"دادگاهها عادلانه بود"
علی رازینی که در دهه ۶۰ دادستان انقلاب بود در گفتگو با خبرگزاری تسنیم گفت: "رسیدگی به پرونده گروهکها با دقت انجام میشد. در رسیدگی به پروندهها دادستان، دادیار، مجریان احکام حضور داشتند و اینکه ادعا میکنند این کارها مخفیانه انجام شده قطعا اشتباه است."
آقای رازینی همچنین اضافه کرد: "پروندههایی بوده که ما رسیدگی کردیم آنهایی که جرمشان کم بوده حبس دادیم و آنهایی که جرمشان در حد اعدام بوده حکم اعدام دادهایم که حکمی شرعی است. وقتی حکم شرعی بر اساس اعمالش تعیین میشود دیگر نمیشود که در این حکم چانهزنی کرد."
او همچنین گفت: "مراحل رسیدگی را با دقت طی میکردیم و مانند دیگر کشورهایی که در آنها انقلاب شده بود، نبودیم که پس از پیروزیشان به قتل عامهای گسترده دست بزنیم. دفاعیات آنها را گوش کردیم و پس از بررسی این که مجازات آنها در چه حدی است برای آنها حکم صادر کردیم."
اما مرسده قائدی، از زندانیان سیاسی چپ در دهه ۶۰ درباره دادگاه و وضعیت رسیدگی به پرونده اش به بیبیسی چنین میگوید: "ما خانوادگی دستگیر شدیم. روز ۱۹ خرداد ۶۱ به همراه جواد و صادق برادرانم و منیر (زهره) هاشمی، همسر جواد بازداشت شدیم. ما را به کمیته مشترک بردند که پس از انقلاب به آن کمیته سه هزار میگفتند. دادگاه من دقیقا یک سال بعد در ۱۹ خرداد ۶۲ برگزار شد."
خانم قائدی با اشاره به اینکه حاکم شرع پرونده او آقای "مبشری" بوده است، افزود: "یک سال بدون ملاقات در کمیته مشترک زندانی بودم، مبشری گفت چون برای سه نفر از اعضا خانواده حکم اعدام صادر کرده برای من اعدام صادر نمی شود. دادگاه دو یا سه دقیقه بود. اتهامات من چپ، پیکار، کوه رفتن، نماز نخواندن، نشریه خواندن، نشریه پخش کردن و سفر به کردستان بود، ۸ سال حکم گرفتم."
آزاده بندری هم در مصاحبهای درباره دادگاهش چنین گفته است: "یک اتاق کوچک مثل اتاق بازجویی بود. یک شخصی آنجا مینشست و میگفتند این یک بازپرسی است. او همان کسی بود که از تو بازجویی کرده بود و یک حاکم شرع و یک پاسدار هم آنجا بود. اینجا دیگر چشم بند نداشتم، خودشان پرونده را ورق میزدند. میگفتند این کارها را کردی یا نکردی. یعنی همه چیز قبلا تعیین و تائید شده بود. نه سؤال میکردند نه چیزی. به من گفتند که تو متعلق به این گروه هستی... طبق این قانون حکم شما ۲ سال است. بعد از دو سال صلاحیت اینکه به جامعه برگردی را پیدا خواهی کرد."
شکنجه زندانیان از انکار تا کابل
موضوع شکنجه زندانیان در دهه ۶۰ از دیگر موضوعاتی است که برخی از مقامات قضایی آن را به شدت انکار میکنند، اما در مقابل گروه دیگری از مقامات این موضوع را تایید میکنند و زندانیان آن دهه نیز بر وجود آن شهادت میدهند.
یوسف فروتن، اولین سخنگوی سپاه پاسداران که پس از عزل اسدالله لاجوردی رئیس زندانهای استان تهران شده بود، در گفتگو با تسنیم درباره شکنجه زندانیان سیاسی در دهه ۶۰ گفته: "این موضوع را به قاطعیت می گویم، هیچ کسی حق تعرض به زندانیان را نداشت و اتقاقی که ممکن بود منجر به مصدومیت شود این بود که طی مراحل تعقیب و گریز و درگیری با مأموران فرد دچار حادثه شود."
همچنین علی رازینی با انتقاد از عملکرد هیئت عفو آیت الله منتظری می گوید: "گفتند زمان لاجوردی ۳۰۰ فک شکسته، من ماندم چه پاسخی به این ادعای بیاساس بدهم، منشاء این شایعات افراد بی صلاحیتی بودند که از سوی آیت الله منتظری برای سرکشی به زندانها انتخاب می شدند."
این در حالی است که هادی خامنه ای که در اوایل دهه ۶۰ از طرف آیت الله خمینی برای سرکشی به وضعیت زندانها مسئول شده بود در گفتگو با حسین دهباشی در برنامه خشت خام چنین میگوید: "قرار شد تعزیز با نظر بازجو نباشد و با نظر قاضی و دادگاه باشد. به جای کابل هم از طناب استفاده شود."
اما روایت زندانیان دهه ۶۰ در این باره حکایت دیگری است.
مرسده قائدی درباره تجربه شکنجه اش می گوید: "شکنجه در کمیته مشترک ویژه بود. اول پای راست را مداوم کابل میزدند و سپس نوبت به پای چپ میرسید."
حق نشر عکسTASMNIMImage caption
خانم قائدی که در دوران بازداشتش در کمیته مشترک با هادی خامنهای دیدار داشته درباره این دیدار چنین میگوید: "جواد، برادرم را به شدت شکنجه کرده بودند، هادی خامنهای مرا که دید گفت شما خانوادگی تشریف آوردید. گفتم: دیدید چه بلایی سر جواد آوردند. نگفت جواد شکنجه نشده، گفت شما موقعیت جواد را میدانید؟!"
این زندانی سیاسی سابق همچنین به وضعیت یکی از همبندانش پس از انتقال به زندان اوین اشاره کرد: "دختری بود که بر اثر چپاندن پتوی سربازی در دهانش در زمان کابل زدن، فکش شکسته بود، این دختر همیشه درد داشت نه میتوانست درست غذا بخورد و نه بنوشد اگر بچهها میخواستند موضوع خنده داری تعریف کنند او گوشش را میگرفت تا نخندد."
ستاره عباسی دیگر زندانی دهه ۶۰ در مقالهای با عنوان "زندان، شکنجه، خودکشی" مینویسد: "سال ۶۲ برای دومین بار لو رفتم، مرا به کمیته یکی از مناطق اهواز بردند. علاوه بر شکنجههای شناخته شده نظیر کابل و ضرب و شتم، شکنجه های اتاق گرم و کمد اضافه شد."
"در کمد فقط میشد چهار زانو نشست یک ماه چهار زانو با چشمبند در کمد نشستم بعد مرا به اتاق گرم بردند، در گرمای چهل پنجاه درجه تابستان اهواز، در اتاقی بدون منفذ. چهل روز در اتاق گرم بودم در این مدت تنها یک پارچ آب سرد و یک قوری چای می دادند و فقط سه بار در شبانه روز برای دستشویی در را باز می کردند اغلب مجبور می شدیم در قوری ادرار کنیم و بعد در همان قوری چای بخوریم."
حسین ابیات و همایون ایوانی در مقاله "منحنی کشتار ۱۳۶۰" با یادآوری خاطره ای از دیدار هادی خامنه ای از زندان مینویسند: "هادی خامنه ای با اعضای هیئت بازرسی در سلول های بند، داوود مداین را دید، داوود با هادی خامنه ای در زمان شاه همبند بود و به دلیل آنکه تا آن لحظه در زندان شناسایی نشده بود سعی کرد خودش را پنهان کند. هادی خامنه ای با لبخند گفت: آقا داوود سلام عرض کردم، داوود مداین هم جواب سلامش را داد. هادی خامنه ای رو کرد به سایر زندانیان و گفت خدمت آقا داوود در زندان شاه ارادت داریم ما پشت سر ایشان ورزش می کردیم. چند روز بعد داوود مداین را صدا و اعدام کردند."
یدی کوهی، یکی دیگر از زندانیان دهه ۶۰ در مصاحبهای می گوید: "من را سپاه در شهریور سال ۶۰ بازداشت کرد. زندان سپاه بودم و بعد به اوین منتقل شدم. از کابل و لگد نمی گویم، من را ۱۲ ساعت از یک دست آویزان کردند، فقط سر انگشت شست پایم زمین را لمس میکرد، از درد به هذیان افتادم. دو بار هم اعدام نمایشی شدم. در زندان عشرت آباد گفتند وصیت نامه بنویس، بعد مرا در کنار دیوار کاهگلی قرار دادند و چند تیر به بالای سرم زدند."
لاجوردی، رئوف یا خشن
یوسف فروتن، جانشین رییس سازمان زندانها پس از لاجوردی، با انتقاد از چهره خشنی که از آقای لاجوردی ساخته شده به خبرگزاری تسنیم می گوید: "لاجوردی بسیار مهربان و با عطوفت بود"، علی رازینی نیز بر همین موضوع تاکید دارد.
احمدی شاهرودی، حاکم شرع وقت خوزستان هم با تاکید بر اینکه آنچه درباره آقای لاجوردی گفته میشود صحیح نیست، میگوید: "من یک ماه در دوره آموزشی اوین با آقایان لاجوردی و محمدی گیلانی در ارتباط بودم. شایعاتی هم که درباره بد رفتاریهای او با زندانیان مطرح میکنند بینی و بینالله ما چنین چیزی را ندیدیم بلکه ایشان را نسبت به متهمان مهربان دیدیم."
مرتضی بختیاری، از حاکمان شرع دهه ۶۰ نیز درگفتگو با تسنیم چنین میگوید: "اگر قاطعیت لاجوردیها و قاطعیت حکام شرعی که در آن زمان بودند و جانشان را کف دست گذاشته بودند اگر فداکاری و قاطعیت اینها نبود، شاید ریشه نفاق به این زودیها خشکیده نمیشد."
گفته های زندانیان دهه ۶۰ تصویر متفاوتی از آقای لاجوردی ارائه می دهد.
محمود خلیلی از زندانیان چپ دهه ۶۰ در یکی از مقالات خود چنین می نویسد: "در اطاقی ۳۶ متری بیش از ۱۰۰ نفر بودیم. لاجوردی روزی وارد اطاق شد و دو زانو نشست در حالیکه چند سرباز کنار او بودند گفت مشکلاتتان را بگویید. احسان نراقی درباره کمبود جا و بهداشت و هواخوری گفت لاجوری به تمسخر پرداخت. دکتر محمد ملکی به کمبود غذا، وضعیت بد درمانی شکنجه شده ها که پاهایشان عفونت کرده بود اشاره کرد. لاجوردی با تمسخر گفت: من حافظ بیت المال هستم، مملکت امام زمان نان اضافه ندارد که به ضد انقلاب بدهد، تا حدی به شما می دهیم بخورید که نمیرید تا خودمان تیربارانتان کنیم."
مرسده قائدی که در دوران زندانش سه بار لاجوردی را دیده بود از تجربه نخستین دیدارش در کمیته مشترک می گوید: "فرم چشمها و قیافه خشنش یادم هست، در لحظه ورودش به سالن گفت: اینها را چرا نمی فرستید باغ وحش اوین. اینجا بهشون خوش می گذره! باغ وحش ما را شنیدید؟ از هر رقمی توش هست."
خانم قائدی آخرین بار آقای لاجوردی را پس از اعدامهای تابستان ۱۳۶۷ دید.
حق نشر عکسTASNIMImage caption
او درباره این دیدار چنین میگوید: "گفتند چادر سر کنید حاج آقا آمد. لاجوردی گفت: ما این همه را کشتیم، باز این آشغالها زنده چرا نشستهاند، باید ترتیب اینها را هم داد."
اعدامهای ۶۷، قانونی یا غیرقانونی
مسئله اعدام های تابستان ۱۳۶۷ را سالها زندانیان و خانوادههای آنها مطرح میکردند، اما انتشار فایل صوتی آیت الله منتظری سبب شد که سکوت مسئولان در این باره شکسته شود.
علی رازینی درباره اعدامهای تابستان ۶۷ به خبرگزاری تسنیم گفت: "دادگاهها عادلانه و قانونی بود، آقایان نیری، رئیسی، ری شهری، اشراقی و پورمحمدی مسئولان این موضوع بودند و ما در متن قضیه نبودیم."
آقای احمدی شاهرودی، حاکم شرع خوزستان در دهه ۶۰ با حمایت از این اعدامها به خبرگزاری تسنیم میگوید: "کسانی که پافشاری سر موضع داشتند حکمشان اعدام بود و ما هم حکم را اجرا کردیم. البته ما حکم ندادیم بلکه تشخیص موضوع و مصداق کردیم. در واقع حکم اصلی از سمت امام بود و از اجرای حکم امام قطعا دفاع میکنیم."
مهری از زندانیان در دهه ۶۰ درباره اعدامهای تابستان ۶۷ به بیبیسی می گوید: "اصلا دادگاهی نبود. روز اول من را خواستند، سرامی رئیس زندانهای خوزستان مقابل من ایستاد و گفت پشت سرت را نگاه نکن، جو بسیار وحشتناکی بود، سه سوال از من شد، خدا را قبول داری؟ جمهوری اسلامی را قبول داری؟ سازمانت را قبول داری؟ جو بسیار ترسناکی بود، هر آن تصور میکردم به ما شلیک میکنند، سپس چپها و مجاهدها را جدا و بچههای چپ را به اصفهان منتقل کردند."
محمود رویایی از زندانیان دهه ۶۰ در کتاب دشت جواهر با اشاره به اعدامها می نویسد: "همزمان با دادگاهها ناصریان (رئیس زندان گوهردشت) با صورتی پف کرده و خسته وارد شد، معلوم بود چند شب نخوابیده با اشاره انگشت چند نفر را با خود برد، دادگاه تا شهریور برای ما (مجاهدین) بود و پس از آن شامل سایر زندانیان شد."
آقای رویایی در بخشی از این خاطره نویسی آورده است: "ناصریان بعد از اعدامها آمد و گفت همه بندها خالی شده، دیگر ملی کش، ابدی، کرجی و ورامینی نداریم، هر چه هست همین است، فرعی و مرعی ها هم خالی شدن، جمهوری اسلامی با کسی شوخی نداره، شما هم از دستم در رفتین، خوب حواستات را جمع کنید، طناب بالای سرتان است."
مرسده قائدی دراین باره چنین می گوید: "قبل از ممنوع الملاقات شدنها، قرار بود به بیمارستان بروم چون از زمان دستگیریام در سال ۶۱ قرصهای تیروئید من را به دلیل عدم همکاری گرفتند و دیگر به من ندادند و این باعث مشکل برایم شد. اما روزی که عازم بیمارستان بودم، پاسدار گفت هیچ کس اجازه خروج ندارد."
"تلویزیون ها، روزنامه ها و هواخوری قطع شد. پرسنل زندان اجازه خروج نداشتند و هیچ کس اجازه ورود نداشت، تا خبر درز نکند".
خانم قائدی با اشاره به اینکه دادگاه و محاکمه قانونی در کار نبود، گفت: "به ما حکم تعزیر دادند، شیعه ها سه وعده نماز میخوانند و سنیها پنج وعده و حکم شلاق ما بر اساس پنج وعده نماز سنیها بود، هر وعده نماز ۱۰ ضربه شلاق، تا زمانی که بپذیریم نماز بخوانیم. انتشار اخبار به بیرون باعث شد ما نجات پیدا کنیم."
همایون ایوانی در "گفتگوهای زندان" درباره تجربه اش از دادگاه می نویسد: "ملاقاتها در مرداد قطع شد در شهریور خبر دار شدیم [که چه اتفاقی افتاده] اما فکر می کردیم اشتباه شده باشد. نهم شهریور از طریق مورس مطلع شدیم زندانیان بندهای ۷ و ۸ گوهردشت ۷۰ تا ۸۰ نفر را برده و کسی از آنها اطلاعی ندارد، مورس شبانه این بود: ما را سلاخی کردند مواظب باشید شما سلاخی نشوید."
آقای ایوانی درباره تجربه شخصیاش از دادگاه چنین مینویسد: "دو گروه به دادگاه میرفتند، یکی گروهی که درباره مذهب پاسخ نمیدادند و دوم گروهی که از مارکسیسم دفاع کرده و صریح علیه جمهوری اسلامی موضع میگرفتند. در دادگاه هیئت ۷ نفره بود. نیری با حکم ویژه خمینی حاکم شرع دادگاه بود اشراقی نماینده دادستان، ناصریان رئیس زندان نماینده وزیر اطلاعات و سه نفر که نمی شناختم."
آقای ایوانی در توضیح دادگاه نوشته: "در دادگاه بین احکام ارتداد تفاوت بود، مرتد فطری که مسلمان بوده و از اسلام برگشته که به سرعت اعدام میشد و مرتد ملی که باید شلاق میخورد تا برگردد، پنج وعده نماز هر وعده ۱۰ ضربه کابل. یادم میآید بعد از دور اول کشتارها، دادگاهها مجدد آغاز شد، اما خبر به بیرون درز کرده بود. در حین برگزاری دادگاه دوم نیری و ناصریان بیرون آمدند و در اطاق را قفل کردند و خیلی عصبی حرکت می کردند و رفتند گویا تماس گرفته شد که دادگاهها قطع شود."
"من صحنه های سمپاشی آمفی تئاتر گوهردشت برای جلوگیری از بوی عفونت اجساد را نمی توانم تصویر کنم، نمی توانم احساسم را هنگام دیدن انبوه دمپاییهای روی هم انباشت شده زندانیان بیان کنم، پاهایم از کابل ناسور بود و چشمهایم از ضربات مشت ناصریان و پاسداران درست نمی دید و به سلولی برگشته بودم که به جز خودم هیج کس در آن زنده نمانده بود."
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
افزودن دیدگاه جدید