رفتن به محتوای اصلی

ما بانی بن بست ولایتیم

ما بانی بن بست ولایتیم

باید پذیرفت که ما 46 سال پیش از دانائی کافی، آگاهی لازم تاریخی و دانش زمانه ی فراروئی های پیشروانه و جهانشمول واپس مانده بودیم. زیرا خاندان خودکامه پهلوی خود نادان و ناگزیر نادانپرور بود و برای ما نیز آنچنان خواستند و پرداختند که شدیم. پس از فروپاشی کاخ شاه چندان جای شگفتی نداشت که ما از روی نادانی و بی تجربگی برای یافتن حق خود و پرداختن درست به راه فردامان نمی بایست چنین ساده گول بخوریم که خوردیم، و ناگوارتر خودفریبانه و نادانسته تر بن بست تنگ و تاریکی بسازیم که اینک در پایانه ی ویرانی آن ما همچنان اسیرتر و گرفتارتر و بیدادرس تر و بی حقوق تر از پیش مانده ایم. آری ما خود بن بستی بنام جمهوری واپسگرای اسلامی یا همین خودکامگی ننگین ولائی ـ دینی فاشیست و فاسد و چپاولگر و تبهکار و ضدحقوق بشر و ... را بنانهادیم. 

 

مگرنه که پس از فروپاشی یکه تازی شاه، بن بست ولائی با فریب دین زاده شد و با دروغ خمینی دار و ندارمان را یکجا و بنام خدا و بدست خونین او دادیم. اگرچه دیری نپائید که با شناخت مردم از خمینی نیرنگباز، و سپس پی بردن به خطای بزرگ همراهی با او، و در پی پیدایش فاجعه ی ساختمان بن بستی دین دولتی، هزمان نیز اعتراض هم در ژرفا و گستره ی ایران زائیده شد و فریاد نه به دین دولتی هم دلیرانه آغازید! 

 

رژیم هوشیارانه آموخت که برای بقای خود باید نیروی سرکوبگر بسازد و همدستان قدر داخلی و خارجی داشته باشد. با این راهکار بود که دکان الهی بهترین راه چاره بود و اسلام ِملایان و مُکلایان و رانتخواران و سپاهیان و بسیجیان و ... را بهم پیوندداد و روزبروز ابزار و اهرم سرکشی شان گسترش یافت و به یاری سرکوب، آنها توانستند در بالای سر همگان برپای سروری بنشیند و خرسندانه سرگرم خوردن شوند و هنوز می خورند، به مزدورانش هم با دست و دلبازی بخوراندند و می خورانند و همچنین در کنام دشمنپروی ها و جنگ افروزی های شان توانستند، ساده دلان بسیاری را بکشانند و هنوز هم می کشند؛ و در توهم چندشناک جهانسالاری ولائی به چه جنگاوری های پوچ منطقه ای و جهان اسلامی"جبهه مقاومت" که روی نیاورده، و به چه تروریست پروری ها و مزدورسازی های بی شماری که دامن نزده و همچنان نمی زند و از همینروست که سرمایه های کشور و مردم گرسنه و بیدادزده را به تباهی های پیاپی کشانده و اینروزهای "آخرتی" هم ته مانده های وجودی ما و کشور را به تاراج امپریالیسم آمریکا و صهیونیسم راسیست جهانی گذارده است تا نسل کشی فلسطینیان ادامه یابد.  

 

آیا هرزگی، ستمورزی، تبهکاری، درندگی، چپاولگری ووو های دیگر این دستگاه واپسگرای ولائی ـ الهی از حد نگذشته و هریک از آنها دمار از روزگار یکایک ما درنیآورده است؟ آیا فصل طوفانی ما و پگاه روشنی بخش فروریحتن خیمه درندگان اسلامی ولائی  فرانرسیده است و پایانی بر این فریب اسلامی مصورنیست؟ بویژه آنگاه که می بینیم رانتخوران، سپاهیان و بسیجیان آقا با هم و زیر پرچم و پناه خدا تنها مالکان حکومت و سرمایه های کشور شده اند و رهبرشان پاسخگوی این همه تباهی ها نیست؟! و آنهم زمانیکه فقر و ناامنی و نداری برق، آب، نان، سوخت، درمان، داروها و... فراگیرتر از آن شده است که نامش را فاجعه ویرانی بگذاریم.

 

جمهوری خودکامه اسلامی در 46 سال گذشته جز بحران در بحران های پیاپی و جز درهمریختگی چهارچوب زندگی و جز از هم گسیختگی های پیگیر سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، قضائی، حقوق بشری و ... تاکنون کاری رابسود نیروی کار و کارمزدی و توده های تنگدست سازمان نداده و هیچ اهرمی بهینه برای دلگرمی به زندگی برای نیازمندان آن که بیشترین ها باشد نیآفریده است! ولی تاوان اینهمه درهمریزی ها و بحران‌های پیگیر را همین ماها پرداخته ایم که اینک می رود که از خروش و خشم شان طوفان برخیزد و برخواهدخاست. جالب است که می بینیم تاوان این بی خردی ها، ماجراجوئی ها و نابسامانی های ناگزیر دینی دولتی اینک می رود دورادور کلیت خود رژیم را بگیرد و گرفته و هر آن می تواند پایه های سست شده ی رژیم را درهم بپیچد و برچیده و نظام را به ژرفای تاریخ ننگین خودکامگی ها بسپارد تا که انگشت نمای سازندگان فردا شود.

 

ناتوانی، سست خردی و ته کشیدن خزانه ی کشور از یکسو و از سوی دیگر نبود سامانه های درست تجارت داخلی و خارجی، و همچنین تورم و رکود عمیق در دم و دستگاه آقا و بذل و بخشش های آقا به حرب الله و حوثی ها و ... بیانگر فروپاچی دستگاه انگلی ست که اینک آینده ی ما و راه آنرا در برابر بن بست اش گذارده است. مافیاها و فسادگرائی های اداری و باندبازی های قومی و خویشی در این ساختار خودمحور بیدادمی‌کند و آن اندک امکان زندگی ناچیز و موجود تک تک ما را نیز ناگزیر سرکشیده و می‌بلعد و فقر و بی پناهی و دل مردگی فراگیرشده در کشور را بیشتر می گستراند و زمینه های کولاک و طوفان مردمی را مهیا ساخته و می سازد که هریک از پارامترهای پیشارو از یکسو، و در سوی دیگر نارسائی ها، بی‌ارادگی ها و ناتوانائی های آشکار در میان بسیاری از سرکردگان حکومت را نشان می دهد با دهشت آمیخته و بساط ولایت را از هراس مرگ و فروپاشی نظام ضدبشری اش می لرزاند.

 

این روزها با رفتن بایدن و آمدن تهدید ترامپ، رژیم می خواهد دست به ترفند تازه برد و در سیاست "مرغ یک پائی" خویش از ترس نابودی چرخش مصلحتی ایجادکند! در حالیکه اوضاع بدخیم زندگی در ایران دردناکتر‌ و ویرانگرتر از آنست که امید بستن به گفتمان با دولت ترامپ و پذیرش برگه های FATF و سازش با او و خروج ایران از لیست سیاه این نهاد جهانی بتواند گذر ولایت اسلامی از بسیاری از مشکلات و بویژه بحران‌های اقتصادی رژیم را تعدیل کرده و یا کاهش دهد، و بقای حکومت را یاری کند. البته نباید فراموش کرد که ترامپ یک خبره ی میلیاردر، رانتخوار و سودپرست است و همو بخوبی هم می داند که نقش و بقای وجودی بنیادگرایان دینی که در قله ی آن ولایت است چه پشتوانه برجسته ای برای جنگ عقیدتی و تولید و فروش جنگ افزارهای ویرانگر داشته است که بیشترین بهره ی 46 ساله آن برای امپریالیسم آمریکا، یاران ناتوئی و صهیونیست های راسیست جهانی بکارگرفته شده است و باید این ساختارهای واپسگرا و ضدبشری داعشی، حرب اللهی، طالبانی، ولائی و ... و جنگ ها و دشمنی افروزی های میان آنان همچنان در منطقه پیچیده تر و فجیع تر پابرجابماند و هرگز به آرامش نرسد! و این رودرروئی قرن های قرن تدوام یابند؛ زیرا سرمایه داری انگل و بحران های اقتصادی آمریکا، آلمان، فرانسه و دیگر یاران ناتوئی بدان نیاز حیاتی دارند و بویژه با پیدایش قطب قدر بریکس و رقابت آنها برای زدودن قطب قدرت غربی ها، چنین می نماید که آنها بحران سیاسی خاورمیانه را بیش از پیش نیازدارند و بدان دامن خواهندزند. باید هوشیارانه رویدادها و بازتاب های هرکدام را از دید کاوشگرانه خویش دورنکنیم. 

 

همزمان باید گفت با تجربه ای که ما از جهانخواری های امپریالیسم آمریکا داریم و در کنار آن رل امروزین اقتصاد شکننده ی نئولیبرالی حاکم بر جهان که خود آن نیز در چالش با رقابت اقتصادی با قطب های بریکس هم هست، بنابرین آمریکای تبهکار و ارتش های ناتوئی اروپا توانائی جنگ با قطب بریکس را ندارند و بسودشان هم نیست و بهتر است بگویم با آمدن ترامپ تصور جنگ هم خنده دارمی باشد؛ همچنانکه صهیونیسم اسرائیل و نتایاهوی نسل کش ِنماینده اش با یاری ای بسا ترامپ ناسیونالیست هرگز بفکر حمله به ایران نخواهندرفت؛ زیرا بردی برایشان ندارد، مگر در بررسی ها و ارزیابی های تازه ی خود ناگزیرشده و سپس پشت به سود کلان تولید و فروش جنگ افزارهای میلیتاریسم تاکنونی کنند که نخواهندکرد.

 

اما چند نکته خنده دار: علیرضا پناهیان، سخنران دفتر خامنه‌ای گفته: ( آرمان ملت ایران آزاد کردن مردم جهان از بردگی است و ما این کار را خواهیم کرد.)  و امروز پرچم آزادی تنها به دست خامنه‌ای است و اگر کسی پرچم ولایت مداری را که در دست او قرار دارد تقویت نکند، دشمن آزادی است. در شرایطی که آزادی در حکومت و ولایت اسلامی یک شوخی مسخره و خنده آور بوده و هست. زیرا ساختار ولائی اسلامی فراانسانی و ازلی و ابدی ست و در چنته و پهنه های برابری و حقوق بشری ورشکسته همیشگی است و تنها یک بخش آن همچون ساعت کار می‌کند و آن، تولید و توزیع دروغ، فساد و رانتخواری خود سرکردگان و باندهای آنهاست.

 

بی گدار هم نیست که روزنامه جوان، وابسته به سپاه پاسداران در گزارشی در خصوص میزان سرقت در جامعه نوشته: سرقت از مساجد، ساختمان‌های مسکونی، انباری‌ها، دوچرخه، طلافروشی، خودرو، گورستان‌ها، دوربین‌های مداربسته و جاهایی که به قول معروف عقل جن هم نمی‌رسد، اتفاق‌هایی است که هر لحظه به آن اضافه می‌شود. دیکتاتوری خامنه‌ای: تولید دولت های بی برنامه و ناکارآمد بوده که سران آنها جرات گفتن حقایق را نیز نداشته و ندارد!

 

خامنه‌ای، که در سال 1393 ادعا می‌کرد با داشتن بیشترین ذخایر گاز دنیا می‌تواند "اروپای بیچاره" را تحریم کند، حالا در زمستان 1403 کشور را در بحران کمبود گاز فرو برده است. و عبدالجلال ایری، سخنگوی کمیسیون عمران مجلس از آغاز تحقیق و تفحص از وزارت نفت خبر داد و گفت که به استناد گفته‌های پزشکیان، روزانه 20 میلیون لیتر بنزین در کشور ناپدید می‌شود. و در برابر این بازار هردمبیل رژیم، و براساس گزارش سالانه میلادی کمپین فعالین بلوچ، مجموعا 228 گزارش به دست این کمپین رسیده که دستکم 375 سوخت بر با تیراندازی نیروهای نظامی و یا تصادفات جاده‌ای کشته و زخمی شدند وب ‌سایت حقوق بشری کردپا که اخبار کردستان را پوشش می‌دهد نیز، در گزارش جدید خود نوشت در سال 1402 در مجموع 507 کولبر تنها در استان کردستان ایران کشته و زخمی شده‌اند. 

 

و این حقایق بن بست دینی ـ دولتی ست که راه فراروئی بسوی دگرگونی ها و راهکارهای ریز و درشت آینده سازی را از ما گرفته، و سرنوشت دردناک ما کارگران، کارمزدان، زنان، کشاورزان و ملیت های زیر ستمی ست که خود ما ایجاد آنرا برخویش رواداشته و بن بست ولائی را در زندگی تاکنونی مان برتابیده و پذیرفته و راه فردا را بروی خویش بسته ایم؛ و تنها خودمان نیز باید با همبستگی و خرد اجتماعی ـ طبقاتی آنرا فروریزیم و راه فردای آزاد، برابر و انسانی را با این نوآوری بگشائیم.

 

بهنام چنگائی بیست دیماه 1403 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

بهنام چنگائی

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

دیدگاه‌ها

بهنام چنگائی

عنوان مقاله
ما بانی بن بست ...

جناب کیانی درود؛
نگرش شما و دیگر همفکرانتان هرچه هست همین است که شما چکیده ی آنرا در گفتمان کنونی مان بازتاب دادید. من هم بیش از این نمی خواهم تکرار کنم که مفهوم دانش تاریخی و روند دگرگونی های ساختارها چسان بوده، هست و یا خواهدشد. تنها بدانید که مارکسیسم و خواست سوسیالیسم زشت نیست، آنگونه که شما نوشته اید؛ بل این اهرم و ابزار آگاهی طبقاتی مارکسیسم، مبارزه ای قدیمی و تاریخی ست که در حال بودن و شدن پیگیر و پیاپی است.
کارل مارکس زمانی که خود زنده بود به همفکران و وابستگانش می گفت که او مارکسیست نیست، و ما هم باید دریابیم و بفهمیم که این تئوری ها و قوانین عینی پدیده ها روند جنگ اضداد بوده و همچنان ادامه دارد و خواهدداشت و قانونمندی های آن آنچنان درست جهان سرمایه را با همه ی امکان ها و تلاش هایش بخوبی شناسانده و درهمریخته که هرگز از بحران های پیگیر خویش رهائی نیافته و نخواهدیافت. حال چه ما سعی در شناخت پایه های یاریرسان آن کنیم و یانه، مبارزه طبقاتی در گستره ی جهان روزبروز قوی تر، هدفمندتر، دیدنی تر شده و بیشتر هم خواهدشد.

نبرد نیروی کار با انگلان سرمایه سازش ناپذبراست، حتا اگر مارکسییسم هم نمی بود.
با سپاس

چ., 15.01.2025 - 20:24 پیوند ثابت
آرش کیانی

عنوان مقاله
ادامه

سرمایه داری و سوسیالیسم

با درود به آقای چنگایی گرامی
اجازه دهید بر سر عقاید بنیانی توافق داشته باشیم:
1- به باور شما « مارکسیسم یک ابزار دانشورز و یا اهرمی شناساننده ی بررسی های تاریخی و عینی در پهنه ی شناخت علمی ست. دانشی که پیرامون روابط میان کار، سرمایه و چسانی تولید و فروش کالائی و بردن سود از طریق ارزش افزوده و انباشت سرمایه و تدوام کارمزدی و ... بقای دهشناک بهره کشی انسان از انسان درین جامعه بشری چنددست و نابرابر می باشد که دستکم همینک بیش از 4 میلیارد انسان نه که نان کافی که آب سالم نوشیدنی هم ندارند.».
پاسخ: از نظر من هنگامی که یک نظریه هم در تئوری و هم در عمل نشان داد که بجز تباهی زندگی انسان‌ها از آن چیزی بیرون نمی‌آید و علیرغم میلیونها کشته و زندانی و اسیر که این انحراف فکری بشریت یعنی مارکسیسم در کشورهای چین و اتحاد شوروی و حکومت های کوچکتر آن بوجود آمد، آن نظریه تبدیل به خرافات می‌شود و فرد معتقد به این نظریه نیز فردی خرافاتی همپای معتقدین به توقع شفا از امامرضا و حضرت عباس است. همانقدر که اعتقاد به این دو شخصیت خرافات است، اعتقاد به کارایی مارکسیسم برای جوامع انسانی آن‌گونه که شما و همفکران تان در دشمنی با سرمایه مطرح می‌کنید نیز اعتقاد به خرافات است. شما را نمی شناسم. اما تجربه‌ام با کسانی که تا این حد از تعصب در میان شان وجود دارد اغلب از میان خانواده‌های مسلمان و متعصب ایرانی برخاسته اند که صبح زود به ضرب تشر پدر غر و لند کنان از خواب بر میخیزیدند و دو رکعت نماز واجب صبح را بجای می آوردند و در ظهر و عصر و عشا نیز تکرار میکردند. این قبیل اشخاص هنگامی که بوسیله علم متوجه اعتقاد شان به خرافات شدند جایی در ذهن شان خالی ماند و آنرا با اعتقادی جدید با همان تعصب پر کردند و فدایی اعتقاد جدید شدند و سیانور زیر زبان گذاشتند. سیانور را امروز کنار گذاشته‌اند اما خرافات ذهنی به همین راحتی قابل زدودن نیست. مثل یک سیگاری که حتا پس از سی سال وقتی یک پک به سیگار میزند آنرا با لذت فرو میدهد و در دلش غمی می‌نشیند که چرا این عزیز برای سلامتی‌اش مضر است. این بخش اعتقاد شما را کاری نمیتوان کرد. اعتقاد است.

2- نوشته اید: « بی گمان جایگاه و پایگاه طبقاتی کنونی شما درین ساختار سرمایه سالاری "حالا در هر کجای این جهان که می خواهدباشد تفاوتی ندارد" چنین است که آنرا نمایندگی می کنید و ترجیح هم می دهید در همین راستا باشید و زندگیتان را بکنید و حق تان هم هست»
پاسخ: در این مورد هم نگاه تان به انسان ماشینی، ایدئولوژیک و فاقد نگاه انسانی است. البته منزل ما دو طبقه است این را می فهم اما بجز این تنها به طبقه بشریت تعلق دارم. برخی از ما انسان‌ها ثروتمند هستیم و برخی کمتر داریم و برخی به هر دلیلی حق یا ناحق فقیر و این تقصیر کسی نیست بلکه تکامل تاریخی جوامع انسانی این سرنوشت را برای ما رقم زده است که البته به آن راضی نیستیم. در جوامع انسانی ما، به انسان‌های که از مسابقه پیشرفت عقب‌مانده اند به انواع و اقسام کمک می‌شود که روی پای خودشان بایستند. اگر نقص بدنی دارند و کاری نمیتوانند بکنند، به آن‌ها خدمتکار داده میشود، اگر بدنی سالم اما بدون یک دست هستند حتماً برای‌شان کارهای مناسبی هست. آن‌ها شاید خلبان‌ نتوانند بشوند اما مسلماً وکلای حقوقی یا روانشناسان خوبی از کار در خواهند آمد. این امر هرگز در کشورهای چین و اتحاد شوری یا هرگز رخ نداده یا بسیار بندرت و نمایشی بوده اما در کشور سرمایه داری ما همه رقم امکانات رفاه فراهم است. ما خواهیم توانست روزی به کمک سرمایه ربات هایی بسازیم که جای کارگران را بگیرد و رفاه آنقدر بالا برود که همه روز را به ورق بازی و ورزش بپردازیم و حال کنیم. مسلم بدانید هرگز و هرگز پرولتاریا عقلش به اینجاها نمیرسد و دلخوش به همان کاری یدی روزی 6 ساعت یا 4 ساعت روایاهای دست‌نیافتنی اش خوش است و با اسمیرنوفش به بهشت میرود. این بهشتی است که سوسیالیسم شما وعده میدهد. ارزانی خودتان. ما خرافاتی نیستیم».

3- نوشته‌اید ولی دوست گرامی بسیارانی نه تنها در ایران دیروز دوران شاه و امروز شیخ زیر خط تنگدستی و زمینگیریند، که دردا در گستره ی جهان نیز این قربانیان سرمایه سالاری، هموندان و بیدادرسانی دارند که انسان های دردمند و نوعدوست بسیاری هستند و وجوددارند که آنها نمیتواند بسادگی از کنار چنین جنون خودخواهی و فاجعه های ضدبشری بگذرند و آنهم در چنین نبودن های ناچیز " آب و نان و سرپناه و دارو و درمان و..." کجای این کارمی لنگد که ساختار سرمایه هرگز نخواسته و در آینده بسی بحرانی تر از امروز نخواهدخواست که فرصت زندگی پویا و برابر را به هر انسانی بدهد؟!
پاسخ: همانطور که قبلاً عرض کرده ام، فقر حاصل نظام سرمایه داری نیست. فقر توهمی است که به دلیل پیشرفت بشر بوجود آمده و در اصل وجود خارجی نداشته! انسان غار نشین درکی از فقر نداشته. بعد ها که روزگار کشاورزی می‌آید انسان غارنشین از مقایسه زندگی کشاورز و زندگی خودش به او احساس فقر دست میدهد اگرنه انسان برای غارنشینی تکامل یافته نه برای کشاورزی. بهرحال در اثر تکامل جوامع و به لطف سرمایه داری عده‌ای نسبت به بقیه ثروتمند تر شدند و احساس فقر به کسانی دست داد که به هر دلیلی از مسابقه پیشرفت عقب‌مانده اند. حتا خداوند تبارک و تعالی هم قادر نیست یک شبه یک جامعه مرفه بوجود بیاورد. خداوند تبارک و تعالی عمداً جوامع بشری را طوری آفریده است که رسیدن به رفاه قرنها طول بکشد و خود انسان پدرش در بیاید و جنگها بکند، مارکیست بشود، کلخوز و گولاک و ماگادان را ببیند تا قدر بداند و همه این‌ها بخاطر اینکه این روانی ما را بخاطر یک سیب ناقابل از بهشت بیرون انداخت! امروز اگر در افغانستان فقیر داریم تقصیر سرمایه نیست تقصیر تکامل تاریخی جامعه افغانستان است. در هند نیز اگر نیمی از مردم توالت ندارند بخش بزرگش به فرهنگ واپسمانده هندی ها بر میگردد. میدانم که میخواهید بگویید نگاه متفرعنانه به هندی ها دارم. اما اگر نگاه متفرعنانه نداشته باشم چه؟ یعنی این نمیتواند یک واقعیت باشد؟ شما در ایران کنار خیابان لبو و سیراب شیردون و باقالی خورده‌اید؟ میدانم امروز هم اگر گذارتان بیافتد بازهم دلی از عزا در کنار خیابات در خواهید آورد. به هند نرفته‌ام اما ویدیوهای بسیاری دیده‌ام که غذاهای کنار خیابانی شان با دست‌های کثیف و خروارها مگس به آدم حال تهوع میدهد با وجود این هندی کراواتی هم ابایی از خوردن این غذای کثیف ندارد. این‌ها در فرهنگشان توالت کردن در کنار خانه امری عادی است و کندن چاه و دوتا چوب روی آن گذاشتن و توالت درست کردن کار ابلهانه ای است. پس اگر نیمی از مردم هند توالت ندارند تقصیر سرمایه نیست خودشان نمیخواهند. شاید اگر دولت همتی کند آن‌ها از این وضع بیرون بیایند که این هم باز به لطف سرمایه بدست خواهد آمد. اما میتوانیم باهم توافق کنیم که این مردم ناآگاه هستند. امیدوارم با آمدن موبایل توقع شان از زندگی بیشتر شود و سهم خود را از سرمایه با کار کردن طلب کنند.

سخن پایانی من:
اگر تعصب را کنار بگذاریم و به حکومت ها به چشم ابزار نگاه کنیم، اگر هدف خدمت به انسان و کارآیی باشد چرا به شیخ و شاه چنین ننگریم؟ ابزارهای آخوند و شاه امتحانشان را پس داده‌اند و مارکسیسم هم در اتحاد شوری و چین امتحانشان را پس داده اند. از این میان بسادگی میتوان بین بد و بدتر بد را انتخاب کرد یعنی نظام پادشاهی را. شما میگویید فرمان را بده دست من مارکسیست تا ایران را بهشت کنم. هرگز آقای چنگایی.. هرگز! من فکر میکنم شما نیز در درون تان از خودتان بعنوان مسئول یک نظام سوسیالیستی باید بترسید. ابزار شاه بسیار کارآ بوده. ساواک داشته؟ این را میتوان اصلاح کرد اما نظامی که معتقد است که باید دشمنان خلق و پرولتاریا را باید به سیبری فرستاد یا به روانخانه اعزام کرد نظامی بس وحشتناک است. تعجب میکنم چرا از خودتان نمیترسید. واقعاً حاضرید نوه نتیجه هایتان را روزی به ایران سوسیالیست ببرید و زیر دست رفقایتان و احتمالاً رفیق کبیر بیاندازید؟ اگر استالین آن شد که دیدیم تقصیر او نبود. ترکیب انسان و سوسیالیسم حاصل بناچارش استالین ها، مائو ها و انور خوجه ها خواهد بود. ترکیب سرمایه داری در بدترین شرایطش در ایران می‌شود حکومت پهلوی ها. تصور می‌کنید که مردم ایران کوچکترین.. کوچکترین علاقه‌ای به حرفهای زشت شما در مورد سوسیالیسم دارند؟ دیگر حتا ظاهر زیبای «انسان نمای» مارکسیستی مو بر تن شنونده راست می کند. این را مدیون گذار تاریخ معاصر هستیم اگرنه به همان اندازه‌ای که دکتر ارانی انسان بود ما هم هستیم فقط اون بیچاره استالین و مائو را تجربه نکرد و مارهایی مثل کیانوری و احسان طبری ندید که جهنم اتحاد شوری را به چشم دیدند اما با چه بی وجدانی آمدند و جوان ایرانی را گمراه کردند.
اگر به اراده و خرد جمعی علاقه دارید آنرا به نظام برآمده از مجلس موسسان ایران بکار ببرید که میدانم نظامی سرمایه داری خواهد بود حال رئیس جکومت یک رئیس جمهور باشد یا تحت توجهات «ملوکانه شاهنشاه آریامر دوم» باشد. شما کارتان را برای مردم بکنید چکار دارید آن بالا چه کسی نشسته؟ میتوانید پروفسور عدل زمان شاه باشید و کسی مانند بسیاری خیرین دیگر. حتماً باید نظام مارکسیستی باشد که شما منشاء خیر باشید؟ حتماً باید با جنگ مسلحانه اول خراب کنید تا از پایه شروع کنید؟ اگر شاهنشاه رهبر ایران باشد شما قهر می‌کنید و به خانه می‌روید؟
من هم به اندازه شما نگاه انسانی به جامعه دارم و دلم برای آن کودکان نیز میسوزد اما راه نجات را برای ایران فعلی با توجه به تاریخ تکاملش بخصوص تاریخ معاصر نظام پادشاهی میدانم. اما بر علیه نظام جمهوری منتخب مردم نیز تفنگ بر نخواهم داشت، قهر نکرده و به خانه نخواهم رفت بلکه در نظام جمهوری سرمایه داری نیز کارم را خواهم کرد و زندگی ام را خواهم ساخت. چون فردگرا هستم اول خودم و بعد که زندگی خودم روان شد دست سخاوت هم دارم. ما مردمان نظام های سرمایه داری چون دست مان پر است میتوانیم خیر هم باشیم اما مردمان نظام های سوسیالیستی خود یک پا گدا هستند. لذا.. در مور سوسیالیسم حرفش را نزنیم چون در ایران غیر ممکن است.
پایدار باشید.

چ., 15.01.2025 - 17:34 پیوند ثابت
آرش کیانی

عنوان مقاله
ادامه بحث

بحث خوبی است

تشکر از جناب چگایی برای ادامه این بحث مفید و ادامه میدهم. شما میفرمایید:
«مارکسیسم ایدئولوژی نیست، اهرم درست و قانونمند چگونگی پیشبرد مبارزه نیروی کار در برابر بهره کشان جهان سرمایه است. و همین راهکار برای جنگ سازش ناپذیر طبقاتی نوع بشر مهیا و پویا بوده و خواهدماند. مارکسیسم دانشی گسترده در عرصه های اقتصادی، سیاسی و جهان بینی ماتریالیسم دیالکتیک و تاریخی و ... است و تا بقای ساختار سرمایه، او نه تنها باقی که توامان تکامل یافته و می یابد. مارکسیسم یک ارزش علمی، انسانی و رهائیبخش است، چنانچه میلیاردها هم آنرا رد کنند، او همچنان ارزشمند باقی می ماند»

اول اینکه مارکسیسم یک ایدئولوژی است و این «ابزار و اهرم» به گفته شما را در مراکز آکادمیک و دانشگاه‌ها تحت عنوان ایدئولوژی مارکسیستی تدریس می‌کنند نمی‌فهمم چرا شما میگویید ایدئولوژی نیست. شاید اشاره شما به این است که مارکسیسم بیشتر ابزار است تا ایدئولوژی. اشکالی ندارد که جهانبینی و ایدئولوژی مارکسیستی را قدر بدانیم و از نکات خوبش استفاده کنیم و ضررهایش را کنار بگذاریم. بسیاری دستاوردهای رفاهی جوامع سرمایه داری همه به لطف ایدئولوژی مارکسیستی بوجود آمده ما از این جهات مدیون مارکس هستیم که این تفکر را بنیان نهاد. همانطور که اسلام یک ایدئولوژی است منتها از نوع مخرب آن. در همین اسلام مخرب در یکی دو قرن دانش را از دنیای مسیحیت به دنیای اسلام نقل مکان دادند تا از گزند کتاب سوزی پاپ ها در امان باشد و آن گاه که حاکم اسلامی و امام محمد غزالی حریف علم نشدند دست به نفی علم زدند اما خوشبختانه همان مقدار که باقی‌مانده بود و در دنیای اسلام بیشتر شکافته شد کفایت میکرد که دوباره در دوران رنسانس ببالد و به دانش امروز برسیم.

آقای چگایی عزیز، جنگ سازش ناپذیر طبقاتی نوع بشر فقط در ذهنیت شما وجود دارد و وجود خارجی ندارد. صد سالی از آن دوران که جنگ به آن معنا بود میگذرد. امروز اگر کارگر اعتصاب می‌کند برای بدست گرفتن کنترل کارخانه و شرکت و مدیریت پرولتاریا نیست – که چیزی از مدیریت سر در نمی‌آورد و نمیخواهد که 4 سال از عمرش را برود دانشگاه مدیر شود- بلکه برای اضافه حقوق بیشتر است. جهانبینی ماتریالیسم تاریخی کار خودش را کرده و نظام سرمایه نیز به اندازه شما به آن آگاهی دارد و مراقب است که با فراهم آوردن رفاه در جامعه بشری آنتی تز جدیدی فراهم نیاید لذا به تجربه میبنیم که متریالیسم تاریخی صد سالی است که در غرب ترمز خود را کشیده است تا ببینیم فردا با هوش مصنوعی و روبات ها جوامع انسانی با چه پدیده‌هایی روبرو هستند. تصور نمی‌کنم که که مارکس با بهره کشی از ربات ها مشکلی داشته باشد. و این بهره کشی از ربات ها نه به لطف بازوی کارگر بلکه با ابزار دست نامرئی بازار و محترم داشتن منافع فردی فراهم شده است. کارگر نان و مسکن و ماشین و مسافرت و رفاه دارد برایش مهم نیست که ربات سرمایه دار فردا میخواهد بجای او کار کند. او به هر حال بعنوان انسان در جامعه سرمایه داری دارای حقوقی است و نانش برقرار خواهد بود و چه بسا فردا روز یک رباط خدمتکار نیز در خانه‌اش به او بدهند.
دیگر در جهان اسیری باقی نمانده و کارگری در زنجیر نیست که مارکسیسم بخواهد آن زنجیرها را بگسلد. از این نظر است که عرض میکنم شما یک صد سالی از دنیا بجا مانده اید.

در اینجا بپردازم به یک توهم بزرگ در تفکر مارکسیست ایرانی که شما بر شمردید و نوشتید:
«بقای دهشناک بهره کشی انسان از انسان درین جامعه بشری چنددست و نابرابر می باشد که دستکم همینک بیش از 4 میلیارد انسان نه که نان کافی که آب سالم نوشیدنی هم ندارند. »

مبنای این توهم در بخش نانوشته آن قرار دارد که من آنرا شرح میدهم. می‌پذیرم که متأسفانه 4 میلیارد انسان روی زمین در فقر به سر میبرند اما کمال بی انصافی است که گناه آن را به گردن سرمایه بیاندازیم. در بخشی نانوشته تصور مارکسیست ما چنین است که مطابق ماتریالیسم تاریخی، خداوند جهان آفرین یک بهشت آفریده بود و این 4 میلیارد انسان در آن بهشت مشغول خوشگذرانی و رفاه بودند و غذا و مسکن و بهداشت و همه چیز برایشان فراهم بود آنگاه سرمایه داری در لباس شیطان از راه رسید و آن 4 میلیارد انسان را از آن بهشت رهاند و به زمین پر از فقر مسکنت رساند. چنین نیست دوست مارکسیست من. فقر از آغاز و از دوران غارنشینی و جوامع گردآوری خوراک وجود داشته. البته امروز من و شما به انسان غار نشین به دلیل نداشتن موبایل و تخت خواب راحت لقب فقیر میدهیم اگرنه آن انسان خود را در همان غار بسیار خوشبخت هم به حساب می آورد. به قول نوال نوح حریری انسان گول گندم را خورد که به طمع برداشت محصول بیشتر و رفاه بیشتر از غار به زمین‌های کشاورزی نقل مکان کرد. شاید شیطان واقعی همان گندم باشد که باعث شد انسان از بهشت غارنشینی رانده شود!
لذا فقر از آغاز وجود داشته و پیامد بناچار رشد جوامع انسانی و ازدیاد جمعیت بوده است. ازدیاد جمعیتی که ناشی از لطف سرمایه دار فراهم شد چرا که سرمایه دار بخاطر منافع فردی پزشکی و دارو سازی را توسعه داد و مادر جوامع فقیر که از 20 زایش در عمرش فقط دو یا سه تن باقی میماند توانست بیش از نیمی از فرزندان را به بزرگسالی برساند. این انسان‌ها امروز فقیر هستند اما گرسنه نیستند اگرنه تابحال مرده بودند. چنانچه برادران مارکسیست و ساخت کاست ها در جوامعی مانند هند اجازه بدهند، روابط سرمایه داری میتواند استعداد افراد جامعه را بکار گیرد که هرکس برای منافع خود کار کند و به قول آدام اسمیت دست نامرئی بازار رفاه را برای همه به ارمغان خواهد آورد. در این میان به تنها چیزی که نیاز نیست ایدئولوژی رهایی انسان از قید زنجیرهایش است. زنجیری وجود ندارد دوست عزیز. اگر زنجیری هست در ذهنیت های گیر کرده در قرن گذشته است.

س., 14.01.2025 - 06:43 پیوند ثابت
بهنام چنگائی

In reply to by آرش کیانی

عنوان مقاله
ما بانی بن بست ...

جناب کیانی؛
گفتمان پیرامون مارکسیسم می باید محور مشخص داشته باشد تا بشود دفیق و با بررسی از ریز و درشت های استدلالی آن پیرامون پدیده های زهنی و عینی آنها شد و داد و ستد اندیشه ورزی و علمی کرد؛ روش و شیوه هائی نوشتاری و گفتمانی ایکه بتواند سوژه ها را چنان سرراست و روشن بشکافد و در دید دوسویه آشکارکند که گفت و شنود را تشویق و ادامه ی آنرا تشویق کند، چالش بسیار ارزنده ای که محور گفتمان من درین مقاله نبوده و نیست.
نگاه و نکته ی پیشین من این بود که شاه و شیخ رودرروی خواست و توان شگرف و خود مدیریت اجتماعیند، زیرا هرکدام بنوعی ویژه اراده محور و باند پرورند. این دو ساختار ظاهرن متفاوت، در طول تاریخ بیشتر مکمل هم بوده تا در برابر هم، و در هر حال هردوی آنها از ابزار نادانپروری دینی چه بهره برداری ها ضدانسانی بسیاری که نکرده اند؟!
بد نیست که ما بیاد بیآوریم که در دوران محمدرضا پهلوی، این تنها آخوندیسم یا از دید من" پاسداران حماقت" بودند که زیر سایه جواز، مهر و کمک و هدیه های مالی هنگفت شاه می توانستند آزادانه خرافه های خود را در ژرفای وجود آدم های ساده دل و آسیب پذیر بکارند و کاشتند و ثمره اش هم

دیدیم و این شد که آموزش یافتگان آلهی ـ آخوندی شاه شما را بسادگی فراری دادند؛ و خود نیز بی هدف و ناآگانه ابن بست زندگی دردناک و دهشناک امروزین را دیروز برپاساختند.

بنابرین ما و تلاش آتی مان باید اینگونه باشد که از روی تجربه زنده تاریخی و از روی منافع آشکار اجتماعی ـ طبقاتی راه و روش های آنچنانی ای را برگزینیم که در دور و تسلسل های پیشن گرفتاره دوباره نشویم. مگر نه این است که شاه را نه چند هزار آخوند، بل کارگران و توده های میلیونی بپاخواسته بودند که وی را ناگزیر به فرارکردند!؟ پس دوست من! همین کارگران و مردم هستند که با آموزش و همبستگی و همکاری می توانند ایران و جهان را دگرگون کنند. ما باید راه و آموزش سرکردگی اجتماعی را بیآموزیم و بیآموزانیم.

و بی گزافه گوئی مارکسیسم یگانه ابزار این آموزش و آگاهی لازم تاریخی است که در بطن و متن و پیشبرد آن آموزش اجتماعی و بیاری خردورزی و همبستگی خود حکومتگران بشکل شورائی و تمرکزستیز، این اهرم انسانمدار و عقلی می تواند پیاپی و روزبروز رشد و تکامل بهتر یابد و می یابد و می تواند ریشه جور، ستم، بهره کشی، دشمنی، جنگ های ویرانگر امپریالستی را با ایجاد هموندی و همکاری جهانی پایان بخشد.

باید روی این راه همبستگی کارگران و مبارزه اجتماعی و فراملی و توان توده ای آنها پیوسته فکر و کار کرد و نه دست بسوسی انگلان انباشت سرمایه دراز کرد و دادخواست مزد کافی نمود! هیچکدام از انباشتگران سرمایه کارنکرده و درد کارگر را نمی فهمند و براستی دشمن فراروئی و بهزیستی نوع انسان می باشند. باید بساط بهره کشی انسان از انسان برچیده شود و خواهدشد، اگر چندی بدرازا کشد.
با سپاس از پانویس تان و نام من پس از چ یک نون کم دارد. " چ ن گائی

س., 14.01.2025 - 12:19 پیوند ثابت
آرش کیانی

عنوان مقاله
من همان ناشناس پیشین هستم

باز هم تجربه خرد جمعی

آقای چگایی.. بنظر میرسد که ما هی میگوییم نر است شما میگویید بدوش!
سوال کردید : چرا باید یک ساختار فردی شاه و دینی شیخ محور بتواند بهتر یک کشور رنگین فرهنگ ما را مدیریت کند و نه همفکری جمعی و همبستگی اجتماعی، و صف بندی مستقل طبقاتی و بی کم و کاست فراایدئولوژیک؟
پاسخ: اول این که من از ساختار شیخ محور سخنی به میان نیاوردم و مخالف آن هستم.

به این تضاد در جمله تان توجه کنید:

«همفکری جمعی و همبستگی اجتماعی، و صف بندی مستقل طبقاتی و بی کم و کاست فراایدئولوژیک »
فراایدئولوژیک با صف بندی طبقاتی نمیخواند. صف بندی طبقاتی نگاه مارکسیستی به جامعه دارد. شما اگر فراایدئولوژیک به جامعه نگاه می‌کنید نباید با سرمایه دار مشکل داشته باشید.

برای دوری از بحث نا لازام بهتر است که نگاه «بناچار ایده‌آل» ما به پادشاهی های اسکاندیناوی و انگلستان و نیز جمهوری های اروپای غربی و آمریکا باشد و دیکتاتوری های خاورمیانه پادشاهی و جمهوری را مسکوت بگذاریم چرا که هردو مدعی هستیم که حکومت های دیکتاتوری خاورمیانه ای را رد می کنیم. من قذافی و صدام را به رخ شما نمی‌کشم شما پادشاهی عربستان سعودی را به رخ من نکشید. آیا قبول دارید که در پادشاهی ها و جمهوری های اروپای غربی این خرد جمعی است که حکومت می‌کند نه پادشاه یا رئیس جمهور؟ در این صورت برای من تفاوتی در اینکه در کدام زندگی کنم ندارد. برای شما هم تفاوتی ندارد برای همین در یکی از این کشورها دارید زندگی می کنید.
اما مشکل شما با اروپای غربی چه جمهوری و چه پادشاهی در اینجا هم تمام نمیشود. بلکه نگاه ایدئولوژیک مارکسیستی دارید. بسیار خوب به آن بپردازیم. می نویسید:
«در پهنه ی جهان رودرروئی نیروی کار در برابر انگلان و مفتخواران و انباشتگران بیمار سرمایه همچنان صف آرائی سازش ناپذیری با هم دارند»… و باقی پاراگراف تان که نشان میدهد مشکل شما تنها با شکل حکومت نیست بلکه با نظام سرمایه داری مشکل دارید که به این بپردازیم.

واقعیت این است که در پهنه جهان ایده آلی ما یعنی اروپای غربی و آمریکا مردمانش به سرمایه داران مثل شما نگاه نمی‌کنند و فکر نمی‌کنند که سرمایه داران مثلاً ایلان ماسک یا بیل گیتس یا سهامداران والاستریت انگل و مفت‌خور هستند و فقط انباشت گر سرمایه اند. آنها هیچ نبرد طبقاتی به گفته شما با سرمایه داران ندارند این امر فقط در تفکر شما و انگشت شماری انسان‌های به لحاظ تفکر متعصب و به لحاظ تفکر و نگاه به انسان واپسمانده چنین نگاهی دارند. تأکید می‌کنم که صفت واپسماندگی در اینجا به قصد توهین نیست بلکه اشاره به واپسماندگی به لحاظ ذهنی است. شما از پیشرفت جهان عقب‌مانده اید. اگرنه شما انسان مدرنی برای استفاده از مواهب جهان سرمایه داری هستید. نگاه شما از این جهت واپسمانده است که مثل مارکس قرن نوزدهم می اندیشید. مارکس متعلق به دوران گذار صنعتی بود که او هنوز جلوه‌های تازه روابط اقتصادی در جوامع انسانی را ندیده بود. در زمان او هنوز سندیکای مزدبگیران و سرمایه داران شکل نگرفته بود و به فکرش نمیرسید. او از بیمه همگانی و کمک هزینه سوسیال و وظایف دولت در تأمین زیرساخت های جامعه و تحصیل و پزشک و درمان رایگان اطلاع نداشت. مارکس نمیدانست که بازار سهام چیست و این که حتا کارگران نیز میتوانند سهامدار بشوند. مارکس تصور میکرد که نان در آوردن فقط از راه سرمایه و کار بدست می‌آید و غیر ممکن است که کارگر هم بتواند همزمان یک خرده سرمایه دار بشود. امروز به لطف جهان سرمایه داری دیگر کارگری گرسنه نیست. برخلاف نظر شما هیچ رو در رویی بین نیروی کار در برابر انباشتگران سرمایه نیست و هیچ صف آرائی سازش ناپذیری هم با هم ندارند این تفکر فقط در ذهنیت سودا زده شما وجود دارد. در اروپای غربی و آمریکا کارگران سهامدار هم هستند. شما میتوانید همزمان هم کارگر باشید و هم سرمایه دار اما نمیتوانید بعنوان «کارگرسرمایه دار» در عین حال عقیده داشته باشید که سرمایه دار انگل و مفت‌خور و ضد کارگر است. میدانم که حال تحقیق ندارید اگرنه کتاب در مورد دنیای جدید پس از انقلاب 57 بسیار نوشته شده لذا به شما توصیه می کنم فیلم گرگ وال استریت را ببینید. این فیلم نشان میدهد چگونه کارگران، لوله کش، بقال، سیمکش، کارگر کارخانه چگونه با اشتها پولشان را در سهام سرمایه‌گذاری میکنند. کارگری که سهام شرکت ها را میخرد عقلاً - شما بسایر منطقی فکر می‌کنید – باید اول خانه‌اش را خریده باشد، ماشین داشته باشد، شکمش سیر باشد، فرزندش مدرسه مجانی و درمان داشته باشد که چیزی اضافه مانده باشد که با آن سهام هم بخرد و سفرهای تفریحی نیز برود. در کشور اروپای غربی که من زندگی می‌کنم ایرانیان از هر قماش، پزشک، مهندس، راننده تاکسی، پرستار و کارگر کارخانه سهامدار کارخانه ها هستند و سودهای کلانی میبرند. در این کشورها هیچ گرسنه‌ای وجود ندارد و اگر کسی گرسنه هست بیشتر از سر بیعرضگی است اگرنه سوسیال به آن‌ها کمک می‌کند و آن‌ها همان هفته اول پولها را خرج می کنند. این را به چشم دیده‌ام و مثل شما شعار نمیدهم. هرکس عرضه کارگردن داشته باشد میتواند موفق شود و این کارگرسرمایه داران جدید هیچ کارگری را استثمار نمی کنند. و در عین حال این وضعیتی است که مارکس هرگز نمیتوانست در ذهنش تصور کند همانطور که نمیتوانست تصور کند تلویزیون یا موبایل چیست. مطمئن باشید که اگر مارکس امروز زنده بود در نظریاتش تجدید نظر میکرد. خوشبختانه به جای او مارکسیستهای دیگری بودند که متوجه شدند و بجای مارکس نظریاتش را با حذف بخش‌های آسیب زای آن تبدیل به لیبرال دمکراسی و سوسیال دمکراسی کردند. اگر مارکس امروز زنده بود یا لیبرال دمکرات بود یا سوسیال دمکرات.
جهان از دنیای دوران جوانی شما گذر کرده است آقای عزیز. بشر به این نتیجه رسیده است که انسان جماعت برای منافع فردی تلاش می کند. دلیل فروریزی دیوار برلین این بود که تصور میشد با حرفهای بظاهر زیبا مثل خرد جمعی و حکومت پرولتاریا بهشت برقرار میشود. نوع بشر با این تفکر «انسانی» بیگانه است. بشر منافع فردی را ترجیح میدهد و چون زندگی در محیط و جوامع سوسیالیستی اشتهای فرد برای پیشرفت را از او میگیرد غمزده به گوشه‌ای به اسمیرنوف اش پناه میبرد و با حسرت به زندگی رنگارنگ دنیای امپریالیستی نگاه می کند.
چرا نظام پادشاهی را ترجیح میدهم؟ خیلی ساده به این دلیل که به من ایرانی بهتر نان میدهد و حاضر نیستم پس از یک بار که با توهمات مذهب زده شماها به چاه رفتم این بار به توهمات مارکسیستی شما به جهنم بروم. ترجیح میدهم یک شاه بیاورم بالای سرم – چون من و آقای چگایی و کسانی مانند ما بعنوان انسان عرضه «تفکر جمعی» را نداریم و گند میزنیم- تا شرایطی فراهم کند که بتوانم هم کارگری و عملگی کنم و هم حقوق کافی بدست بیاورم که خانه بخرم و هم بتوانم در بازار سهام سرمایه‌گذاری کنم و زندگی بهتری فراهم کنم. آیا در این راه حاصل ارزش افزوده کار من کارگر نصیب سرمایه دار میشود؟ خب آن سرمایه دار که خودم هستم که صاحب سهام هستم. حتا اگر صاحب سهام هم نباشم و یک عمله که دارد برای ساخت برج یک سرمایه دار کار میکند، تا زمانی که من حقوق کافی دریافت می کنم، بازهم هیچ ایرادی نمی‌بینم که سرمایه دار صاحب ویلا و کشتی و هواپیمای شخصی باشد. مهم این است که آیا من مطابق نرم‌های حقوق بشری سازمان ملل از غذای خوب و با کیفیت، مسکن، بهداشت و درمان، تحصیل رایگان، و این‌گونه امتیازها برخوردار باشم. مشکل من زندگی خودم است و مشکل من این نیست که چرا سرمایه دار این همه پول دارد. داشته باشد نوش جانش. تجربه کشورهای بلوک شرق به من آموخته است که بهتر است به سرمایه داران خدمت کنیم تا از مواهب زندگی برخوردار شویم و لذت ببریم. اگر کسی به زندگی با کیفیت و خانه و غذای خوب راضی نیست برود کره شمالی زندگی کند.

آخرین جمله تان واقعاً شاهکار است. باهم بخوانیم:
اگر چه چین ظرف 40 سال دستآوردهائی شگرفی داشته است که تاریخ بشر بدان نرسیده بود و شکست سرکردگی امپریالیسم آمریکا و ناتوئی ها کوچکترین نشانه ی این پیروزی است. نشان از کدام پیروزی آقای چگایی؟ میدانید که مائو دهه هاست که مرده؟ جی پی شینگ رئیس جمهور سرمایه داران در چین است! میدانید که چین اگر به این افتخارات که شما میگویید رسیده نه در سایه مارکسیسم بلکه با کنار گذاردن آن به این درجه از پیشرفت رسیده است؟ البته که این پیشرفت‌ها در سایه مدیریت جدید حزب کمونیست چین بدسد آمده است اما این حزب کمونیست چین تفاوتی با حزب جمهوریخواه آمریکا نداره ها!!؟ این را میدانید؟ این حزب اسمش کمونیست است اما سرتاپایش «حزب سرمایه داری چین» است. میدانید که امروز چین چه تعداد میلیاردر دارد؟ میدانید که مردم چین در سایه لطف و نوآوریها و پولدوستی ها و مال اندوزی های این سرمایه داران نوپا توانسته به چنین جهش های چشمگیری دست یابد؟ اگر نمیدانید پس از تماشای فیلم گرگ وال استریت خوب است که یک تور ایدئولوژیک نیز برای دیدار از چین ابتیاع فرمایید.
خلاصه کنم.
1- خرد جمعی تنها در جوامع سرمایه داری و حکومت های لیبرال، لیبرال دمکرات یا سوسیال دمکرات میتواند منشاء خیر باشد و در جوامع سوسیالیستی هرگز نمیتواند نشو و نما کند. این در ذات بشر است که در محیط سوسیالیستی از بازآفرینی و نو آوری و تولید ثروت باز می ماند.
2- نظام پادشاهی یا جمهوری مدل اروپای غربی هر دو در ایران جواب میدهد و تفاوتی ندارند.
3- ترجیح من نظام پادشاهی است چرا که شرایط امروز ایران و مبارزه با رژیم آخوندی با حضور شاهزاده پهلوی زودتر نتیجه میدهد و مردم دلگرم تر میشوند. این تنها امتیاز است. نیروهای جمهوریخواه فاقد توان بسیج مردمی هستند. وضع شاهزاده در این مورد بهتر است.
4- هرگاه خرد جمعی ما ایرانیان مانند اروپاییان شد و مشکلات کشور برطرف شد، مردم اگر لازم ببینند پادشاه را از قصرش خارج می کنند و پول مفت به او نمیدهند. فعلا اگر نظام پادشاهی معنایش سقوط سریع تر آخوندها و پیشرفت و رفاه مردم آینده ایران است، ترجیح میدهم که پول مفت به دربار از مالیاتم بدهم تا اگر فردا به شاه نیاز نبود پس گردنش را میگیرم و از کاخ بیرون می اندازم. ولی فعلا به هزار دلیل به وجود او نیاز دارم و نه تنها خرج دربار را بعوان مالیات دهنده میدهم بلکه بیرون کاخ هم برایش کف میزنم و هورا می کشم.

ی., 12.01.2025 - 14:06 پیوند ثابت
بهنام چنگائی

In reply to by آرش کیانی

عنوان مقاله
ما بانی بی بست ...

با درود؛
پانویس شما بیانگر چگونگی شناخت، سمت و سوی دید و آگاهی تاکنونی شماست؛ همچنانکه نگرش من نیز محصول امکان و شناخت و چگونگی شکلگیری تاکنونیم است، بنابرین هر کدام از ما دستآورد دار و ندارهای پیشین تا همینکیم.
مارکسیسم یک ابزار دانشورز و یا اهرمی شناساننده ی بررسی های تاریخی و عینی در پهنه ی شناخت علمی ست. دانشی که پیرامون روابط میان کار، سرمایه و چسانی تولید و فروش کالائی و بردن سود از طریق ارزش افزوده و انباشت سرمایه و تدوام کارمزدی و ... بقای دهشناک بهره کشی انسان از انسان درین جامعه بشری چنددست و نابرابر می باشد که دستکم همینک بیش از 4 میلیارد انسان نه که نان کافی که آب سالم نوشیدنی هم ندارند.
بی گمان جایگاه و پایگاه طبقاتی کنونی شما درین ساختار سرمایه سالاری "حالا در هر کجای این جهان که می خواهدباشد تفاوتی ندارد" چنین است که آنرا نمایندگی می کنید و ترجیح هم می دهید در همین راستا باشید و زندگیتان را بکنید و حق تان هم هست؛ ولی دوست گرامی بسیارانی نه تنها در ایران دیروز دوران شاه و امروز شیخ زیر خط تنگدستی و زمینگیریند، که دردا در گستره ی جهان نیز این قربانیان سرمایه سالاری،

هموندان و بیدادرسانی دارند که انسان های دردمند و نوعدوست بسیاری هستند و وجوددارند که آنها نمیتواند بسادگی از کنار چنین جنون خودخواهی و فاجعه های ضدبشری بگذرند و آنهم در چنین نبودن های ناچیز " آب و نان و سرپناه و دارو و درمان و..." کجای این کارمی لنگد که ساختار سرمایه هرگز نخواسته و در آینده بسی بحرانی تر از امروز نخواهدخواست که فرصت زندگی پویا و برابر را به هر انسانی بدهد؟!

چناب کیانی مارکسیسم ایدئولوژی نیست، اهرم درست و قانونمند چگونگی پیشبرد مبارزه نیروی کار در برابر بهره کشان جهان سرمایه است. و همین راهکار برای جنگ سازش ناپذیر طبقاتی نوع بشر مهیا و پویا بوده و خواهدماند. مارکسیسم دانشی گسترده در عرصه های اقتصادی، سیاسی و جهان بینی ماتریالیسم دیالکتیک و تاریخی و ... است و تا بقای ساختار سرمایه، او نه تنها باقی که توامان تکامل یافته و می یابد. مارکسیسم یک ارزش علمی، انسانی و رهائیبخش است، چنانچه میلیاردها هم آنرا رد کنند، او همچنان ارزشمند باقی می ماند.

و از همینرو پیشتر برایتان نوشتم که ما و فردای مان می باید با اراده ی و خردجمعی و مشورتی و فراایدئولوژیک " نه مثلن مارکسیستی"من سازمان بیابد. و تکرارمی کنم جای بررسی ویژه ندارد که اراده و خرد جمعی بهتر می تواند راه فردای هموارتر را بررسی و کشف نماید تا یک ساختار مشابه شاهی که او بسان ولایت تنها آغازگر و پایان دهنده ی طرح ها، هدف ها و... دیگر بودند و هستند.

شما مرا تنبل از بررسی و تحقیق و شناخت دنیای بیرون از مارکسیسم می دانید! خوب چکارمی شود کرد و گفت؟ اید دید و برداشت زهنی شماست؛ ولی تشویق تان را برای فراگیرهای تازه و گسترده تر را بسیار پایه ای و درست می دانم و برای همگان آنرا آرزو می کنم.

بهررو گفتمان مان در چارچوب شاهی شما و ساختاری کارگری ـ مردمی ضدسرمایه سالاری، ضد جامعه ای مردسالار، ضد اشکال نابرابری ها و ...های دیگر و بسیار من چنین که آشکار می بینیم در میانه ی دوسوی ما پابرجاست و البته هیچکدام از آنها و ویژگی های وجودی من و شما بخودی خود بوجودنیامده و ناگهانی نیز با چند دادوستد فکری و بسادگی دگرگون نمی شوند؛ با اینجود آگاهی یابی و آگاهیرسانی ارزشی ست که می باید ما آنرا پاسداریم.
باسپاس

ی., 12.01.2025 - 16:07 پیوند ثابت
ناشناس پیشین

عنوان مقاله
توهم خرد جمعی

خرد جمعی در تفکر شما توهم است و وجود خارجی ندارد.

آقای چگایی عزیز. از بحث شما استقبال می کنم و خوب است ادامه بدهیم. کل نوشته شما به مانند آیه های یک کتاب آسمانی است که چشم بسته به آن باور دارید حتا اگر نتیجه فاجعه بار داشته باشد. نوشته اید « من با هر شکلی از اشکال ساختارهای فرد محور و حکومت های الگوپرداز ( شاهی ـ ولائی) یکه تاز و خود برتربین مخالفم!». بسیار خوب، من هم با این فرمولبندی شما موافقم. اما برابرنهاد شما به این ترتیب است: «خردورزی اجتماعی ـ انسانی، تربیت و تکامل تفکر و اراده جمعی، و ....خلاقیت های گفتمان آزاد و شورائی ».
سوال اینجاست که اگر این جمله بالا که آوردید، یعنی سیاست خردورزی اجتماعی انسانی و .. خلاقیت های گفتمان آزاد و شورایی» شما به فاجعه انجامید چه؟ این که کشورهایی که با متد مورد نظر شما اداره شدند همه به فاجعه انجامید را چه می گویید؟ آنچه شما می گویید در نظر انسان منطقی بنظر میرسد اما برای انسان کار نمی کند. مگر حزب توده و چریک های فدایی در مقطع انقلاب از متد خلاقیت شورایی و خردرورزی اجتماعی انسانی و گفتمان آزاد استفاده و عمل نکردند؟ بکارگیری این ایده درخشان باعث شد که هنگامی که در اثر زیاده روی های صادق خلخالی خمینی او را از ریاست دادگاههای انقلاب برداشت، حزب توده، چریک های فدایی و سازمان مجاهدین خلق بیانیه دادند که اگر خلخالی به جایگاه انقلابی خود باز نگردد و به اعدام ها ادامه ندهد این نیروها خود اقدام به محاکمه و اعدام سران رژیم پیشین خواهند پرداخت. مگر خرد جمعی شماها نبود که دادگاه صحرایی را بجای دادگاه همراه وکیل توصیه میکرد؟ مگر خرد جمعی و گفتمان آزاد شما نبود که از اشغال سفارت آمریکا پشتیبانی کرد؟ هنگامی که کیانوری و نگهدار و مهدی فتاپور در تلویزیون ایران می گویند که بجز نیروهای انقلابی چپ و اسلامی دیگر نیروهای بورژوازی نباید حق آزادی سیاسی داشته باشند مگر بجز آن است که این مواضع ناشی از متد خردورزی اجتماعی ـ انسانی، تربیت و نکامل تفکر و اراده جمعی، و خلاقیت های گفتمان آزاد و شورائی این دو حزب و سازمان ناشی می شد؟
البته پاسخ تان را میدانم. میفرمایید که آن زمان شرایط به گونه ای دیگر بود و داغی انقلابی مانع از تفکر صحیح شده بود و انقلاب مورد تهدید بود. خیر آقای چگایی. اینها پاسخ قانع کننده نیست. پاسخ صحیح و بی غرض این است: خردورزی اجتماعی ـ انسانی، تربیت و تکامل تفکر و اراده جمعی، و خلاقیت های گفتمان آزاد و شورائی میتواند فاجعه آفرین هم باشد و نمیتواند جلوی تندروی ها و هیجانات جمعی را بگیرد. تربیت و تکامل و اراده جمعی شما فاجعه آفرین بود. این را بگذارید کنار « اشکال ساختارهای فرد محور و حکومت های الگوپرداز ( شاهی) یکه تاز و خود برتربین» مانند رضاشاه و محمدرضاشاه. کدام تان فاجعه آفریدید و کدام تان ساختید؟ کیانوری، احسان طبری، نگهدار، فتاپور و حزب توده و مجاهدین و چریک های فدایی کارنامه شان درخشان بود یا رضاشاه و محمدرضاشاه؟ صرف این که جملات شما به ظاهر جملات معقولی هست که الزاما نتیجه معقول هم به همراه نمی آورد! ذهنیت شما از جوانی با ساده اندیشی مقهور جمله بندی های به ظاهر زیبا شده است و اسیر مانده. دستکم حتا حاضر نیستید که به فجایعی که تجربه خرد جمعی و حکومت شورایی و .. مورد نظر شما در کشورهای کوبا، چین مائو و اتحاد شوری و اروپای شرقی آفرید فکر کنید.
بله.. خرد جمعی و حکومت شورایی وجود دارد بهترین آنها در پادشاهی های نروژ، سوئد، دانمارک، هلند و ... برای رساندن ایران با مردمانی که تحفه هایش، تحصیلکرده هایش شما فاجعه آفرینان بودید حکومت های فردی تنگ شیائوپینگ و شی جین پینگ، بن سلمان، محمدرضاشاه و رضاشاه و آتاتورک مورد نیاز است تا روزی بشوند سوئد و دانمارک و چین امروز و آمریکا. در این میان به آنچه نیاز نیست توهم ««خردورزی اجتماعی ـ انسانی، تربیت و تکامل تفکر و اراده جمعی، و ....خلاقیت های گفتمان آزاد و شورائی » شماست. شما نمیتوانید این عبارات را مثل وحی قرآنی مقابل خود بگذارید و با جزم اندیشی برای رهبران یاد شده انگ فرد محور و حکومت الگوپرداز شاهی و یکه تاز و خود برتربین بزنید. وانگهی.. البته که رضاشاه باید خود را بر تر از کیانوری و فتاپور و خمینی و مسعود رجوی ببیند. البته که محمدرضاشاه برتر از جمع چریک های فدایی و حزب توده و خرد اجتماعی و خلاقیت جمعی فاجعه بار تان که حاصل اش پذیرش رهبری خمینی است! اینطور نیست؟ عنوان مقاله شما خود گویای آن است که خرد جمعی شما میتواند فاجعه بار باشد. لذا لطفا هنگام بکارگیری الفاظ به ظاهر زیبای خرد جمعی کمی احتیاط کنید با پوزش به شماها نمیاد.
نتیجه ای که میخواهم بگیرم این است که اگر دیدیم به هر دلیلی، واپسماندگی تاریخی، شرایط اجتماعی و غیره الگوی مورد نظر ما نتیجه مطلوب نمیدهد، با دگم اندیشی بر باطل ان پای نفشاریم. برویم دست آتاتورک و رضاشاه را بفشاریم تا ما را از شر خودمان رها کند. لذا با عرض پوزش بازهم نوشته شما را وارد نمیدانم. شما پاسخی به ایرادات تاریخی که از عملکرد چریک های فدایی گرفتم ندادید در عوض به سوالی که من نپرسیدم پاسخ دادید که من ان را هم در بالا جواب دادم. شما هم دیروز راه را اشتباه رفته اید و هم امروز میخواهید اشتباه بروید. بخاطر خودتان و بخاطر مردم ایران و مصالح کشور این عبارات کفرآمیز «خردورزی اجتماعی ـ انسانی، تربیت و نکامل تفکر و اراده جمعی، خلاقیت های گفتمان آزاد و شورائی » به آن معنایی که شما در ذهن دارید را دور بریزید. از آن چیزی بجز فاجعه به بیرون نمی تراود. نمیدانم کجا زندگی می کنید.. حتما یک کشور غربی است. چشم بسته توصیه می کنم به همان ساز و کار معیوب از نظر شما در آن کشور اطمینان کنید که به دور از نوع تفکر شما کشوری را ساختند که شما به آن پناه بردید. به همین ترتیب چنانچه فردا روز شاهزاده رضاپهلوی و دستگاه همراهش در ایران قدرت را بدست گرفتند، شما بازنشسته اید اما اشتباه دوران جوانی تان را به نسل تازه توصیه نکنید (هرچند آنها به شماها اهمیت نمیدهند) بگذارید آن فرد خود محور بین و خود برتر بین کارش را بکند و کشور را از منجلابی که شماها دچار کردید بیرون بکشند. خوشبختانه خمینی قدرت را بدست گرفت و شماها از یک لکه ننگ بزرگتر از رژیم اسلامی بری شدید اگرنه امروز در ایران این شما بودید که با تفنگ ساچمه ای چشم دختران را در خیابان های کشور کور میکردید. شکر گزار این شانس بزرگ زندگی تان باشید و سعی کنید کمتر صدا کنید تا توجهات به ریشه های تاریخی فاجعه بار و گذشته پر از خطای شماها کمتر جلب شود چرا که دیگر کسی خریدار عذر شما که «خاندان خودکامه پهلوی خود نادان و ناگزیر نادانپرور بود و برای ما نیز آنچنان خواستند و پرداختند که شدیم» نیست.

ش., 11.01.2025 - 06:10 پیوند ثابت
بهنام چنگائی

In reply to by ناشناس پیشین

عنوان مقاله
ما بانی بی بستو...

دوست گرامی؛
از پانویس تان سپاسگزارم و اقرارمی کنم که شما در عین نرمش نوشتاری تان نشان می دهید که ما در دوسوی نگرشی سیاسی هستیم که آشکارا یکی، نمایندگی اهرم تکروی و فردمحوری، و دیگری ابزار خردورزی جمعی و اجتماعی و طبقاتی را الگوی اجتناب ناپذیر دگرگونی می داند.
بنابرین پرسیدنی ست!
چرا باید یک ساختار فردی شاه و دینی شیخ محور بتواند بهتر یک کشور رنگین فرهنگ ما را مدیریت کند و نه همفکری جمعی و همبستگی اجتماعی، و صف بندی مستقل طبقاتی و بی کم و کاست فراایدئولوژیک؟ حتی اگر، آنگونه که شما نوشته اید نیروی چپ چه در ایران و چه در گستره ی جهان نتوانسته است و یا نتوانسته باشد تاکنون الگوی راهبری و راهکاری سیاسی خویش را سازمان دهد؟!
در پهنه ی جهان رودرروئی نیروی کار در برابر انگلان و مفتخواران و انباشتگران بیمار سرمایه همچنان صف آرائی سازش ناپذیری با هم دارند و آنتاگونیسم و جنگ کار برابر سرمایه در میان آنان جز سمتگیری بسوی رهائی از استثمار و پایان دادن به بهره کشی انسان از انسان از یکسو و در سوی دیگر آن ترفند و دسیسه های ضرورت بقای ساختار ضدبشری سرمایه سالاری ست که از نگرش من می بایست سیاست مردمی، تجربی، عقلی، اخلاقی، انسانمداری، فراملی و نوع انسانی برایش و برایش در این روند ویرانگری های بیشمار امپریالیسم آمریکا و شرکایش راه چاره ای بیابد و ما بیابیم که از دید من کمونیست تاکنون ایده ای بهتر و کاراتر و عقلانی تر از مارکسیم وجودنداشته است که بتواند با ابزارها و اهرم های خرد، توان، همبستگی و اراده و اداره ی اجتماعی ـ طبقاتی ـ شورائی مستقل خود مردم کار و توده های بیدادرس را به چنین هدف والا و درست و انسامداری یاری دهد و به سرانجام ضروری برابریخواهی و نوعدوستی بکشاند و یاری برساند و

بی نیاز از هرگونه خشونت و سرکوبی از بهرکشان تنها، به پوزه ی این گروه هایکوچک انگل و رانتخوار و مفتخور سرمایه دار داخلی و جهانی افسارزند و خود اداره زندگی خویش را بیآموزد و بیآموزاند. حتی اگر بارهای بارهم سرمایه داران ضدبشری همچون گذشته نگذارند و یا مای جهانی و ایرانی همچنان نتوانیم درین راه بسیار ئرست و رهائیبخش و انسانی و خردمدار برابر قلدری سرمایه به پیروزی رسیم.

دیگر دوران شاه سایه ی خدا و امام نماینده الله در زمین است سپری شده و نباید فرصتی برای پردازش های آنچنانی و اینچنینی بدخیم و ویرانگر ترامپی ها در پهنه ی ایران و جهان مهیاباشد، چنانچه بپذیریم که منافع حقوق انسانی اکثریت به این بخش ناچیز فاسد ارجحیت دارد.

از شما و دیگران نوعدوست و خردمحور می پرسم و پرسیدنی ست! کدام شیوه و راهکار تجبی و تاریخی و امروزی درست تر است؟ اینکه بگفته شما چپ ها و کمونیست ها درین روند بلند تاریخی اشتباه ها و یا خیانت ها به این اصل انسانی داشته و کرده اند، نمی تواند دلیل بر انکار راهکار و راهبرد مارکسیسم شود، اگرچه چنین نیست! چراکه ورشو تا روز فروریزی یکپارچه اش در برابر ناتو همچنان در حالت دفاعی بود و شکنندگی هائی داشت و امروز هم چین کمونیست چنانچه در دو قطب " اقتصادی و سیاسی" نتواند با برتری برابر جهان غرب بایستد، بی گمان نچندان دور درهم فروخواهدریخت؛ اگر چه چین ظرف 40 سال دستآوردهائی شگرفی داشته است که تاریخ بشر بدان نرسیده بود و شکست سرکردگی امپریالیسم آمریکا و ناتوئی ها کوچکترین نشانه ی این پیروزی است. باسپاس از ما

ش., 11.01.2025 - 14:13 پیوند ثابت
ناشناس

عنوان مقاله
هنوز شجاعت ندارید

آقای چگایی عزیز،

برگردیم به سال ... مثلا 1353. در این سال شما میتوانستید بسته به شرایط زندگی تان، با انتخاب خودتان بین دیدن دوراه و کار در کارخانه ارج یا ایران ناسیونال، کار در یک کارگاه آهنگری، عملگی، استفاده از امکانات دولتی تحصیل در دانشگاه در ایران یا خارج - آنها که معدل پایین دیپلم داشتند بناچار راهی خارج میشدند و پس از تحصیل مدرک بهتری از تحصیلکرده در دانشگاه ایران نصیب شان میشد- رانندگی تاکسی یا وانت نیسان، رانندگی کامیون و اتوبوس، شاگرد فرش فروشی در باز یا در میدان تره بار زندگی آینده تان را پی بریزید. یا انتخاب کنید که به دنبال سراب سیانور زیر لب تان بگذارید و مستشار آمریکایی و پاسبان را ترور کنید. میلیونها ایرانی راه سیانور را انتخاب نکردند و پس از چند سال با پول کافی خانه و زندگی بهم زدند و شدند استاد بنا، پزشک، نویسنده و .. شجاعت داشته باشید. شاه شما را به آن راه «بناچار» رهنمون نشد خودتان آزادانه سراب را انتخاب کردید. میلیونها ایرانی راه شما را انتخاب نکردند. به ما هم سن و سالهای شما نیز در آن زمان سیانور تعارف شد اما نپذیرفتیم. به انتخاب خودمان نپذیرفتیم و شدیم بخشی از سازندگان کشور نه مثل شما نابودگران. آنچان حرف میزنید که گویی 36 میلیون ایرانی راه اشتباه شما را انتخاب کردند. در کارواسرا سنگی جبهه ملی مگر چه تعداد از 36 میلیون ایرانی جمع شده بودند؟
در سال 57 سه توهم بزرگ بوجود آمد. اول این که انتخاب راه سیانور راه درستی بود برای شماها، و برای ما سازندگان کشور این توهم ابلهانه که راه سیانور درست بود و ما به اشتباه راه سازندگی کشور را انتخاب کردیم. بخصوص هنگامی که شاه فقید نیز توهم سومی را زد و «صدای انقلاب ما مردم ایران را» شنید. از این رو به شماها به احترام نگاه کردیم و راه شما را رفتیم. این یک توهم و یک اشتباه تاریخی ما ملت ایران.. ما میلیونها که قبل از تحریکات بی بی سی به شماها به چشم عقل باختگان نگاه میکردیم راه سازندگی را میرفتیم. اما در خیابان شعار دادیم « به گفته بی بی سی ... فلان».
این نهایت بزدلی، نبود شهامت است که خطای تاریخی خود را به گردن پهلوی ها بیاندازید و بگویید که «خاندان خودکامه پهلوی خود نادان و ناگزیر نادانپرور بود و برای ما نیز آنچنان خواستند و پرداختند که شدیم». نه .. نادان پرور نبود. شماها نادان بودید و ما دیگران، ما مردم ایران بی تجربه تاریخی که هیچ ربطی به پهلوی نداشت بلکه این بی تجربگی بناچار تاریخی ما بود. حافظه تاریخی نداشتیم و مثل جوان امروز که از مصدق اطلاع دارد و همه را در فیلم ها و ویدیوها و موبایلش می بیند .. ما از که تاریخ آموختیم؟ پهلوی جلوی کسی را نگرفت فقط هنوز موبایل و یوتوب اختراع نشده بود. و شماها راه تباهی را انتخاب کردید و ما را به دنبال خودتان کشاندید. با کدام منطق مسلسل بدست گرفتید؟ حق نداشتید چون دمکراسی نبود و چون کارگران صاحب کارخانه ها نبودند سلاح بدست بگیرید. به دمکراسی که خودتان اعتقاد نداشید و بقیه اش هم سراب بود و ما را به دنبال سراب کشاندید. مثل کسانی که وقتی در زندگی موفق نمیشوند و تقصیر را به گردن پدر و مادر و همه کس می اندازند بجز خودشان شماها نیز همچنان به دنبال مقصری غیر از خودتان میگردید. شما گناهکاران تاریخ باید شجاعت داشته باشید و مسئولیت تان را به گردن بگیرید و شاه را نیازارید. او دست شما مسلسل نداد و زیر زبان تان سیانور نگذاشت و به این کار مجبورتان هم نکرد. کدام کارگر کارخانه ایران ناسیونال یا ارج نزد شما نالید؟ کدام شاگر بازار یا میدان تره بار و کدام عمله نزد شما نالید که شدید وکیل خودخوانده او و مسلسل بدست گرفتید؟ چرا یک پیرمرد همراه شما مسلسل بدست نداشت؟ چون پیرمرد تجربه زندگی داشت شماها جوان و آرمانگرا بودید و آرمان تان اشتباه بود. دلیل از این واضح تر؟ حال به پیری قدم گذاشته همچنان در پوست آن جوان آرمانگرا تقصیر همه جهان هست بجز بهنام چگایی! واقعا ترحم برانگیز هستید! این انقلاب تنها یک پیروز و یک سربلند داشت و آن محمدرضاشاه و پدرش بودند. بس کنید!

جمعه, 10.01.2025 - 07:10 پیوند ثابت
بهنام چنگائی

In reply to by ناشناس

عنوان مقاله
ما بانی بن بست ولایتیم

با درود؛
در رد و نقد شما از من پیرامون مواضع ام نسبت به خاندان پهلوی، من پاسخ شما و مخالفت تان را حق مسلم تان می دانم، زیراکه نگرش شما اینچنین است و باید آنرا در گفتمان سیاسی سرزنده پذیرفت تا راه گفت و شنود سازنده گشاده ماند.

با اینوجود لازم می دانم بگویم که من با هر شکلی از اشکال ساختارهای فرد محور و حکومت های الگوپرداز ( شاهی ـ ولائی) یکه تاز و خود برتربین مخالفم! و وجود آنرا و تکرار هرنوع از آنها را مانع پیشرفت خردورزی اجتماعی ـ انسانی، تربیت و نکامل تفکر و اراده جمعی، و در نتیجه پی نبردن به خلاقیت های گفتمان آزاد و شورائی می دانم که در ایران پیشین و کنونی وجودنداشته است و مهیا ساختن و ایجاد آنرا برای ما و نوع بشر همچون هوا برای زنده ماندن و زندگی درست و درخور و پویائی داشتن اساسی می دانم. ضرورت حیاتی ای که با قاموس، فرهنگ و سنت واپسگرای شیخ و شاه همسوئی ندارد.

و همین بیگانگی شاه و شیخ و خواست اراده و اداره ی پیشبرد فردی آنها در برابر خواست و توان تفکر جمعی، برجسته ترین تناقض و تضادی ست که هرکدام منشاء بسیاری از دور و تسلسل های مرگبار تاریخی و جبران ناپذیر کشور ما و جهان پرآشوب و فقرزده و روبه انفجارماست.
باسپاس از پانویستان

جمعه, 10.01.2025 - 22:59 پیوند ثابت
پیروز

عنوان مقاله
ما بانی بن بست ولایتیم

باید پذیرفت که "مـــــــــــــــــا" 46 سال پیش از دانائی کافی، آگاهی لازم تاریخی و دانش زمانه ی فراروئی های پیشروانه و جهانشمول واپس مانده بودیم.
چرا ؟
زیرا خاندان خودکامه پهلوی خود نادان و ناگزیر نادانپرور بود و برای "مـــــــــــــــا " ( ملت بیشعور دنباله رو به رهبری روشنفکران بیشعورتر و بیگانه پرست ) نیز آنچنان خواستند و پرداختند که شدیم.
لذا پس از فروپاشی کاخ شاه چندان جای شگفتی نداشت که " مــــــــــــــا" از روی نادانی و بی تجربگی برای یافتن حق خود و پرداختن درست به راه فردامان نمی بایست چنین ساده گول بخوریم که خوردیم،و ناگوارتر خودفریبانه و نادانسته تر بن بست تنگ و تاریکی بسازیم که اینک در پایانه ی ویرانی آن ما همچنان اسیرتر و گرفتارتر و بیدادرس تر و بی حقوق تر از پیش مانده ایم.
و با هرزگی، ستمورزی، تبهکاری، درندگی، چپاولگری ووو، از جمله بیشعوری ملتی به رهبری روشنفکران بیگانه پرست ، این دستگاه واپسگرای ولائی ـ الهی بسازیم تا هریک از آنها دمار از روزگار یکایک
" مــــــــــــــــــــــــــــــــا " درآورند؟
اگر به بلوغ سیاسی و شعور و خرد میهن دوستی رسیده باشیم درک میکنیم، این حقایق بن بست دینی ـ دولتی ست که راه فراروئی بسوی دگرگونی ها و راهکارهای ریز و درشت آینده سازی را از ما گرفته، و سرنوشت دردناک را برای خود ما ایجاد ، و بن بست ولائی را در زندگی تاکنونی مان برتابیده و پذیرفته و راه فردا را بروی خویش بسته ایم.
تنها خودمان نیز باید با همبستگی و خرد اجتماعی ـ طبقاتی آنرا فروریزیم و راه فردای آزاد، برابر و انسانی را با این نوآوری بگشائیم.
امیدوارم بدوراز خودخواهی و بیشعوریها ، این واقعیت قابل درک باشد!

پ., 09.01.2025 - 20:55 پیوند ثابت

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید