سرگئی گوریاشکو
حالا دیگر شش ساعت شده بود که کوین لیک، با مسواک و خمیردندان در دست، در دفتر غمزده یک زندان دورافتاده در یکی از شمالیترین نقاط روسیه، در انتظار نشسته بود. با اینکه یکشنبه بود، اما آن روز هیچ شباهتی به هیچ یک از یکشنبههایی که او در این زندان سر کرده بود، نداشت. او هیچ تصوری از آنچه قرار بود اتفاق بیفتد، نداشت.
از رئیس زندان پرسید: «چرا نمیگویید که مرا به کجا میبرید؟ شاید دارید پای جوخه اعدام میبرید.»
«نگران نباش، همهچیز درست خواهد شد.»
این دقیقا جوابی بود که او از یک مأمور مخفی پلیس در فوریه ۲۰۲۳ شنید؛ زمانی که به اتهام جاسوسی برای آلمان به زندان افتاد. آن زمان او ۱۷ ساله بود. نه از پوشش رسانهای خبری بود و نه از کارزاری برای آزادیاش؛ همهچیز به شکل کامل از دید عموم مخفی شده بود.
وقتی او با نام مستعار «شهروند ال» در دسامبر سال گذشته به سن ۱۸ سالگی رسید، محاکمه و به چهار سال زندان محکوم شد؛ جوانترین کسی که در تاریخ روسیه به جرم «خیانت» به کشور، مجرم شناخته شده است.
او به آلمان برگشته اما نمیخواهد دقیقا بگوید کجا. نگرانی او قابل درک است: در پرواز به آنکارا، جایی که مبادله انجام شد، یک افسر «سرویس امنیت فدرال» روسیه (افاسبی)رو به مسافرانی که در حال خروج از کشور بودند، گفت: «در آنجا زیاد خودتان را گم نکنید، شاید کراسیکوف برای شما برگردد.»
ویکتوریا، مادر کوین که اهل روسیه است، پیشتر با رسانهها صحبت میکرد، اما اکنون مدتی است که سکوت کرده است. در حالی که من با کوین صحبت میکنم، او هرازگاهی مکالمه ما را قطع میکند تا از کوین کمک بگیرد، یا برایش یک لیوان آب بیاورد، یا پنجره را باز کند.
کوین تقریباً دو متر قد دارد اما وزنش تنها ۷۰ کیلوگرم است: «در زندان خیلی لاغر شدم. ممکن بود در زندان سل بگیرم و زنده نمانم.» این بیماری در زندانهای روسیه شایع است.
او با خجالت حرف میزند و در صحبتهایش از الفاظ رکیک استفاده نمیکند، اما دایره واژگانش مملو از اصطلاحات زندان است. و وقتی که دیپلم افتخار برنده شدن در مسابقه زبان آلمانی در زندان را نشانم میدهد، حسابی سر ذوق میآید. و البته همینطور وقتی که ویدئوی جستوجوی منزلش توسط ماموران «افاسبی» را به من نشان میدهد هم هیجانزده میشود.
از او میپرسم آیا خود را بیشتر روسی میداند یا آلمانی؟ «این سوال بسیار پیچیدهای است.»
کوین لیک در سال ۲۰۰۵ در شهری کوچک در غرب آلمان به نام «مونتاباور» به دنیا آمد. ویکتوریا، مادر کوین با یک آلمانی ازدواج کرده بود که شهروندی روسیه را نیز گرفته بود. این ازدواج فقط ۱۰ ماه دوام آورد، اما با این حال او تصمیم گرفت که در آلمان بماند و به روسیه بازنگردد.
او و کوین هر چند سال یکبار به شهر زادگاهش به نام «مایکوپ» در قفقاز شمالی پرواز میکردند تا با بستگان دیدار کنند. در ژوئن ۲۰۱۷، زمانی که پسرش ۱۲ ساله بود، ویکتوریا تصمیم گرفت که برای همیشه به روسیه بازگردد. در این زمان کوین به سختی یک کلمه روسی بلد بود، اما مادرش قبل از رفتن برایش یک کتاب درسی زبان روسی خرید.
آنها در آپارتمانی حاشیه شهر ساکن شدند؛ در خانهای با نمایی از کوهستان و البته یک پایگاه بزرگ نظامی. کوین به کشف محیط جدید پرداخت و گیاهان را برای یک «هرباریوم» یا کتابچه برگ و گیاه خشک شده، جمعآوری میکرد. او عاشق مطالعه بود و بیشتر پول توجیبیاش را صرف خرید کتاب میکرد. یک معلم به کوین کمک کرد تا نوشتن به زبان روسی را یاد بگیرد و در اول سپتامبر، این پسر در صف اولین روز تحصیلش در یک مدرسه جدید ایستاده بود.
در ابتدا، کوین مورد اذیت و آزار همشاگردیهایش قرار گرفت. او میگوید، از آنجا که او آلمانی بوده، «همکلاسیهایم برچسبی بر پشت من چسبانده بودند که نوشته بود فاشیست. من نمیفهمیدم که ملیت چه ارتباطی با سیاست دارد.»
جابهجا شدن از «مونتاباور» به «مایکوپ» برای این کودک ۱۲ ساله شوک بزرگی نبود. چیزی که او را شگفتزده کرد، رفتار مردم بود.
«آنچه بیشترین تأثیر را بر من گذاشت، نبود ادب نسبت به یکدیگر بود. اگر به کمکی نیاز داشتی، همه رویشان را بر میگرداندند.»
با این حال او با برنده شدن در رویدادهای مدرسه در زبانشناسی، زیستشناسی، و تاریخ نشان داد که دانشآموز برجستهای است. کوین در یک مسابقه ملی زبان آلمانی، جایزه اول را به دست آورد و جایزه دو هزار یورویی این مسابقه را به مادرش بخشید، «چرا که مردانگی در این بود (که پول را به مادرم بدهم).»
مادرش در نهایت از همین پول برای برای پرداخت حقالوکاله کوین استفاده کرد. وقتی این پسر در زندان بود، هیچ یک از دوستانش حتی یک خط برای او نامه ننوشت.
«اگر زمان استالین بود، تیربارانم میکردند»
در جریان انتخابات ریاستجمهوری سال ۲۰۱۸ در روسیه، و در زمانی که کوین هنوز تنها ۱۲ سال سن داشت، او به سیاست روسیه علاقهمند شد. در این زمان مادرش در بخش خدمات عمومی درمانی کار میکرد.
«او به خانه میآمد و میگفت که آنها را به ایستگاههای رایگیری با اتوبوس بردهاند و گفتهاند: یا به پوتین رای بدهید، یا از پاداش خبری نخواهد بود.»
تقریبا در تک تک کلاسهای درس، عکسی از پوتین بر دیوار بود و این موضوع، کوین را حسابی عصبانی میکرد.
او میگوید: «آنها مدام به ما میگفتند که مدرسه جای سیاست نیست. اما آویزان کردن پرترهها و کیش شخصیت به این شکل هم کار درستی نیست.» چند سال بعد، کوین تصمیم گرفت پرتره پوتین را با عکسی از الکسی ناوالنی، رهبر اپوزیسیون، تعویض کند.
این موضوع جنجالی به پا کرد. کوین به یاد میآورد: «یک معلم گفت که در زمان استالین من را اعدام میکردند». معلم دیگری گفت که با کوین موافق است، اما به او توصیه کرد که احتیاط کند.
مادرش به مدرسه احضار شد و مورد توبیخ قرار گرفت. کوین در آن زمان به این موضوع اهمیت چندانی نداد، اما دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی او را تحت نظر گرفتند. در دادگاه، یکی از معلمهایش علیهاش شهادت داد و گفت که در جریان سفری به مسکو برای شرکت کردن در یک مسابقه، کوین درخواست کرده که به سفارت آلمان برود تا آنجا بتواند با یک مامور اطلاعاتی تماس بگیرد. کوین میگوید که در آن روز از معلمش خواسته که با هم به سفارت آلمان بروند تا او بتواند کارت شناسایی ملیاش را بگیرد، چرا که او به تازگی به سن ۱۶ سالگی رسیده بود.
مدرسه کوین در شهر «مایکوپ» به درخواست بیبیسی برای اظهار نظر، پاسخ نداده است.
پیتزا، بدون دستبند
با نزدیک شدن به آخرین سال تحصیل کوین در دبیرستان، ویکتوریا تصمیم گرفت که به آلمان بازگردد. او نگران برنامههای کوین برای تحصیل در مسکو بود. در این زمان دیگر جنگ روسیه در اوکراین آغاز شده بود و نام کوین نیز مانند دیگر جوانان، برای خدمت سربازی ثبت شد. این بدان معنا بود که اگر او میخواست از کشور خارج شود، ابتدا باید نامش از فهرست سرباز وظیفههای ذخیره، خارج میشد.
ویکتوریا به مرکز سربازگیری رفت تا نشان دهد که دو بلیت هواپیما به فرانکفورت از طریق استانبول دارد، اما درخواست او برای معافیت فرزندش رد شد. اما به شکل دور از انتظاری، ناگهان یک نفر با ویکتوریا تماس گرفت و به او گفت که برای بررسی دوباره اسناد کوین، به مرکز بازگردد. او وقتی به مرکز سربازگیری بازگشت، با پلیس روبهرو شد. آنها او را به اتهام بددهنی در انظار عمومی دستگیر کردند و قرار شد که روز بعد در دادگاه حاضر شود.
کوین در مدرسه بود که پیامی دریافت کرد مبنی بر اینکه مادرش به مدت ۱۰ روز بازداشت شده است. آنها نمیتوانستند به آلمان بروند و بلیتهای هواپیما نیز گم شده بودند.
(طرح اتهامات مدنی ساختگی و بررسی سریع یک پرونده کیفری، از تاکتیکهای معمول افاسبی است.)
در بازداشتگاه، کوین تنها یک بار و برای یک ساعت اجازه پیدا کرد تا مادرش را ببیند. آنها در برابر لنزهای یک دوربین مدار بسته، همدیگر را در آغوش کشیدند.
در این مدت که کوین در خانه تنها بود، نه تنها به مدرسه نرفت، بلکه اصولا به ندرت از خانه خارج میشد. یک روز وقتی از خانه خارج شد و چند ساعت بعد برگشت، متوجه شد که ظاهرا وسایل خانه در غیاب او دستکاری شدهاند. وقتی مادرش آزاد شد، برای احتیاط تصمیم گرفت که قفل درها را عوض کند.
(کوین به یاد میآورد که در در طول بازجوییهای بعدی از سوی افاسبی، یکی از افسران از او پرسید: «چرا قفلها را عوض کردی؟»)
آنها دوباره تلاش کردند که به آلمان بروند، این بار از طریق شهر نزدیک «سوچی» که فرودگاه بینالمللی دارد. کوین به یاد میآورد که در قطار از «مایکوپ»، یکی از مسافران از آنها پرسید که به کجا میروند و چرا. آنها پس از انجام کارهای پذیرش در هتل، برای خوردن غذا خارج شدند. در این لحظه مردی با ماسک پزشکی، از جیب هودیاش یک گوشی تلفن بیرون آورد و شروع به فیلمبرداری از آنها کرد.
چند ثانیه بعد، یک مینیبوس به سرعت به سمت آنها آمد: «هشت یا نه افسر افاسبی پیاده شدند. یکی از آنها دستم را از شانهام گرفت. دیگری نزدیک آمد، کارت شناساییاش را نشان داد و گفت: لیک، کوین ویکتورویچ! یک پرونده جنایی علیه شما تحت ماده ۲۷۵ ، خیانت باز شده است.»
کوین ادامه میدهد: «چشمهایم از تعجب چهار تا شده بود! مادرم هیچ چیزی از آنچه که در حال وقوع بود، نمیفهمید. او گفت: ولی من ۱۰ روز را گذراندم. چه شده است؟ در ابتدا، او فکر میکرد که موضوع به او مربوط میشود.»
آنها سوار ماشین شدند و به همراه ماموران به سمت «مایکوپ» برگشتند. در راه یک افسر افاسبی دیگر را هم سوار کردند، و در یک نقطه به ماشینی بدون پلاک منتقل شدند. حتی در این مدت سری هم به پیتزافروشی زدند.
کوین میگوید: «آنها پیتزا سفارش دادند و یک تکه به ما پیشنهاد کردند. آنها به من دستبند نزده بودند و هیچگونه محدودیتی برایم ایجاد نکرده بودند. من نشسته بودم و همه چیز را در سرم مرور میکردم و نمیتوانستم بفهمم چگونه خیانت کردهام.»
او به یاد «وادیم کراسیکوف»، آدمکش افاسبی افتاد که به جرم قتل در آلمان به زندان افتاده بود. روسیه به دنبال بازگرداندن او بود. او به مادرش اطمینان خاطر داد: «نگران نباش، فقط کمی بیشتر صبر کن. احتمالا مبادله خواهم شد. آنها به من به عنوان گروگان نیاز دارند.»
او از ماموران پرسید که آیا قرار است به زندان بیفتد؟ اما آنها در جواب گفتند: «نگران نباش، همهچیز خوب درست خواهد شد.»
«این یک شطرنج است، روشن بود که عدالتی در کار نخواهد بود»
وقتی به «مایکوپ» رسیدند، نیمه شب شده بود. ماموران افاسبی از خودشان در حال جستوجوی آپارتمانشان فیلمبرداری کردند. آنها کتابهای درسی و اسباببازیهای کوین را جستوجو کردند و یک تلسکوپ قدیمی بدون لنز پیدا کردند؛ هدیه تولدی از مادرش. وقتی که این تلسکوپ به درستی کار میکرد، او با آن به تماشای ستارهها میپرداخت. مأموران امنیتی مشکوک بودند که این تلسکوپ برای گرفتن عکسهای پایگاه نظامی بیرون از پنجره استفاده شده است؛ تصاویری که به گفته آنها، کوین به سرویسهای اطلاعاتی و امنیتی آلمان فرستاده است.
سپس سر و کله سرهنگ دنیس داگایف، بازپرس ارشد افاسبی، پیدا شد. کوین به یاد میآورد که این مرد به شکل عجیبی رفتار میکرد و بوی الکل میداد. آن روز، ۲۳ فوریه، روز قدیمی جشن ارتش سرخ بود. او بعداً درباره اینکه چگونه سازمانش یک خائن را کشف کرده، با رسانهها مصاحبه کرد.
کوین اعتراف کرد که از پنجره اتاقش عکسهایی از وسایل نقلیه نظامی گرفته است، اما گفت که هیچ قصدی برای انتقال آنها به کسی نداشته است. او چند تا از این عکسها را به به همکلاسیهایش نشان داده بود و حالا فکر میکند که چه بسا یکی از همانها، به افاسبی خبر داده است.
در ساعت سه صبح، کوین را به دفتر افاسبی در شهر برای بازجویی بردند. او تنها ۱۷ ساله بود و هنوز یک کودک محسوب میشد، به همین دلیل مادرش اجازه داشت با او همراه شود.
آلا فومینا، وکیل تسخیری کوین، زن پنجاهوچند سالهای با موهایی بلوند و کوتاه بود. او به کوین توصیه کرد که فوراً اعتراف کند تا بتواند حکم را از ۱۰ سال به حداقل شش یا هفت سال کاهش دهد. فومینا به او گفت: «میتوانی از طریق سیستم نامههای زندان یک دوست دختر پیدا کنی.»
فومینا، مادر دو فرزند، به تماس بیبیسی پاسخ نداد.
اعترافنامهای که پیشتر تایپ شده بود، جلوی کوین گذاشتند تا امضا کند. سرگرد ساوشچنکو، یکی از افسران افاسبی، تهدید کرد که آپارتمان آنها را توقیف خواهد کرد و به مادرش یادآوری کرد که او قبلاً ۱۰ روز را در بازداشت گذرانده است. کوین با امید به کاهش مدت حکم، موافقت کرد که مدارک را امضا کند و به خیانت اعتراف کند.
او میگوید: «بعدها، از اینکه پذیرفتم گناهکارم، عمیقاً پشیمان شدم. شهادت دادگاه چرت و پرت محض بود. این یک بازی شطرنج است. روشن بود که عدالتی در کار نخواهد بود.»
آنها کوین را در شهر«کراسندار» که ۸۰ مایل دورتر بود، در سلول انفرادی زندانی کردند. او تمام شب بیدار بود و نمیتوانست بخوابد.
«آنها غذا آوردند، اما نتوانستم بخورم. اشتهای خوردن نداشتم. فقط در شوک بودم. نمیفهمیدم چه چیزی پیش خواهد آمد. واقعاً میخواستم مادرم را ببینم.»
او دو ماه تنها در سلول به سر برد.
«اگر وضعیت را نپذیرم، زنده نمیمانم»
کوین بعد از اینکه دو ماه را در سلول انفرادی گذراند، وقتی به سن ۱۸ سالگی رسید، به زندانی دیگر منتقل شد و در سلولی به همراه بزرگسالان زندانی شد. آنها شروع به کتک زدن او کردند.
«دستهایم را بستند، مرا زدند، و حتی سیگاری را روی من خاموش کردند. آنقدر محکم به سینهام ضربه زدند که نمیتوانستم نفس بکشم.»
کوین نمیداند که آیا این ضرب و شتم به دستور کسی بوده است، اما به یاد میآورد که یکی از زندانیان گفت که او «همه چیز» را درباره پروندهاش میداند، حتی اگر پروندهاش محرمانه، طبقهبندی شده باشد. بهرحال او به «قانون نانوشته زندان» تن داد و از کسی شکایتی نکرد، چرا که بر أساس این عرف قدیمی، «یک زندانی آبرومند»، از یک زندانی دیگر به زندانبانان شکایت نمیکند. چند زندانی دیگر از او حمایت کردند و ضرب و شتم تکرار نشد. با این حال، مادرش نگران بود که پسرش که از کودکی دچار دوربینی شدید بود، ممکن است بینایی خود را از دست داده باشد.
هم در بازداشتگاه و هم در اردوگاه زندانیان، ماموران سربازگیری ارتش، با هدف جذب زندانیان برای جنگ در اوکراین از این اماکن دیدار کردند. بسیاری از زندانیها، با این پیشنهاد موافقت کردند. کوین که به جرم خیانت محاکمه شده بود، واجد شرایط نبود. او میگوید حتی اگر میتوانست، به ارتش نمیپیوست.
ویکتوریا اجازه داشت که با پسرش دوبار در ماه و هر بار حدودا دو ساعت، ملاقات کند.
کوین به یاد میآورد که مادرش به او گفت: «پسرم، این استقامت روحی است که انسانها را زنده نگه میدارد، نه قدرت بدنی. تو باید زنده بمانی، به تو نیاز دارم.»
او چندین بار به مادرش گفته بود: «مادر، اگر به تو خبر دادند که من خودکشی کردهام، باور نکن! اگر چنین حرفی زدند، احتمالا من را کشتهاند.»
کوین از فیودور داستایفسکی نقل میکند که بعد از زندانی شدن، نوشت که انسان میتواند خود را با هر چیزی تطبیق دهد. و میگوید: «به این نتیجه رسیدم که اگر وضعیت را نپذیرم، زنده نمیمانم»
کوین تا آغاز محاکمه، به مدت هشت ماه بازداشت بود. در طول محاکمه معلوم شد که افاسبی سفرهای او را به روسیه از زمان کودکی، حتی زمانی که او دو ساله بود، مستند کرده است. آنها دو سال قبل از دستگیری، تماسهای تلفنیاش را شنود کرده بودند.
کوین در طول محاکمه سعی کرد از کلمات خود پوتین برای دفاع استفاده کند. وقتی ایوان سفرونوو به جرم خیانت محاکمه شد، رئیسجمهور روسیه گفته بود: «فردی که از اطلاعات موجود در فضای عمومی استفاده میکند، نمیتواند به جرم دزدی اطلاعات و انتقال آنها به کس دیگری تحت پیگرد قرار گیرد. این بیمعنی است.»
با این حال در ارتباط با سفرونوو، او در سال ۲۰۲۲ به ۲۲ سال حبس در زندان حداکثر امنیتی محکوم شد.
کوین میگوید: «شاید بگویید که قضات حتی به کلمات پوتین احترام نمیگذارند». خود او به چهار سال حبس به همراه ممنوعیت خروج از کشور محکوم شد که البته ممنوعیت خروج از کشور در جریان دادگاه تجدیدنظر، لغو شد.
«بعد از محاکمه، دادستان به نزدیکی مادرم آمد و گفت: شما پسر خیلی خوبی دارید، اما بر أساس این ماده قانونی، کمتر از چهار سال امکانپذیر نیست.»
کوین از جنوب روسیه به «آرخانگلسک» منتقل شد؛ شهری که درست در بیرون دایره قطب شمال قرار دارد. سفر به این شهر یک ماه طول کشید. او میگوید: «این بخش نسبتاً سریع بود» هر چند که سختترین بخش آن، عدم توانایی در صحبت با مادرش بود.
«فکر کردم که آنها مرا به سلول تنبیهی میبرند»
کوین در این زندان دور افتاده، با دهها مرد دیگر در یک خوابگاه مشترک محبوس بود. او وقت خود را به خواندن و نوشتن نامه میگذراند. حالا که پروندهاش علنی شده بود، او هزاران نامه حمایت از غریبهها دریافت میکرد.
روز سهشنبه، ۲۳ ژوئیه، او در حال خروج از حمام بود که افسر زندان متوقفش کرد و گفت که باید یک درخواست فوری برای عفو بنویسد. کوین متوجه شد که همان لحظه یک نفر منتظر است تا او این درخواست را بنویسد و با خودش آن را ببرد.
کوین به یاد میآورد که پنج روز بعد، هنگام خروج از سالن غذاخوری، افسر دیگری او را متوقف کرد: «او گفت میرویم به واحد تو. مسواک، خمیر دندان، و دمپاییات را بگیر. معمولاً، وقتی این بسته را به شما میدهند، قصد دارند شما را به سلول تنبیهی ببرند، بنابراین فکر میکردم که آنها به آنجا میبرند.»
در عوض، او در دفتر اداری زندان، پشت در قفل شده، منتظر نگه داشته شد. شش ساعت بعد، در ساعت یک بامداد، یک کاروان خودرو از «آرخانگلسک» رسید تا او را با خود ببرد. هیچکس نمیگفت چه اتفاقی در حال رخ دادن است. فقط معاون رئیس زندان اشاره کرد: «آیا خودت نمیتوانی حدس بزنی؟»
وقتی به شهر «آرخانگلسک» رسیدند، با افسران خدمات قضائی فدرال محلی ملاقات کرد. یکی از آنها نشان شناسایی شخصی کوین را از لباسهای زندان او پاره کرد.
کوین میگوید: «او همچنین قاشق من را برداشت. نمیدانم چرا. شاید به عنوان یادگاری. او گفت تو چیزهای جدید خواهی خرید، به اینها نیازی نداری.»
کوین درخواست کرد که کاپشن و کلاه زندان خود را نگه دارد. او وقتی به آلمان رسید، برای مدتی همان لباسها را میپوشید و منتظر بود تا مادرش با لباسهای معمولش از روسیه برسد. لباسهای زندان اکنون در یک کیسه پلاستیکی در گوشه خانه در آلمان قرار دارند.
کوین میگوید: «احتمالاً کیسه به موزه یادبود میرود. ما آنها را خواهیم فروخت و از پول آن برای کمک به زندانیان سیاسی استفاده خواهیم کرد.»
هواپیمای دولتی روسیه که حامل کوین و ۱۵ زندانی سیاسی دیگر بود، بعد از ظهر پنجشنبه، اول اوت در آنکارا فرود آمد.
«در داخل هواپیما، احساسات متناقضی داشتیم. هنوز ماموران افاسبی آنجا بودند، مبادله هنوز کامل نشده بود و افاسبیها مسلح بودند.»
همانطور که کوین پیشبینی کرده بود، در آن سوی تبادل زندانی، وادیم کراسیکوف قرار داشت. کوین به همراه سایر زندانیان از روسیه، به غیر از اتباع آمریکایی، بهطور مستقیم به پرواز دیگری، این بار به مقصد آلمان منتقل شد. در ورود، همه آنها برای معاینات پزشکی به بیمارستان منتقل شدند.
کوین در روز یکشنبه، ۴ اوت، از بیمارستان مرخص شد. روز بعد، او در فرودگاه منتظر پرواز مادرش از روسیه بود تا به زمین بنشیند. او دستهگلی را برای او در دست داشت.
«او گریه کرد و در ابتدا حتی گلها را ندید. به او گفتم که همهچیز خوب است، نگران نباشد و خیلی او را دوست دارم.»
کوین مشتاق است که دوباره به تحصیل برگردد: «تمام دفاتر مدرسه در حال حاضر در تعطیلات هستند. با آنها تماس گرفتم تا ثبتنام کنم، اما هنوز بستهاند.»
او میگوید که همه روسها از پوتین و جنگ در اوکراین حمایت نمیکنند: «تعداد زیادی هستند که مخالف آن هستند، اما از بیان علنی آن میترسند. ممکن است حتی اکثریت باشند.»
او ادامه میدهد: «یک زندانی سیاسی روسی گفت که به انتقام گیری شدیدی میل دارد. من هیچ تمایلی به انتقام ندارم، اما تمایل بسیار شدیدی به شرکت در فعالیتهای اپوزیسیون دارم.»
از کوین که اکنون ۱۹ ساله است، پرسیدم که دلش در زندان برای چه چیز بیش از همه تنگ شده بود؟ «دلم میخواست میتوانستم مادرم را به آغوش بکشم.»
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید