نظام کنونی در معنای واقعی آن فراتر از ابزاریست برای سركوب و خشونت و موثرترین ابزار تخریب طبیعت اجتماعی انسانها و ارزشهای اخلاقی جامعهو تحریف و پنهانسازی حقیقت میباشد این نظام برای بازسازی شكلی و ظاهری خودوماندن در حیطه قدرت رسوبات 5000 هزارساله کره خاکی را به سدهی 21 انتقال داده در جایی كه نظام قدرت ،آئین و شرع ،حاکم بر جامعه باشد، درجایی كه آزادی و برابری وجود نداشته باشد نمیتوان از انسان و حیات انسانی بحث بهمیان آورد. و این در حالی است كه نظام کنونی از راه قداست خدایی مشروعیت مییابد، حاكمیت مرد نیز از طریق قداست دولت مشروعیت پیدا میكند. نظام قداست خدایی بر محوریت مرد شکل گرفته است. خانواده همانند یک دولت كوچك توسط مرد اداره می شود وهر مردی خویش را همانند صاحب یك «خاننشین» تصور میكند.به میزانی كه در یك خانواده زن و فرزند بیشتری وجود داشته باشد، مرد كسب اعتماد و شرف مینماید، اگر زن را با وضعیت موجودش از زیر سلطهی مردبیرون آورند، موارد بسیار اندكی تحت نام نظام قدرت باقی میماند. انگار «انحصار مرد» بر روی جهانِ زن، سرمایهای است كه در طول تاریخ تمدن بر روی جامعه برقرار نمودهاند؛ و صدالبته قویترین و كهنترین انحصار هم هست. معضل جنسیتی كه نظام کنونی راه را بر آن گشوده است، یكی از مهمترین مسایل عصر ما را تشكیل میدهد. نظام قداست خدایی واسلام سیاسی تمامی ارزشهای مادی و معنویای كه زن آنها رادر طول سالیان متمادی ایجاد نموده بود ، یك به یك از او ربود ه است و در انحصار حاكمیت مرد قرار داده است. تاریخ تمدن اسلام در عین حال تاریخ شكستخوردن و مفقودگشتن زن نیز میباشد. این تاریخ با تمامی خدایان و بندگانش، حكمرانان و تابعانش، اقتصاد، علم و هنرش، تاریخی است كه شخصیت مردسالار آن را تأیید و تقویت نموده است. هنگامی كه مرد جنسیتگرا، حاكمیت اجتماعیاش را بر روی زن برقرار مینماید، چنان پُراشتها میگردد كه هر نوع تماس طبیعی را بهصورت یك نشانه و نمود حاكمیت خود درمیآوردو زن بودن به موضوعی برای شرمساری مبدل شده، و وضعیتی ایجاد شده كه زن از زنبودنش نفرت داردو مرد به دشمن زن مبدل شده است،برای مرد حاكم، زن وسیله ای است كه بر روی جنسیت او هرگونه آزمندی را روا میدارد بهعنوان مادرِ تمامی رنجها، صاحب رنج و زحمتی بیمزد، كارگری با كمترین دستمزد، بیكارترین، منبع نامحدود اشتها و فشار مردان، ماشین زاد و ولد ، دایهی كودكپرور، ابزار تبلیغات تجاری، ابزار سكس ونظایر آن، خلاصه اینكه، فایدهبخشترین نمایندهی بردگی مدرن است. بدین شكل زن آزادیاش را از دست داده و مبدل به برده شده است. این نظام و ذهینت، در طی جریان تاریخ مردسالاری به خورد كوچكترین فرد جامعه نیز داده شده است. زنان مبدل به بردگان مطلق مرد و دولت شدهاند. استثمار و حاكمیت بر روی زنان، پدیدهی ضعیفگی را در شخص زن تجلی داده، در تمامی جامعه واقعیت زن اینگونه تعبیر شده است كه مستمراً خدمت میكند، میگرید، بیادعاست و خویش را عرضه میكند.
همزمان با مبدل كردن اسلام به دین سیاست و قدرت، خشونت و فشار علیه زنان ژرفتر شده و با اقداماتی نظیر اعدام، سنگسار، صیغه،زندگی تماماً مبدل به شكنجهگاه شده است. از سویی اقدامات وحشیانه از جانب دولت و از سوی دیگر نگرش بسیار نیرومند جنسیتگرای اجتماعی راه بر خودكشیهای دهشتبار زنان گشوده است. دولت ایران بهدلیل آنكه سعی در آن دارد تا از طریق فرومایهساختن زنان، بر انحطاط اجتماعی دامن زند و جامعه را تحت كنترل درآورد، بیحیثیتی، فرومایگی ،تصویب قانون چندهمسری، روسپیگری شرعی یا صیغه شیعی و حتی سنت شوم مذهبی ،اعتیاد، فحشا و هر راه و راهكاری را بهكار میگیردکه تازگی می توان به تصویب قانون ازدواج فرزندخوانده با سرپرست اشاره کرد. برای بسیاری قابل فهم نیست که چگونه در دوران معاصر کسانی پیدا میشوند که بر اساس درک خود از اسلام و یا به استناد فتوای فقیهان به یکی از نمونههای فاحش سوء استفاده جنسی از کودکان تحت عنوان «ازدواج» رأی میدهند و به آن لباس قانون میپوشانند. صدور احکامی از این قبیل کاملا با اندیشههای فقهی در مورد نهاد ازدواج همخوانی دارد و عمق انحطاط و فساد نهفته در این نهاد را، بر اساس آن چه که در فقه اسلامی آمده و در ایران قانون شده و رسمیت یافته است به نمایش میگذاردو این رابطه را میتوان در عبارات مربوط به «عقد ازدواج» آنگونه که فقیهان مقرر کردهاند و بر آن لباس قداست پوشیدهاند که از دید فقیهان حاکم در ایران، ازدواج بر خلاف مفهوم لغوی آن به معنای پیوند زناشویی یک «زوج» نیست، و بلکه وسیلهای است برای این که زنان و دختران برای بهرهبرداری جنسی به طور انحصاری در اختیار مردان قرار گیرند پیامدهای چنین احکام و قوانینی که تنها در سایه نظام قداست اسلامی و اسلام سیاسی امکان پذیر است باعث نزول شخصیتی زن و تنفرهر چه بیشتر از خود و خود کم بینی او در جامعه شود و خود را فردی رانده شده از همه جا ببیند و اگر در گذشته اشتیاقی برای نشان دادن مهر مقدس مادریش به کودکان هم جنسش بود وقرار بود روزی آغوش او جایگاهی مطمئن برای کودکان بی سرپرست دختر باشد اکنون آن را دریغ می کند زیرا کدام زنی می تواند دختری را به فرزندی قبول کند که در آینده ای نه چندان دور هوی او خواهد شد …
جای تأسف است در نظام کنونی حقوق بهتمامی ،مطابق با منافع مرد و نظام حاكم شكل گرفته و زن فاقد هرگونه حق و حقوقی گردیده است. در بسیاری از مناطق دختران از آموزش محرومند، ازدواجها هنوز هم بر طبق سنت و فرهنگ قرون وسطی صورت میپذیرند، از سوی دیگر تجارت زنان، فحشا،آزارهای جنسی، ختنه، خودكشی، اعدام، سنگسار و... چنان افزایش یافتهاند كه مرزهای عقل انسان را درمینوردد.
زنان كورد شرق كوردستان هم ازاین قانون مستثنی نیستند و چه بسا مردها با روی گشاده از این قانون حمایت کنند زنان تحت فشارهای خشونتباری كه رژیم ایران بر روی آنها اعمال میكند و از سوی دیگر نیز به دلیل اقدامات قاطع سنت مردسالاری، دچار وضعیتی طاقتفرسا شدهاند. زنان در شرق كوردستان، در نتیجهی عقبماندگی اجتماعی و اقدامات ویژهی دولت تماماً تحت محاصره درآمده و بهغیر از حیاتی كه به آنها عرضه میشود، حق برداشتن حتی گامی كوچك فراتر از آن را ندارند. زن بودن در دنیایی مردسالار فوقالعاده دشوار است، اما زن كرد بودن نیازمند زندگی در شرایطی بسیار دشوارتر و طاقتفرساتر میباشد. زنان در برابر رژیم ایران كه هویت و ارادهی خلق كورد را به رسمیت نمیشناسد، آنها را تحقیر میكند.دچار بنبستی عظیم گشتهاند. به مانند تمامی خلقها و جوامع تحت فشار، مرد سعی در جبران این فشار از طریق برقراری فشار و قدرت بر روی زن داشته و همهی عقدههایش را بر روی زن خالی میكند؛ این وضعیت زندگی زنان را بهكلی مبدل به یك زندان كرده است. اما بهرغم تمامی این واقعیات، زن كورد با مقاومت و صبری عظیم، تجلی واقعیتی است كه بیش از هركسی از زبان، فرهنگ و سنتهایش صیانت بهعمل آورده و آنها را تا به امروز آورده است.
در مناطق روستایی تاثیرات زندگی سنتگرا و در شهرها مدرنیتهی نظام قداست خدایی زن را به تمامی از زن بودن خویش خارج و به انصاف و عدالت مرد واگذار میکند. سیاست "گرسنه بگذار و حکومت کن" ضرب المثل بارزیست که مردان برای ادامه قدرتشان بر زنان روا میدارند. بطوریکه در مناطق روستایی تحتنام حمایت امنیتی و اقتصادی وناموسی وسنتهای حاکم بر قبایل و در شهرها تحت عنوان اجازهی ورود به دانشگاه برای دختران و کسب شغل ودرآمد زنان را وابسته به مردان کرده است و قانون هم در همه جا در نظام قداست خدایی حامی وپشتیبان مردان است و این سیاست زنستیزیست که زنان را به تمامی بیاراده و از فرهنگ و هویت خویش دور میسازد و او را تبدیل به زنی تمام عیار در اختیار نظام پدرسالار که حافظ سیستم نظام کنونی است می گذارد . زنان در سنین پایین در ازای شیربها، به ازدواج مردی درآورده میشوند كه گاه همسن پدر و پدربزرگ وی میباشد. از حق میراث محروم است. در حالی كه میبایست بدون هیچ قید و شرطی به شوهرش وابسته بوده و فرمانبردار وی باشد، به طلاق وی اجازه داده نمیشود و این یك به وی تحمیل میشود كه به سرنوشتش راضی باشد؛ زنانی هم كه طلاق گرفتهاند، تحت فشارهای سنگین اجتماعی رسوا میگردند و با انزوا مواجه میگردند. زنان در هرجایی كه باشند، به همهی آنها معیارهایی تحمیل میشود كه از سوی نظام قداست خدایی مشخص میگردند. از این نقطهنظر هم نظام و هم جامعه و مرد، نوعی از زن بودن را تحمیل میكنند كه آرام و سربهراه بوده و به سرنوشتش راضی باشد و خدمت به مرد را عملی مقدس بشمارد. زنانی هم كه این معیارها را رد میكنند و سعی میكنند مستقل و متعلق به خویش باشند، به این اقدامشان بهمنزلهی عملی غیراخلاقی نگریسته میشود، از جامعه رانده میشوند.
تمامی این واقعیات، شخصیت زن را با تخریبات ژرفی مواجه میسازد. واقعیت نهفته در افزایش روزافزون خودكشی که واكنشی است زن نسبت به زندگیای كه وی را محاصره كرده و به اسیری مبدل ساخته است، از خویش بروز میدهد. مطمئنا اینگونه معضلات تعمق بحرانهای روحی ـ روانی در یک جامعه را نشان میدهد. و این موضوع گویای واقعیت سیاست نظام حاکم و مردسالار میباشد همانگونه كه در نظام حقوقی تمامی اتهامات علیه زنان شكل میگیرند، فرمانبری زنان از مردان و نظام از راه قوانین به ضمانت گرفته میشوند. علاوه بر آن علیه زنانی كه در جستجوی آزادی میباشند، مجازاتهایی چون اعدام، سنگسار و شلاق نیز نقش «شمشیر دموكلس» را ایفا میكنند.
افسر محمدی
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید