رفتن به محتوای اصلی

● یادداشت‌ها و مقالات ابوالفضل محققی

ابوالفضل محققی
روزهای سخت دانشگاه‌های ایران، سخت برای آن دسته از استادانی که به ناگزیر مانده بودند و دانشجویانی که از زیر ساطور اخراج جان به در برده و دم کشیده بودند. سال‌های وحشت اعدام‌های دهه شصت. گورهای جمعی که…
ابوالفضل محققی
تولد هزار وسیصد هجده ،در گذشت هزارو سیصد وهشتاد وشش

این جا آرامستانی است قدیمی درست در مرکز شهر مالمو بهتر است بگویم پارکی مصفا در مرکز شهر،که کشیده شدن دو خیابان به موازات هم آنرا…
ابوالفضل محققی
بعد از گذشت ده ر وز از نامه روحانی به خامنه ای مبنی بر گشودن درصندوق ارزی ودادن یک میلیارد دلار ناقابل برای تامین حداقل هزینه های کرونائی . خامنه ای کوچکترین واکنشی نه به این نامه ونه به کشتار بی…
ابوالفضل محققی

مقابل یک آئینه قدی که به دیوار هال خانه آویزان است، می اسیتم وبه دقت به چهره خود نگاه می کنم. چهره ای که گذر زمان جای پای بسیار سنگین خود را بر آن نهاده است.
اما این مهم نیست، به عمق…
ابوالفضل محققی
می گویند از میان سخت ترین کار ها یکی را بر گزین عادت آن را بر تو آسان خواهد کرد.
شاید عادت کردن یکی از بزرگترین ویژگی های آدمی باشد، که تا امروز اورا در گذرازتنگناهای زندگی، یاری رسانده و…
ابوالفضل محققی

باور کردنی نیست در این روز ها تا پلک روی پلک می گزارم خواب می بینم و بعضی مواقع هم چیزی بین خواب وبیداری. تمامش تقصیر این دو کبوتری است که دیگر صدای بغ بغویشان ، گاه بخوابم می برد و گاه…
ابوالفضل محققی
قلبم آکنده از درد است به عنوان یک پدر ،به عنوان یک شهروند جهان ،یک ایرانی و نهایت یک زنجانی که سنگینی درد نامه مادری دردمند وجسور مانند کوهی بر پشتم سنگینی می کند.
نامه کوتاه خانم بازرگان ،…
ابوالفضل محققی
بلند می شود، در اطاق چرخی می زند، مقابل قفسه قناریش می ایستد.نزدیک دوهفته است که در این خانه قرنطینه است.دو هفته ای که به او فرصت داده در تنهائی خود بنشیند و تا جائی که ذهش یاری می کند خاطراتش را…
ابوالفضل محققی

ساعت چهاربعد از ظهر است. باید قرصم را بخورم. دنبال خرید یک بطری آبم. گوشه پیاده رو کنار ایستگاه اتوبوس بساط کوچکی است. یک میز با روکشی پلاستیکی، دوعدد فلاسک چای، طشت بزرگ ترشی هویج و کلم…
ابوالفضل محققی

پیام نوروزی خامنه ای و این کلمه "جن " کلمه نا آشنا برای مردم در مفهوم سیاسی بو د و آشنا برای حکومتیان علی الخصوص آخوند جماعت .
این پیام نه کاری با نوروز داشت و نه فاجعه…
ابوالفضل محققی


یک هفته می شود که، در این آپارتمان روشن مشرف بر یکی از خیابان های اصلی شهر مالمو قرنطینه ام .هر زمان دلم می گیرد، پشت پنجره می آیم ، به رفت آمد ماشین ها ، دو چرخه ها ، و آدم ها ئی که…
ابوالفضل محققی

میدان گاهی کوچکی است مشرف بر نهری نسبتا بزرگ ،که تمامی سال آبی زلال در آن جاری است.نهری که گاه از میان خانه ها می گذرد ،گاه محله ای را در می نوردد ، بدینسان تمامی شهر تاشکند را می پیماید وسر…
ابوالفضل محققی


در تاریک روشن هوا به صدای بغ بغوی دو کبوتر از خواب بر می خیزم،از لابلای شاخه های درخت گلابی روبروی پنجره اطاقم به دو کبوتری که تازه در روزهای آغازین بهار به لانه خود برگشته اند نگاه…
ابوالفضل محققی


چرا خامنه ای که قرار بود به جمکران برود وبه سیاق قبل با امام زمان خلوت کرده و نسخه علاج کرونا را از امام زمان بگیرد، ترجیح داد، ماسک بر صورت و دستکش بر دست در اطاقی ایزوله بنشیند و…
ابوالفضل محققی
چرا خامنه ای که قرار بود به جمکران برود وبه سیاق قبل با امام زمان خلوت کرده و نسخه علاج کرونا را از امام زمان بگیرد، ترجیح داد، ماسک بر صورت و دستکش بر دست در اطاقی ایزوله بنشیند و عطای دیدن امام…
ابوالفضل محققی
در فاصله ای نه چندان دور از کابل دهکده ای است به نام "ده‌سبز" با تپه‌هائی چند، که بر بالای بلندترین تپه مشرف بر ده گور مردی است بنام محمد یوسف. مردی از آن دست که نامشان را نمی شنوی و…
ابوالفضل محققی
داستان زندانیان سیاسی در ایران داستان شکنجه است و کشتار داستان بی حقوقی وفراموش شدن در دیوار های بلند سنگی است ، که قرن هاست هم چنان براین سرزمین نفرین شده، سنگینی می کند.
این تنها داستان بر…
ابوالفضل محققی


