رفتن به محتوای اصلی

زن باید علاوه بر لباس‌، شرم و حیا را هم کنار بگذارد

زن باید علاوه بر لباس‌، شرم و حیا را هم کنار بگذارد
نظر واقعی زنان دوران باستان درباره سکس:

دیزی دان

در کتابی که اخیرا به چاپ رسیده، تاریخ دنیای باستان از نگاه زنان روایت شده است. در این مطلب دیزی دان، نویسنده کتاب به آنچه که زنان بر خلاف کلیشه‌های زن‌ستیزانه مردانه، درباره تمایلات جنسی خود گفته‌اند می‌پردازد.

سمونیدس از آمورگوس، شاعری که در قرن هفتم پیش از میلاد در یونان می‌زیست، معتقد بود ده نوع زن وجود دارند: زنانی که مانند خوک هستند، زیرا غذا خوردن را به نظافت ترجیح می‌دهند؛ زنانی که شبیه روباه هستند، زیرا به طور خاص دقیق و تیزبین‌اند؛ زنانی که مانند الاغ هستند، زیرا در روابط جنسی بی‌قید و بند هستند؛ زنانی که مانند سگ هستند، زیرا نافرمانی می‌کنند. همچنین زنانی هستند که مانند دریای طوفانی، زمین حریص، راسوهای دزد، اسب‌های تنبل و میمون‌های زشت هستند. تنها نوع خوب، زنانی هستند که مانند زنبور عسل سخت‌کوش‌اند.

از میان تمام زنانی که در این فهرست توصیف شده‌اند، که البته با روح زن‌ستیز آن زمان همخوانی دارد، گروهی که از آنها با عنوان «زنان الاغ» بی‌قید و بند جنسی یاد شده، احتمالا مرموزترین‌شان هستند.

روایات تاریخی از دنیای باستان نشان‌دهنده طبیعت منزوی زندگی زنان است. در یونان زنان معمولا در انظار عمومی با حجاب حاضر می‌شدند، و در روم، رفت و آمدها و مدیریت اموال زنان تحت‌نظر «سرپرست» آنها که معمولا پدر یا شوهرشان بود، انجام می‌گرفت. با این حساب آیا مفهوم زن شهوت‌ران یک خیال محض مردانه است؟ یا اینکه زنان دنیای باستان بیش از آنچه که تصور می‌شود به رابطه جنسی علاقه داشتند؟

در جریان تحقیق برای نوشتن کتاب جدیدم با عنوان «رشته گمشده» که اولین کتابی است که تاریخ دنیای باستان را از دید زنان روایت می‌کند، متوجه شدم برای پی بردن به دیدگاه واقعی زنان درباره رابطه جنسی، نیاز به کنکاش و دقت بسیار است.

زنان باستان نه تنها از دیدن تصاویر اروتیک هراسی نداشتند، بلکه برخی حتی با این تصاویر به خاک سپرده می‌شدند.

بیشتر منابع به‌ جا مانده توسط مردانی نوشته شده است که اغلب تمایل داشتند درباره عادات جنسی زنان به یک سمت یا سمت دیگر اغراق کنند. برخی برای تاکید بر فضیلت زنان تا آنجا پیش می‌رفتند که از او تصویری تقریبا قدیس‌وار و غیرانسانی ارائه می‌دادند. گروهی دیگر برای لکه‌دار کردن شخصیت زنان، آنها را به شکل موجوداتی با تمایلات جنسی شدید به تصویر می‌کشیدند. اگر این توصیفات را به صورت سطحی بپذیریم، باید به این نتیجه برسیم که زنان در عهد باستان یا همگی پاکدامن بوده‌اند و یا همه جنون جنسی داشته‌اند. خوشبختانه این امکان وجود دارد که با نگاهی ژرف‌تر به زنان دوره کلاسیک، به دیدگاه دقیق‌تری درباره تمایلات جنسی آنها برسیم.

اعترافات شهوانی

نگاهی به دوره تاریخی که شاعر مورد اشاره در ابتدای این مطلب در آن می‌زیست، ما را به شاعر دیگری به نام سافو می‌رساند. او در قرن هفتم پیش از میلاد در جزیره لسبوس یونان زندگی می‌کرد و شعر غنایی می‌سرود. سافو با نگریستن به زنی که کنار یک مرد نشسته و سرگرم حرف زدن با اوست، احساسات جسمانی شدیدی که او تجربه می‌کند را اینطور توصیف کرده است: تپش قلب، لکنت زبان، آتش در رگ‌ها، کوری موقت، زنگ زدن گوش‌ها، عرق سرد، لرزش، رنگ پریدگی... همه این‌ها برای کسی که تا بحال شهوت را تجربه کرده، تجربه‌های آشنایی هستند. سافو در شعر دیگری از آراستن زنی با گل‌ها یاد کرده، و با حسرت به یاد می‌آورد که چگونه آن زن روی یک تخت نرم «امیالش را برطرف می‌کرد». این‌ها اعترافات زنی هستند که می‌داند سرکوب میل و شهوت ممکن نیست.

امروزه اشعار سافو به قدری پراکنده و ناقص هستند که خوانش دقیق آنها دشوار است. اما پژوهشگران در یکی از لوح‌های پاپیروس، اشاره‌ای به «دیلدوها» را کشف کرده‌اند که در یونان به نام الیسبوی شناخته می‌شوند. در یونان از آنها در آیین‌های باروری استفاده می‌شد و البته برای لذت جنسی هم کاربرد داشتند. تصویر این دیلدوها روی بعضی از گلدان‌های به جا مانده از آن زمان نقاشی شده است. بعدا در روم نیز از اشیائی با شمایل فالیک (آلت جنسی مردانه) برای خاصیتی شبیه به طلسم استفاده می‌شد. برای زنان منطقی نبود از نمادهایی که باور داشتند خوش‌شانسی می‌آورند، دوری کنند.
زنان باستان نه تنها از دیدن تصاویر اروتیک هراسی نداشتند، بلکه برخی حتی با این تصاویر دفن می‌شدند. در دوران پیش از برتری روم، اتروسک‌ها که از تبحر هنری بسیاری برخوردار بودند با تسلط بر سرزمین ایتالیای امروزی، آنجا را با صحنه‌های رمانتیک پر کرده بودند. آثار هنری و قطعات مجسمه‌های روی قبر به جا مانده از آن دوره زنان و مردانی را نشان می‌دهد که در کنار هم تکیه داده‌اند. یک بخورسوز که روی آن تصویر مردان و زنانی نقش بسته که در حال لمس اندام‌های تناسلی یکدیگر هستند، در قرن هشتم پیش از میلاد همراه با یک زن اتروسکی دفن شده بود.

به روسپیگری چگونه نگاه می‌شد؟
تنها کافی است به یک روسپی‌خانه باستانی نظیر آنچه که در پمپئی وجود داشت سر بزنید تا متوجه شوید که در آن دوران سکس به طور مکرر در معرض نمایش بود. دیوار اتاق‌های سلول‌مانندی که محل کار کارگران جنسی بود، پر از گرافیتی‌هایی (دیوارنگاره‌) بود که توسط مشتریان مرد نوشته شده بودند که با اسم بردن از زنان، دوست داشتند نظرشان را درباره عملکرد جنسی آنها ابراز کنند.

روایات تاریخی و سخنرانی‌ها پر است از وصف دشواری‌هایی که این کارگران جنسی متحمل می‌شدند. سخنرانی اتهامی علیه نئائرا که توسط آپولوپودوروس، سیاستمدار آتنی در قرن چهارم پیش از میلاد ارائه شده، نگاهی به ویژه شگفت‌انگیز به زندگی شکننده و ناپایدار این زنان می‌اندازد. با این حال گاهی اوقات شنیدن صدای زنانی که با چنین جهانی در ارتباط هستند، باعث شگفتی مخاطب می‌شود.

در قرن سوم پیش از میلاد، یک شاعر زن به نام نوسیس که در ناحیه‌ای در منتهای جنوبی ایتالیا زندگی می‌کرد، در ستایش یک اثر هنری که هزینه ساخت آن توسط یک کارگر جنسی تامین شده بود نوشت. او در یکی از اشعارش نوشته یک مجسمه باشکوه از آفرودیت، الهه عشق و سکس با استفاده از پولی که توسط پولیارخیس جمع‌آوری شده بود، در یک معبد بر پا شده است.

پولیارخیس در زمانه خود یک استثناء به حساب نمی‌آمد. یک کارگر جنسی بالا رتبه درباری (هتائرا) دیگر به نام دوریخا نیز با استفاده از درآمدش چیزی را خریداری کرده بود که برای عموم به نمایش درآید. او هزینه سیخ‌های بزرگی را که از‌ آنها برای پختن گاوها استفاده می‌شد پرداخته بود تا در دلفی در معرض دید عموم قرار بگیرند.

این زنان مشخصا به دنبال رابطه جنسی نبودند. بلکه به دنبال فرصت نادری می‌گشتند که پس از مرگ‌شان به خاطر سپرده شوند. اکثریت بزرگی از زنانی که آنها می‌شناختند محکوم به گمنامی بودند.

نگاه نویسندگان مرد
نویسندگان مرد، با وجود تمام تعصباتشان، می‌توانند برخی از جالب‌ترین بینش‌ها درباره زنان و رابطه جنسی را ارائه دهند. در سال ۴۱۱ پیش از میلاد، آریستوفان، نمایشنامه‌نویس یونانی یک کمدی به نام «لیسیستراتا» را به صحنه برد که در آن زنان آتنی برای وادار کردن شوهران خود برای پذیرش شرایط صلح، در طول جنگ پلوپونز دست به اعتصاب جنسی می‌زنند. این یک درگیری واقعی بین آتن و اسپارتا و متحدان آنها بود که سه دهه به طول انجامید.

بسیاری از شخصیت‌های زن در این نمایشنامه از اینکه مجبورند از لذت جنسی خود چشم‌پوشی کنند، چندان راضی نیستند. آنها برای ایجاد تاثیر کمدی، به اجبار در قالب کلیشه «زنان الاغ» قرار داده می‌شوند. با این حال در لحظه‌ای که خط روایی این نمایشنامه سمت و سویی جدی‌تر می‌گیرد، آریستوفان دیدگاهی قانع‌کننده‌تر از این زنان ارائه می‌دهد.

شخصیت اصلی، لیسیستراتا، که در واقع سازمان‌دهنده این اعتصاب جنسی است، شرایط واقعی زنان را در دوران جنگ توصیف کرده است. این زنان نه تنها از حضور در مجمعی که در آن درباره جنگ تصمیم‌گیری می‌شود محروم‌اند، بلکه بارها و بارها از غم از دست دادن عزیزان‌شان داغدار می‌شوند. و در حالی که چنین جنگ طولانی مدتی برای زنان متاهل جهنم است، برای زنان مجرد که حتی شانس ازدواج در دوره جنگ برای‌شان مهیا نیست، به مراتب بدتر است.

در میان طبقات بالای اجتماع، ازدواج‌های ترتیب‌ داده‌ شده امری رایج تلقی می‌شد. اولین تجربه یک از زن از رابطه جنسی می‌توانست به اندازه آنچه که شخصیت «پرکنه» توصیف می‌کند گیج‌کننده باشد.

در حالی که مردان همانطور که لیسیستراتا اشاره می‌کند، می‌توانند از جنگ با موی سفید به خانه برگردند و دوباره ازدواج کنند، چنین چیزی برای زنان باکره صدق نمی‌کند. زیرا از نظر عموم، بسیاری از آنها به دلیل سن‌شان برای ازدواج و زادآوری در شرایط مناسبی نیستند. این جملات تفاوت بین تجربه مردان و زنان از جنگ را چنان دقیق بیان می‌کند که ترغیب می‌شویم باور کنیم که این‌ها بازتاب‌دهنده نگاه واقعی زنان آن زمان بوده است.

می‌توان ترس‌های واقعی زنان پیرامون رابطه جنسی را نیز در تراژدی‌های یونانی مشاهده کرد. سوفوکل، نمایشنامه‌نویسی که به خاطر نوشتن ادیپ شهریار شناخته‌شده است، در نمایشنامه گمشده‌اش به نام «ترئوس» از زبان یک شخصیت زن شرح‌حال تبدیل شدن از یک دختر باکره به یک همسر را توصیف کرده است. پرکنه، ملکه اساطیری می‌گوید: «به محض آنکه شبی ما را به هم پیوند دهد، باید آن را ستایش کرد و زیبا شمرد».

راهنمایی‌های جنسی در دوران باستان
زنان گاهی اوقات چنین افکاری را بر لوح پاپیروس می‌نوشتند. تئانو، فیلسوف زن یونانی در حلقه فیثاغورس (برخی می‌گویند او همسرش بوده است) در نامه‌ای که به او منسوب شده است، به دوستش اوریدیکه چند نصیحت جاودانه می‌کند. او می‌نویسد که یک زن باید وقتی وارد بستر همسرش می‌شود، شرمش را همراه با لباس‌هایش کنار بگذارد، و به محض اینکه دوباره از جای خود بلند شد، می‌تواند هر دو را دوباره بر تن کند.

البته نامه تئانو با دقت مورد کند و کاو قرار گرفته و درباره اصالت آن تردیدهایی وجود دارد. با این وجود به خوبی بازتاب‌دهنده آن چیزی که بسیاری از زنان در دوران مدرن‌تر به یکدیگر گفته‌اند. به نظر می‌رسد زنان در دنیای باستان نیز از این نصیحت پیروی کرده‌اند.

یک شاعر یونانی به نام الفنتیس به قدری برای دادن راهنمایی‌ جنسی به زنان اشتیاق داشت که گفته می‌شود کتاب‌های کوتاهی در این زمینه نوشته است. متاسفانه امروزه هیچ اثری از این کتاب‌ها نیست. اما هم مارتیال، شاعر رومی و هم سوئتونیوس، شرح‌حال‌نویس و بایگانی‌کننده رومی از او یاد کرده‌اند. سوئتونیوس ادعا کرده امپراتور تیبریوس که به داشتن تمایلات جنسی‌ شدید شهرت دارد، نسخه‌هایی از این کتاب‌‌ها را در اختیار داشته است.

در مواردی که از زنان دیگر در نوشته‌های مردان دیگر نقل‌قول شده، آنها تمایل دارند احساس خود را نه صراحتا درباره رابطه جنسی، بلکه در قالب عشق بیان کنند. و این آنها را از برخی از هم‌عصران مرد خود از جمله مارتیال و کاتولوس متمایز می‌کند.

لزبیا، که نام مستعار معشوقه کاتولوس است، به او می‌گوید: «آنچه که یک بانو در لحظه به معشوقش می‌گوید، باید بر باد و آب روان نگاشته شود». عبارتی که حرف‌های خودمانی عاشق و معشوق در بستر را به یاد می‌آورد.

سلپیشیا، یکی از معدود شاعران زن رومی که برخی از اشعارش تا به امروز باقی مانده، ناراحتی خود را از زندگی در حومه شهر و دوری از معشوقش سرینتوس در روز تولد خود توصیف می‌کند – و سپس از اینکه می‌تواند به هر حال در رم باشد، احساس آرامش می‌کند.

این زنان نیازی نداشتند که رابطه جنسی با معشوقشان را به‌طور خام و با جزئیات توصیف کنند تا نگاه واقعی خود را در این باره ابراز کنند. با وجودیکه اکثر منابع موجود در تسلط مردان بوده است، اما زنان، همان‌طور که آفرودیت به‌خوبی می‌دانست، می‌توانستند در خفا، به همان اندازه پرشور باشند.

کتاب «رشته گمشده: تاریخ جدیدی از دنیای باستان از دید زنانی که آن را شکل داده‌اند» نوشته دیزی دان به‌تازگی توسط ویندنفلد و نیکلسون در بریتانیا منتشر شده و در تاریخ ۳۰ ژوئیه توسط وایکینگ در ایالات متحده منتشر خواهد شد

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال
برگرفته از:
بی بی سی

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

دیدگاه‌ها

آینده نگر

ادعاهای این مقاله همه اش دروغهای ناسیونالیستهای کله پوک است. اگر غربیها نبودند ایرانیان هنور به پرسپولیس میگفتند تخت حمشید و به تیسفون میگفتند تخت سلیمان و دنبال رستم و سهراب و شاهنامه و سیاوش و رودابه و سمنگان و سیمرغ و چهل مرغ و دیو و ابلیس بودند !

متاسفانه تا پیش از اسلام اسناد تاریخی زیادی غیر از آثار باستانی بجا نمانده. خوشبختانه با کمک باستان شناسان غربی، خاورمیانه و کشورهای شرقی قدری با گذشته های خود آشنا شدند. تاریخی را که سلطنت طلبان و ناسیونالیستهای شونیست بنویسند پر از دروغ و جعل و تحریف است.
آیا تاریخ، هدف، معنی، و منظوردیگری غیر از پروسه رهایی انسان دارد؟ در این رابطه تئوریسین های طبقات مختلف پاسخ های گوناگونی داده اند. ایده پیشرفت و تحول انسان و جامعه بخش مهمی از جنبش های فکری اجتماعی: رنسانس، روشنگری، لیبرالیسم، سوسیالیسم، و فلسفه ایده آلیسم آلمانی بود. هدف همه آنها کوشش برای هماهنگی و سازش شخصیت با جامعه بوده است. هردر، متفکر و ادیب آلمانی، میگفت: معنی و هدف تاریخ واقعیت دادن به مقوله انسانگرایی است. لسینگ میگفت: هدف تاریخ تربیت انسان برای واقعیت دادن به عقل جهان است. کانت میگفت هدف تاریخ، رواج حکومت آزادی و اخلاق است. هگل میگفت هدف تاریخ کمک به پیشرفت فرهنگ و روح برای آگاهی در راه آزادی است.
جریان تاریخ همیشه در حال پیشرفت از پایین بسوی والا و بالا بوده، همانطور که نیروهای تولید و روابط تولید. وضعیت و چگونگی مالکیت در این رشد نقش مهمی داشته. معنی و هدف تاریخ، پرسش پیرامون محتوای درونی و ماهیت تاریخ بشر است. ریتر میگفت: هدف تاریخ را فقط خدا میداند و نه بشر. تیلیش مدعی بود که در تاریخ نبردی میان غولها و ملائک برقرار است. لویز میگفت: پرسش پیرامون هدف تاریخ انسان را به خلاء هدایت میکند که فقط امید و ایمان میتوانند آنرا پر کنند. اینگونه پاسخ ها و افکار شبه مذهبی و خرافاتی، انسان را فلج و منفعل نمودند و چون سوسیالیسم قصد پاسخ منفی به نقش نجات الهی دارد، مورد مبارزه نیروهای مذهبی و بورژوایی قرار میگیرد. اسلاوها معنی و هدف تاریخ را نبرد خیر و شر میدانستند که نتیجه اش یک تراژدی غم انگیز است. اسپنگلر آلمانی میگفت هر دوره ای و هر فرهنگی معنی و هدف خاص خود را دارد. ریکرتس میگفت هرکس و هر اتفاق تاریخی دارای معنی و هدف خاص خود است.
مارکسیست ها میکوشند معنی و هدف تاریخ را با کمک فلسفه تاریخ و بشکل علمی درک کنند و پاسخ دهند چون نیهلیست ها و طبقات روبزوال، نگاه و تحلیلی مذهبی عرفانی به تاریخ دارند و اغلب آنرا پوچ و بی معنی بشمار می آورند. اسپنگلر، مورخ فرهنگی مورد علاقه نازیسم، مدعی بود که انسان قدرت هدایت فرهنگی تاریخ را ندارد. لیت باور به نسبی گرایی تاریخی داشت. واگنر میگفت: نتیجه تاریخ، تجزیه و تحلیل آن و دفاع از امپریالیسم و سیاست جنگی آنست. لسینگ میگفت: معنی و هدف تاریخ را نویسندگان و روشنفکران در کتب تاریخی و در فرهنگ تعیین میکنند. کروگر میگفت: معنی تاریخ، موضوع سرنوشت است، ولی سخت ترین و پوچ ترین سرنوشت؛ یعنی غیرقابل شناخت.
روحانیون مسیحی میگفتند: معنی و هدف تاریخ جهان، آغاز و پایان آنرا تا روز قیامت خدا تعیین میکند، تا رهایی از گناه نخستین آدم و حوا، گروهی به جهنم میروند و گروهی به بهشت، یعنی "پایان بدون پایان" برای بهشتیان. در توضیح معنی و هدف تاریخ افکار ترقی خواهانه در مقابل توهمات مذهبی ایده آلیستی قرار دارند. گروه سوم به نفی هرگونه معنی و هدف در تاریخ می پردازند. پاسخ و توضیح مذهبی ایده الیستی در باره تاریخ متکی به ادعاهای ادیان مسیحی-یهودی است که براساس نظرات آگوستین و آکوین در سدههای میانه مطرح شده اند. آنها مدعی هستند که خدا معنی و هدف تاریخ را تعیین میکند. انسان در مقابل اراده الهی و در مقابل وقایع تاریخی ناتوان و ذلیل است.
یک معنی و هدف مطلق و ابدی و بدون تجدید نظر برای زندگی وجود ندارد بلکه بسته به مکان عینی تاریخی و وظایف یک طبقه دارد. نمایندگان و ایدئولوگ های طبقات ترقی خواه، معنی و هدف زندگی را در نبرد با سلطه و با استثمار در راه پیشرفت های اجتماعی و برای ایده آلهای هومانیستی می بیند؛ با توجه به اینکه فقط انسان قادر است به زندگی خود یک معنی و هدف بدهد. سئوال در باره معنی،هدف، منظور، و معمای زندگی انسان، یک موضوع اساسی هر جهانبینی؛ مخصوصا هر اخلاقی است، که نظریه پردازان طبقات گوناگون پاسخهای مختلفی به آن میدهند. نمایندگان طبقات ارتجاعی اغلب معنی و هدف زندگی را بشکل دینی-الهیاتی و به دور از تحلیل علمی طبقاتی، با هدف توجیه استثمار و سلطه بر طبقات، با وعدههای آن دنیایی، دلداری میدهند و آرام میکنند.
روحانیون سیاسی زمان حال مدعی هستند که معنی و هدف زندگی در آنجاست که انسان برای اراده و برای یک مرگ راحت بدنیا آمده. سوسیالیست ها مدعی هستند که فقط یک اخلاق مارکسیستی میتواند پاسخی جدی و علمی هومانیستی ماتریالیستی به پرسش معنی زندگی بدهد و آن در عصر ما در مبارزه برای سوسیالیسم است تا برای همه انسانها ارمغان: آزادی و صلح و کار و رفاه و شادی و سعادت بیاورد. فقط فلسفه ماتریالیستی-دیالکتیکی یعنی جهانبینی زحمتکشان میتواند به انسان مقدمات تئوریک برای یک جواب علمی پیرامون هدف و معنی زندگی بدهد. این فلسفه بر این باور است که در طبیعت و در جامعه، قوانینی وجود دارد که انسان میتواند بشناسد و طبق آنان موفقیت آمیز عمل کند تا زندگی اش را هدفمند برنامه ریزی نماید.
جهانبینی های ایده آلیستی دینی میکوشند تا انسان را در مقابل سرنوشت و خدا بی اراده نشان دهند چون او محکوم به لعنت و نفرین و جزای سرنوشت است. اغلب انسانها ناتوان از یافتن معنی و هدف برای زندگی خود هستند. عده ای دیگر با شرکت در مبارزه اجتماعی و طبقاتی برای نجات خود و همنوعان فعال هستند. زندگی برای خدمت و رهایی بشر به آن محتوایی انسانی میدهد. زندگی از طریق یک جهانبینی علمی، انسان را امیدوار و خوشبین و راضی میکند تا دچار از خودبیگانگی نگردد.
فلسفه ارزشی، اندیشه ای بود آلمانی که در قرون 20-19 کوشید به پرسشهای زندگی و فرهنگ و اخلاق انسانی از نقطه نظر ارزشها بپردازد. در این فلسفه انواع نقطه نظرات ایده آلیستی قرون فوق مانند: فنومنولوگی، فلسفه زندگی، فلسفه اگزیستنسیالیستی، آخوندگرایی مذهبی، خرد گریزی احساسی، نئوکانت ایسم فرهنگی اجتماعی، جامعه شناسی بورژوای، سوسیالیسم اخلاقی، و جامعه شناسانه راستگرایانه، راه یافته اند. فلسفه ارزشی میکوشد توضیح روابط اجتماعی را عرفانی نماید و به سطح نیازها و اراده شخصی کاهش دهد. این رشته از فلسفه میکوشد نظرات عامیانه اقتصاد بورژوایی را به حوزه فرهنگ و اخلاق منتقل کند. خیلی از تئوریهای فلسفه ارزشی میخواهند بین جبهه صلح و سوسیالیسم و نبرد زحمتکشان، و جبهه جنگ امپریالیستی و نظام سرمایه داری، راه سومی را جا بیندازند.
فلسفه ارزشی جریانی است ایده آلیستی بورژوایی که میکوشد پرسشهای جهانبینی را بر اساس ارزش ها که ساخته خدا و خالق، یا بعنوان اصول و ذات های ایده آلیستی فرا تاریخی، یا بشکل منافع و علائق شخصی ذهنی هستند، تفسیر کند و پاسخگو باشد.
فلسفه ارزشی ناتوانی فلسفه بورژوایی را در دوره عبور از امپریالیسم به سوسیالیسم نشان میدهد چون ناتوان از پاسخ علمی به مشکلات و مسائل اجتماعی است. تحقیق فلسفه ارزشها موضوع اخلاق و جهانبینی علمی و تصویر انسانی است. فلسفه بورژوایی ارزشی در خدمت استتار نمودن غیرعلمی عرفانی ارتجاعی و ضد کمونیستی نقطه نظرات فلسفی است. در فلسفه ارزشی بورژوایی ارزشها بشکل دست آوردهای الهی یا ماهیت های فراتاریخی ایده آلیستی تفسیر میشوند. این فلسفه میکوشد ارزشها را مقوله ای مطلق و ابدی نشان دهد که در انسان وابستگی احساسی ایجاد نموده اند. بورژوازی میکوشد از طریق مبارزه با سوسیالیسم و جنبش خلقها نوگرایی در ارزش ها را مانع گردد.
مارکسیست ها بشکل آشتی ناپذیر به همه جنبه های آنتی دمکراتیک و آنتی کمونیستی و آنتی هومانیستی پروژه فلسفه ارزشی می پردازند. فلسفه ارزشی باید در رابطه با مفاهیم اخلاقی و هومانیسم تعریف شود. در این رشته از فلسفه چون سخن از زندگی انسان در نظام سرمایه داری است، الزاما بعضی از نظریه های فلسفه ارزشی تمایلات دمکراتیک و انسانگرایانه نیز دارند.

س., 10.09.2024 - 20:03 پیوند ثابت

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید