رفتن به محتوای اصلی

پیامی به ابوجهل

پیامی به ابوجهل

 

 

زمن بگو به ابوجهل کاسبِ مکّار 
که ای مِهین مُخَبَّطِ بیهوده گویِ بد رفتار

مَخواه خَلقِ وزینی رود ز کشور خود 
چو مانده است به جا از قتالِ استعمار

گذشت دوره ی تاریک زورِ بی منطق 
مپوی راه زَبَر دستی ای گُسَسته مهار

نگر به دامنِ مامی که تشت پر خونست 
به پیشِ چشم وی آن کودکانِ گشته نزار

نفیرِ ناله ی مظلومِ در بدر بشنو 
که گشته خلقِ جهان از شنیدنش غمبار

بگوشِ صخره ی صَمّارسید بانگِ فغان 
فغان ز گوش‌کرت باد و جهلِ بی زنهار

مساعی تو در ادبارِخلق جانفرساست
حذرزظلمِ مُضاعف کن وگریز از عار

مباش غرّه به نیرویِ دستِ خونریزت 
که دیده چرخ و نگونسار کرده بس جبّار

عروس شعر "سها"جامه ی سیه کن بر 
دراین زمانه که جاهل شدشت صدر کبار

منوچهر برومند  م ب سها
اصفهان بیشه حبیب
بیست چهارم بهمن ماه هزاروچهارصد وسه

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید