ولیعهد سعودی امیر محمد بن سلمان به نسل جوانی که اکثریت جمعیت سعودی را تشکیل میدهند مژده میدهد که عربستان سعودی در اندیشه فرداست. دینمداری افراطی در سعودی جایی نخواهد داشت. حرفهایش به دل مینشیند که اثرش را به چشم دیدهام. محمد بن سلمان میگوید: «ما جزو کشورهای گروه ۲۰ هستیم. یکی از بزرگترین اقتصادهای جهانایم. ما در محل تقاطع سه قارهایم. بهبود اوضاع عربستان سعودی به معنای کمک به منطقه و تغییر جهان خواهد بود. هدف ما عملی کردن چنین چیزی است و امیدواریم از حمایت همه برخوردار شویم.»
دهه ۵۰ شمسی پادشاه فقید نیز در چنین اندیشهای بود. سالهای خوب ما.
محمدعلی بهمنی از آن سالها بود که هفتهای پیش خاموش شد. آنکه سروده بود:
به شبنشینی خرچنگهای مردابی
چگونه رقص کند ماهی زلالپرست؟
با اینکه چندی سر از پنجره رژیم بیرون آورد اما من آن بهمنی را میشناختم که از «زمانه پست قیلوقال پرست» به شکوه بود.
در آن سالهای به قول اسفندیار منفردزاده «روزگار خوش استبداد» برای ما اهالی قلم و شعر و سینما و موسیقی از همه سو امکاناتی بود که در پربار کردن چشمه احساس و ذوق و اندیشه ما کارساز بود.
مجله فردوسی و عباس پهلوان و ما که در دلش جا داشتیم. و «نگین» عنایت و «خوشه» دکتر عسکری و شاملو را داشتیم و ماهنامه «سخن» بزرگمرد پرویز ناتل خانلری و وحید و «اندیشه هنر» را. همنسلان ما هر ماه تقریبا جُنگی منتشر میکردند. اگر علی میرفطروس به تبریز ره زده بود سهندش از آنجا میآمد و صالحی با بازار ادبیاتش هوای شمال را در دلهای ما میریخت و البته جُنگ حقوقی و یارانش از اصفهان و جُنگهای خراسانی با نعمت آزرم و سرشک و اخوان ساکن تهران و اسماعیل جان خوئی از مشهد به تهران میآمد و روزهای تشنه ما را پر میکرد.
شاملو و اخوان و ایران درودی و سیحون و خوشنام و بقایی و دکتر صدرالدین الهی و احرار و آموزگار و ایرج پزشکزاد رفتند. ابراهیم جان گلستان خاموش شد. سیمین بانویمان نماند تا در موج رقص و آوای دخترانش به وجد آید. صحنه ناگهان خالی شد. از جوانترها داریوش کارگر و کوشان و عباس معروفی و....
امروز که به دهه ۴۰ـ که ما از نیمهاش در حاشیه و سپس وسط معرکه افتادیم ـ و دهه۵۰ مینگرم، درمییابم که محیط روشنفکری ما در آن سالها تا چه حد در چنگ ایدهآلیسم تودهای و ایدهآلیسم اسلامی گرفتار بود، تا جایی که رفیق همسفر آن روزهای ما خسرو گلسرخی، که اعدامش بیدلیلترین اعدامها پیش از ظهور خمینی بود، از یکسو دلبسته مارکس و اندیشه جهانشمول دیکتاتوری پرولتاریا شده بود و از سویی دیگر در دادگاهش توسل به کلام حسین بن علی میجست. در زندان اسلامیها، رختشان را روی بندی که لباس چپها روی آن خشک شده بود نمیانداختند و در لیوان آنها آب نمیخوردند. همان بساط زندان هنوز هم به روایت فائزه هاشمی در زندان رژیم برقرار است. همین نگاه بود که ما جوانان را چنان اسیر آلاحمد و غربزدگیاش کرد که مهدی، رفیقمان با دو تا و نصفی شعر بالشکسته، گریبان داریوش آشوری را میگرفت که به چه حقی به امامزاده ما حضرت جلال درباب غربزدگی خرده گرفتهای؟ و من هر بار که یاد آن منظره میافتم به جای مهدی و یک دوجین جوان مثل خودم ایدهآلزده، آن هم ایدهآلهایی مرکب از نوع ترکیبی سید قطب به اضافه چهگوارا و خمینی به اضافه هوشیمین و لیلی خالد و...، احساس خجالت میکنم.
روشنفکر عصر پدر، حتی اگر ارانیوار دلبسته مکتب اشتراکی بود، در درجه نخست سرفرازی و پیشرفت وطن و اعتلای نام ایران و رفاه ملتش را در نظر داشت، اما روشنفکر بهرسمیت شناختهشده عصر پسر، در درجه اول در اندیشه تخریب نظم موجود بود، بیآنکه جانشینی برای آن یافته باشد. مثلا اگر شما در سال ۴۷ از تکتک مشتریان دوشنبه ظهرهای کافه فیروز، چه بزرگشان از نوع آلاحمد و ساعدی و اسلام کاظمیه و هزارخانی و چه میانسالشان و چه از ما نوجوانان، میپرسیدید حضرات، گیرم فردا محمدرضا شاه پهلوی رفت و دولت به کام شما شد، چه نوع حکومت و چگونه آدمی را برای به دست گرفتن قدرت در نظر دارید، هرگز پاسخ درست و روشنی دریافت نمیکردید.
بستر روشنفکری ما با فقر ـ و گاه ادای فقرا را درآوردن ـ کمسوادی، حرفهای بیسروته اما نیشدار به شاه و حکومت، آرزوی حداقل یک بازداشت هرچند کوتاه و اقامت در کمیته و یا اوین داشتن، «صد سال تنهایی» و افادات «امه سزر» و «فرانتس فانون» و سرودههای لورکا و نرودا را زیر بغل زدن، تقیزاده را دشمن داشتن و قول آلاحمد را در شهید بودن شیخ فضلالله نوری مرتجع حق و حقیقت پنداشتن و... عجین بود. بستری بود که زائو در آن البته به جز نوزاد کریه و خونریز و بدخوی انقلاب ۵۷ را نمیزایید.
«استبداد رضاشاهی» را اگر بهدرستی نفی میکردیم حداقل انصاف داشتیم که تحولات مثبت و اساسی ۱۶ سال سلطنت و دو سه سال سردارسپهی و ریاست وزرایی او را هم منکر نشویم. اما چون نگاه همه نفرت بود و انکار، همه پوچی بود و ایدهآلهای بیمایه و پایه، نه کار سترگ داور را در ادامه کار مشیرالدوله در برپاساختن عدلیه نوین میستودیم (اما با همه توان مرگ داور را در جمع جرایم رضاشاهی منظور میکردیم) نه یکپارچه کردن ایران، نظام نوین حمل و نقل، برپایی مدرسه و دانشگاه، اعزام محصل به خارج، نظام مالیاتی و بودجهنویسی، انتقال زن از آشپزخانه و پستو به جامعه، جدا کردن حریم دین از حکومت، شناسنامهدار کردن ایرانی (که مورد طعن ملاها بود چون کسی نباید خبردار میشد نام عیالشان چیست.) در نگاه ما اصلا ارزشی نداشت، چون ارانی در زندان پهلوی به قتل رسیده بود، آن هم به دروغ.
اگر رضاشاه کبیر قصد کشتن ارانی و یارانش را داشت برخلاف توصیه صدرالاشراف سرنوشت آنها را به دادگاه مدنی نمیسپرد و همین نگاه را در باب عصر شاه فقید نیز داشتیم. یعنی به روی معجزه دهه ۴۰ در عرصه اقتصادی و صنعتی و کار سترگ مردانی چون دکتر عالیخانی، مهدی سمیعی چشم میبستیم، اسم علی امینی که میآمد حکایت کنسرسیوم بلافاصله مطرح میشد و یادمان میرفت که در همان ۱۴ ماه زمامداری اگر با او همدل شده بود و جبهه ملی پیشنهادات او را به دیده ایجاب نگریسته بود کار ما به خمینی نمیرسید و خمینی در هیئت منجی قافلهدار انقلاب ظاهر نمیشد. نسلهایی بودیم که مفهوم روشنفکر را بهدرستی درک نکرده بودند، به همین دلیل روشنفکران واقعی را نفی میکردند و زیر علم هر روضهخوانی از نوع چپ و اسلامی آن سینه میزدند.
شخصیتهایی مثل دکتر صدیقی و دکتر صناعی و دهها تن از آنها که برای اصلاح نظام و پیشرفت و سربلندی کشور با همه بایدها و نبایدها از دل و جان مایه میگذاشتند روشنفکر به حساب نمیآمدند، اما کافی بود شما یک شعر چاپ کنید که در آن واژگانی از قبیل جنگل و شب و خون و خلق آمده باشد، یا مقاله و قصهای که طعم مرگ و ویرانی و نفی تاجدار در آن باشد تا به جمع روشنفکران اضافه شوید.
قحطی که ما گرفتارش بودیم با ظهور امام خمینی آشکار شد. اما دریغ از یک پاپاسی که این فضای قحطیزده را اندک تغییری دهد. چپهامان قصیده غرا در وصف امام عصر و زمان سرودند و تئوریسین سرشناس تودهای در ۷۰ سالگی زیر تیغ ختنه لاجوردی رفت. لیبرالهامان کراوات گشودند و ریش نهادند و تسبیح در دست گرفتند و ملیهامان بعد از آنکه بختیار را با خنجری از پشت ناکاوت کردند، پشت سر «مردی که خورشید وجودش از غرب طلوع کرد» نماز جمعی به جا آوردند. اما ۴۵ سال استبداد و ارتجاع و نفرت و مرگ، اگرچه در عرصه ادبیات و فرهنگ میوه خوشعطر و طعمی به بار نیاورد (حسن عرب مرحوم میگفت درختی را که با خاکانداز آب دهند ثمرهای به جز گند نخواهد داشت. البته او واژه دیگری به کار میبرد.) اما در عرصه روشنفکری در این دوران شاهد بیرنگ شدن تابوها و گشوده شدن زبانها، بیاعتبار شدن ارزشهای بیپایه هستیم. آشکار شدن واقعیت حکومت دینی، فروپاشی اتحاد شوروی و ورشکستگی اندیشه دیکتاتوری پرولتاریا، از قدسیت افتادن امامزادههای چپ و راست دوران ما که این آخریها آنقدر بیریشه شده بودند که مثلا قذافی آدمی نیز به جمعشان اضافه شده بود، ظهور انسانگرایی در قالب سوسیال دموکراسی نوین، حقوق بشر، و مرگ آپارتاید نژادی، همه و همه در این تحول اساسی نقش داشتهاند. با این آرزو که اوضاع و احوال امروز راهگشای آنهایی نیز باشد که در تعمیم مفهوم روشنفکر در قالب رایج دهه ۴۰ و ۵۰ نقش اساسی داشتند و خوشبختانه هنوز در قید حیاتاند. اما شماری از آنها در خارج از کشور همچنان گرفتار مفاهیمیاند که دیرگاهی است مهر باطل شد را یدک میکشند.
سخنان امیر محمد بن سلمان را بار دیگر مرور میکنم، مصاحبههای دو سال اخیرش را میخوانم و یاد سالهای خوب میافتم. نسلهایی، دیروز و فردای روشن خود را به سیاهی مرگ و ارتجاع و جنگ و نفرت پیوند زدند. شاه غمگین و ملکه نازنینش با چشمان اشکبار خانه پدری را ترک گفتند و ما هنوز از حسرت و افسوس و اشک فارغ نشدهایم. این روزها سالگرد پرواز مهساست. رژیم در چهار ماه و نیم بیش از ۴۰۰ تن را اعدام کرد. تا کی باید نشست و حسرت خورد؟ جوان سعودی به فردا با امید میخندد، جوان ایرانی در چشمانداز فردایش به جز ویرانی و بیامیدی و درد نمیبیند. به من ایراد گرفتند که چرا دو هفته پیش از حماقت نسلت گفتی، اگر نمیگفتم، حماقت ۵۷ از دفتر و دیوان ما پاک میشد؟
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
دیدگاهها
پادشاه یا همه کاره کشور
از زبان روزنامه نگاران در باره روزگار گذشته بهتر است به خاطرات مدیران مطبوعات آن زمان مراجعه کنیم تا معیار پیشرفت و علت برآمدن روزگار کنونی را بهتر در ک کنیم.
این رساله بلند به نگارش سامر…
این رساله بلند به نگارش سامر صفا یوسف که پایان نامه خود را برای دکترای رشته جامعه شناسی و علوم سیاسی به پایان رساند. اما تالیف پژوهشی هدفمند را برای اعضای انستیتو صلح نوبل منتشر کرده است. همچنین نسخه ای را در اختیار دفتر حقوق بشر سازمان ملل متحد قرار داد. سامر صفا یوسف متولد عراق است از پدر عربستانی و مادر ایرانی. پدر مادری با تعلقات سنی و شیعه اما هر دو سکولار.
او بعد از پایان نامه دکترا به عربستان کشور پدری نقل مکان کرده و در دانشگاه ریاض به تدریس مشغول شد. همزمان به عضویت کانون نخبگانی در آمد که جزو مشاورین شاهزاده امیر محمد بن سلمان محسوب میشوند. باز نشر این مطلب یا بخش هایی از آن با ذکر نام نگارنده مجاز است.
-----------------------------------
چالش های اصلاحات: جلب اعتماد غرب
ولیعهد اصلاحات قابل توجهی را با هدف مدرن کردن عربستان سعودی و دور کردن آن از نفوذ تندروهای مذهبی انجام داده و خود را به عنوان یک اصلاح طلب در منطقه نشان می دهد. در حالی که تلاش او برای از بین بردن افراط گرایی و تقویت روابط بین المللی قوی تر، به ویژه با غرب، قابل توجه است، جنجال هایی (مانند قتل جمال خاشقجی در سال 2018) تردیدهای پایداری را در محافل سیاسی و رسانه ای غرب ایجاد کرده است.
او مسئولیت قتل نزدیک ترین مشاور و دوست دیرینه خود کمال خاشقجی را پذیرفت چرا که برخی نیرو های امنیتی عربستان پشت ماجرا بودند اما کماکان قسم میخورد که هیچ نقشی آگاهانه از این ماجرای غم انگیز نداشته و تاکید میکند که با خاشیقچی در ارتباط بود که او را به عربستان دعوت کرد. خاشقچی برای دیدار با او ابتدا به ترکیه رفته که از آنجا به کشور خود عربستان برود.
اگر قصد قتل او را داشت لزومی نداشت آن را در ترکیه اجرا کند. میتوانست منتظر بماند که او به عربستان برود. این سؤال موجب گمانه زنی های زیادی در عربستان شده است که انگشت اتهام این گمانه زنی دست نیرو های امنیتی ترکیه را دخیل میداند که در نیروهای امنیتی عربستان نفوذ داشتند.
ولیعهد ضمن باران انتقاد که از محافل رسانه ای چپ گرا در نیویورک روبرو بود اما اردوغان در ابتدا برای مدت طولانی سکوت میکند, زمانی ولیعهد دست به رفرم نیروهای امنیتی میزند اردوغان از کوره در رفته به جرگه ی منتقدین میپیوندد. این گمانه زنی ها را علیه نفوذ نیروهای امنیتی ترک در پادشاهی عربستان دو چندان میکند. اما هیچ سندی هم در دسترس نیست که حقیقتا کی طراح و پشت سر این جنایت فاجعه بار بوده است.
آیا او اعتماد غرب را جلب خواهد کرد؟
اعتمادسازی کوتاه مدت: اصلاحات او ممکن است برای دولت های غربی مشتاق عربستان سعودی باثبات و مدرن جذاب باشد. از نظر عملی، غرب برای عربستان سعودی به عنوان یک تامین کننده انرژی کلیدی و متحد منطقه ای ارزش قائل است. تلاش های او برای تنوع بخشیدن به اقتصاد، آزادسازی هنجارهای اجتماعی و کاهش افراط گرایی می تواند این مشارکت های استراتژیک را تقویت کند.
شک و تردید طولانی مدت: با این حال، دستیابی به اعتماد کامل دشوارتر است. مسائل حقوق بشر و درک خودکامگی در عربستان سعودی، به ویژه برای لیبرال دموکراسی های غربی. اعتماد، به روشی که ولیعهد میخواهد، ممکن است به راحتی حاصل نشود مگر اینکه به این نگرانیهای عمیقتر رسیدگی شود.
غلبه بر گروه های چپ گرا و مقرض روند اصلاحات مرتبط با رسانه:
در واقع عناصر قدرتمندی در رسانههای غربی و محافل چپگرا وجود دارند که از عربستان سعودی نه تنها به خاطر گذشتهاش بلکه به دلیل مالکیت داراییهای مهم در مراکز مالی مانند نیویورک و شیکاگو انتقاد میکنند. که آنها ممکن است هدفشان را سهم خواهی از این ثروت تجار و شاهزادگان سعودی باشد.
آیا او بر آنها پیروز خواهد شد؟
رسانه های غربی، به ویژه رسانه های مترقی، احتمالا به بررسی و انتقاد از ولیعهد، هم به دلیل سیاست های داخلی و هم به دلیل نفوذ گسترده تر عربستان سعودی بر غرب ادامه خواهند داد. برخی از این نقدها ممکن است ناشی از اختلافات ایدئولوژیک (در مورد حقوق بشر، شفافیت و غیره) یا منافع ژئوپلیتیکی باشد. با این حال، دولت سعودی دارای اهرم مالی و سیاسی بسیار زیادی است که می تواند از آن برای عقب راندن آنها استفاده کند.
با توجه به تلاش ها برای به دست گرفتن یا کاهش نفوذ مالی عربستان، این امر پیچیده تر خواهد بود. در حالی که برخی از رسانهها یا محافل سیاسی غربی ممکن است برای واگذاری داراییهای عربستان تلاش کنند، ارتباط متقابل مالی جهانی، اقدام یکجانبه علیه کشوری مانند عربستان سعودی را چالش برانگیز میکند. هرگونه فشار اقتصادی یا تلاش برای اخاذی به اراده سیاسی گسترده ای نیاز دارد که به ویژه با توجه به روابط اقتصادی بین عربستان سعودی و غرب تضمین نمی شود.
در حالی که تلاشهای ولیعهد برای مدرنیزاسیون ممکن است مورد اقبال غربیها قرار گیرد، اما تامین اعتماد کامل، بهویژه به دلیل مناقشات گذشته و نگرانیهای جاری حقوق بشری، دشوار خواهد بود. در مورد مقاومت در برابر فشار محافل مرتبط با رسانه های چپ در غرب، قدرت مالی و سیاسی او به او اهرمی میدهد، اما احتمالاً همچنان با انتقادات و درخواستهای اصلاحات در مورد مالکیت عربستان سعودی بر داراییهای خارج از کشور مواجه خواهد شد.
آیا امامان مساجد دست روی دست گذاشته می نشینند و فقط از شاهزاده اطاعت کنند؟
مسئله قدرت مذهبی در عربستان سعودی موضوع اصلی است. از لحاظ تاریخی، روحانیت دینی (تشکیلات وهابی) نفوذ قابل توجهی بر اداره و هدایت کشور داشته است. اتحاد بین خاندان آل سعود و روحانیون وهابی به قرنها قبل برمیگردد و هرگونه تغییر در این پویایی مقاومت بالقوه تندروهای مذهبی را ایجاب میکند.
استعاره "مار": تشبیهی که در متون عهده عتیق خصلت شیطانی آخوند را روشن میکند، جایی که مار به تدریج در راه خود را خدمت گذاز معرفی کرده اما برای رسیدن به قدرت پیچ و خم مسیرش را با تظاهر نیات مخلصانه و فروتنی کاذب طی می کند، رهبران مذهبی، اگر به حاشیه کشیده شوند، ممکن است آشکارا شورش نکنند، اما در عوض از نفوذ در شبکه های زیرزمینی برای حفظ اقتدار خود استفاده خواهند کرد. این می تواند در نفوذ اجتماعی، مانورهای سیاسی، یا حتی تشویق مقاومت مردمی اثر گذار باشد.
واکنش احتمالی برخی از امامان ممکن است به دلیل انگیزههای مالی یا ترس از قدرت دولت از اوامر پیروی کنند، همزمان برخی دیگر در سایه ها میتوانند با گردآوری عناصر محافظهکار در جامعه عربستان، اصلاحات را به چالش بکشند. از لحاظ تاریخی، جنبشهای مذهبی در کشورهای اسلامی از ترکیبی از بسیج مردمی و مقاومت ایدئولوژیک برای عقب راندن اصلاحات سکولار یا نوسازی (مانند مصر یا ایران) استفاده کردهاند. این ممکن است با مخالفت ضمنی یا آشکار همراه باشد که بالقوه می تواند برنامه اصلاحات شاهزاده را مختل کند.
آزادی رسانه های جمعی و چالش زهر آگین انتقاد ها.
آزادی رسانه در واقع یک عنصر حیاتی در هر جامعه مدرن است، و این حوزه ای است که عربستان سعودی به طور سنتی با مشت آهنین آن را کنترل می کند.
فقدان تجربه عربستان سعودی در زمینه رسانه های باز و آزادی بیان یک شکاف قابل توجه است. رسانه های جمعی به عنوان ابزاری قدرتمند برای شکل دادن به افکار عمومی عمل می کنند و می توانند برای پیشبرد اصلاحات یا به چالش کشیدن آنها مورد استفاده قرار گیرند. اینجا ولیعهد با تعادل ظریفی مواجه است: اجازه دادن به آزادی بیش از حد رسانه ها می تواند منجر به انتقاد مفرط از رهبری او یا خانواده سلطنتی شود، در حالی که کنترل بیش از حد، نوعی از توسعه فکری و فرهنگی را که او به دنبال تقویت آن است، خفه می کند.
شاهزاده ممکن است سعی کند آزادی انتخابی را مجاز کرده، محتوایی را تشویق کند که از دیدگاه او در مورد عربستان سعودی پیشرو حمایت کند و در عین حال انتقادات مفرط و رادیکال را سانسور کند. با این حال، این آزادی کنترل شده ممکن است در نهایت نتیجه معکوس داشته باشد، زیرا مدرنیزاسیون واقعی نیاز به ایده ها و بحث های آزادانه دارد. فقدان یک سنت ادبی یا هنری قوی در فضای رسانه ای عربستان سعودی نیز می تواند محدودیتی باشد که برای پر کردن این خلاء نیاز به سرمایه گذاری گسترده در فرهنگ محلی و جریان زندگی فکری و روزمره ی مردم دارد.
قطع روابط مالی با کانون و انجمن های مسلمان خارجی
نفوذ عربستان سعودی در سراسر جهان اسلام تا حد زیادی بر کمک های مالی به مساجد، مدارس و شخصیت های مذهبی بنا شده است. اگر شاهزاده بودجه این گروه ها را قطع کند، ممکن است چندین عواقب داشته باشد:
کشورهایی مانند پاکستان که حمایت مالی عربستان در آنها روابط مذهبی را تقویت کرده است، میتوانند شاهد تجدید نظر باشند. از نظر تاریخی، پاکستان فرهنگ هندی ریشه داری دارد و بدون انگیزههای مالی عربستان، وفاداریهای مذهبی میتواند تضعیف شود و به طور بالقوه راه را برای بازگشت به جهتگیریهای سکولار یا فرهنگی متنوع تر هموار کند.
امامان و رهبران مذهبی در این کشورها می توانند شورش کنند و به دنبال منابع مالی جایگزین باشند (شاید از دیگر کشورهای خلیج فارس یا حتی گروه های رادیکال چپ و آخوند های ایران) و مخالفت های عمومی را علیه نفوذ عربستان بسیج کنند. این میتواند استراتژی ژئوپلیتیکی گستردهتر عربستان سعودی را تضعیف کرده و باعث ایجاد چندپارگی در جامعه جهانی مسلمانان منجر شود.
آیا جوانان سعودی قادر هستند نخبگان فکری و منطقی تولید کنند؟
این سوال که آیا جوانان عربستان سعودی که در موسیقی، بازی های ویدیویی و سرگرمی های مدرن غوطه ور هستند، می توانند کانون های نخبگی, منطقی و فکری ایجاد کنند، کلید آینده این پادشاهی است. جوامع مدرن نیازمند رهبران تحصیل کرده و متفکری هستند که بتوانند سنت و نوآوری را متعادل کنند.
در حالی که مشارکت جوانان در رسانه ها و سرگرمی های مدرن در حال رشد ضرورت است، عربستان سعودی هنوز فاقد نهادهای فکری و آزادی است که روشنفکری عمیق را تقویت کند. دانشگاه ها، مراکز تحقیقاتی و بسترهای تحقیقاتی رایگان دانشگاهی برای پرورش این نخبگان حیاتی هستند. بدون تمرکز اساسی بر آموزش و توسعه فکری، خطر این است که جوانان به جای خالقان فعال هویت فکری منحصر به فرد سعودی، مصرف کننده منفعل فرهنگ جهانی شوند.
اصلاحات باید فراتر از سرگرمی های اجتماعی باشد و به شدت بر اصلاحات آموزشی، پرورش تفکر انتقادی، تحقیقات علمی و هنرهای خلاق تمرکز کند. در غیر این صورت، عربستان سعودی در معرض خطر ایجاد یک مدرنیته سطحی بدون زیربنای فکری مورد نیاز برای پیشرفت بلندمدت است.
آیا عربستان سعودی می تواند هنر و فرهنگ بومی را پرورش دهد؟
هنر یکی دیگر از ستون های کلیدی مدرنیزاسیون است، عربستان سعودی در طول تاریخ بسیاری از محتوای فرهنگی خود را (عمدتا از مصر) وارد کرده است آن هم نه از طریق کانال های رسمی و دولتی بلکه ابزار مدرن خانگی مثل ویدئو و نوارهای کاست.
برای مدرنیزاسیون واقعی، عربستان سعودی نیاز به پرورش صحنه هنری خود دارد که ریشه در تاریخ، جغرافیا و تجربیات مردم آن دارد. این امر نه تنها به آزادی بیان بلکه به سرمایه گذاری روی هنرمندان، فیلمسازان، نویسندگان و موسیقیدانان بومی و محلی نیز نیاز دارد. بدون این، عربستان سعودی در خطر باقی ماندن به واردات فرهنگی خارجی است که ممکن است با هویت ملی و ارزش های اجتماعی آن تضاد داشته و نسل هارا دچار از خود بیگانگی کند.
فساد پول محور - حملات کبرا
فساد و جرم و جنایت همیشه در جوامعی که به سرعت در حال مدرن شدن باشند، یک تهدید کشدار هستند که همراستای پروسه ی تغییرات به چم و خم امکانات هجوم میاورد، به ویژه هنگامی که مبالغ هنگفتی در میان باشد. در مورد عربستان سعودی، تمرکز ولیعهد بر شفافیت و اقدامات ضد فساد، سنگ بنای اصلاحات او خواهد بود یا اینکه او واقعاً می تواند این نیروها را مهار و کنترل کرده؟ نامشخص است.
عربستان سعودی مانند بسیاری از کشورهای نفت خیز، پیوندهای عمیقی با ثروت، قدرت و کانون هایی دارد. اولیگارش های مافیایی پول محور، افراد و گروه های فرصت طلب و حتی عناصر جنایتکار بین المللی می توانند از انتقال پادشاهی به جامعه بازتر سوء استفاده کنند. ولیعهد به چارچوب های قانونی قوی، نهادهای شفاف و مکانیسم های اجرایی قوی برای مهار این تهدیدها نیاز دارد.
یک جامعه لیبرال و شفاف در برابر استثمار آسیب پذیر است، اما کنترل بیش از حد این عناصر جنایتکار می تواند نخبگان تجاری و اقتصادی لازم برای رشد پادشاهی را از خود دور کند. ایجاد تعادل مناسب بسیار مهم خواهد بود.
مقایسه عمیق بین میراث غنی فرهنگی، هنری و فلسفی ایران و چالشهایی که عربستان سعودی برای دستیابی به سطوح مشابه پیش رو دارد, بویژه در حوزههای هنر، سینما، تئاتر و ادبیات با آن مواجه است. آیا عربستان سعودی با توجه به دستاوردهای فرهنگی دیرینه ایران، میتواند به عمق پیشرفت هنری و فکری ایران برسد و چگونه میتواند این کار را انجام دهد؟
میراث منحصر به فرد فرهنگی و هنری ایران
ایران از دیرباز چراغ راه اومانیسم، فلسفه و هنر در خاورمیانه بوده است. حتی در دورههای آشفتگی سیاسی، مانند پس از انقلاب 1979، جامعه هنری ایران به شکوفایی خود ادامه داده است و اغلب عناصر سنتی و مدرن را در هم می آمیزد.
اکنون, نکات کلیدی قابل تامل:
سینمای ایران: فیلمسازانی چون عباس کیارستمی، به شهرت جهانی دست یافته و به کانون داستان سرایی اومانیستی و فلسفی بر پرده سینما تبدیل شده اند. توانایی ساخت فیلمهایی عمیقاً درون گرا که شرایط انسانی را بررسی میکنند، اغلب به شیوههای مینیمالیستی و در عین حال ژرف، ایران را در جهان اسلام متمایز میکند. این فیلمها در مجامع جهانی طنینانداز شده و اغلب از نظر وزن هنری با تولیدات هالیوود رقابت میکنند، حتی اگر در ابعاد تجاری نباشند.
سابقه طولانی دامنه دار فلسفی جهان گستر ایران، هم در سنت های اسلامی (تصوف و فلسفه اسلامی) و هم با جنبش های فلسفی جهانی دارد. بسیاری از ایرانیان خوانندگان مشتاق فلسفه غرب هستند و ترجمههای آثار اصلی به طور گسترده در دسترس است. این کنجکاوی فکری به ادبیات هم کشیده میشود، جایی که شاعران ایرانی مانند خیام, حافظ، رومی (مولانا) و اندیشمندانی مدرن چون نیما یوشیج, احمد شاملو, سهراب سپهری و بسیاری دیگران مضامین عمیق فلسفی و انسانگرایانه را لمس کرده و در آثار خود تولید کرده اند.
هنرهای تجسمی ایران از مینیاتورهای سنتی ایرانی تا نقاشی و مجسمه سازی معاصر همچنان در سطح جهانی شناخته شده است. تلفیقی از معماری سنتی با عناصر مدرن، همانطور که در شهرهایی مانند اصفهان و شیراز دیده می شود، نشان دهنده یک حساسیت هنری تکامل یافته است.
چالش هایی برای عربستان سعودی
حال، بیایید به عربستان سعودی بپردازیم و چالش هایی را که در تلاش برای پرورش یک میراث فرهنگی و فکری عمیق مشابه با ایران مواجه است، بررسی کنیم:
چشم انداز هنری و فکری عربستان سعودی در مقایسه با ایران نسبتاً توسعه نیافته است، در درجه اول به دلیل تمرکز تاریخی این کشور بر محافظه کاری سخت مذهبی و فساد آخوندی، که بیان هنری را خفه کرده و میکنند, اما ایران قرن ها شعر و معماری و موسیقی و بحث های فلسفی دارد، توسعه فرهنگی عربستان سعودی توسط وهابیت محدود شده است، که بسیاری از اشکال بیان خلاقانه را منع کرده است.
طرح چشم انداز 2030 ولیعهد به دنبال تغییر این امر با ترویج هنر، فیلم و موسیقی به عنوان بخشی از مدرن سازی عربستان سعودی است. اما ایجاد یک صحنه فرهنگی پر جنب و جوش از ابتدا یک چالش بزرگ است. زیرساختهای فرهنگی (مانند تئاترها، گالریهای هنری و سینماها) هنوز در عربستان سعودی در مراحل ابتدایی خود هستند و سنتهای سینمایی یا ادبی بومی چندان قابل استناد نیستند.
برخلاف ایران، که در آن بحث فکری و تعامل با هر دو فلسفه اسلامی و غرب مدتهاست بخشی از روان ملی بوده است، عربستان سعودی از نظر تاریخی محیطی مناسب برای تحقیق یا اندیشه ورزی کنکاشگر فلسفی ایجاد نکرده است. این فقدان تنوع فکری ممکن است مانع توسعه تفکر انتقادی لازم برای تولید هنر مدرنیستی و پست مدرنیستی شود.
واردات فرهنگی در مقابل آفرینش بومی:
تا کنون، به نظر می رسد مدرنیزاسیون عربستان سعودی در هنر به جای پرورش استعدادهای بومی، بر واردات شیوه های فرهنگی (از مصر، غرب یا حتی ایران) متکی است. در حالی که واردات ایده ها می تواند یک جنبش فرهنگی را آغاز کند، سعودی ها در نهایت باید هویت هنری متمایز خود را ایجاد کنند که ریشه در تاریخ و تجربیات آنها دارد. بدون این، فعالیتهای هنری و فکری آنها ممکن است سطحی باشد یا ارتباطی با جمعیت حد اکثری نداشته باشد.
آیا عربستان سعودی می تواند پیشرفت کند؟
در حالی که عربستان سعودی راه درازی در پیش دارد تا بتواند با دستاوردهای فرهنگی ایران رقابت کند، عوامل متعددی وجود دارد که می تواند به این پادشاهی کمک کند تا به سوی مدرنیته گام بردارد:
بودجه هنگفت دولتی, یکی از مزیت های عربستان سعودی، ثروت عظیم آن است. دولت می تواند (و دارد) میلیاردها دلار برای توسعه صنایع فرهنگی، ساختن تئاترها، سینماها، موزه ها و گالری های هنری جدید سرمایه گذاری کند. این رویکرد از بالا به پایین میتواند به ایجاد شالودهای برای نسل های آینده هنرمندان و روشنفکران کمک کند، اما نمیتواند جایگزین توسعه فرهنگی ارگانیکی شود که قرنها در ایران طول کشید.
عربستان سعودی نیز مانند ایران دارای جمعیت بسیار جوان است. این می تواند در شکل گیری هویت فرهنگی جدید بسیار مهم باشد. بسیاری از جوانان سعودی در حال حاضر در رسانه های جهانی، فیلم و هنر مشغول هستند. اگر این نسل جوان به درستی پرورش داده شود، میتواند یک جنبش هنری منحصربه فرد سعودی ایجاد کند که مدرنیته را با سنتهای اسلامی و بادیهنشینی ترکیب میکند.
عربستان سعودی برای اینکه بتواند نخبگان فکری و هنری مورد نیاز جامعه مدرن را تولید کند، باید سیستم آموزشی خود را اصلاح کند. تشویق تفکر انتقادی، پرورش کنجکاوی فکری و اجازه دادن به آزادی تحصیلی بسیار مهم است. تجربه ایران نشان میدهد که حتی در رژیمهای سرکوبگر، در صورت دسترسی به آموزش و ایدهها، زندگی فکری میتواند شکوفا شود. عربستان سعودی باید فضاهای مشابهی را برای توسعه فکری ایجاد کند.
هنر به مثابه انعکاس تغییرات اجتماعی:
تجربه فیلمسازان ایرانی، به ویژه پس از انقلاب، نشان می دهد که هنر عمیق اغلب از دوران تحولات سیاسی و اجتماعی سرچشمه می گیرد. اگر عربستان سعودی دستخوش دگرگونیهای اجتماعی قابل توجهی شود (از جمله در حقوق زنان، آزادیهای مذهبی و آزادیهای مدنی)، این میتواند به زمینهای برای بیان هنری معنادار تبدیل شود.
مقایسه با ایران و ترکیه
در حالی که ترکیه مدرنیزاسیون خود را در زمان آتاتورک خیلی زودتر از ایران آغاز کرد، از نظر آزادی هنری با چالش های خاص خود به ویژه در دوره ریاست جمهوری اردوغان مواجه است. با این حال، ترکیه دارای سنت فکری قوی است و متفکرانی مانند اورهان پاموک در سطح بین المللی شناخته شده هستند. خود پاموک بار ها به ایران به عنوان نمونه ای از غنای فکری به شهرهایی مانند تهران و تبریز اشاره کرده است.
قدرت ایران در سنتهای عمیق فلسفی و هنری آن نهفته است که علی رغم چالشهای سیاسی همچنان زنده هستند. در مقابل، عربستان سعودی از پایه بسیار پایینتری شروع میکند و برای توسعه زیرساختهای فکری و هنری که ایران طی قرنها ساخته است، به زمان نیاز دارد.
مقایسه قدرتمند بین نقشهای فرهنگی و اجتماعی زنان در ایران، ترکیه و عربستان سعودی انجام دادهام و پتانسیل عظیمی را که زنان در پیشبرد انسانگرایی دارند برجسته میکند. مشاهدات در مورد نقش محوری زنان در هنر، فیلم، زندگی فکری و پیشرفت اجتماعی، ارتباط عمیق بین توانمند سازی زنان و شکوفایی ارزشهای انسانی در هر فرهنگی را نشان میدهد. بیایید برخی از نکات کلیدی را که مطرح کرده، و پیامدهای گستردهتر این روندها را بررسی کنیم.
نقش بینظیر ایران در پیشرفت و انسانگرایی زنان
صحنه فرهنگی ایران در سینما و هنر، به طور قابل توجهی با کمک زنان شکل گرفته است. علیرغم چالشهای ناشی از نظام سیاسی مذهبی ملایان، زنان ایرانی پیوسته راههایی برای عبور از مرزها و درگیر شدن با مسائل هویت، جنسیت و حقوق بشر از طریق رسانههای خلاقانه مختلف یافتهاند:
ایران دارای تعداد زیادی فیلمساز زن تحسین شده بین المللی مانند سمیرا مخملباف، رخشان بنی اعتماد و تهمینه میلانی است که داستان های عمیق انسانی را به صحنه جهانی آورده اند. این زنان با پیچیدگی و ظرافت به مسائل جنسیتی، ستم و کرامت انسانی می پردازند و اغلب ساختارهای مردسالارانه را از طریق هنر خود به چالش می کشند. فیلم های آنها نه تنها در داخل کشور موفق هستند، بلکه در مجامع بین المللی نیز طنین انداز شده اند.
تلفیقی از مدرنیته و فرهنگ ایرانی به زنان این امکان را داده است که مانند همتایان غربی خود، هر چند محدود در منزل و خانواده سبک زندگی مدرن داشته باشند. در عین حال در آداب و رسوم فرهنگی و مذهبی عمیقاً سنتی هم شرکت می کنند. نقشهای جنسیتی در ایران، بویژه زنان ایرانی دیاسپورا در غرب امکان نگاه چند بعدی و ظریف به آنان آموخته است.
مبارزه ترکیه با توانمند سازی زنان
اگر پیشرفت زنان ایران را با مبارزات پیچیده و اغلب مورد بحث ترکیه در مورد توانمند سازی زنان دو کشور مقایسه کنیم, کارکرد قانونی اما محدودیتهای فرهنگی ترکیه، علیرغم اصلاحات قانونی آتاتورک بر اساس قانون مدنی سوئیس، تلاش کرده اند تا زنان را به همان شیوهای که ایران از نظر مشارکتهای فرهنگی و فکری انجام داده است، ارتقا دهند.
در حالی که زنان ترک در اوایل از مزایای قانونی برخوردار بودند، نگرش های اجتماعی سنتی نسبت به زنان در بسیاری از مناطق محافظه کارانه باقی مانده است. در نتیجه، زنان ترک در مقایسه با همتایان ایرانی خود در نقش رهبری در محافل هنری و روشنفکری ترکیه جای پایی باز نکرده اند.
ترکیه همچنان با مسائل عمیقاً ریشه ای مانند قتل های ناموسی و ساختارهای محافظه کار خانواده دست و پنجه نرم می کند. این واقعیت که بسیاری از زنان ترک در دیاسپورا هنوز به نقشهای جنسیتی سنتی پایبند هستند، حتی پس از نسلها زندگی در کشورهایی مانند آلمان، نشان میدهد که این هنجارهای فرهنگی تا چه حد عمیقاً ریشه دارند. عضویت این کشور در ناتو و موقعیت استراتژیک آن در غرب اغلب مسائل حقوق بشری را در بحث های بین المللی تحت الشعاع قرار داده و نگاه کاوشگرانه آشکار سازی حقایق را به حاشیه میراند.
راه پیش رو برای عربستان سعودی
چشم انداز 2030 ولیعهد، روند اصلاحات بلند پروازانه ای را آغاز کرده است که شامل توانمند سازی زنان نیز می شود. با این حال، با توجه به محافظهکاری مذهبی که دههها بر کشور حاکم بوده است، چالشهایی که این کشور برای پیشرفت به سوی برابری جنسیتی و انسان گرایی با آن مواجه است، بسیار مهم است.
اصلاحات روی کاغذ در مقابل تغییرات فرهنگی:
در حالی که زنان در عربستان سعودی حق رانندگی، مشارکت در نیروی کار و حتی شرکت در رویدادهای عمومی را به دست آورده اند، این اصلاحات هنوز در مراحل ابتدایی خود هستند. هنجارهای ریشه دار اجتماعی که توسط سال ها تفکیک جنسیتی شدید و محافظهکارانه مذهبی تحمیل شدهاند، زمان زیادی برای تغییر خواهند داشت. تبدیل از حقوق قانونی به پذیرش اجتماعی گسترده زنان به عنوان شرکای برابر در جامعه، فرآیندی طولانی است، بسیار طولانی تر از آنچه در ایران به دست آمده یا در ترکیه تلاش شده است.
برخلاف زنان ایرانی که پیش از این خود را به عنوان نیروهای اصلی در سینما، ادبیات و هنر تثبیت کردهاند، زنان عربستانی تازه شروع به ظهور در صحنه فرهنگی کردهاند. دولت هنر و سینما را بهعنوان بخشی از حرکت مدرن سازی خود ترویج میکند، اما زمان لازم است تا زنان سعودی اعتماد، آزادی و حمایت نهادی مورد نیاز برای شکوفایی به عنوان خالق فرهنگ را توسعه دهند. در جامعهای که نقشهای زنان از لحاظ تاریخی محدود به حوزههای خانگی بوده است، هنرها ممکن است فضای جدیدی را برای ابراز وجود و به چالش کشیدن وضعیت موجود در اختیار آنها قرار دهند، اما این مستلزم تلاش مستمر است.
اگر قرار است عربستان سعودی به یک جامعه واقعاً مدرن و انسان گرا تبدیل شود، زنان باید نقش اصلی را در این تحول ایفا کنند. همان طور که اشاره شد، زنان ستونهای انسان گرایی هستند و هیچ جامعهای بدون مشارکت آنها نمیتواند به طور کامل پیشرفت کند. این سوال باقی می ماند که آیا جامعه عربستان با سنت های ریشه دار خود به زنان اجازه می دهد تا نقش های رهبری را نه تنها در هنر بلکه در تجارت، سیاست و زندگی فکری نیز بر عهده گیرند.
اومانیسم و مرکزیت زنان
تشخیص اینکه زنان در ایده اومانیسم نقش محوری دارند، زیرا آنها نه تنها نیمی از جمعیت، بلکه اغلب نیمی را که در جوامع سنتی بیشتر به حاشیه رانده شده اند، نمایندگی می کنند. با توانمند سازی زنان، جوامع می توانند از انبوهی از خلاقیت، هوش و شفقت بهره ببرند که در طول تاریخ کمتر از آن استفاده شده است. موفقیت زنان ایرانی در عرصه هنر، سینما و زندگی روشنفکری گواهی بر این است که توانمند سازی زنان حتی در یک جامعه بسیار سنتی چقدر می تواند دگرگون کننده باشد.
در مقابل، جوامعی مانند ترکیه و عربستان سعودی علیرغم اینکه برخی پیشرفتهای قانونی یا اقتصادی داشتهاند، هنوز با موانع مهمی برای برابری کامل جنسیتی روبرو هستند. برای پیشرفت انسان گرایانه واقعی، این جوامع باید دستخوش تغییرات فرهنگی عمیق شوند که فراتر از قوانین و سیاستها باشد و به قلب بافت اجتماعی آنها برسد.
چشم انداز قانع کننده ای برای پتانسیل عربستان سعودی و دو فرصت عمده را ملموس میکند.
1- بازتعریف تعامل این کشور با علم اسلامی، به ویژه سنت حدیث، و
2- باز کردن قفل تاریخ عمیق باستان شناسی آن، به طور بالقوه تغییر هویت ملی و جایگاه بین المللی
بازاندیشی علم اسلامی: حدیث و تحقیق عقلی
حجم وسیعی از ادبیات حدیثی که بسیاری از آنها به دلیل صحت و سقم آن مورد نقد قرار گرفته اند، فرصت قابل توجهی را برای امامان مساجد عربستان سعودی فراهم می کرد تا رویکرد های شدید رقابتی با مراکز نشر حدیث ملایان شیعه استقامت و پیشروی کند.
عربستان سعودی با تغییر از تأکید سنتی بر تکثیر حدیث به بررسی انتقادی تر و مبتنی بر تاریخی متون، میتواند چشمانداز مذهبی خود را هم متحول کند.
نهادهای مذهبی سعودی، به ویژه روحانیون وهابی، از لحاظ تاریخی کنترل شدیدی بر آموزه های اسلامی داشته اند. با این حال، عربستان سعودی با گشودن درها به روی مطالعات انتقادی و دعوت از دانشمندان غربی و جهانی برای همکاری، می تواند جنبشی را رهبری کند که به دنبال جدا کردن واقعیت از داستان در سنت حدیث است.
این امر نه تنها گفتمان اسلامی را مدرن می کند، بلکه به طور بالقوه از درگیری های فرقه ای ناشی از احادیث ساختگی نیز می کاهد. پادشاهی عربستان میتوند رقابت های روایات حدیثی اهل سنت و شیعه با همکاری علمی و دقت تاریخی بیشتر, چشم اندازهای مدرن و اسکولاستیک جایگزین کند و از سیاسی شدن متون اسلامی و واقع نگاری دینی فاصله بگیرد.
عربستان سعودی با تشویق دانشمندان از سراسر جهان برای شرکت در این بررسی انتقادی تاریخ و متون اسلامی، می تواند خود را به عنوان یک مرکز جهانی برای اصلاحات اسلامی قرار دهد. این همچنین به مقابله با تفاسیر افراطی از اسلام کمک میکند و درک منطقیتر و آگاهانهتری از تاریخ را ترویج میکند.
محققان با تخصص در الهیات، تاریخ و نقد متون میتوانند دیدگاههای تازهای را به ارمغان آورده، گفتمان را ارتقا بخشند و جایگزینی برای آموزههای دگماتیک سفت و سخت برای جوانان سعودی فراهم کنند.
جوانان عربستان سعودی، که بسیاری از آنها قبلاً از طریق اینترنت و رسانه های اجتماعی در معرض ایده های جهانی قرار گرفته اند، به طور فزاینده ای تشنه تحقیقات انتقادی و حقیقت جویانه تر در مورد دین و تاریخ خود هستند. این بیداری فکری میتواند الهامبخش نسل جدیدی از متفکران سعودی باشد که هم ریشه در میراث خود دارند و هم با سنتهای فکری جهانی مرتبط هستند.
پتانسیل باستان شناسی پنهان عربستان سعودی
پتانسیل باستان شناسی وسیع تا حد زیادی استفاده نشده است. به ویژه امکان کشف و حفاری شهرهای باستانی خفته در زیر شن های بیابان. این امکان نه تنها هستی بخش هویت انسان گرایانه سعودی بلکه درک جهان از تمدن های باستانی را نیز متحول کند.
از نظر تاریخی، عربستان سعودی به عنوان مهد اسلام دیده می شود، اما تاریخ پیش از اسلام آن نسبتاً مورد بررسی قرار نگرفته است. اکتشافات باستانشناختی در مکانهایی مانند الولا و خرابههای نبطی در مدائن صالح (هگرا) لایههای قدیمیتری از تاریخ عربستان سعودی را آشکار میکنند که به تمدنهایی که هزاران سال قبل از اسلام بودهاند، مرتبط است.
اگر شهرهای باستانی و سیستمهای نوشتاری قدیم تر در زیر بیابان وجود داشته باشد، که دارد, کشف این مکانها میتواند به طور اساسی درک کلیشه ای جهان از عربستان و تاریخ این کشور را تغییر دهد.
باز کردن این مکانها برای باستان شناسان و محققان بینالمللی نه تنها متخصصان سرشناس جهانی باستان شناسی و تاریخ را جذب میکند، بلکه به تثبیت عربستان سعودی به عنوان پیشرو در حفاظت امانت های تاریخی کمک میکند.
تلاشهای اخیر محمد بن سلمان، ولیعهد عربستان سعودی برای ترویج گردشگری، از جمله افتتاح الولا به روی بازدیدکنندگان بینالمللی، نشان میدهد که دولت از قبل از پتانسیل ها آگاه است. اما کشف شهرهایی با قدمت پنج هزار سال، عربستان سعودی را به قلمرو جدیدی از اهمیت تاریخی قابل مقایسه با مصر, اسرائیل, ایران یا بین النهرین، منجنیق خواهد کرد.
باستانشناسی بهعنوان کاتالیزور هویت ملی:
این اکتشافات میتوانند هویت ملی عربستان سعودی را تقویت کنند و به مردم درک غنیتر و ظریف تر از تاریخ خود ارائه دهند. عربستان سعودی به جای اینکه اساساً از دریچه اسلام و زمان پیامبر (ص) دیده شود، می تواند خود را وارث یک میراث طولانی و پیچیده باستانی بداند. این میتواند پیامدهای عمیقی برای جوانان سعودی داشته باشد و به آنها احساس بالندگی و هویت عمیق تر بدهد.
بینش های زیست محیطی و مردم شناسی:
عربستان باستان زمانی سرزمینی غنی از رودخانه ها، جنگل ها و حیات وحش بود که به تدریج به دلیل تغییرات آب و هوایی و فعالیت های مخرب انسانی رو به وخامت گذاشت. کشف شهرهای باستانی و اکوسیستمهای آنها میتواند درسهای ارزشمندی در مورد نحوه تعامل مردمان باستان با محیط خود ارائه دهد. این بینش ها همچنین می تواند به بحث های مدرن در مورد پایداری و حفظ محیط زیست کمک کند، که به طور فزاینده ای به دنیای امروز مرتبط است.
تأثیرات بالقوه بر جامعه عربستان سعودی و ادراک جهانی نشان گر آن است که اگر عربستان سعودی به طور کامل از این دو فرصت طلایی استفاده کند، تأثیر آن می تواند دگرگون کننده باشد که منجر به رنسانس و احیای فرهنگ عربستانی شود.
رویکرد انتقادی به پژوهش حدیث میتواند به شکلی بازتر و پیشروتر از اسلام منجر شود که کمتر بر فرقه گرایی و جزم گرایی غلتیده و بیشتر بر حقیقت تاریخی و آزادی فکری متمرکز باشد. این امر عربستان سعودی را به عنوان یک رهبر مدرن در اصلاحات اسلامی و جذاب برای مخاطبان مسلمان جهانی مدرن و سکولار هم قرار می دهد.
کشف شهرها و آثار هنری و نوشتاری باستانی در زیر شن های بیابان توجه جهانان را نیز به خود جلب می کند. این امر نه تنها جایگاه عربستان سعودی را در جوامع باستان شناسی و تاریخی ارتقا می دهد، بلکه گردشگری، مشارکت های دانشگاهی و تبادل فرهنگی را نیز جذب می کند. همچنین میتواند با نشان دادن کمکهای آن به تمدن بشری، به مقابله با برداشتهای منفی از سیاستهای بشدت سخت مذهبی و سیاسی کشور کمک کند.
هر دوی این ابتکارات عمیقاً با جمعیت جوان، تحصیل کرده و مرتبط با جهان عربستان سعودی طنین انداز شده, و جوانان سعودی با درگیر شدن با تاریخ خود به شیوه ای بازتر و از نظر فکری دقیق تر، می توانند منابع جدیدی از هویت و هدف بیابند و به تحول بلند مدت کشور دامن بزنند.
نکته کلیدی در این است که آیا رهبری و جامعه سعودی آماده پذیرش این چالش ها هستند؟
تغییر از سنتهای مذهبی سفت و سخت و غالباً جزمی به سوی جستجوی بازتر و فعالتر جهانی برای دانش و حقیقت. اگر این کار را انجام دهند، پاداشهای بالقوه بسیار زیاد است و عربستان سعودی میتواند به چراغی برای جهان اسلامی مدرن تر و جامعه دانشگاهی جهانی تبدیل شود.
استقبال از جمعیت شیعه شرقی: راهی به سوی ثبات داخلی
استانهای شرقی عربستان سعودی، غنی از نفت اما محل زندگی جمعیت حاشیه نشین شیعه هستند، نشان دهنده یک خط گسل طولانی مدت در این پادشاهی. از نظر تاریخی، این جوامع هم به دلیل اختلافات مذهبی و هم به دلیل قرار گرفتن در نزدیکی منابع اقتصادی حیاتی مورد سرکوب قرار گرفته اند. تغییر در سیاست در قبال این جوامع شیعه، مشابه نحوه استقبال آتاتورک از علویان در ترکیه، می تواند منجر به موارد زیر شود:
شمول اقتصادی و اجتماعی: با ادغام جوامع شیعه در استان شرقی و ارائه فرصتهای اقتصادی، برابری اجتماعی، عربستان سعودی میتواند به مخالفتهای داخلی رسیدگی کند و به طور بالقوه وفاداری این جمعیت را به دست آورد. سرمایهگذاری در آموزش، مراقبتهای بهداشتی و زیرساختها در این مناطق نه تنها استاندارد زندگی آنها را بهبود بخشد، بلکه نارضایتیهایی را که میتواند به ناآرامیها دامن بزند، کاهش دهد.
خودمختاری فرهنگی: بسیار شبیه مدارای آتاتورک با جامعه علویان، که به جمعیت شیعه اجازه میدهد تا عقاید خود را آشکارا، بدون ترس از سرکوب عنوان کنند، میتواند آنها را از منبع مخالف به ستون حمایت از دولت تبدیل کند. این همچنین نشان دهنده تمایل به انطباق با تنوع مذهبی است که می تواند سیگنال قدرتمندی برای جهان اسلام باشد.
استفاده از پویایی فلسفی شیعه: یک فرصت منطقه ای
شیعه از نظر تاریخی پویاتر و فلسفیتر از ارتدکس سنی بوده است که بر بسیاری از جهان اسلام تسلط دارد. این پویایی ریشه در سنت های فلسفی شمال جهان عرب مثل عراق, لبنان و ایرانی دارد و آن را به نیرویی قدرتمند برای تحول فکری و کلامی مدرن در اسلام تبدیل کند.
عربستان سعودی می تواند با پذیرش عناصر فلسفی، خردگرایانه و سکولارتر تفکر شیعی، خود را از مدل ایرانی حکومت شیعی متمایز کند. این امر عربستان سعودی را به جایگزینی جذاب برای سلطه ایران، به ویژه برای جوامع شیعه در عراق، لبنان و سوریه تبدیل کند که به طور فزاینده ای از نظام روحانی ایران سرخورده شده اند.
عربستان سعودی با اتخاذ رویکردی بازتر و سکولار پسندتر نسبت به تشیع، میتواند با جمعیتهای شیعه خارج از مرزهای خود اتحاد ایجاد کند. در عراق، جایی که جوامع شیعه پیوندهای تاریخی طولانی با سنتهای فلسفی دارند، و در لبنان، جایی که سلطه حزبالله ریشه در حمایت مالی ملایان ایران دارد، عربستان سعودی میتواند خود را بهعنوان جایگزین منطقیتر و عملگرایانهتر شیعه معرفی کند. این میتواند با ارائه هویت شیعی جایگزین که بیشتر با ارزشها و مدلهای حکومت داری مدرن همسو و نفوذ دگماتیک ایران را در این مناطق تضعیف کند.
مقابله با هژمونی دگماتیک مذهبی ایران در منطقه:
هسته ایده این است که اگر عربستان سعودی جمعیت شیعه خود را در آغوش اصلاح گرانه خود بپذیرد، می تواند به رقیب جدی بنیادگرایی شیعه ایران تبدیل شود. عربستان سعودی با حمایت از شکلی بازتر و کثرت گرایانه از تشیع که تئوکراسی به سبک ایرانی را رد می کند، می تواند نفوذ ملایان ایران را در عراق، لبنان، سوریه و حتی در میان ایرانیان سرخورده از حکومت ملایان تضعیف کند.
این یک کودتای استراتژیک خواهد بود، به ویژه اگر عربستان سعودی بتواند تعدادی درخور توجه از روحانیون و روشنفکران شیعه را که منتقد سیاست های داخلی ایران و نقض حقوق بشر هستند، جذب کند.
نمادگرایی مدینه: پیروزی بر آخوندیزم شیعه
مدینه، دومین شهر مقدس اسلام، دارای قدرت نمادین است. اگر عربستان سعودی بتواند رهبری فکری شیعیان را در مدینه تقویت کند و آن بخشی که منتقد استبداد آخوندی ایران هستند که تعدادشان هم کم نیست, با بینش مدرن و کثرت گرایانه اسلام همسوتر باشد.
از مدینه یک وزنه متضاد برای قم ایجاد کند: مرجعیت دینی ایران به شدت در قم متمرکز است، جایی که نهاد روحانیت تسلط خود را حفظ کرده است. اگر عربستان سعودی بتواند یک مرکز روحانی رقیب در مدینه به رهبری امامان شیعه مخالف سیاست های خامنه ای ایجاد کند، می تواند یک موازنه کلامی و فلسفی در مدینه ایجاد کند. این امر با توجه به اهمیت مذهبی مدینه برای همه مسلمانان مؤثر خواهد بود.
مدینه بهعنوان مرکز تفکر اصلاح طلبی:
عربستان سعودی با توسعه مدینه بهعنوان مرکزی برای تفکر اصلاح طلبی شیعی، میتواند علما و رهبران مذهبی را که از رویکرد تندرو ایران ناراضی هستند، جذب کند. این نشان می دهد که عربستان سعودی نه تنها نگهبان اماکن مقدس اسلامی است، بلکه چراغی برای نوآوری های فکری و کلامی است.
عراق به عنوان میدان اصلی نبرد: طنین فرهنگی و تاریخی
عراق، قلب دوران طلایی اسلامی، به دلیل تاریخ غنی و اهمیت مذهبی خود، همچنان یک بازیگر مهم در منطقه است. اگر عربستان سعودی به جامعه شیعیان عراق دسترسی داشته باشد، به طور بالقوه می تواند توازن قدرت در عراق را از ایران مذهبی و سلطه جو دور کند.
میراث تاریخی عراق به عنوان مرکز اندیشه، فلسفه و دولت اسلامی، آن را به عرصه ای کلیدی برای نفوذ تبدیل می کند. عربستان سعودی می تواند از این میراث استفاده کند و خود را به عنوان حامی حاکمیت عراق و احیای فرهنگی مستقل از نفوذ ایران قرار دهد. با سرمایه گذاری در ابتکارات فرهنگی، آموزشی و مذهبی در عراق، عربستان سعودی می تواند با اکثریت شیعه در آنجا ائتلاف کند و در عین حال دیدگاه سکولار یا کثرت گرایانه تر از تشیع را تحت حمایت قرار داده و ترویج کند.
ایران از مدت ها قبل از شبکه های نیابتی مانند شبه نظامیان برای اعمال کنترل بر عراق استفاده کرده است. عربستان سعودی با ترویج آلترناتیوهای سیاسی، فکری و اقتصادی برای نفوذ ایران، میتواند این گروههای نیابتی را تضعیف کند و شیعیان عراقی را که از سلطه ایران عصبانی نا امیدند جذب کند. این امر میتواند به ویژه مؤثر باشد، اگر با عناصر سکولار و اصلاح طلب در طبقه سیاسی همراستا و طیف روحانی عراق همراه شود.
پویایی اندیشه شیعی، با درگیر شدن آن با مسائل عدالت، حکومت و حقوق بشر، می تواند پل قدرتمندی بین عربستان سعودی و روشنفکران غربی باشد. عربستان سعودی با ترویج سنت های فلسفی شیعه که با انسان گرایی، عقلانیت و اصلاحات همسو هستند، می تواند تصویر خود را در غرب، به ویژه در میان دانشگاهیان، سیاست گذاران و مدافعان حقوق بشر، بهبود بخشد.
نفوذ جهانی شیعه: اگر عربستان سعودی بتواند با موفقیت خود را به عنوان مرکزی برای تجدید فکری شیعیان آماده و معرفی کند، میتواند در شکل دهی گفتمان جهانی شیعیان انسان گرا پیشرو باشد و پیروانی را هم از خاورمیانه و هم از جوامع دیاسپورا جذب کند.
رمز موفقیت عربستان سعودی در این زمینه در شناخت پتانسیل جمعیت شیعه خود و درک غنای فلسفی و تاریخی تشیع نهفته است. عربستان سعودی با در آغوش گرفتن و اعتلا بخشیدن به اقلیت شیعه خود، می تواند پل هایی را نه تنها در داخل مرزهای خود، بلکه در سراسر منطقه ایجاد کند و نفوذ ایران را تضعیف کند و خود را به عنوان یک رهبر در اصلاحات اسلامی و تفکر انسانی فلسفی قرار دهد.
این استراتژی مستلزم یک اقدام متعادل کننده ظریف، شامل اصلاحات مذهبی، مشارکت فکری و اتحادهای استراتژیک است، اما پاداش آن می تواند بسیار زیاد باشد. این امر میتواند نقش عربستان سعودی را در خاورمیانه و جهان اسلام گسترده تر تغییر دهد و آن را به مرکزی برای پویایی و اصلاحات شیعی تبدیل کند، درست مانند ترکیه که رفرم های آتاتورک به مرکزی برای تعامل فکری علویان تبدیل شد. هنوز علویان ترکیه از هواداران سر سخت لگاسی آتاتورک هستند و سلطه ی آخوند های شیعه در ایران هیچ جذابیتی برای آنان نداشته و ندارد!
احیای مدینه به عنوان مرکز صوفیانه: بیداری مجدد تاریخی صوفیان شیعه
از نظر تاریخی، مدینه و همچنین سایر نقاط حجاز، ریشه های عمیق معنوی و عرفانی داشتند که حتی به قبل از اسلام نیز می رسد. این منطقه تحت تأثیر ترکیبی از سنتهای عرفانی یهودی، مسیحی و دیگر اندیشه های عرفانی بود، با ایدههایی از افلاطونیسم و نوافلاطونیسم و پلوتین مصری که از طریق محیط فکری و معنوی عبور میکرد. اگر عربستان سعودی از این سنت صوفیانه باستانی استفاده کند، می تواند:
میراث عرفانی ما قبل اسلام مدینه را احیا کند: عربستان سعودی می تواند مدینه را مهد معنویت صوفیانه قرار دهد که دانشمندان، هنرمندان و عارفان را از سراسر جهان اسلام و فراتر از آن به خود جذب کند. تاریخ غنی مدینه بهعنوان مرکز گفتوگوی ادیان و عرفان میتواند در بستری مدرن احیا شود و مدینه را به عنوان شهر هماهنگی معنوی معرفی کند.
عربستان سعودی به جای اجازه دادن به روحانیون شیعه یا سنی بر روایت معنوی مدینه، گروههای صوفی را که اغلب برای گفتگوی بین ادیان، تحقیقات فلسفی و ایدههای اجتماعی لیبرال بازتر هستند میدان دهد. این یک هویت اسلامی نرمتر و فراگیرتر برای مدینه ایجاد می کند که برای مخاطبان وسیع تری، هم در داخل و هم خارج از جهان اسلام جذابیت دارد.
تصوف به منزله پلی میان سنت شیعه و سنی
فرقه های صوفی به طور سنتی از شکاف های فرقه ای بین مسلمانان شیعه و سنی فراتر رفته اند. اعمال و فلسفههای صوفیانه، چه ریشه در زمینههای سنی و چه شیعه داشته باشد، بیشتر بر رشد معنوی شخصی، تجربیات عرفانی و ارتباط مستقیم با الهی بدون واسطه روحانیون سلطه گر تمرکز دارد. این رویکرد متعالی می تواند در موارد زیر بسیار ارزشمند باشد:
از تصوف به عنوان وسیله ای برای پر کردن شکاف بین جوامع سنی و شیعه، هم در داخل مرزهای خود و هم در سراسر منطقه استفاده کند. با ترویج ارزشهای صوفیانه که بین هر دو گروه مشترک است، وحدت پراگماتیک عملگرایانه بیشتری در میان مسلمانان ایجاد کند و در عین حال جایگزینی برای فرقه گرایی که اغلب مشخصه سیاستهای روحانیان سلطه جو در هر دو زمین سنی و شیعه هستند فراهم کند.
صوفیان شیعه در مناطقی مانند ترکیه, سوریه, لبنان, عراق, هند, پاکستان و کشمیر, که اغلب از سوی سنت گرایی سنی و روحانیت شیعه دگماتیک سرکوب شده و به حاشیه رانده شدهاند، احتمالاً به سمت احیای تصوف به رهبری عربستان سعودی در مدینه کشیده میشوند. . این کمک میکند تا در میان این جوامع، به ویژه آنهایی که منتقد نظام سفت و سخت روحانی ایران و سرکوب جنبش های صوفیانه از جمله دراویشان گناباد, عرفان حلقه در ایران هستند، محبویت کسب کند.
جذابیت فرهنگی و هنری تصوف: یک فرصت قدرت نرم
تصوف فقط عرفان نیست, همچنین یک سنت فرهنگی و علمی بسیار غنی است که شامل موسیقی، شعر، هنر، رقص و فلسفه زیست گرای اومانیستی است. این عناصر تصوف به عربستان سعودی فرصتی منحصربفرد برای تعامل با جهان گسترده تر به شیوهای میدهد که ارتدوکس سنی سخت یا روحانیت شیعه نمیتواند.
با ترویج هنر، موسیقی و ادبیات صوفیانه، خود را به عنوان مرکز فرهنگ اسلامی که ارزشهای فراگیر انسانی را در بر میگیرد، قرار دهد. شاعران صوفی مانند مولانا و حافظ کماکان در عرصه جهانی جذابیت وسیعی دارند، در غرب، جایی که آثار آنها به دلیل عمق معنوی و مضامین جهانی خود مورد تحسین قرار می گیرد.
دنیای غرب از دیرباز مجذوب تصوف بوده است و دانشمندان، فیلسوفان و هنرمندان هنوز از آموزه های آن الهام می گیرند. از آلبوم ترانه های مدونا گرفته تا مراکز و کانون های هنری, ادبی و دانشگاهی. اگرمدینه را به عنوان مرکز مطالعات صوفیانه آماده و معرفی کند، می تواند دانشگاهیان، نویسندگان و جویندگان معنوی را از سراسر جهان جذب کند. این نه تنها نفوذ فرهنگی عربستان سعودی را تقویت می کند، بلکه گردشگری و تبادل فکری را نیز تشویق می کند.
تصوف به عنوان نقطه مقابل روحانیت ایرانی
همانطور که اشاره شد، تصوف اغلب توسط نهادهای روحانی چه سنی یا شیعه سرکوب شده است، در ایران، جایی که جنبش هایی مانند دراویش گناباد و عرفان حلقه تحت آزار و اذیت رژیم خامنه ای قرار گرفته اند. در مقابل، عربستان سعودی میتواند خود را به عنوان مدافع معنویت صوفیانه مهیا کند. و شکلی بازتر و بردبارتر از اسلام ارائه دهد که برای کسانی که از سختگیری روحانیون شیعه و سنی سرخورده شدهاند، دلپذیر باشد.
سکولاریسم و لیبرالیسم: بسیاری از جنبشهای صوفی، چه در جهان سنی و چه در جهان شیعه، ذاتاً لیبرال تر و سکولارتر از همتایان ارتدکس خود هستند.
رفرم حمورابی و شکاف جهان بینی ربانی و روحانی:
نام و تأثیر حمورابی: نام «حمورابی» با اصطلاحاتی مانند «رب» پیوند دارد که نشان دهنده پیوند با سنت های ربانی است. حمورابی، به عنوان یک شخصیت تاریخی که به خاطر مبتکر قوانین نوشتاری در کتیبه ها شناخته می شود، نام و میراث او را می توان نمادی از سنت گسترده تری دانست که تسلط قانونی و اقتدار مذهب ربانی را نمایندگی می کند.
نام او از مصدر رب است به معنی "متخصص و معلم" هنوز در زبان های آشوری, عبرانی, عربی, فارسی و ترکی کارکرد دارد مثل مربی فوتبال. پیشوند "ها" یک کنیه ی احترام است و مورابی نیز اسم مفعول از مصدر "رب" که همان مربی است.
حمورابی بین النهرین را از سلطه ی روحانیت و آخوند سالاری کلدانیان نجات داده و با نوشتن قوانین مدون روحانیون را به حاشیه کشانده و تخصص سالاری را جایگزین آنان میکند.
روحانیون ثروتمند کلدانی تا حدی در خرافات افراط میکردند مدعی بودند که چرخش ستارگان و صور فلکی با دعا و افکار دینی آنان نیرو میگیرد. چرا که مستقیم با خدایان در ارتباطند. آنان به موجب ثروت باد آورده از نیروی کار انسان ها از باور مردم ظهور اولین طبقه روحانیت را موجب شده که خود را ذاتن محق امتیاز واسطه گری بین مردمان و خدایان معرفی میکردند.
مفت خوری این طبقه روحانیت بدون تجربیات و منفعل موجب فساد گسترده شده و اما با ابزار ترور و دهشت مردم ناراضی را بشدت سرکوب میکردند.
حمورابی پرچم قیام را برافراشت و علیه آنان پیروز شد. این ظهور تمدن بابل نوین بوده است. و جدال تخصص سالاری تجربی حمورابی علیه آخونددیزم واسطه گر معروف به روحانی هنوز در کره زمین به قوه خود اثر گذار است.
نگاه تیز بین و کاوشگرانه به مناسبات جهان سامیان و فراتر از آن نشانگر دو مدل جهان بینی مذهبی است. ربانیات و روحانیت. قرآن با اولین آیه خود "اقرا بسم ربک الذی خلق" انقلاب ربانی بود که روحانی سالاری ایران زرتشتی و روم مسیحی را به چالش کشاند.
نگاه قرآن به روح (روح): در قرآن فقط خداوند به عنوان «روح» توصیف شده است، در حالی که انسان موجودی مادی است که از زمین ساخته شده است. این تمایز بیانگر موضعی انتقادی در برابر ادعای روحانیت مبنی بر مرجعیت معنوی است و بر جنبه های مادی و عملی وجود انسان تأکید دارد. ملاصدرای جوان فلسفه خود را با سوال "از آخوند ها که قرائت متون قرآن میگوید معاد روز قیامت جسمانی است نه روحانی" آغاز کرده بود.
جهان بینی ربانیت در تقابل با روحانیت
اسلام سنی اغلب از مرجعیت روحانی (روحانی) انتقاد میکند و به تخصص و دانش عملی اهمیت میدهد (ربانی). این دیدگاه با قدردانی از پیشرفتها و تخصصهای غربی، در تضاد با تمرکز روحانیون شیعه بر مرجعیت معنوی و مذهبی است.
سنتهای روحانیت ایرانی از لحاظ تاریخی به مفاهیم غربی در مورد تخصص گرایی و دانش سکولار انتقاد میکردند و آنها را در تضاد با اقتدار روحانی و روحانیت خود میدانستند.
برخی از رهبران سیاسی عربستان سعودی و سایر کشورهای خاورمیانه به طور پنهانی و محرمانه از سکولاریسم حمایت کرده اند. این نشان دهنده یک رابطه پیچیده است که در آن نخبگان سیاسی ممکن است با سیاستهای سکولاریستی همسو شوند و در عین حال تسلط ارتدوکس مذهبی را دور بزنند.
شخصیتهایی مانند عبدالناصر، آتاتورک، شاه ایران و حتی صدام حسین به خاطر سیاستهای سکولاریستی خود که اغلب با جناحهای روحانی در جوامع در تنش بودند، مورد توجه قرار میگیرند.
در عربستان سعودی، درگیری آشکار بین رهبران مذهبی (امامان وهابی) و عناصر سکولار یا مترقی در درون نخبگان سیاسی، تنشهای جاری را برجسته میکند. حمایت خاندان سلطنتی از سکولاریسم در پشت صحنه با موضع مذهبی عمومی امامان در تضاد است.
نفوذ شیعه و نوستالژی روحانی: سنت دینی اسلام شیعه، متاثر از روحانیون ایرانی و دیگر مناطق، در تضاد با دیدگاههای اهل سنت است و منعکس کننده تنش گسترده تر بین مرجعیت روحانی و تخصص سالاری امامان ربانیست.
دیدگاه نیچه در مورد اسرائیل
تقابل اسرائیل ربانی و اسرائیل روحانی: تقسیم اسرائیل توسط نیچه به "اسرائیل اصلی" با یهوه به عنوان نماد عدالت و "اسرائیل روحانی" منعکس کننده انتقاد از گذار از دیدگاه عدالت محور به دیدگاهی است که توسط روحانیون مذهبی سلطه جو است. این دوگانگی با مشاهدات از تضاد میان چهره های ربانی فعال و تجربه گرا (ربای) و روحانیون منفعل (خاخام) ملا لغت به موازات آن است.
نئواومانیسم و مدینه: تبدیل شدن مدینه به مرکزی برای نئواومانیسم. چون مدینه شهر انسان است. احداث شهری برای خدا (مکه) و شهری برای انسان (مدینه) تحت تاثیر فلسفه ی سقراطیان بوده است. با ایده ادغام حکمت اخلاقی و فلسفی از سنت های مختلف، از جمله تأثیرات صوفیانه و باستانی همسو است. عربستان سعودی با استفاده از پیوندهای تاریخی و فلسفی می تواند هویت فرهنگی و معنوی خود را به گونه ای بازتعریف کند که بر ارزش های سنتی و مدرن پل بزند.
پتانسیل اصلاحات: پذیرش سکولاریسم و تخصص سالاری در حالی که تقویت بینش معنوی و اخلاقی تجربی و عمل گرا است. رویکردی مستلزم آشتی دادن سنتهای دینی با ارزشهای انسان گرایانه مدرن است که بازتاب چشمانداز وسیعتری برای اصلاح و پیشرفت است.
درک عمیقی از تأثیر متقابل بین پویایی های تاریخی، مذهبی و سیاسی در خاورمیانه را برجسته می کند. آنها همچنین مسیر بالقوه ای را برای ادغام این عناصر در یک چشم انداز منسجم و مترقی برای آینده پیشنهاد می کنند.
افزودن دیدگاه جدید