بعنوان معلم رسمی آموزش و پرورش در ناحیه یک مشهد در سال 1384 (که فوق لیسانس آموزش زبان انگلیسی داشتم) در جشنواره روش های برتر تدریس شرکت کردم. برای اینکار کلی وقت گذاشتم و با ذوق و شوق تمام یک طرح درس نوشتم و بر مبنای آن در یکی از کلاس هایم از روش تدریس منحصر بفرد خودم - که در رساله ارشدم زیر نظر دکتر میر حسنی (هیات علمی دانشگاه تربیت مدرس) و دکتر وثوقی (هیات علمی دانشگاه تربیت معلم تهران) آنرا معرفی و از آن دفاع کردم – یک فیلم تهیه کردم. این طرح درس و ویدیو را به سرگروه زبان که یک آقای "لیسانس مترجمی" بود – برای شرکت در جشنواره – دادم. تردید نداشتم که روش تدریس من در سطح کشور برترین روش تدریس شناخته خواهد شد. اما مدتها گذشت و خبری نشد! بلاخره یک بار این آقای سرگروه را بهمراه یکی از مسیولان اداره در اداره آموزش و پرورش ناحیه یک مشهد دیدم و از ایشان پرسیدم نتیجه چه شد و با طرح درس و ویدیوی من چه کرد؟! این آقای محترم پاسخ داد "طرح درس و ویدیوی شما را انداختم تو "مستراح""!! که البته بعد فهمیدم ایشان از قبیله حراستی ها بود که به شدت از من انزجار توام با ترس دارند (مقالات من در وبلاگم را که در انتهای این مقاله آمده است ببینید). هنوز هم سرگروه ها همه حراستی هستند. به خداوندی خداوند سوگند هنوز هم به من اجازه نمی دهند حتی در گروه های تلگرامی بویژه معلمان زبان "وجود" داشته باشم چه برسد به اینکه اظهار نظر کنم و یا تیوری های آموزشی سیاسی، اسلحه آموزشی م (روش تدریسم) و یا 150 کتاب و مقاله ام را معرفی کنم. لطفا شما این کار را بکنید.
خلاصه اینکه بعد از اینکه به یقین رسیدم که خدایگان ایران زمین بخاطر باورها، رویاها و برنامه هایم به من اجازه ادامه تحصیل هم (در مقطع دکترا) در ایران را نمی دهند و بعد از اینکه از این نوع برخوردها و بربریت های مسلمانان با خودم و باورهایم – در طول سالیان – به تنگ آمدم آن طرح درس و ویدیو را برداشتم و رفتم هندوستان – نزد کفار! از سال 2005 تا سال 2008 دانشجوی دکترای دانشگاه میسور هندوستان بودم که البته همزمان در دانشگاه فرست گرید ماهاجانای آنجا تدریس هم داشتم. و آنها به واسطه روش تدریس ابداعی و منحصربفرد خودم که بر محور دو تیوری آموزشی-سیاسیم طراحی کردم به من PhD روش تدریس دادند. – ویدیوی 17 دقیقه ای معرفی اسلحه آموزشی من در آخر همین مقاله آمده است.
و اما هندوستان و مردمان و فرهنگ شان!
هندوستان بزرگترین دموکراسی دنیاست که ملتی با بیش از 8000 فرقه و قبیله و دین و آیین و زبان متفاوت را در خود جای داده است که همه در آن در صلح و صفا و صمیمیت و آرامش با هم و برای هم زندگی می کنند. همانطور که در مقاله شماره 2 در منابع همین مقاله تشریح کرده ام با وجود داشتن جمعیتی بالغ بر یک میلیارد و دویست و پنجاه میلیون نفر - و بر خلاف جمهوری اسلامی ایران – کم ترین آمار جرم و جنایت و طلاق و بزه کاری را در دنیا دارد و مردمانش – بر خلاف ما که جزو افسرده ترین مردم دنیا هستیم - جزو شادترین مردم دنیا هم هستند.
من شخصا هندی ها را مردمانی فرهیخته، مهربان، صلح طلب، علم و عالم پرور و به تمام معنا "انسان" و شریف یافتم. هندوستان باورنکردنی بود. باور نکردنی از خیلی جهات: من به عنوان یک ایرانی شوکه شدم وقتی از یکی از دانشجویانم در دانشگاه فرست گرید ماهاجانا شنیدم که بیش از 90 درصد آنها بخاطر دیدگاه انسانی و ترحمی که نسبت به حیوانات دارند ترجیح داده اند گیاه خوار باشند! کریشنا، دانشجوی من، حتی می گفت ما هندی ها حتی اگر بخواهیم سیبی را از درختی بچینیم اول مطمین می شویم که آن سیب رسیده باشد تا موقع چیدن آن، درخت درد کمتری احساس کند!
بر خلاف ایران که بر روی اقیانوسی از منابع خدادادی از قبیل نفت و گاز و مس و ... واقع شده است هند جز زمین کشاورزی چیز دیگری ندارد. با وجود این "تمام" چیزها به ویژه مواد خوراکی به مراتب از ایران فراوانتر و ارزانتر بود. برای مثال سال 1385 در بمبیی یک نیمرو خوردم 150 تومان در حالیکه چند روز بعد برای همان نیمرو در تهران 1500 تومان دادم! کرایه اتاقی که در آن ساکن بودم ماهی 18000 تومان بود. – کل هزینه تحصیل من در مقطع دکترا و چهار بار رفت و برگشتم به ایران و خورد و خوراکم و ... شش میلیون تومان شد! حیرت آور اینکه تحصیل من در دانشگاه میسور "رایگان" بود و کفار از من هیچ وجهی برای انتقال دانش به من دریافت نکردند. این در حالی است که در همان سال 1385 فقط هزینه تحصیل در دانشگاه آزاد جمهوری اسلامی ایران 30 میلیون تومان بود!
نکته دیگری که من را حیرت زده کرد این بود که هندی ها به دور خودشان در منازلشان دیوار مسلح به سیم خاردار و نیزه و غیره نکشیده بودند بلکه دور و مرز منازل خود را با گل و گیاه مشخص کرده بودند. ضمن اینکه در جایی که من مسلمان – در هند - زندگی می کردم همسایه سمت راست من یک خانواده یهودی بودند؛ همسایه سمت چپ من یک خانواده مسیحی بودند؛ همسایه بالای من یک خانواده بودند که آفتاب پرست بودند و همسایه روبروی من خانواده ای زندگی می کردند که به وجود خداوند هیچ اعتقادی نداشتند. همسایه پشت سر من هم هندو و بت پرست بودند. در یک طرف میلان ما یک بت کده بود؛ در آنطرفتر یک کلیسا بود و در پشت سر ما یک مسجد! دو میلان آنطرفتر هم یک مدرسه بود که همه این خانواده ها بچه هایشان را به آنجا می فرستادند تا با علم روز و حقایق و نحوه زندگی در یک جامعه لیبرال دموکرات آشنا شوند. با وجود بیش از 1000 زبان در هند زبان رسمی (در ادارات، مدارس و دانشگاهها) زبان انگلیسی بود چرا که این حقیقت را پذیرفته بودند که زبان انگلیسی زبان علم و اقتصاد و سیاست و ترقی و آبادانی و حتی بقا در دهکده جهانی کنونی است.
یکی دیگر از واقعیاتی که در هندوستان من را شگفت زده کرد این بود که در مدارس و دانشگاه ها بجای انتقال مفاهیمی چون جنگ، حمله، ترور، ریا، تزویر، مقاومت، شیطان بزرگ، حقه، مرگ، فتنه، شمشیر، ارتجاع، موشک، بمب اتم، توطیه، جهنم، رشوه، فساد، اختلاس، جریان انحرافی، گروگان، زندان، تهدید، شلاق، ارعاب، اعدام و ... بر انتقال مفاهیمی زیبا و فرحبخش و روح نواز همچون عشق، صلح، صفا، صمیمیت، یکرنگی، شادی، دهکده جهانی، تعامل، آزادی، پیشرفت و ترقی، دوستی و آرامش تاکید داشتند. همینطور در دانشگاهی که من تدریس داشتم از تکنولوژی و امکانات سمعی و بصری روز مثل تابلوهای تعاملی متصل به شبکه جهانی اینترنت و لابراتورهای آموزشی و بویژه امکانات فضای مجازی همانند موودلها و ویکی ها و نیز کتب الکترونیکی و گویا حداکثر بهره را جهت آموزش زبان می برند. من خودم در کلاسهایم در دانشگاه ماهاجانا با کلاسهایی در آمریکا و ژاپن از طریق سیستم ویدیو کنفرانسینگ جلسات گفتگو و بحث داشتیم. این در حالی است که دانش آموزان ما در ایران نمی توانند حتی تبلت و لپ تاپ و موبایل با خود سر کلاس بیاورند که ده ها کاربرد بسیار مفید دارند و کیفیت یادگیری را بشدت ارتقا می دهند. این را هم جالب است بدانید که با وجود آن جمعیت زیاد در هند چیزی به نام "کنکور" ندارند! هر کس هر رشته ای دوست داشته باشد می تواند ادامه تحصیل دهد منتها همه می دانند که اگر از نظر ذهنی و هوشی ضعیف باشند و توانایی ادامه تحصیل در آن رشته را نداشته باشند اتومات مجبور به انصراف از ادامه تحصیل در آن رشته می شوند بنابراین در انتخاب رشته توانایی ها و پتانسیل خود را در نظر می گیرند.
نکته قابل تامل تر اینکه بر خلاف ما 80 میلیون مسلمان در ایران که بیش از 8000 دادگاه داریم هندی ها (که ظاهرا بت پرست هم هستند) 800 دادگاه بیشتر ندارند! دلایل این واقعیت را تا حدوی انعکاس دادم اما علت العلل سعادت و پیشرفت هندی ها – بعنوان چهارمین ابرقدرت دنیا – در اصل بودن "شایسته سالاری" در مملکت داری و دادن فرصت برابر به همه است. جالب است بدانید در سال 1385 تا 1388 که من جهت ادامه تحصیل در مقطع دکترا در هند بودم مردم هند یک "مسلمان" را بعنوان رهبر (نخست وزیر) خود انتخاب کردند – چون او را شایسته ترین دیدند. حیرت آورتر اینکه سرزمین کفار و بت پرستان در روز عاشورا - به احترام امام حسین ع و مسلمانان - تعطیل سراسری بود! – برای تمام ادیان همین نوع احترام را قایل بودند.
بخاطر همین جذابیت هایش بود که من به عنوان یک معلم، سرزمین رویایی هندوستان را انتخاب کردم تا این ایده نلسون ماندلا را که آموزش می تواند اسلحه باشد عملیاتی کنم و در آنجا به معرفی و ارتقای کیفیت اسلحه آموزشی خودم برای براندازی نرم حکومت های استبدادی و ستم پیشه بپردازم و آن را به تمام معلمان و اساتید آزادی خواه در خاور میانه ارایه دهم. ویدیوی 17 دقیقه ای معرفی راهبرد استراتژیک آموزشی من:
15 همین کتابم که در آن به معرفی تیوری هایم و روش تدریسم پرداخته ام و در یک انتشاراتی در آلمان منتشر شد را "رایگان" دانلود کنید - این کتاب در سایت آمازون 150 دلار فروش میرود:
http://iranglobal.info/node/67290
منابع
ترجمه سخنرانی من در دانشگاه هندوستان درباره چشم انداز صلح در خاور میانه!
http://iranglobal.info/node/66303
عصر ارتباطات و دلواپسی های دلواپسان
http://melliun.org/iran/145396
یوگا یا بمب اتم؟!
http://iranglobal.info/node/67543
ویدیوی روش تدریس (اسلحه آموزشی من)، کتب و مقالات علمی، اجتماعی و سیاسی من را که بواسطه خلق آنها مغضوب رژیم ایران شدم را در وبلاگ شخصی من ببینید:
http://beyondelt.blogfa.com
جستاری هرمونیتیکی در ماهیت رهایی بخش اسلحه آموزشی دکتر حسینی
http://iranglobal.info/node/68500
....................................................
***THEY Fear Me, THEY Murder Me: I Am a Roaring Flowing Mirroring Blood Drop
The more i come to the conclusion that my family and i have been incessantly wounded for 'THEIR' transgressions and crushed for their iniquities; the more i feel we have been stabbed in back for them to be healed by our wounds; the more i feel THEY have been enjoying observing the fading of our strength and dreams; the more i come to the conclusion that i, as a 'Seyed' thinker, have been brutally deprived of my very basic rights and systematically marginalized and tortured to death for the last 30 years; and the more my God casts light on the fact that THEY are victimizing 'humanity' for their own survival; -- the greater to me is the pleasure and charm of 'thinking and penning about their true nature' and 'mirroring them to the world', however barbarously THEY bark at me, threatening me to a planned early death, ignoring the fact that i am not the ilk of being to be wiped out: I am an Approach occasioned by a Blood Drop. Once THEY kill me, i transform myself into a Ripple – A Blood Ripple, who leaves behind it a Way...
-- Dr S.M.H.Hosseini, Iran
-------------------------------------------
.................................................................
***پروردگار من خداوند آن حاکم به ظاهر کافری است که مهر ورزیدن را پیشه او کرد و نه خداوند آن حاکم به ظاهر مسلمانی که ستم پیشگی و توحش مرام او و سپاه اوست. من و زبانم و قلمم زین پس به دین و آیین مهرورزان تعلق داریم.....
دکتر سید محمدحسن حسینی
-----------------------------------------
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید