رفتن به محتوای اصلی

رویا / دروازه باغ شب را می گشایم

رویا / دروازه باغ شب را می گشایم

رویا  
دروازه باغ شب را می گشایم .
ماه درون باغ می گردد
چونان پادشاهی در گردشی شبانه 
درحلقه هزاران ستاره با تن پوشی از نقره .
هنوز تن به افیون خواب نسپرده ام
نظاره می کنم بر این گردش با شکوه پادشاه شب.
شاخه های بید مجنون تن به هم می سایند در هم می پیچند 
چونان پیچیدن دو تن در شب.
ماه قدم سست می کند.
گوش برنجوای جادوئی تن های پیچیده در هم می سپارد.
خنده می زند 
مشتی نقره از ستاره ها می گیردبر بسترشان می افشاند.
به آرامی از فرازشان می گذرد .
با دهان بسته فریاد می زنم 
"ما نیز مجنون صفتانیم 
"بر ما نظری کن که در این شهر غریبیم"
"عماری دار لیلی را که مهد ماه در حکم است
خدا را در دل اندازش که بر مجنون گذر آرد"
  در باغ جادوئی خواب 
در رشته های ابریشمی  رویا  
کناره ابهر رود،
در باغی مملو از تاک های انگور  ودرختان بادام غنوده ام.
  نفس می کشم! 
هوا بتمامی در تنم جاری می گردد.
از زمین کنده می شوم معلق در فضا با بال های رویا
 در سرزمینی دور 
در میان کوچه ها ی سنگ فرشی
در اطاق ها ی خالی 
از میان چهره هائی که زمان از من گرفته است 
چونان شبحی می گذرم
سکون وهم انگیز اطاق ها 
پنجره های بسته ،پرده های توری ساکن.
مادرم در حیاط خانه درمیان باغچه می گردد.
صدای جوشیدن آب در سماوری برنجی 
سفره ای دست دوز با نانی تازه، ظرفی عسل،سرشیر،پنیر خانگی.
مادر م با چهره ای زیبا با دسته ای ریحان وارد می شود.
به آرامی بر سرسفره می نشیند برگ های ریحان رادر کنار ظرف پنیر می نهد.
دعائی زیر لب زمزمه می کند.
 با چشمانی که "ببر های برای نوشیدن رویا بکنارش می آیند "
بررختخوابی که بر آن غنوده ام می نگرد.
دعایش را روانه بسترم می کند.
"پسرم بر خیز آفتاب را بیدار کردم!  نوبت ،بیدار ی توست"
می دانم آن زن، آن خانه ،در غبار زمان محو گردیده اند .
هنوز صدای زدن دف اورا بر تار وپود فرش می شنوم.
آن آرامش صبحگاهی را کاروانی از دزدان فرود آمده از صحاری خشک با شمشیر های برهنه و نعره های وحشی ازسرزمین ما گرفته اند.
اماهنوز "پنه لوپه"دست از امید بازگشت اودیسه بر نداشته!  گره بر تارفرش می زند آب بر پای درخت زندگی می ریزد.
درخت اودیسه شاداب است! 
افیون خواب تمام گردیده،رویا بپایان رسیده است. باید پلک هایم را بگشایم .
بر می خیزم روز آغاز می گردد.
کتری برقی سخت سرگرم جوشانیدن آب است.
درخت گلابی مقابل پنجره نخستین جوانه های تردد خود را به استقبال بهار فرستاده است. 
چمن حیاط غرق گل های نرگس است.
دو کبوتر ساکن همیشگی شاخه های درخت گلابی سرگرم بغ بغو وبوس کنار پایان ناپذیر خود هستند.
دسته ای کبوتر در فضا می چرخند.
زندگی روزانه آغاز گردیده است.
آابوالفضل محققی

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید