رفتن به محتوای اصلی

اندر باب پوچ شدن مشروطه خواهی!

اندر باب پوچ شدن مشروطه خواهی!


دیروز در تراکتی مشروطه خواهی را «پوچ»  نامیدم که اعتراضاتی را به دنبال داشت و اینک توضیحی بر آن تراکت :
روشن است که کسانی در خارج خود را « مشروطه خواه» می دانند، حزب و گروه هم دارند و غیر قابل انکارند، متاسفانه اما، پوچ هستند. قدیما کسانی « شانسی» می فروختند. می خردی، باز می کردی، شاید یک شکلات یا مداد رنگی می بردی و شاید هم « پوچ» بود! از وقتی که رضا پهلوی سرانجام بعد از چهل و پنج سال نوسان و «هم این و هم آن» خود را رهبر دوران گذار و پر کننده خلا قدرت بعد از گذار نامید و مردم ایران را هم ارتش خود خواند و رسما خود را به مقام « رهبر شاه» بالا کشید، شانسی « مشروطه خواهان» پوچ شد! صد بار دیگر هم که شانسی بخرند، باز هم پوچ در خواهد آمد، چرا که عمود خیمه نظام پادشاهی مشروطه آنها در رفته است! آنها یا باید یک پادشاه دیگر برای خودشان انتخاب کنند که از همین الان در سیاست دخالت نکند و یا قبول کنند که از فردای استقرار رضا پهلوی در کاخ نیاوران، آنها اپوزیسیون باشند که البته هر دو حالت غم انگیز و باز هم پوچ است. دوستان مدعی مشروطه خواهی، اگر دنبال چسباندن خود به قدرت نیستند، باید قبول کنند که فرش از زیر پایشان کشیده شده و بازی را باخته اند. من به عنوان یک جمهوریخواه دلیلی نمیبینم که وقتم را با آنها که پوچ شدند، تلف کنم. طرف اصلی ما جریان اقتدارگرای پهلویسم به رهبری آقای رضای پهلوی است. این جریان نه مرتجع است و نه فاشیست. یک جریان سکولار، توسعه گرا با سیاست خارجی همه جانبه گرا، اما غرب- محور و اقتدارگرا است. رصا پهلوی= کپی محمد رضا پهلوی! مشروطه خواهی نه در ایران و نه در خارج نیرویی به حساب نمی آید. آنها در خارج به رضا پهلوی آویزان بودند . در داخل هم ، حامیان سلطنت، فقط دوره محمد رضا شاه را طلایی می بینند. من به جمهوری خواهان پیشنهاد میکنم که مشروطه خواهی را نادیده بگیرند، سیاست خود در مواجهه با پهلویسم را بر پایه دیالوگ انتقادی استوار سازند. اجازه ایجاد تشنج در مناسبات فی مابین را ندهند. نقاط تاریک آن را نقد کنند، روی پتانسیل آن برای گذار از ج.ا. حساب کنند و از آنها دعوت کنند که به جبهه نجات ملی و برگزاری انتخابات آزاد برای گذار خشونت پرهیز بپیوندند. باید دیالوگ با شتر-گاو-پلنگ اقتدارگرا را یاد بگیریم !

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

دیدگاه‌ها

شازده اسدالله میرزا

ممالک در حال توسعه، گاهی یک اتوکراسی مصلح به صورت موقتی چاره کار است. در جمهوری ترکیه آتاترک پانزده سال کشور را تک حزبی و آمرانه اداره کرد تا اصلاحاتش را جا بیندازد.
هرچند که همان دوران «استبداد آریامهری» درخشان ترین زمانیست که ایران و ایرانی تجربه کرده اند و تکرارش آرزوی بسیاری از مردم است.
به هر روی دموکراسی هدف نیست و وسیله است. مطمئن نیستم که هند دموکراتیک در آن ده ها میلیون نفر حتی به توالت دسترسی ندارند و ظرف غذا و قضای حاجتشان یکیست و اختلاف طبقاتی در آن بیداد می کند جای بهتری از چین غیردموکراتیک باشد

س., 14.01.2025 - 16:50 پیوند ثابت
شازده اسدالله میرزا

یک استدلال شبه روشنفکری هم هست که می گوید:
نظام جمهوری بر پادشاهی برتری دارد چون دموکراسی بهتر از حکومت فردیست.
چرا آن را شبه روشنفکری می دانم؟ چون مغلطه ای است در لفافه کلمات مؤدبانه. زیرا جمهوری را مترادف با دموکراسی می گیرد و نظام پادشاهی را حکومت فردی. برای جلوگیری از ملال اشاره ایی به انبوه جمهوری های ترسناک که رژیم اسد آخرینش بود نمی کنم. دلیلی هم ندارد که به انبوهی از بهترین رژیمهای دنیا از ژاپن تا ممالک اروپایی اشاره کنم که پادشاهی هستند. خواهند گفت که آنها جمهوری نیستند، ما هم می گوییم پادشاهی ها مورد اشاره شما مشروطه واقعی نیست.
اساسا هیچ آدم عاقل و متمدنی بدنبال حکومت فردی نیست.
ممکن است که رندان خرده بگیرند به حکومت پهلوی و «اجرا نشدن قانون اساسی» در آن. این البته بحث مفصلیست و باید دید که کجای قانون اجرا نمی شد. اما باید توجه کرد که در ممالک در

س., 14.01.2025 - 16:49 پیوند ثابت
مانترا راما

اگر سلطنت طلبان، فرهنگ و سواد و شعور و عرق وطن پرستی داشتند، مملکت را به آخوندها واگذار نمیکردند و خودشان با دلارهای ربوده شده به یانکی آباد و لوس آنجلس فرار کنند. و ایرانیان را تنها در مقابل هجوم حکومت ولایی و فرهنگ عربی تنها بگذارند.

ی., 12.01.2025 - 08:12 پیوند ثابت
سلطنت طلب

In reply to by مانترا راما

تو هیچ حرف دیگه ای بجز این که هی غرغره کنی سلطنت طلب بیسواد هست نداری؟ همه نظام های سلطنتی که سرنگون شدند به دلیل بیسوادی بوده؟ واقعیتش این است که تو هیچ سوادی خودت نداری. نه کتاب خواندی و نه مطالعه تاریخی داری و اسم اصلی ات هم تورک اغلو هست و جم و این قبیل. بیچاره.. سلطنت طلب ها در آمریکا از باسواد ترین ها هستند و تا دلت بخواد در اروپا چپی بیسواد ریخته که اکثرشان دیپلم به بالا هم سواد ندارند. بیسواد واقعی تو هستی نه سلطنت طلبان

س., 14.01.2025 - 07:17 پیوند ثابت
ناشناس

In reply to by مانترا راما

مخالفان سلطنت اگر شعور داشتند و آینده نگر بودند می فهمیدند که سرنگونی شاه به دربدر شدن آنها خواهد انجامید و شاه را به خمینی ترجیح میدادند. اگر میخواهید میزان شعور را بسنجید ببینید که انتخاب کدام بود. آن که خمینی را انتخاب کرد مجسمه بلاهت و نفهمی و بیشعوری بود. این که دیگه نیاز به استدلال نداره. از یک جوان امروز در ایران بپرسی بیشعور ترین قشر تاریخ ایران چه کسی بوده همه بیشعورهای ضد محمدرضاشاه را به شما نشان خواهد داد. بهترین تنبیه شما مخالفان شاه این بود که شاه شما را رها کند و جلوی آخوند هار بیاندازد تا پاره پاره شوید. ما سلطنت طلبان که خانه مان در لس آنجلس سوخت هم چیزی از دست ندادیم. داریم نقشه های تازه میریزیم برای خانه جدید مان با استخر جاگوزی و بار مخصوص و شما ضد سلطنت های گدای بدبدخت هی شعور شعور کنید. یکی از یکی فلک زده تر و بیشعور تر. به قیافه جمع تان نمیشه نگاه کرد آدم حالش اینقدر بد میشه که از ناهار صرف نظر میکنه

چ., 15.01.2025 - 06:46 پیوند ثابت
لاچین

عنوان مقاله
اندر باب پوچ شدن مشروطه خواهی!

ســـلام دوســلار...
در جواب کاربر آرش کیانی بایستی گفته شود که بزرگترین و نگین ترین وطن فروشان در تاریخ معاصر ایران , خانواده پهلویان بوده . صفحه های تاریخ را باهم ورق بزنیم....
.............................................................................................
پهلوی‌ها به‌خلاف اینکه در تصاحب زمین‌های مردم اهتمام داشتند به‌گونه‌ای که رضاشاه از سوی یک روزنامه فرانسوی جانور زمین‌خوار لقب گرفت، اما نسبت به تمامیت ارضی اهتمام نداشتند و با درخواست انگلیس، ارتفاعات آرارات، دشت ناامید و جزیره بحرین را واگذار کرد.
در طول 53 سالی که پهلوی‌ها بر ایران حاکم بودند، بخش‌هایی از زمین‌های ایران جدا شد که مهمترین و بزرگترین آن جزیره بحرین بود، این اتفاق هم در دوره پهلوی اول و هم در دوره پهلوی دوم رخ داد؛ یعنی پدر و پسر هر دو در جدایی بخش‌هایی از سرزمین‌های ایران نقش داشتند.
جدایی آرارات و دشت ناامید
پیش از آغاز جنگ جهانی دوم قدرت متمرکز رضاخان اداره مملکت را به‌عهده داشت. با روی کار آمدن آتاتورک در ترکیه، انگلیس و غرب برای اینکه شوروی را در حلقه محاصره داشته باشند، پیمان دوستی و عدم تجاوز بین ایران، ترکیه، افغانستان و عراق در سال 1316 در کاخ سعدآباد منعقد کردند.
این کشورها به‌موجب پیمان سعدآباد متعهد شدند سیاست هماهنگ داشته باشند و به مقابله با خطری که هر یک از دولت‌های آنان را تهدید کند، بپردازند، ضمن اینکه در امور داخلی یکدیگر مداخله نکنند.
رضاخان انعقاد این پیمان را یک پیروزی و موفقیت برای حکومتش دانست و گفت: «چون اوضاع عمومی جهان ایجاب می‌کرد که ما نیز بیش از پیش در تحکیم بنیان صلح بکوشیم، پس از رفع اختلافات سرحدی با عراق قراردادی را که در طرح آن قبلاً توافق حاصل شده بود با

با دول دوست و همسایه خود افغانستان و ترکیه و عراق به‌نام پیمان سعدآباد منعقد نمودیم و این پیمان در شرق بی‌سابقه بود و در این هنگام که امور عالم دچار آشفتگی است مددی بزرگ به بقای صلح خواهد بود...»
اما به‌اعتقاد پژوهشگران تاریخ و تحلیل‌گران این پیمان سعدآباد علاوه بر اینکه نفعی برای ایران نداشت و تماماً در راستای سیاست‌های انگلیس برای مهار شوروی و کمونیسم بود، تمامیت ارضی کشورمان را خدشه‌دار کرد و به‌موجب این قرارداد بخش‌هایی از سرزمین‌های کشورمان جدا شد.
سرلشکر ارفع عضو هیئت تحدید حدود و حل اختلافات در خاطرات خود که در کتاب تاریخ بیست‌ساله ایران به‌قلم حسین مکی آمده نوشته است: «به کاخ سلطنتی رفتم و به اتاق داخل شدم و گفتم عرایضی دارم، چند دقیقه بعد شاهنشاه وارد شدند در حالی که من نقشه‌ها را روی میز پهن کرده بودم، همین که نقشه‌ها را دیدند فرمودند: «موضوع چیست؟» من شروع کردم به توضیح دادن که فلان تپه چنین است فلان منطقه چنان است، آن‌جا سخت مورد نیاز ماست، و از این حرف‌ها...، ولی پس از مدتی که با حرارت عرایضی کردم با کمال تعجب دیدم اعلیحضرت چیزی نمی‌فرمایند، وقتی سرم را بلند کردم دیدم شاه با حالت مخصوصی به من نگاه می‌کند گویی به حرف‌هایم چندان توجهی ندارد و تنها چشم به چشم من دوخته است تا ببیند من چه می‌گویم، من سکوت کردم، فرمودند: «معلوم است منظور مرا نفهمیدی...، بگو ببینم این تپه این جا از آن‌ تپه که می‌گویی بلندتر نیست؟»، عرض کردم: «بلی قربان»...، فرمودند: «آن را چرا نمی‌خواهی؟ این یکی چطور؟»، عرض کردم «بلی»، فرمودند: «منظور این تپه و آن تپه نیست، منظور من این است که دودستگی و جدایی که بین ایران و ترکیه از چندین صد سال وجود دارد و همیشه به‌زیان هر دو کشور و به‌سود دشمنان مشترک ما بوده است از میان برود، مهم نیست که این تپه از آن که باشد، آنچه مهم است این است که ما با هم دوست باشیم.»
در رابطه با اروندرود نیز باقر کاظمی وزیر وقت امور خارجه ایران در خاطراتش می‌گوید: "ما نزد رضاشاه رفتیم، نوری‌سعید وزیر عراق آمد و گریه و زاری کرد که «بگذارید این رودخانه مال ما بشود. شما دریای فارس و دریای مکران (عمان) را دارید، اما ما هیچ‌ چیز نداریم.»، رضاشاه گفت: «خُب، اروند را به این‌ها بدهیم.»"، به این‌ها داد چون انگلیسی‌ها به رضاخان فشار آورده بودند. باقر کاظمی در ادامه می‌گوید: «به‌نظرم از جایی به رضاخان فشار آورده بودند.»

کلّیت پیمان سعدآباد به‌نفع انگلیس بود و سه کشور ترکیه، افغانستان و عراق نیز منافعی را به دست آوردند، اما این پیمان از جهات مختلف مادی و سیاسی به‌ضرر ایران تمام شد؛ ترکیه قسمتی از ارتفاعات آرارات را که دارای موقعیت استراتژیک و سوق‌الجیشی بود به دست آورد، خط مرزی ایران و عراق نیز به‌زیان ایران تعیین شد، چراکه رضاشاه منابع نفتی غرب و اداره کامل اروندرود را به عراق واگذار کرد و پذیرفت بابت عبور کشتی‌های نفتکش از آبادان مبالغ هنگفتی به عراق بپردازد، افغانستان هم با امضای این پیمان از تلاش احتمالی حرکت ناسیونالیستی ایران برای بازگرداندن مناطق تاجیک‌نشین این کشور در امان ماند.

چهار سال بعد پوچ و بیهوده بودن پیمان سعدآباد آشکار شد؛ چراکه با وقوع جنگ جهانی دوم و با اتحاد شوروی و انگلیس (متفقین) برای اشغال ایران در شهریور 1320 نه‌تنها هیچ یک از تعهددهندگان این پیمان به یاری ایران نیامدند، بلکه دولت عراق کشور خود را در اختیار انگلیسی‌ها برای حمله به ایران قرار داد................
جدایی جزیره بحرین....
..............................
محمدرضا پهلوی در سفری به هند در چهاردهم دی 1347 در دهلی‌نو اعلام کرد که دولت شاهنشاهی نمی‌خواهد با اعمال زور بحرین را تصاحب کند، بلکه حاکمیت بحرین را به‌دلخواه اکثریت مردم، در یک همه‌‌پرسی آزاد زیر نظر سازمان ملل متحد می‌گذارد، تا اگر اکثریت مردم بحرین علاقه به ملحق ‌شدن به ایران داشتند، بحرین در حاکمیت ایران بماند و اگر خواستند از ایران تجزیه شوند، کشوری مستقل شوند!

با بسترسازی و هماهنگی‌های گسترده ایجادشده همه‌پرسی با دخالت انگلیسی‌ها انجام شد، شاه نیز به نظر مردم و مجلس شورای ملی اهمیتی نداد، محمدرضا پهلوی علاوه بر آنکه دست از ادعای مالکیت بحرین برداشت، توجیهاتی نیز برای کم‌کاری در بازپس‌گیری حاکمیت بحرین مطرح ‌کرد، آن‌چنان که شاه برای توجیه این عقب‌نشینی خود، در 2 آبان 1347 موافقت‌نامه‌ای با دولت عربستان امضا کرد و پس از آن بود که در دهلی‌نو در سفر به هند مواضع خود را مطرح کرد.

امیرخسرو افشار قائم‌مقام وزارت امور خارجه و مسئول مذاکره با دولت انگلستان، موضع‌گیری جدید شاه را نتیجه «توصیه‌های رییس اینتلیجنت سرویس انگلیس در تهران» دانسته و این احتمال را مطرح کرده که شاید عقب‌نشینی بهت‌آور شاه در پی توافق با دولت انگلستان در تثبیت مالکیت ایران بر جزایر سه‌گانه ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک اتخاذ شده است.

شاه که در عمل، دیگر یارای ایستادن در برابر انگلستان و وارد کردن نیروی نظامی برای دفاع از تمامیت ارضی ایران را نداشت، در تاریخ 24 دی 1348 در جمع کارکنان وزارت امور خارجه با تأکید بر تسلط 150ساله انگلیس بر بحرین گفت: انگلیس این جزیره را به ایران پس نخواهد داد و من نمی‌توانم چون دن‌کیشوت رفتار کنم.
در خاطرات اسدالله علم هم بخش‌هایی از توجیهات پیاپی شاه نقل شده است: اکثریت ساکنان آن جزیره عرب هستند و به‌زبان عربی سخن می‌گویند، به‌لحاظ اقتصادی مجمع‌الجزایر بحرین دیگر اهمیت ندارند، زیرا نفت آنجا که تمام شده و صید مروارید نیز صرفه اقتصادی ندارد!

همچنین محمدرضا پهلوی اضافه کرده است: از نظر اهمیت استراتژیکی و سوق‌الجیشی با وجود تسلط ایران بر تنگه هرمز آن جزایر دیگر ارزشی ندارد، از جهت امنیتی هم حفظ آن سرزمین پرهزینه و مستلزم استقرار یکی دو لشکر در آنجاست.

محمدرضا پهلوی در شهریورماه سال 1349 به روزنامه گاردین گفت: «با توجه به این که ذخایر مروارید بحرین به پایان رسیده است، بحرین از نظر ایران دیگر اهمیتی ندارد». هویدا نخست وزیر وقت هم گفت: به هیچ کس مربوط نیست، دختر خودمان بود، به هر کس می‌خواستیم شوهرش دادیم.
سرزمین‌هایی که پهلوی‌ها از ایران جدا کردند
۰۳ بهمن ۱۴۰۱ - ۱۲:۳۷ اخبار سیاسی اخبار سیاست ایران
سرزمین‌هایی که پهلوی‌ها از ایران جدا کردند
پهلوی‌ها به‌خلاف اینکه در تصاحب زمین‌های مردم اهتمام داشتند به‌گونه‌ای که رضاشاه از سوی یک روزنامه فرانسوی جانور زمین‌خوار لقب گرفت، اما نسبت به تمامیت ارضی اهتمام نداشتند و با درخواست انگلیس، ارتفاعات آرارات، دشت ناامید و جزیره بحرین را واگذار کرد.
گروه تاریخ انقلابخبرگزاری تسنیم ـ در طول 53 سالی که پهلوی‌ها بر ایران حاکم بودند، بخش‌هایی از زمین‌های ایران جدا شد که مهمترین و بزرگترین آن جزیره بحرین بود، این اتفاق هم در دوره پهلوی اول و هم در دوره پهلوی دوم رخ داد؛ یعنی پدر و پسر هر دو در جدایی بخش‌هایی از سرزمین‌های ایران نقش داشتند.

بیشتر بخوانید
میزان اموالی که پهلوی‌ها از ایران بردند

جدایی آرارات و دشت ناامید

پیش از آغاز جنگ جهانی دوم قدرت متمرکز رضاخان اداره مملکت را به‌عهده داشت. با روی کار آمدن آتاتورک در ترکیه، انگلیس و غرب برای اینکه شوروی را در حلقه محاصره داشته باشند، پیمان دوستی و عدم تجاوز بین ایران، ترکیه، افغانستان و عراق در سال 1316 در کاخ سعدآباد منعقد کردند.

این کشورها به‌موجب پیمان سعدآباد متعهد شدند سیاست هماهنگ داشته باشند و به مقابله با خطری که هر یک از دولت‌های آنان را تهدید کند، بپردازند، ضمن اینکه در امور داخلی یکدیگر مداخله نکنند.

رضاخان انعقاد این پیمان را یک پیروزی و موفقیت برای حکومتش دانست و گفت: «چون اوضاع عمومی جهان ایجاب می‌کرد که ما نیز بیش از پیش در تحکیم بنیان صلح بکوشیم، پس از رفع اختلافات سرحدی با عراق قراردادی را که در طرح آن قبلاً توافق حاصل شده بود با دول دوست و همسایه خود افغانستان و ترکیه و عراق به‌نام پیمان سعدآباد منعقد نمودیم و این پیمان در شرق بی‌سابقه بود و در این هنگام که امور عالم دچار آشفتگی است مددی بزرگ به بقای صلح خواهد بود...»

اما به‌اعتقاد پژوهشگران تاریخ و تحلیل‌گران این پیمان سعدآباد علاوه بر اینکه نفعی برای ایران نداشت و تماماً در راستای سیاست‌های انگلیس برای مهار شوروی و کمونیسم بود، تمامیت ارضی کشورمان را خدشه‌دار کرد و به‌موجب این قرارداد بخش‌هایی از سرزمین‌های کشورمان جدا شد.

به‌اعتقاد پژوهشگران تاریخ پیمان سعدآباد علاوه بر اینکه نفعی برای ایران نداشت و تماماً در راستای سیاست‌های انگلیس برای مهار شوروی و کمونیسم بود، تمامیت ارضی کشورمان را خدشه‌دار کرد و به‌موجب این قرارداد بخش‌هایی از سرزمین‌های کشورمان جدا شد.
سرلشکر ارفع عضو هیئت تحدید حدود و حل اختلافات در خاطرات خود که در کتاب تاریخ بیست‌ساله ایران به‌قلم حسین مکی آمده نوشته است: «به کاخ سلطنتی رفتم و به اتاق داخل شدم و گفتم عرایضی دارم، چند دقیقه بعد شاهنشاه وارد شدند در حالی که من نقشه‌ها را روی میز پهن کرده بودم، همین که نقشه‌ها را دیدند فرمودند: «موضوع چیست؟» من شروع کردم به توضیح دادن که فلان تپه چنین است فلان منطقه چنان است، آن‌جا سخت مورد نیاز ماست، و از این حرف‌ها...، ولی پس از مدتی که با حرارت عرایضی کردم با کمال تعجب دیدم اعلیحضرت چیزی نمی‌فرمایند، وقتی سرم را بلند کردم دیدم شاه با حالت مخصوصی به من نگاه می‌کند گویی به حرف‌هایم چندان توجهی ندارد و تنها چشم به چشم من دوخته است تا ببیند من چه می‌گویم، من سکوت کردم، فرمودند: «معلوم است منظور مرا نفهمیدی...، بگو ببینم این تپه این جا از آن‌ تپه که می‌گویی بلندتر نیست؟»، عرض کردم: «بلی قربان»...، فرمودند: «آن را چرا نمی‌خواهی؟ این یکی چطور؟»، عرض کردم «بلی»، فرمودند: «منظور این تپه و آن تپه نیست، منظور من این است که دودستگی و جدایی که بین ایران و ترکیه از چندین صد سال وجود دارد و همیشه به‌زیان هر دو کشور و به‌سود دشمنان مشترک ما بوده است از میان برود، مهم نیست که این تپه از آن که باشد، آنچه مهم است این است که ما با هم دوست باشیم.»

رژیم پهلوی , کشور بحرین , کشور انگلیس , کشور افغانستان , کشور ترکیه , محمدرضا پهلوی , رضاخان پهلوی , اسدالله علم ,

در رابطه با اروندرود نیز باقر کاظمی وزیر وقت امور خارجه ایران در خاطراتش می‌گوید: "ما نزد رضاشاه رفتیم، نوری‌سعید وزیر عراق آمد و گریه و زاری کرد که «بگذارید این رودخانه مال ما بشود. شما دریای فارس و دریای مکران (عمان) را دارید، اما ما هیچ‌ چیز نداریم.»، رضاشاه گفت: «خُب، اروند را به این‌ها بدهیم.»"، به این‌ها داد چون انگلیسی‌ها به رضاخان فشار آورده بودند. باقر کاظمی در ادامه می‌گوید: «به‌نظرم از جایی به رضاخان فشار آورده بودند.»

کلّیت پیمان سعدآباد به‌نفع انگلیس بود و سه کشور ترکیه، افغانستان و عراق نیز منافعی را به دست آوردند، اما این پیمان از جهات مختلف مادی و سیاسی به‌ضرر ایران تمام شد؛ ترکیه قسمتی از ارتفاعات آرارات را که دارای موقعیت استراتژیک و سوق‌الجیشی بود به دست آورد، خط مرزی ایران و عراق نیز به‌زیان ایران تعیین شد، چراکه رضاشاه منابع نفتی غرب و اداره کامل اروندرود را به عراق واگذار کرد و پذیرفت بابت عبور کشتی‌های نفتکش از آبادان مبالغ هنگفتی به عراق بپردازد، افغانستان هم با امضای این پیمان از تلاش احتمالی حرکت ناسیونالیستی ایران برای بازگرداندن مناطق تاجیک‌نشین این کشور در امان ماند.

چهار سال بعد پوچ و بیهوده بودن پیمان سعدآباد آشکار شد؛ چراکه با وقوع جنگ جهانی دوم و با اتحاد شوروی و انگلیس (متفقین) برای اشغال ایران در شهریور 1320 نه‌تنها هیچ یک از تعهددهندگان این پیمان به یاری ایران نیامدند، بلکه دولت عراق کشور خود را در اختیار انگلیسی‌ها برای حمله به ایران قرار داد.

جدایی جزیره بحرین.................

محمدرضا پهلوی در سفری به هند در چهاردهم دی 1347 در دهلی‌نو اعلام کرد که دولت شاهنشاهی نمی‌خواهد با اعمال زور بحرین را تصاحب کند، بلکه حاکمیت بحرین را به‌دلخواه اکثریت مردم، در یک همه‌‌پرسی آزاد زیر نظر سازمان ملل متحد می‌گذارد، تا اگر اکثریت مردم بحرین علاقه به ملحق ‌شدن به ایران داشتند، بحرین در حاکمیت ایران بماند و اگر خواستند از ایران تجزیه شوند، کشوری مستقل شوند!

با بسترسازی و هماهنگی‌های گسترده ایجادشده همه‌پرسی با دخالت انگلیسی‌ها انجام شد، شاه نیز به نظر مردم و مجلس شورای ملی اهمیتی نداد، محمدرضا پهلوی علاوه بر آنکه دست از ادعای مالکیت بحرین برداشت، توجیهاتی نیز برای کم‌کاری در بازپس‌گیری حاکمیت بحرین مطرح ‌کرد، آن‌چنان که شاه برای توجیه این عقب‌نشینی خود، در 2 آبان 1347 موافقت‌نامه‌ای با دولت عربستان امضا کرد و پس از آن بود که در دهلی‌نو در سفر به هند مواضع خود را مطرح کرد.

امیرخسرو افشار قائم‌مقام وزارت امور خارجه و مسئول مذاکره با دولت انگلستان، موضع‌گیری جدید شاه را نتیجه «توصیه‌های رییس اینتلیجنت سرویس انگلیس در تهران» دانسته و این احتمال را مطرح کرده که شاید عقب‌نشینی بهت‌آور شاه در پی توافق با دولت انگلستان در تثبیت مالکیت ایران بر جزایر سه‌گانه ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک اتخاذ شده است.

شاه که در عمل، دیگر یارای ایستادن در برابر انگلستان و وارد کردن نیروی نظامی برای دفاع از تمامیت ارضی ایران را نداشت، در تاریخ 24 دی 1348 در جمع کارکنان وزارت امور خارجه با تأکید بر تسلط 150ساله انگلیس بر بحرین گفت: انگلیس این جزیره را به ایران پس نخواهد داد و من نمی‌توانم چون دن‌کیشوت رفتار کنم.

در خاطرات اسدالله علم هم بخش‌هایی از توجیهات پیاپی شاه نقل شده است: اکثریت ساکنان آن جزیره عرب هستند و به‌زبان عربی سخن می‌گویند، به‌لحاظ اقتصادی مجمع‌الجزایر بحرین دیگر اهمیت ندارند، زیرا نفت آنجا که تمام شده و صید مروارید نیز صرفه اقتصادی ندارد!

همچنین محمدرضا پهلوی اضافه کرده است: از نظر اهمیت استراتژیکی و سوق‌الجیشی با وجود تسلط ایران بر تنگه هرمز آن جزایر دیگر ارزشی ندارد، از جهت امنیتی هم حفظ آن سرزمین پرهزینه و مستلزم استقرار یکی دو لشکر در آنجاست.

محمدرضا پهلوی در شهریورماه سال 1349 به روزنامه گاردین گفت: «با توجه به این که ذخایر مروارید بحرین به پایان رسیده است، بحرین از نظر ایران دیگر اهمیتی ندارد». هویدا نخست وزیر وقت هم گفت: به هیچ کس مربوط نیست، دختر خودمان بود، به هر کس می‌خواستیم شوهرش دادیم.
اما در همان زمان هم بالغ بر سه میلیون و هشتصد هزار تن نفت از چاههای نفتی بحرین استخراج می‌شد و کنار نفت منابع دیگری مانند آلومینیوم نیز در صدر منابع بحرین و پروسه فرآوری آن در کارخانه مربوطه سودآوری بسیار بالایی را حاصل می‌کرد که به‌موازات موارد یادشده صنعت شیلات و صید ماهی و همچنین صید صدف و مروارید هم قابل توجه بود.

اردیبهشت 1349، استقلال بحرین در شورای امنیت سازمان ملل مورد تأیید قرار گرفت. 24 اردیبهشت، مجلس شورای ملی با مخالفت تنها 4 نماینده جدایی بحرین را تأیید کرد. در 28 اردیبهشت نیز با رأی همه 60 نماینده مجلس سنا، آخرین گام برای جدا شدن استان چهاردهم ایران برداشته شد. اسدالله علم در خاطرات خود چنین نوشته است: گوینده رادیو ایران خبر جدایی بحرین را چنان با افتخار خواند که گویی هم‌‌اکنون بحرین را فتح کرده‌ایم.

انگلیسی‌ها مسئله بحرین را به‌وضوح با طرح جزایر سه‌گانه گره زدند و تهدیدات خود را بیش از پیش افزایش دادند. آن‌ها وانمود می‌کردند که اگر شاه با استقلال بحرین موافقت کند، به‌عوض از حمایت انگلیس برای نگهداری جزایر سه‌گانه برخوردار خواهد بود.
ایران بحرین را از دست داد و شاه پس از کوششهای بسیاری در نهایت تنها موفق شد یک موافقتنامه درباره جزایر سه‌‌گانه از سران انگلیس و قبایل عربی بگیرد که در این موافقتنامه از عبارت: "Occupation" استفاده شده است که به‌معنای اشغال است، در واقع اعراب خلیج فارس موافقتنامه‌ای را امضا می‌کنند و می‌پذیرند که ایران جزایر سه‌گانه را اشغال کرده است و همین کلمه بعدها بهانه به دست اماراتی‌ها داده است که ادعا کنند ایران این جزایر را اشغال کرده است و خواستار بازپس‌گیری آن شوند.
(اسدالله علم در خاطرات خود چنین نوشته است: گوینده رادیو ایران خبر جدایی بحرین را چنان با افتخار خواند که گویی هم‌اکنون بحرین را فتح کرده‌ایم.)...
سیز ساغ, من سلامت...

ش., 11.01.2025 - 19:02 پیوند ثابت
لاچین

عنوان مقاله
اندر باب پوچ شدن مشروطه خواهی

ســـلام دوســـلار..
https://www.youtube.com/watch?v=nxSDh091S5s&ab_channel=IMANSOLEIMANIAMI…
دوستان اگر توانستید به این لینک هم توجه بکنید. این لینک یکی از سلسله موضوعات دوران پهلوی است. سیز ساغ , من سلامت.

ش., 11.01.2025 - 07:16 پیوند ثابت
لاچین

عنوان مقاله
اندر باب پوچ شدن مشروطه خواهی!

ســـلام دوســلار....
صد رحمت به پهلوان های قدیمی که سر حرفشان محکم وا می ایستادند. سیز ساغ , من سلامت

ش., 11.01.2025 - 05:42 پیوند ثابت
نظرات رسیده

امید:

جناب پورمندی شما در پست‌هایتان آن قدری که به سلطنت‌طلبان و پهلوی‌چی‌ها می‌پردازید و بها میدهید به اهمیت نقش نیروهای چپ در تحولات که متاسفانه پراکنده هستند و نیاز به انسجام نظری دارند توجه ندارید. بگذریم که شما زمانی ناسلامتی ردای چپ بر تن داشتید و مثل بسیاری با صیغه نامتعین "جمهوری‌خواهی" صریحا یا تلویحا نسبت به پیشینه فکری خود اظهار ندامت و پشت فرموده‌اید و دغدغه وفاق و همکاری با طیف سلطنت‌طلبان را دارید.

جمعه, 10.01.2025 - 22:06 پیوند ثابت
پیروز

عنوان مقاله
پوچ شدن مشروطه خواهی!

آیا در درازای 46 سال خلافت آخوندی را بشکل جمهوری عرفی جمهوری خواهان انقلابی با جان و مال تجربه نکردیم؟؟؟
نویسنده بدون تردید اطمینان دارد که « مشروطه خواهان» صد بار دیگر هم که شانسی بخرند، باز هم پوچ در خواهد آمد، چرا که عمود خیمه نظام پادشاهی مشروطه آنها در رفته است!
دوستان مدعی مشروطه خواهی،( جمهوری یا پادشاهی؟) اگر دنبال چسباندن خود به قدرت نیستند، باید قبول کنند که فرش از زیر پایشان کشیده شده و بازی را باخته اند. من به عنوان یک جمهوریخواه دلیلی نمیبینم که وقتم را با آنها که پوچ شدند، تلف کنم.
تفاوت عرف باقانون
در یک سخن کلیدی می‌توان چنین گفت که عرف می‌تواند توسط قانون منسوخ یا پذیرفته گردد. عرف لازم‌الاجرا نیست اما قانون لازم‌الاجراست؛ بنابراین تردیدی نیست که قانون می‌تواند اهمیت و نقشی به مراتب بالاتر از عرف را دارا باشد. اگر عرف را مهم تر و بالاتر از قانون بدانیم، درحقیقت جامعه را منجنیق وار به دوران بدویت خویش پرتاب کرده‌ایم، زیرا دراین صورت نیازی به قوه مقننه‌ای زیر نام مجلس و دیگر شوراهای مشورتی نخواهد بود. با فرا دانستن عرف نسبت به قانون می‌توان جامعه را بدون نیاز به دستگاه قانون گزاری وبا شیوه‌های کهن عرفی اداره نمود والبته دستاورد دهشتناک آن را نیز گواه بود.نتایج پایین آوردن شأن و جایگاه قانون دربرابر عرف، جامعه را در دراز مدت دچار گسست و هرج ومرج خواهد نمود، و درجامعه‌ای که نسبت به این گونه سخنان واکنش شایسته و بایسته‌ای ابراز نشود، اندک اندک، عرف جای قانون را خواهد گرفت.
در برخی جوامع عرفگرا، که حتا معنی و مفهوم عرف را هم درک نکرده اند، همچون خلافت آخوندی در درازای ۴۶ سال ، مگر نه اینکه بعنوان نمونه ای از عرف ختنه و ازدواج دختران خردسال پذیرفته و اجرا می‌شود؟

جمعه, 10.01.2025 - 21:41 پیوند ثابت
شازده اسدالله میرزا

درس های شازده اسدالله میرزا برای ثبت در تاریخ : ...متولدین دههٔ۳۰ گرفتار چند آفت ویرانگر روح هستند : درس اول... یکی مظلوم نمایی توده ایها که خطاهای بزرگ و ادعای قهرمانی داشتند...درس دوم عزاداری هر ساله برای ۲۸مرداد ...درس سوم قدیس سازی ازچریک و مجاهد که در اثر توهمات سیاسی به شهیدان شیعه میپیوستند و... درس آخر ...شیطان سازی ناعادلانه و مغرضانه از شاه و پهلویسم

جمعه, 10.01.2025 - 19:39 پیوند ثابت
فرامرز حیدریان

عنوان مقاله
وای بر ملّتی که خیرخواهانان شما باشید!

اندکی تلخگویی برای همچنان پشت گوش اندازیهای مکرّر!

من خیلی متاسّفم و غمگین که حاصل نیم قرن یا شایدم بیشتر تحوّلات فاجعه بار جامعه ایران و فلاکت مردمش به جبهه گیری شما در دو بُعد متخاصم؛ نه «اندیشنده و بیدار فهمی و هوشیاری با بینشی به وسعت خاک ایران» مختوم شده است. من متاسفم و غمگین که انسانهایی مثل شما و امثال شما و چه بسا در درجه هایی متفاوت از علایق عاطفی و گرایشهای سیاسی به چنین مواضع مضحک و خط و نشون کشیدنهای آنچنانی مختوم شده است؛ آنهم در تحت شرایط هرگز در قدرت و اقتدار نبودن. من با تمام وجودم متاسفم و غمگین که ما ایرانیان برغم تاریخ فلاکتباری که خودمان و نسلهای قبل از خودمان تجربه کرده اند، هنوز نیاموخته ایم که چگونه با همدیگر سخن بگوییم و مستدل در برابر دیدگاههای یکدیگر مواضع شفّاف و عمیق و شالوده ای بگیریم و در صف آرایی فکری هرگز به «ارجمندی و گوهر هرگز خدشه ناپذیر خدایی و شاهنشایی همدیگر» تعرّض و توهین نکنیم.

متاسفم و غمگین که چرا ما هنوز متوجّه نشده ایم حتّا اگر هر کداممان تصوّر کنیم که در نظراتمان محقّ هستیم، محقّ و مجاز نیستیم تا نتیجه بگیریم که وکیل و وصی و نماینده مردم ایران در جامعیّت وجودی نیز هستیم. من متاسفم و غمگین که ما برغم سلطه هولناک خبیث ترین جنایتکاران تاریخ بشر و احمق ترین مزدوران قلم به دست و مفسّر و شارح حامی آنها که به انواع و اقسام تیتلها آراسته اند، همچنان به شاخه شونه کشیدن بر سر چیزهایی همدیگر را تکه پاره میکنیم که صحت و سقم آنها تا امروز به محک زده نشده است؛ چه رسد به واقعیّت پذیر شدنشان. من متاسفم و غمگین که شمای نوعی و دیگرانی که همچون شما مواضع خصمانه نسبت به همدیگر دارند، هنوز هنر گفت و شنودهای انگیزشی و شایسته تامّلات و آفرینها با همدیگر ندارند و از «فردای ملّتی و میهنی» صحبت میکنید که ثانیه به ثانیه در حال فرو روی به قعر باتلاق محو شدن از تاریخ و کره زمین هستند. من جدا متاسفم و غمگین که چرا باید هنوز که هنوز است شاهد اینهمه مبارزات مزخرف ایدولوژیکی جلو دانشگاه و فلاکتهای لفظی و جنگ و مرافعه های «کوچه مردها» بود؛ به جای آنکه شاهد گفت و شنود انسانهای فرهیخته و مُجرّب و دلسوخته و مسئول و بیدار و هوشیار و دریادل و صبور با پشتکار و استقامتی همچون نامداران جهان از «نلسون ماندلا گرفته تا مارتین لوتر کینگ و گاندی و دهها شخصیّت تاثیر گذار جهانی». من جدا متاسفم و غمگین که شما و امثال شما را فقط در سنگرهای تیراندازی و زرّادخانه ای هنوز میبینم. خیلی متاسفم. متاسف و غمگین.
شاد زیید و دیر زیید!
فرامرز حیدریان

جمعه, 10.01.2025 - 14:42 پیوند ثابت
احمد پورمندی

In reply to by فرامرز حیدریان

عنوان مقاله
داستان مصطفی دنبه!

بهنود نوشته بود که در ایام قدیم در محله شاپور، هرشب بین لات و لوت ها دعوا می شد و یک سر دعوا هم همیشه ممد سنبه بود که بزن بهادر محله بود و سنبه می زد. آژان ها هم بعد از ختم هر دعوایی ممد را می گرفتند و به نظمیه می بردند. یک بار علاوه بر ممد سنبه، مصطفی دنبه را هم گرفتند و بردند. مصطفی بقال سر کوچه بود و ظاهرا از دنبه بدش می آمد و بچه های محل او را به دنبه ملقب کرده بودند. رییس نظمیه با دیدن مصطفی، از آژان پرسید که اینو برای چی گرفتید و سر گروهبان جواب داد که عامل خیلی از دعوا ها همین مصطفی نبه است. عاشق میانجی گریست ! بچه ها را تحریک به دعوا می کنه تا موقع دعوا در مغازه را پایین بکشه و میانجی بشه! رئیس نظمیمه لبخدی به آژان و اردنگی به ممد دنبه زد و امرکرد تا لات و لوت ها را مرخص کنند، اما ممد را به سلول بیندازند تا حالش جا بیاد. هیچی دیگه ، امان از دست ممد دنبه ها که همیشه بسیار متاسف و متاثرند!

جمعه, 10.01.2025 - 21:26 پیوند ثابت
ناشناس

In reply to by احمد پورمندی

آقای پورمندی از این پس زحمت زیادی نکشید که داستان بهنود را تعریف کنید. همیشه هنگام فرار از بحث و ایرادات بگویید مصطفی دنبه ما تا آخرش را می فهمیم که میخواهید از محتوای ایرادی که به شما میگیرند بگریزید. یک مقدار تحمل تان را بالا ببرید برای فشار خون تان بد نیست.

ش., 11.01.2025 - 06:20 پیوند ثابت
رضوان

عنوان مقاله
اندر باب پوچ بودن مشروطه خواهی

بنظر میرسد که تجربه 45 سال گذشته برای مردم ایران بسیار تلخ و ویرانگر بوده ولذا مردم ایران در طول چهار ده گذشته مرتب بین دوران شاه و دوران اسلامی مقایسه کرده‌اند و بدون اما واگر سعادت و آرامش خود را در همان دوران شاه جستجو می‌کنند.
وعده های حکومت اسلامی همه دروغ از آب درآمد و مردم در فقر و ایران ویران شد.
اگرامروز همه پرسی آزادی برگذار شود اکثریت مردم به دوران شاه رای خواهند داد و جریانات چپ و اسلامگرایان
مانند مجاهدین و اصلاح طلبان رای ناچیزی بدست خواهند آورد.
علت رای نیاوردن چپ و اسلامیان را باید در دین باوری و اعتقاد آهنی به استبداد کمونیستی و عدم باور به انتخابات آزاد و حکومت پارلمانی جستجو کرد.
چپ و اسلامگرایان یک فرصت 45 ساله داشتند تا در باورهای خود تجدید نظر کنند و خود را برای دوران پس از نظام آماده کنند. متاسفانه دو گروه نامبرده فرصت تاریخی را از دست دادند و حاضر برای مذاکره با مخالفان
نشدند.
چندین حزب کمونیستی و حزب کردی و اسلامی و مجاهدین هرگز نخواستند روی چند خواسته اساسی توافق کنند و مردم را برای حقوق اولیه واساسی آماده کنند.
این مخالفان چپی و دینی بزرگترین خدمت را با نادانی و خودخواهی خود به نظام کردند.
این شعار را شنیده اید: یا همه چیز یا هیچ چیز )از دهان کشاد رجوی و یا پیروزی طبقه کارگر از چپی ها.
بااین دوشعار هم به نظام خدمت کردند و هم گور خود را کندند.
گناه خود را بپای مخالف ننویسیم.

جمعه, 10.01.2025 - 10:41 پیوند ثابت
محسن کردی

عنوان مقاله
برای ما مهم نیست شما چه فکر میکنید

با نصیحت تان موافقم آقای پورمندی. دورانی که از شما کاری بر می آمد گذشته است و شما و نیروهای تان دیگر مهره قابل اعتنایی در سیاست ایران نیستید. دیگر از آن دهها هزار جوان پرشور جان برکف در سال 58 خبری نیست و همه شان از انقلاب شان پشیمان گشته اند. نهایت کاری که از شما بر می آید حضور در پرلاشز و شستن سنگ قبر اهل قبور است. به شماها نیازی نیست. فقط لطف کنید به ما کاری نداشته باشید و ما را افشا نکنید. بگذارید دوباره همان دوران طلایی شاه را بیاوریم. ما را آرام بگذارید. رضاپهلوی را آرام بگذارید. اگر کسی انگشت به دیگری کرد یا بر قبر دیگری شاشید مبارزه نداشته تان با خامنه ای را زمین نگذارید و قبرشویی نکنید این مبارزه سیاسی در راه مردم ایران نیست. همینقدر که به ما کاری نداشته باشید و ما را رسوا نکنید دستان را میبوسیم. اجازه دهید دوباره به کشور برگردیم و غارت کنیم می بینید که به قول خودتان مردم خواهان آن دوران طلابی هستند. برخی اعتقاد داریم که سابق مردم عقل شان را باخته بودند امروز که هردو جناح معتقدیم که مردم عقل دارند؟ بگذارید مردم جهنم دوران پهلوی را انتخاب کنند خلایق هرچه لایق. شما شایسته نظام جمهوری تان هستید اما آن شایستگی را با لگد زدن به محمدرضاشاه و رضاپهلوی نمیتونید بدست بیاورید. داشته های تان را به مردم نشان بدهید تا شاید شما را انتخاب کردند. من نیز پس از اعلام رهبری شاهزاده به پادشهاهی خواهان توصیه کرده ام که جبهه خودشان را داشته باشند و وارد شدن به همکاری با غیر پادشاهی خواهان یک اشتباه استراتژیک و خرید خار در کفشی است که باید در راه سرنگونی رژیم اسلامی پوشید. در میان شماها پر است از دودره بارکن ها، وسط بازها، اصلاح طلب ها و اصولگرایان عامل سپاه که لباس اپوزیسیون به تن کرده.

جمعه, 10.01.2025 - 07:24 پیوند ثابت

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید