف ملت واحد ایرانی بر اساس  "شهروندی کشور آریائی پارس نژاد" محور می داند را "شوینیست های فارس گرا" می نامند.

سازمانهای سیاسی دموکراتیک سرتاسری ایران هر گونه حرکتهای مردم ملیتهای تحت ستم ایران جهت تحقق آماج دموکراتیک خویش را با چوب تجزیه طلبی و بازیچه سیاستهای امپریالیسم بزرگ آمریکا قرار گرفتن مورد تخطئه، بایکوت، نفی و سرکوب قرار می دهند. این سازمانها بر محور تعریفی که از فلسفه هویت ایرانی بودن بر محور برتری نژاد آریایی، حاکمیت بلا منازع زبان فارسی بر زبانهای دیگر، استوره سازی از شخصیتهای تاریخی ملیت فارس از  قبیل شاه کوروش در کنار نفی  تاریخ، زبان و شخصیتهای تاریخی ملیتهای دیگر میدهند، مردم ملیتهای غیر فارس، زبانها و شخصیتهای تاریخی آنها را از نژاد درجه دو در مقیاس "اقوام و عشایر" تعریف کرده با بافته های تاریخی فلسفی خویش تلاش در نفی هویت وجودی و آسیمیله کردن آنها در نژاد پاک آریایی را دارند. چنین بینش فلسفی نژاد پرستانه تقریبا تمامی شخصیتها و سازمانهای سیاسی سرتاسری را به درجات کم و زیاد یا به این بیماری مضمن دچار کرده است. تحت تاثیر چنین جو شانتاژ عظیمی که در جریان میباشد، انسانها و شخصیتهای آزاده عمدتا عقب نشینی کرده، تمکین نموده و یا مجبور به سکوت کردن شده اند.در شرایطی که برای آینده ایران کشوری را با حاکمیت حکومتی مبتنی بر ارزشهای  آزاد، مدرن و مترقی در ذهن خویش تصور بکنیم، آیا صاحبان این طرز اندیشه ها قادر خواهند بود  ارزشهای آزادگی و دموکراتیک دنیای مدرن و دموکراتیک امروزین را بر جامعه و نظام حکومتی آینده  ما حاکم گردانند.

عدم باورمندی سازمانهای سیاسی سرتاسری به ارزشهای دموکراتیک مردم ملیتهای مختلف غیر فارس در ایران از بابت برخورداری از امکانات برابر جهت تحصیل به زبان مادری، اداره امور محلی توسط نمایندگان منتخب محلی خویش، برخورداری برابر از امکانات رادیو، تلویزیون، دیگر رسانه های اجتماعی مشابه ، امکانات رشد فرهنگ و هنر خویش و غیره، بصورت غده دردناک سرطانی عمل میکند که عکس العمل همه آندسته از فعالین سیاسی را که رگه ای از هویت ملی غیر فارس را در خود حمل میکنند متاثر کرده و آنها را وا می دارد که در مقابل آن به عکس العمل متقابل بپردازند. چنین عکس العمل هایی که از خواستگاهی آزادیخواهانه و دموکراتیک بر می خیزد، میتواند مشابه رفتار سیاسیون سازمانهای سیاسی سرتاسری فارس محور، اگر به افراط کشیده شود، به  مقابله به مثل آنها تبدیل گردند.

شعله اندیشه های نژادپرستانه ای که بیش از هفتاد درصد مردم غیر فارس ایران را "اقوام و عشایر می نامد، بر محور نفی حقوق دموکراتیک ملیتها استوار است با قدرت گیری سلطنت طلبان ومحافظه کاران لیبرال  و مشروطه خواهان از این زاویه قدرت و شدت بیشتری می یابد.  از یکطرف اپوزیسیون سوسیال دموکرات و یا چپ فرسنگها از جنبش مردمی عقب مانده و به حمایت از مهره های سوخته و جناحهای ورشکسته سیاسی درون حکومتی مشغولند. از طرف دیگر در چنین شرایطی می باشد که اپوزیسیون غیر سوسیال دموکرات وچپ ایرانی عمدتا غیر آریائیهای غیر فارس را متجاوزین  عقب مانده ای ترسیم میکنند که در طول تاریخ این کشور غیر از تجاوز و غارت ایران کار دیگری نداشته اند.

 در شرایطی که جامعه ایران آبستن بحران های سیاسی، اجتماعی کشوری و احیانا منطقه ای می باشد، هیچ دیالوق سیاسی و همکاریها و ائتلافات سیاسی ما بین سازمانهای سیاسی دموکراتیک ملیتهای ایران "بغیر از احزاب سیاسی کردستان"   با سازمانهای سوسیال دموکراتیک چپ سرتاسری در عرصه و میدان سیاسی مشاهده نمیشود. این در شرایطی می باشد که تجربه خیزش شکست خورده سال هشتاد و هشت نشان داد که عدم شرکت فعال جنبش مردم ملیتهای مختلف تا چه اندازه تاثیر کلیدی در موفقیت، و یا عدم آن در جنبش مردم ایران ایفا می کند. همچنان این دو طیف مبارزاتی بصورتهای موازی و کاملا جدا از همدیگر به سیر خویش ادامه می دهند و هر کدام در دنیای خویش  مستقلاعمل میکنند.

چرا سازمانهای سیاسی مانند جنبش فدرال دموکراتیک اذربایجان نمی تواند با سوسیال دموکراتهای چپ نسل جنبش فدائیان خلق در کنار دیالق سیاسی فشرده، به همکاریهای تاکتیکی مشترک  بپردازند؟ چرا نباید این سازمانها تلاش در صحبت مستقیم  با همدیگرکرده و سعی در درک زبان و حرف دل همدیگر بنمایند؟ چرا مناسبات در راه برداشت قدمهای استوار جهت ایجاد اعتماد متقابل بین این جریانها در کنار گسترش مناسبات شبکه ای بدنه ای به مرحله عمل در نیامده است.  وقتی که ضرورت تاریخی سیاسی زمان و تاریخ امروز حکم می کند که این سازمانها باید تلاش درایجاد پلهای ارتباطی مستحکم ما بین خود نموده و رشته های ارتباطی خویش را جهت عبور از نظام ولایت فقیه  بصورتی استراتژیک گره بزنند، هر دو جنبش با اصرار تمام، نمیخواهند از لاک خود بیرون بیایند و وجود دیگری را انکار میکنند. هنوز هر کدام از ماها تلاش داریم که از پشت عینک رنگی خاص خود، تاریخ و هویت دیگری را رقم بزنیم. هیچگاه تاریخ، هویت ، فرهنگ و داستان زندگی مردم ملیتهای غیر فارس را نخواسته ایم از زبان خود آنها و با تعریف خود آنها بشنویم. همیشه بصورتی زورچپا ن خواسته ایم که تاریخ آنها را آنطور که خودمان میخواهیم  برایشان بنویسیم.

در شرایطی که جریان موسوم به "دموکراتهای چپ تبریز" به دموکراتهای چپ آذربایجان تعالی پیدا نکرده اند، آیا بهتر نیست این جریان در نزدیکی هر چه ارگانیک تری با جنبش فدرال دموکراتیک آذربایجان، الترناتیو چپ سوسیال دموکرات منسجم تری را در عرصه جنبش ملی دموکراتیک مردم آذربایجان در صحنه سیاسی عرضه نمایند؟ آیا بهتر نیست چنین جریانی به برقراری پلهای ارتباطی مستحکمی با روشنفکران آزاده منفردی که دیدهای عمیقتر و فراختری نسبت به آزادی و دموکراسی دارند و بخشهای مشابه اندرون سازمانهای سیاسی  سوسیال دموکرات چپ  نمایندگان جنبش فدائی  اقدام نمایند تا آلترناتیو اندیشه های آزادگی و دموکراتیک ملّی در مقابل اندیشه های نژادپرستانه وزنه و قدرت بیشتری بگیرند؟ اگر چه این مساله بصورت یک ضرورت عاجل تاریخی در آمده است، ولی تا زمانیکه چنین روحیه محتاطانه و محافظه کارانه روانی سیاسی بر بخش عمده جنبش فدائیان خلق حاکم است، انتظار نمی رود که آنها پیشگامی هیچ ابتکار سیاسی بنیادینی از جمله ارتقاء مناسبات با سازمانهای ملی دموکراتیک ملیتهای مختلف را که بر محور ایرانی فدرال حرکت میکنند ایران به دست بگیرند.

دنیای مجازی اینترنتی به همان اندازه که فاصله مبادلات آگاهیها را به مقیاس غیر قابل تصوری سریع، عمیق، گسترده و کوتاه کرده است، گاها  مناسبات تماس های انسانی وفردی را به همان اندازه دور تر می نماید. نمایندگان بینش های سیاسی دموکراتیک ملیتهای مختلف با نمایندگان سازمانهای مشابه م موازی سرتاسری خویش باید به دیالوگها و نشست و برخوردهای شخصی و فردی بپردازند. هنوز پس از گذشت نزدیک به چهار سال از قیام بزرگ مردمی در ایران، ما شاهد صدور هیچگونه بیانیه مشترکی میان سازمانهای سرتاسری و همتاهای ملی ملیتهای مختلف " غیر از سازمانهای سیاسی کردستان" نبوده ایم. اگر ما قادر نیستیم مابین سازمانهای سیاسی دموکراتیک سرتاسری، با سازمانهای سیاسی مشابه درون ملیتهای مختلف ایران جو اعتماد متقابل، احترام به هویت دیگری وتلاش در درک متقابل همدیگر، همکاری و ائتلاف را ایجاد بکنیم، چگونه قادر خواهیم بود از مردم توقع داشته باشیم که به سازمانهای سیاسی دموکراتیک خود اعتماد کرده و با آنها ائتلاف بکنند.

دنیز ایشچی

13/10/2012

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

دنیز ایشچی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.