مصاحبه با ریحانه سادات
مصاحبه یکی از گویندگان مکش مرگ مای صداوسیما با دختر بزرگ پرزیدنتالعظمی، آیتالله رئیسی را اگر ندیده و نشنیده باشید، یک فرصت خوب را از دست دادهاید که از قول یک ناظر بیطرف بشنوید که پدرش چقدر رئوف و مهربان است و تنها دغدغهاش معیشت مردم است.
آقاهه که سعی دارد نقش اوریانا فالاچی ایرانی و کریستین امانپور اسلامی را یکجا بازی کند، با پرسشهای کوبنده خود، به قعر زوایای پنهان زندگی خصوصی رئیسی نقب میزند و مانند غواصی در پی صید مروارید، تا اعماق اقیانوس مصاحبهگری فرو میرود و دست خالی میآید بالای آب.
بنده خدا وسط مصاحبه، توی یک پرسش خودش، چهار پنج جور مواد نرمکننده قاطی میکند و با قید «فکر میکنید»، «اشتباهی»، «ممکنه» و «بعضی از»، آسته آسته میپرسد: «فکر میکنید تصویر اشتباهی که ممکنه بعضی از مردم (پدرسوختهها) از آقای رئیسی (زبانم لال) در ذهن داشته باشند چیه؟» وای خدای من. آب بریز که سوختم!
خانم ریحانه سادات که به نظر میرسد به برکت تغذیه کافی و وافی، از سلامت جسم و جان و هوش و گوش بالا برخوردار است، در پاسخ این پرسش دراز و پر ملاحظه، یک کلمه جواب میدهد «دیوار!». مجری با تعجب میپرسد «دیوار؟» ریحانه خانم توضیح میدهد:
«در واقع تخریبی که سال ۹۶ انجام شد که ایشون بین زن و مرد دیوار میکشه در صورتی که ایشون بین زن و مرد دیوار نمیکشه.» آفتاب آمد دلیل آفتاب. در بازرسی از دفتر ایشان مقداری آجر و خشت و گچ و آهک و سیمان و ماله و شاقول و مصالح دیوارکشی پیدا نشد! ریحانه خانم میافزاید: «ایشون پلی رو درست میکنه که باعث پیشرفت هم خانمها هم آقایون میشه.» بازرسان در اتاق کار ایشان چند کروکی از سی و سه پل و پل خواجو و چند پل دیگر پیدا کردند که مشخص بود برای پیشرفت هم خانمها، هم آقایان در حال احداث است. بودجه قبلی کفاف نداده البته.
از نظر ریحانه خانم بهترین اخلاق پدرشان مهربانی و بدترین اخلاق نامبرده باز هم مهربانی است. گوینده یک مورد مثال از مهربانی اوشان را گدایی میکند. ریحانه سادات شرح میدهد که در زمان تصدی حضرت در آستان قدس، یک بابای نیازمندی هرچه نامه به صندوق شکایات میاندازد، جوابی نمیگیرد. (یک صندوق هم باید بگذارند برای شکایت از این صندوق) یکبار که حضرت آقا را در حرم میبیند، شتابزده روی پاکت سیگار عرایض خود را مینویسد. با اینکه نامههایی که به حرم میرسیده «تمیز و هنری» بوده، حضرت آقا دستور میدهد به شکایت او رسیدگی شود و بخصوص کارکنان دفتر حضرت آقا خیلی تحت تأثیر قرار میگیرند. (تعجب کردهاند که چرا آقا حکم اعدام پیرمرد را صادر نکرده.)
در فرصتی طلایی گوینده با لحنی که آیا حضرت آقا هرگز کارتنخواب یا گورخواب بودهاند، میپرسد «پدر هیچوقت در طول زندگی اجارهنشین بودند؟ حس میکردند این تجربه را؟» آه، چه سوالی! ناز بشی. بوی جگرسوختگی، یوتیوب را برمیدارد. ناگهان فاش میشود که تا طول سیزدهساله شدن ریحانه خانم، پدر در طول زندگی مشغول حس کردن تجربه طولانی اجارهنشینی بوده. یکبار هم که در طول همین زندگی، صاحبخانه گلیم و کرسی آنها را میاندازد توی خیابان، رهبر معظم خودش را میرساند، صاحبخانه را دعوا میکند. وحید و آقا مجتبی کمک میکنند وسایلش را میبرند داخل منزل.
حضرت آقا اخلاق بد ندارند. «بهترین اخلاقشان این است که خیلی سخت ظلم را قبول میکنند.» یک مقدار به شرط چک و چانه و من بمیرم تو بمیری.
مجری جسورانه از «علائق و سلایق و تفریح و سرگرمی پدر معمولاً چیه؟» میپرسد. (به گرامر من کار نداشته باشید حالا) ریحانه خانم اصلا برآشفتگی نشان نمیدهد. بلکه با خونسردی میفرماید: «من یک انتقادی بکنم – چون ما کارمون جامعهشناسیه، عرض میکنم خدمتتون- مردم که میخوان سیاستمداران خود را بشناسند، در واقع اونقدر مشکل معیشتی وجود داره شاید اینکه ما تو خونه مون چی میگذره درد مردم را دوا نمیکنه. منباب شوی تبلیغاتی شاید خوب باشه ولی مردم ما فهیمتر از این هستند که به تابلوی زندگی ما بخوان توجه کنند تا بخوان انتخاب کنند.» (مصاحبه در گرماگرم مبارزات انتخاباتی است.)
ریحانه خانم بدون اینکه «فضولی موقوف»، «به مردم چه مربوط؟» بگوید، مجری را به غلط کردم نگفتن میاندازد. مجری فقط از این سوالات «عبور» میکند و میرسد به این که «خانم رئیسی، موضوعی در مورد پدر که کسی از آن اطلاع نداره میتونید به ما بگید؟»
خانم رئيسی با قید اینکه «انشاالله ایشون از من راضی باشند» فاش میکند «ایشان ابتدا که وارد قوه قضاییه شدند حقوقشون را نصف کردند بعد هم دوباره کمش کردند و ما با خانم دکتر کارامون پیش میره.»
با این افشاگری، ممکن نیست پرزیدنت رئیسی از دخترش راضی باشد. خصوصاً که پیشتر سفارش کرده بوده مبادا در مصاحبه حرفی از کم کردن حقوقم بزنی. عاقت میکنم دختر!
اوج مصاحبه آنجاست که ریحانه خانم از رئوف بودن پدر مهربانش میگوید: «زنان زندانی که مادر بودند با پابند الکتریکی درمنزل حضور داشتند که پیش بچهشان باشند و دوران محکومیتشان را هم بگذرانند.»
مصاحبهگر نمیپرسد که این زنان زندانی جرمشان چی بود؟ اگر هم بپرسد، لابد ریحانه خانم جواب میدهد: «معمولاً دکل دزدیده بودند، یا اسناد اتمی را به اسرائیل فروخته بودند یا اختلاسهای کلان کرده بودند. از همین جرائمی که سخت مجازات دارد.» محال است بگوید بهایی بودند، یا کُرد بودند، یا چریک فدائی بودند، یا مجاهد بودند... یکیشان یواشکی به بچههای بهایی درس اخلاق میداد، یکیشان کتابهای انگلیسی داشت. یکیشان را هرچی گشتیم توی لپتاپش چیزی پیدا نکردیم، معلوم شد مخفیکاری میکند.
سوال فرضی – آیا مردهای زندانی هم پابند الکتریکی داشتند؟
جواب غیرممکن – نه، آنها را پدر برای صرفهجوئی اعدام میکردند. البته آیتالله منتظری با پدرم خردهحساب داشت گفت ایشان چون عضو هیئت مرگ بوده رأی به اعدام میداده. در حالیکه پدر اولش از شانزده سالگی که دادستان کرج و همدان شده بودند، هیئتی کار نمیکردند. مستقل عمل میکردند. کرج حکم قتل میدادند میرفتند همدان. تا برگردند به کرج یک عده دیگر برای حکم قتل آماده میشد، در این فاصله اعدامیهای همدان را برایشان جور میکردند. البته از شهرهای دیگر هم میفرستادند. اینجور نبود که اعدامیها حتماً مال همانجا باشند.
نمایش «ما با خانم دکتر کارامون پیش میره.»
***
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
افزودن دیدگاه جدید