یک کلمه که از زبان مردی متعصب،بنیاد گرا، مستبد وزیرک جاری شدو سرنوشت یک ملت را رقم زد.کلمه ای که نماد چهل سال حکومت خمینی وخامنه ای است.
" هیچ " نخستین کلمه ای بود…
ابوالفضل محققی
حرکت آرامش را می شناسم و مکث روی پای راستش ،که راه رفتن را اندکی سخت می کند .با بقچه ای که زیر چادر دارد .می دانم در آن بقچه چه نهاده است، چند عددی نان، همراه سیب زمینی وتعداد زیادی پا و جگر مرغ .نان…
ابوالفضل محققی
هنگامه حیرانی است خود را به که بسپاریم تشویش هزار آیا وسواس هزار اما حسین منزوی
روزهای سخت و حیرانی یک ملت، چه برای کسانی که در در داخل کشورزندگی میکنند ، چه برای میلیون ها ایرانی که با…
ابوالفضل محققی
سال 1348 بود که یکی از نزدیکانمان دفترچه ای را به من داد که در آن عکس چند ماشین پیکان بدون رنگ چاپ شده بود. او از من خواست در مسابقه ای که کارخانه ایران ناسیونال برای نقاشان جوان گذاشته بود شرکت کنم…
ابوالفضل محققی

زنی که عشق ورزید ، مبارزه کرد و تا آخرین نفس برای آزادی وعدالت جنگید در اوج درد دیگر مادران را تسلی دادو یر سرپیمان خود ایستاد .یکی از زیباترین چهره های مادران عزیز خاوران که حال یکی پس از…
ابوالفضل محققی

باورکردنی نیست .اماتمامی این ها رویای شبانه مردی است که دیر گاهی است از خواب های عمیق وطولانی فاصله گرفته است .خوابی چنین بلندو پرماجرا؟ هر چند که می گویند بلند ترین خوابها محصول دقایقی بیش…
ابوالفضل محققی

بر آمد جدید جنبش دانشجوئی و فراگیر بودن آن در سطح اکثر دانشگاه های کشور بار دیگر این سئوال مهم وهمیشگی را مطرح می سازد که نقش جنبش دانشجوئی در مبارزات رو به رشد مردم وگسترش دامنه اعتراضات چه…
ابوالفضل محققی
جفتی چشم غمگین ومحجوب که زمان ساکنشان ساخته است. راه بر من می بنندد .درونم را می آشوبند.بغضی سنگین را در گلویم می نشانند.
بغضی که با ناله مادران وسکوت تلخ پدران در هم می آمیزد.
به…
ابوالفضل محققی
زنی سرود خوان با پیکری زخمی از زندانی به زندان دیگر .
"نرگس محمدی به زندان زنجان منتقل گردید."


«دریا به قطره ای که تو از آن نوشیدی حسد می برد.» چونان قهرمانان…
ابوالفضل محققی


آفتاب داشت بالا می آمد. نوک قله در نخستین تابش خورشید درخشش غریبی داشت؛ پیچیده در مس یا طلا. آنها چهار نفر بودند. با چهره‌های جوان وشاداب. همزمان با بالا آمدن آفتاب بطرف کوه راه…
ابوالفضل محققی

هربار که فریاد آزادی در این سرزمین از حنجره های زخمی شده اوج می گیرد.دلم
هوای وطن می کند.
هوای همراهی با نسلی که در گریزی ناگزیر مجبور به ترک وطن و آن ها شدیم .نسلی که
ابوالفضل محققی
به خانه آمده‌ام. می‌دانم دوست نداری که به خاطر تو خانه رنگ ماتم بگیرد. همیشه می‌خندیدی. هنوز صدای خنده تو و دوستانت را از اتاقت می‌شنوم. صدای صحبت‌های بی‌پایانتان. نمی‌دانم بعدازاین همه خواهم…
ابوالفضل محققی


سی نفری می‌شدند. یازده دختر و الباقی پسر. این تعداد را پسری که عقب‌دار گروه بود هنوز به یاد دارد.

یک روز زیبای بهاری در راه کلیبر. هوا به گونه‌ای لطیف و سبک بود که…
ابوالفضل محققی

اصلاً وجود چنین زندانی، آنهم وسط شهر خودش عجیب بود! یک ساختمان آجری انتهای خیابان جمشیدآباد.
ساختمان‌اش اگرچه تازه بود اما سابقه‌اش به سال‌های دور برمی‌گشت. اصلش زندان دژبانی ارتش بود…
ابوالفضل محققی


"امروز برخی تلاش بی حاصل می کنند ومی خواهند بگویند که راه خروج از بن بست این است که ملت ایران انتخاب هایشان را تغیر دهند... اما مردم معترض به شرایط موجود ایران اصلاح رژیم را به…
ابوالفضل محققی

دروازه‌های شهر را از دور می‌بیند. شهری آشنا. فکر می‌کند بیشتر از چند سالی نیست که از این شهر رفته است. تمام خیابان‌ها، کوچه‌ها و پس‌کوچه‌ها را در ذهنش مجسم می‌سازد.
"از دروازه که…
ابوالفضل محققی

شور روزهای جوانی روز هائی که میخواستیم فلک را سقف بشکافیم وطرحی نودر خدمت به انسان زحمت کش در اندازیم .
دبدن چهره های جوان دانشجوئی که در میانه چنین استبدادی ! آزادی و مرگ بر دیکتاتور…
ابوالفضل محققی
اصلش از شهر ما نبود. از شهر دیگر آمده بود. کارمند یکی از ادارت دولتی.
قد نسبتا بلندی داشت با چشمان روشن و تبسمی مبهم بر گوشه لب. اکثر روزها او را می‌دیدند که از کار برمی‌گشت، با کیفی زیر بغل و…